گنجور

شمارهٔ ۱۷۷ - نیز در ستایش ملک اتسز گوید

ای جهان از سر زلف تو معطر گشته
همه آفاق ز روی تو معنبر گشته
خوب چون یوسف پیغمبری و بی تو مرا
دیده چون دیدهٔ یعقوب پیمبر گشته
دهند و چشم تو چون پسته و بادام شده
زلف و بالای تو شمشاد و صنوبر گشته
چهرهٔ من ز فراق تو و دیده ز غمت
معدن زر شده و موضع گوهر گشته
خوار چون مردم درویش چرا باشم ؟اگر
هستم از چهره و از دیده توانگر گشته
کوی تو قبله شد و از قبل دیدن تو
بسر کوی تو عشاق مجاور گشته
عاشق ساغری و من ز پی خدمت تو
مصحف انداخته و بنده ساغر گشته
بوده من صاحب زهاد و کنون در عشقت
پیشوای همه اوباش قلندر گشته
لب تو آب حیاتست و مرا در طلبش
حال تاریک تر از راه سکندر گشته
چشم من در غمت ، ای گوهر دریای جمال
گوهر افشان چو کف شاه مظفر گشته
قطب دین ، اتسز غازی ، که برفعت قدرش
هست با کنگرهٔ چرخ برابر گشته
باطن روشنش از نور چو ظاهر بوده
مفخر فرخش از حسن چو منظر گشته
افسری بر سر او بخت نهاده بشرف
و اختران فلکش گوهر افسر گشته
در هنر وقت مجابات چو صاحب بوده
در وغا روز ملاقات چو حیدر گشته
در کف حادثهٔ گنبد اخضر اعداش
همه سرگشته تر از گنبد اخضر گشته
از غبار سپهش چشم فلک کور شده
وز صهیل فرسش گوش جهان کر گشته
ای یک انصاف تو صد سایهٔ طوبی بوده
وی یک انگشت تو صد چشمهٔ کوثر گشته
خانه فضل و حیا و تن اقبال و کرم
بمساعی تو معمور و معمر گشته
بیضهٔ دولت و اطراف جهان را بسزا
تیغ تو راعی و انصاف تو داور گشته
نام فرخنده و القاب بزرگت بجلال
فخر خاتم شده و زینت منبر گشته
حیدری روز وغا وز سر تیغ تو خراب
قلعهٔ خصم تو چون قلعهٔ خیبر گشته
شکر اندر دهن حاسد تو زهر شده
زهر در کام نکوه خواه تو شکر گشته
بانگ کوس تو شده نغمهٔ صور و ز فزع
عرصهٔ رزم تو چون عرصهٔ محشر گشته
آفتابی تو و از رایت فرخندهٔ تو
منهزم دشمن جان تو چو اختر گشته
پر ز دود و تهی از نور دل و دیدهٔ خصم
چون دل لاله و چون دیدهٔ عبهر گشته
مملکت چون فلک و رای تو خورشید شده
مکرمت چون عرض و جاه تو جوهر گشته
تو چون خورشید منور گه جولان و براق
زیر ران تو چو گردون منور گشته
تیغ بران تو تو مرگی ، که مجسم شده است
شخص میمون تو جانیست مصور گشته
تا بود ساحت بستان ببهار و بخزان
چون کف سایل تو پر گهر و زر گشته
باد تا حشر اشارات و ارادات ترا
دهر مأمور شده ، چرخ مسخر گشته
اندرست اسلام کرامات تو بی حد مانده
وندر ایام مقامات تو بی مر گشته

