شمارهٔ ۱۸۵ - در مدح ملک اتسز
ای زلف مشک فام تو لاله سپر شده
دلها بپیش غمزهٔ تیرت سپر شده
با گونهٔ دو عارض و با طعم دو لبت
بازار لاله رفته و آب شکر شده
ای بسته بر میان کمر جور وزین قبل
اندر میان دو دست مرا چون کمر شده
تو رفته از کنار من و در فراق تو
از اشک بی شمار کنار شمر شده
پرورده من بخون جگر مر ترا بناز
وز محنت تو غرقه بخون جگر شده
تو برده سر ز عهد من و بی تو عهد عمر
با صد هزار گونه حوادث بسر شده
بی روی و مویت ، ای بعزیز چو سیم و زر
مویم چو سیم گشته و رویم چو زر شده
از خوب خوب تر شده نقش جمال تو
و احوال من ز عشق تو از بدبتر شده
عشق من و جمال تو در کل شرق و غرب
چون مکرمات خسرو غازی سمر شده
خوارزمشاه عالم عادل ، که صدر اوست
اندر زمانه مقصد اهل هنر شده
در جسم ملک حشمت او چون روان شده
در چشم مجد همت او چون بصر شده
در بسط عدل و رفع ستم عهد ملک او
ایام را قرینهٔ عدل عمر شده
با طول و عرض همت بی منتهای او
هفت آسمان و هفت زمین مختصر شده
تأیید را عزیمت او مقتدا شده
و اقبال را سیاست او مستقر شده
هنگام التقای دو لشکر بحربگاه
اعلام او علامت فتح و ظفر شده
ای خار دوستان ز وفاق تو گل شده
وی خیر و دشمنان ز خلاف تر شده
در واقعات علم و در حادثات دهر
امر تو پیشوای قضا و قدر شده
از آتش حسام تو در ضمن معرکه
چون دود جان دشمن تو پر شر شده
گیتی ز بسط تو کمینهٔ نشان شده
گردون ز رفعت تو کهینه اثر شده
در باغ و بوستان معالی و مکرمات
ذکر شمایل تو نسیم سحر شده
در خشک سال حادثهٔ چرخ سفله طبع
انعام تو مبشر رزق بشر شده
گویندگان مدحت و جویندگان زر
سوی جناب تو نفر اندر نفر شده
از اصطناع هاه تو در حق اهل فضل
اندر بلاد مشرق و مغرب خبر شده
من بنده را فضل قبول تو نام و باگ
در جمله بسیط زمین مشتهر شده
دیوان من ز بس غرر مدحهای تو
مانند برج انجم و درج درر شده
فرخ نهال سعی مرا در ثنای تو
انواع لذت دو جهانی ثمر شده
بوده ز جور حادثه احوال من دگر
و اکنون بحسن تربیت تو دگر شده
ما را کنار مکرمت و دوش بر تو
همچون کنار مادر و دوش پدر شده
تا هست چرخ دایر و سیر نجوم او
اصناف خلق را سبب نفع و ضر شده
تا دور حشر باد ، علی رغم روزگار
جاه ترا بقدر مقر قمر شده
بی نهضت سپاه تو از هٔفت فلک
کاشانهٔ عدوی تو زیر و زبر شده
از آتش حسام تو و آب چشم خود
لب خشک مانده خصم تو و چشم تر شده
قربان وعید تو ، که شعر شریعتند
مقبول حضرت ملک دادگر شده
شمارهٔ ۱۸۴ - در مدح ملک اتسز: ای هوای تو مرا بی سر و سامان کرده شمارهٔ ۱۸۶ - نیز در مدح ملک اتسز: ای صیت دولت تو بعلم علم شده
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای زلف مشک فام تو لاله سپر شده
دلها بپیش غمزهٔ تیرت سپر شده
هوش مصنوعی: زلفهای سیاه تو مانند لالهای است که بهدلیل زیباییاش، دلها را به تسخیر خود درآورده و در برابر نگاه تند و ضربهزنندهات تسلیم شدهاند.
با گونهٔ دو عارض و با طعم دو لبت
بازار لاله رفته و آب شکر شده
هوش مصنوعی: صورت زیبا و دلپذیری داری و لبهایت هم طعمی شیرین دارند، بهطوری که به بازار لالهها رفته و آبی شیرین مانند شکر را ایجاد میکند.