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای جهان از سر زلف تو معطر گشته
همه آفاق ز روی تو معنبر گشته
هوش مصنوعی: ای دنیا، بویی که از زلف تو به مشام می‌رسد، همه جا را معطر کرده و زیبایی‌های جهان به خاطر چهره‌ات خوش‌منظر شده است.
خوب چون یوسف پیغمبری و بی تو مرا
دیده چون دیدهٔ یعقوب پیمبر گشته
هوش مصنوعی: چون تو خوب هستی و مانند یوسف پیامبر، من هم بدون تو مثل یعقوب پیامبر می‌شوم که چشم انتظار است.
دهند و چشم تو چون پسته و بادام شده
زلف و بالای تو شمشاد و صنوبر گشته
هوش مصنوعی: چشم‌هایت مانند پسته و بادام زیبا و جذاب شده‌اند و موهای تو مانند شمشاد و صنوبر صاف و بلند شده‌اند.
چهرهٔ من ز فراق تو و دیده ز غمت
معدن زر شده و موضع گوهر گشته
هوش مصنوعی: صورت من به واسطهٔ دوری تو مثل طلا شده و چشمانم بر اثر اندوه تو مانند جواهری ارزشمند شده است.
خوار چون مردم درویش چرا باشم ؟اگر
هستم از چهره و از دیده توانگر گشته
هوش مصنوعی: چرا باید خود را مانند یک درویش و بی‌پول خوار بشمارم؟ اگرچه من چنین به نظر می‌رسم، اما در حقیقت از نظر چهره و نگاه، ثروتمند و توانگر هستم.
کوی تو قبله شد و از قبل دیدن تو
بسر کوی تو عشاق مجاور گشته
هوش مصنوعی: محل تو به عنوان نقطه‌ی توجه و عبادت قرار گرفته و عاشقان به خاطر دیدن تو، در آنجا گرد آمده‌اند.
عاشق ساغری و من ز پی خدمت تو
مصحف انداخته و بنده ساغر گشته
هوش مصنوعی: عاشق شراب هستی و من به خاطر خدمت به تو، کتاب مقدس را کنار گذاشته‌ام و تبدیل به خدمت‌گزار شراب شده‌ام.
بوده من صاحب زهاد و کنون در عشقت
پیشوای همه اوباش قلندر گشته
هوش مصنوعی: من زمانی برترین زاهدان و عابدان بودم، اما اکنون به خاطر عشق تو، رهبری آشفتگان و بی‌پرواها را بر عهده گرفته‌ام.
لب تو آب حیاتست و مرا در طلبش
حال تاریک تر از راه سکندر گشته
هوش مصنوعی: لبانت همچون آب حیات است و من به دنبال آن، در وضعیتی سخت‌تر از راه سکندر قرار گرفته‌ام.
چشم من در غمت ، ای گوهر دریای جمال
گوهر افشان چو کف شاه مظفر گشته
هوش مصنوعی: چشم من در اندوه تو، ای مروارید زیبایی، گویی درخشش یاقوتی که بر روی امواج دریا می‌درخشد، به مانند کف‌های دریا که در برابر شکوه شاه مظفر نمایان می‌شوند.
قطب دین ، اتسز غازی ، که برفعت قدرش
هست با کنگرهٔ چرخ برابر گشته
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتی بزرگ و برجسته می‌پردازد که مقام و موقعیتش به حدی است که قابل مقایسه با بلندترین نقاط آسمان است. او همچون قطب و محور دین و ایمان است و ارزش و عظمتش به قدری بالا است که با قله‌های آسمان برابری می‌کند.
باطن روشنش از نور چو ظاهر بوده
مفخر فرخش از حسن چو منظر گشته
هوش مصنوعی: درون روشن او مثل ظاهرش نورانی است و زیبایی او به قدری است که به عنوان یک نماینده از زیبایی شناخته می‌شود.
افسری بر سر او بخت نهاده بشرف
و اختران فلکش گوهر افسر گشته
هوش مصنوعی: سرنوشت و شانس او به قدری با ارزش و برجسته است که مانند یک افسر بر سرش جای‌گاه می‌گیرد و ستاره‌های آسمان نیز به او جلا و زیبایی افزوده‌اند.
در هنر وقت مجابات چو صاحب بوده
در وغا روز ملاقات چو حیدر گشته
هوش مصنوعی: زمانی که هنری به خوبی استفاده شود و هنرمند در اوج خود باشد، روز ملاقات می‌تواند به اندازه‌ی روزی که حیدر (علی) در میدان نبرد حماسه آفرید، پرشور و هیجان‌انگیز باشد.
در کف حادثهٔ گنبد اخضر اعداش
همه سرگشته تر از گنبد اخضر گشته
هوش مصنوعی: در زیر گنبد سبز، که نماد مقدسی است، همه در حیرت و سردرگمی بیشتری هستند. آن‌ها بیشتر از خود گنبد در جستجوی معنای زندگی و مسایل خود به سر می‌برند.
از غبار سپهش چشم فلک کور شده
وز صهیل فرسش گوش جهان کر گشته
هوش مصنوعی: به خاطر گرد و غبار ناشی از حرکت سپاهیان، چشم آسمان به خواب رفته و به دلیل صدای خشمگین اسب‌هایشان، گوش‌های جهان ناشنوا شده‌اند.
ای یک انصاف تو صد سایهٔ طوبی بوده
وی یک انگشت تو صد چشمهٔ کوثر گشته
هوش مصنوعی: تو که در انصاف و عدل بی‌نظیری، سایهٔ درخت طوبی را به وجود می‌آوری؛ انگشت کوچکت موجب جاری شدن صدها چشمهٔ کوثر می‌شود.
خانه فضل و حیا و تن اقبال و کرم
بمساعی تو معمور و معمر گشته
هوش مصنوعی: خانه‌ای که مملو از فضیلت، حیا و خوش شانسی است، به برکت تلاش‌ها و زحمات تو آباد و پر رونق شده است.
بیضهٔ دولت و اطراف جهان را بسزا
تیغ تو راعی و انصاف تو داور گشته
هوش مصنوعی: دولت و تمام زوایای جهان به شدت تحت تأثیر تیغ توست و انصاف تو به عنوان قاضی شناخته می‌شود.
نام فرخنده و القاب بزرگت بجلال
فخر خاتم شده و زینت منبر گشته
هوش مصنوعی: نام پر عظمت و صفات بلندت باعث افتخار و سربلندی شده و به زیبایی‌های منبر افزوده است.
حیدری روز وغا وز سر تیغ تو خراب
قلعهٔ خصم تو چون قلعهٔ خیبر گشته
هوش مصنوعی: در روز نبرد، با قدرتی که از تیغ تو نشأت می‌گیرد، قلعه‌های دشمن به راحتی ویران می‌شود، مانند قلعه خیبر که به سادگی شکست خورده است.
شکر اندر دهن حاسد تو زهر شده
زهر در کام نکوه خواه تو شکر گشته
هوش مصنوعی: مقداری از شیرینی و خوبی که در وجود توست، در چشم حسود به زهر تبدیل شده است و در عوض، بدی‌ها و نکوهش‌هایی که برای تو وجود دارد، در نظر دیگران شیرینی و خوبی جلوه می‌کند.
بانگ کوس تو شده نغمهٔ صور و ز فزع
عرصهٔ رزم تو چون عرصهٔ محشر گشته
هوش مصنوعی: صدای طبل تو به آواز صور تبدیل شده و از ترس، میدان نبرد تو به مانند میدان محشر شده است.
آفتابی تو و از رایت فرخندهٔ تو
منهزم دشمن جان تو چو اختر گشته
هوش مصنوعی: تو مانند آفتابی هستی و دشمنان از پرچم خوشبختی‌ات به وحشت افتاده‌اند، مانند ستاره‌ای که در برابر نور تو کمرنگ شده است.
پر ز دود و تهی از نور دل و دیدهٔ خصم
چون دل لاله و چون دیدهٔ عبهر گشته
هوش مصنوعی: دل و چشمان دشمن، پر از دود و خالی از نور است، همچون دل گل لاله و چشمان دریا که شده‌اند.
مملکت چون فلک و رای تو خورشید شده
مکرمت چون عرض و جاه تو جوهر گشته
هوش مصنوعی: کشور همچون آسمان است و اراده تو همانند خورشید، درخشان و مهم است. بزرگواری و مقام تو نیز مانند جوهر ارزشمند شده و به اعتبار آن افزوده است.
تو چون خورشید منور گه جولان و براق
زیر ران تو چو گردون منور گشته
هوش مصنوعی: تو مثل خورشید درخشانی که در آسمان در حال حرکت و تابش است، و زیر پای تو مانند آسمان نورانی شده است.
تیغ بران تو تو مرگی ، که مجسم شده است
شخص میمون تو جانیست مصور گشته
هوش مصنوعی: تیغ تند و بران تو نشان‌دهنده مرگی است که در چهره‌ی میمون ثابت شده؛ این جان تو نیست که به تصویر کشیده شده است.
تا بود ساحت بستان ببهار و بخزان
چون کف سایل تو پر گهر و زر گشته
هوش مصنوعی: تا زمانی که فضای باغ در بهار و پاییز وجود دارد، مانند کف رودخانه که پر از سنگ‌های قیمتی و طلا شده است.
باد تا حشر اشارات و ارادات ترا
دهر مأمور شده ، چرخ مسخر گشته
هوش مصنوعی: باد به‌عنوان یک نیروی طبیعی، تا روز قیامت به اجرای خواسته‌ها و نشانه‌های تو مشغول خواهد بود، و زمان و جهان به خدمت تو در آمده‌اند.
اندرست اسلام کرامات تو بی حد مانده
وندر ایام مقامات تو بی مر گشته
هوش مصنوعی: اسلام در کرامات تو به حدی بی‌نهایت رسیده که در زمان مقامات تو، مرگ و زوال معنا ندارد.

حاشیه ها

1396/02/10 17:05

مصرع اول بیت سوم اشتباه تایپی دارد و اینگونه درست است:
دهن و چشم تو چون پسته و بادام شده

1396/06/06 14:09
احسان تطهریه

بیت اول مصراع دوم: به گمانم جای "معنبر" باید "منور" نوشته بشود
یعنی همه آفاق ز روی تو منور گشته