ای بسته بر میان کمر جور وزین قبل
اندر میان دو دست مرا چون کمر شده
هوش مصنوعی: ای کسی که با کمر زیبا و تنوع حالتهایت به من وابستهای، مثل کمرم که در میان دو دستم احساس میشود.
تو رفته از کنار من و در فراق تو
از اشک بی شمار کنار شمر شده
هوش مصنوعی: تو از کنار من رفتهای و در دوریات، اشکهای بیشماری برایم ریخته شدهاند.
پرورده من بخون جگر مر ترا بناز
وز محنت تو غرقه بخون جگر شده
هوش مصنوعی: من تو را با خون دل پرورش دادهام و اکنون به تو مینازم. اما از رنجی که کشیدهای، خودم نیز در خون دل غرق شدهام.
تو برده سر ز عهد من و بی تو عهد عمر
با صد هزار گونه حوادث بسر شده
هوش مصنوعی: تو از تعهد من فاصله گرفتهای و زندگیام بدون تو با هزاران حادثه و وقایع مختلف سپری شده است.
بی روی و مویت ، ای بعزیز چو سیم و زر
مویم چو سیم گشته و رویم چو زر شده
هوش مصنوعی: ای عزیز من، بدون چهره و مو، همچون نقره و طلا هستی؛ موهایم به رنگ نقره درآمده و چهرهام همچون طلای درخشان شده است.
از خوب خوب تر شده نقش جمال تو
و احوال من ز عشق تو از بدبتر شده
هوش مصنوعی: نقش زیبایی تو از هر زیبایی دیگر بهتر شده و حال من به خاطر عشق تو از هر بدی بدتر شده است.
عشق من و جمال تو در کل شرق و غرب
چون مکرمات خسرو غازی سمر شده
هوش مصنوعی: عشق من و زیبایی تو در تمام شرق و غرب، مانند بخششها و کرامات خسرو غازی در سمرقند جلوهگر شده است.
خوارزمشاه عالم عادل ، که صدر اوست
اندر زمانه مقصد اهل هنر شده
هوش مصنوعی: خوارزمشاه که فردی دانا و عادل است، در این زمان به عنوان هدف و مرجع افرادی که به هنر و علم میپردازند شناخته میشود.
در جسم ملک حشمت او چون روان شده
در چشم مجد همت او چون بصر شده
هوش مصنوعی: در بدن ملک، عظمت و جلال او به گونهای تجلی یافته است که همچون روحی زنده است و در چشمان او، اراده و تلاشش به وضوح دیده میشود.
در بسط عدل و رفع ستم عهد ملک او
ایام را قرینهٔ عدل عمر شده
هوش مصنوعی: در زمان سلطنت او، انصاف گسترش یافته و ظلم از بین رفته است و روزگار به نحوی است که نشانگر عدالت در دوران اوست.
با طول و عرض همت بی منتهای او
هفت آسمان و هفت زمین مختصر شده
هوش مصنوعی: با وسعت و بزرگی که او دارد، هفت آسمان و هفت زمین به صورت خلاصه و محدود شدهاند.
تأیید را عزیمت او مقتدا شده
و اقبال را سیاست او مستقر شده
هوش مصنوعی: تأیید و حمایت از او به عنوان پیشوای ما مشخص شده و موفقیت و سرنوشت ما تحت تأثیر تدبیرهای او قرار گرفته است.
هنگام التقای دو لشکر بحربگاه
اعلام او علامت فتح و ظفر شده
هوش مصنوعی: زمانی که دو لشکر در میدان جنگ به هم میرسند، نشانه و علامتی برای پیروزی و موفقیت آنها اعلام میشود.
ای خار دوستان ز وفاق تو گل شده
وی خیر و دشمنان ز خلاف تر شده
هوش مصنوعی: ای دوستانی که در کنار هم قرار گرفتیم، با همکاری و همدمی شما مانند گل شدهایم، اما دشمنان ما به خاطر تنش و دشمنی بیشتر از همیشه دچار آسیب و سختی شدهاند.
در واقعات علم و در حادثات دهر
امر تو پیشوای قضا و قدر شده
هوش مصنوعی: در واقعیتهای علمی و حوادث زمان، تو به عنوان راهنمای تقدیر و سرنوشت قرار گرفتهای.
از آتش حسام تو در ضمن معرکه
چون دود جان دشمن تو پر شر شده
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، آتش حسام تو به قدری قوی است که مانند دود، جان دشمن تو را پر از آشفتگی و تلاطم کرده است.
گیتی ز بسط تو کمینهٔ نشان شده
گردون ز رفعت تو کهینه اثر شده
هوش مصنوعی: جهان به واسطه وجود تو به طور کوچکتری نمایان شده و آسمان، به خاطر بلندی تو، به چیز کهنتری تبدیل گشته است.
در باغ و بوستان معالی و مکرمات
ذکر شمایل تو نسیم سحر شده
هوش مصنوعی: در باغها و پارکهای زیبا و با ارزش، توصیف ویژگیهای تو مانند نسیم صبحگاهی منتشر شده است.
در خشک سال حادثهٔ چرخ سفله طبع
انعام تو مبشر رزق بشر شده
هوش مصنوعی: در دوران خشکسالی، گردش روزگار باعث شد که فطرت تو بینظیر و مژدهدهندهی روزی و نعمت برای انسانها شود.
گویندگان مدحت و جویندگان زر
سوی جناب تو نفر اندر نفر شده
هوش مصنوعی: مدحگویان و کسانی که به دنبال ثروت هستند، به سمت جناب شما به صورت صفبهصف آمدهاند.
از اصطناع هاه تو در حق اهل فضل
اندر بلاد مشرق و مغرب خبر شده
هوش مصنوعی: تو در مورد اهل فضل در سرزمینهای شرق و غرب خبرهایی شنیدهای.
من بنده را فضل قبول تو نام و باگ
در جمله بسیط زمین مشتهر شده
هوش مصنوعی: من به لطف و کرامت تو مشهور شدم و نام من در تمام زمین به گوش میرسد.
دیوان من ز بس غرر مدحهای تو
مانند برج انجم و درج درر شده
هوش مصنوعی: کتاب شعر من به خاطر ستایشهای فراوان تو، همچون دژ و برجی از گوهرهای درخشان و ستارهها شده است.
فرخ نهال سعی مرا در ثنای تو
انواع لذت دو جهانی ثمر شده
هوش مصنوعی: تلاش و کوشش من در ستایش تو، همچون درختی پرثمر است که از آن انواع لذتهای دنیایی و آخرتی به دست آمده است.
بوده ز جور حادثه احوال من دگر
و اکنون بحسن تربیت تو دگر شده
هوش مصنوعی: حالات من به خاطر سختیهای زندگی تغییر کرده و حالا به لطف تربیت خوب تو، اوضاع من به سمت بهتری رفته است.
ما را کنار مکرمت و دوش بر تو
همچون کنار مادر و دوش پدر شده
هوش مصنوعی: ما مانند کودکانی هستیم که در کنار محبت و مهربانی مادر و پدر خود احساس امنیت و آرامش میکنیم.
تا هست چرخ دایر و سیر نجوم او
اصناف خلق را سبب نفع و ضر شده
هوش مصنوعی: تا زمانی که چرخ فلک و حرکت ستارهها وجود دارد، انواع مختلفی از انسانها تحت تاثیر این تغییرات قرار میگیرند و دچار نفع و ضرر میشوند.
تا دور حشر باد ، علی رغم روزگار
جاه ترا بقدر مقر قمر شده
هوش مصنوعی: تا زمان بزرگ رستاخیز، علی رغم سختیهای زمان، تو به اندازهای ارزشمند و بینظیر شدهای که مانند ماه در آسمان درخشان میباشی.
بی نهضت سپاه تو از هٔفت فلک
کاشانهٔ عدوی تو زیر و زبر شده
هوش مصنوعی: بدون تلاش و فعالیت تو، سپاه تو از هفت آسمان بیخبر است و خانههای دشمنان تو به هم ریخته و ویران شده است.
از آتش حسام تو و آب چشم خود
لب خشک مانده خصم تو و چشم تر شده
هوش مصنوعی: به خاطر آتش احساس تو و اشکهای خودم، دشمن تو به شدت تشنه مانده و من هم اشکریزان هستم.
قربان وعید تو ، که شعر شریعتند
مقبول حضرت ملک دادگر شده
هوش مصنوعی: فدای وعده تو میشوم، چرا که شعر و ادب تو در نظر خداوند بخشنده پذیرفته شده است.

وطواط