گنجور

شمارهٔ ۱۳ - در مدح سید تاجدالدین ابوالغنایم رافعی شیبانی

ای تاج دین تازی و ای سید عرب
ای خدمت جناب تو اقبال را سبب
ای بوالغنایمی، که ترا از غنایمست
بخشودن خلایق و بخشیدن ذهب
ای رافعی، که ساعد و بازوی تو شدست
هنگام حرب رافع اعلام دین رب
هست از فضایل تو همه نازش عجم
چونان که از قبایل تو نازش عرب
مثل علی خلیفه یزدانی از هنر
فتح علی، خلیفه سلطانی از نسب
در عرصهٔ هنر ز بزرگان شرق و غرب
چون تو کراست منصب امروز مکتسب؟
رنج عدو و ناز ولی از جانب تست
آری بیک طریق بود خار بار طب
از کف کافی تو عطا کی بود غریب؟
از قرص آفتاب ضیاکی بود عجب؟
کین تو چون سراب همه صورت غرور
مهر تو چون شراب همه مایهٔ طرب
بی مدحت تو دم نزند دهر سال و ماه
و ز خدمت تو سر نکشد چرخ روز و شب
اسم برامکه ز سخای تو منتحل
علم فلاسفه ز کلام تو منتخب
با ناصح آن کنی تو که خورشید باگهر
با حاسد آن کنی تو که مهتاب با قصب
هستی ز آل شیبان ، لیکن بهی ازو
همچون سلافهٔ عنب از جوهر عنب
ای رافع معالم اسلام ، تاج دین
کس نیست جز تو درخور این نام و این لقب
گشته مقر بفضل ، تو ایام بوالفضول
مانده عجب ز قدر تو گردون بوالعجب
طبع تو و ستم؟ متباعد تر از دو چشم
دست تو و کرم؟ مطابق تر از دو لب
از شرم بخشش تو شده ابر یار خوی
وز بیم تو شده شیر جفت تب
انصاف خوب تو همه سرمایه کرم
اخلاق نیک تو همه پیرایهٔ ادب
ایمن ‌شد از مطالبت حادثات چرخ
آن کس که کرد خدمت درگاه تو طلب
تا رایت سوی بخارا نمود میل
آسوده شده بخارا از ویل و از خرب
اکناف او ز عدل تو خاکی شد از ستم
اطراف او بجاه تو ایمن شد از شغب
گردد ولایت اکنون بی فتنه و بلا
باشد رعیت اکنون بی انده و تعب
تا خاک را سکون بود و باد را شتاب
تا آب را صفا بود و نار را لهب
بادا ولی جاه تو میمون چو بو تراب
تادا عدوی جاه تو ملعون چو بولهب
از دست فرخ تو به هنگام بزم و رزم
نشاب قسم حاسد و قسم ولی نشب
یادت به ماه شعبان تازه ولایتی
چون خطهٔ بخارا اندر مه عجب

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای تاج دین تازی و ای سید عرب
ای خدمت جناب تو اقبال را سبب
هوش مصنوعی: ای تاج سر دین اسلام و ای بزرگ مرد عرب، سبب خوشبختی و شرف اقبال به خاطر خدمت به توست.
ای بوالغنایمی، که ترا از غنایمست
بخشودن خلایق و بخشیدن ذهب
هوش مصنوعی: ای بوالغنایم، تو کسی هستی که به خاطر نعمت‌هایی که به خودت داده‌ای، توانسته‌ای دیگران را ببخشی و طلا و دارایی‌هایت را تقسیم کنی.
ای رافعی، که ساعد و بازوی تو شدست
هنگام حرب رافع اعلام دین رب
هوش مصنوعی: ای رافعی، تو در میدان جنگ بازوی پرتوانی هستی که بر پا داشتن دین خدا به تو وابسته است.
هست از فضایل تو همه نازش عجم
چونان که از قبایل تو نازش عرب
هوش مصنوعی: تمام ویژگی‌های خوب تو باعث فخر و زیبایی عجم است، همان‌طور که زیبایی و فخر قبایل عرب به خاطر آنهاست.
مثل علی خلیفه یزدانی از هنر
فتح علی، خلیفه سلطانی از نسب
هوش مصنوعی: مانند علی که خلیفه الهی است، فتح علی از هنر خود برتری دارد و خلیفه‌ای است از نسل سلطانی.
در عرصهٔ هنر ز بزرگان شرق و غرب
چون تو کراست منصب امروز مکتسب؟
هوش مصنوعی: در دنیای هنر، از میان بزرگان شرق و غرب، تو چه کسی هستی که در جایگاه امروز قرار گرفته‌ای؟
رنج عدو و ناز ولی از جانب تست
آری بیک طریق بود خار بار طب
هوش مصنوعی: رنج دشمن و زیبایی تو از سوی خودت است. بله، این درد و زخم را می‌توان از یک راه تحمل کرد.
از کف کافی تو عطا کی بود غریب؟
از قرص آفتاب ضیاکی بود عجب؟
هوش مصنوعی: آیا کسی می‌تواند از محبت و بخشش تو بی‌نصیب بماند؟ آیا از تابش آفتاب، چیزی شگفت‌انگیزتر وجود دارد؟
کین تو چون سراب همه صورت غرور
مهر تو چون شراب همه مایهٔ طرب
هوش مصنوعی: تو همچون سراب هستی که فقط ظاهرش دل‌فریب است، اما محبت تو مانند شراب است که همه چیز را پر از شادی و نشاط می‌کند.
بی مدحت تو دم نزند دهر سال و ماه
و ز خدمت تو سر نکشد چرخ روز و شب
هوش مصنوعی: بدون ستایش تو، زمان هیچ صحبتی نمی‌کند و روزها و شب‌ها بدون خدمت تو هیچ‌گاه سر نمی‌کشند.
اسم برامکه ز سخای تو منتحل
علم فلاسفه ز کلام تو منتخب
هوش مصنوعی: نام برامکه به خاطر بخشندگی تو مشهور شده و علم فلسفه به واسطه سخنان تو برگزیده شده است.
با ناصح آن کنی تو که خورشید باگهر
با حاسد آن کنی تو که مهتاب با قصب
هوش مصنوعی: تو باید با کسی که نصیحت می‌کندت، همان‌طور رفتار کنی که خورشید با مروارید رفتار می‌کند و با کسی که حسد می‌ورزد، همان‌طور مثل مهتاب با نی.
هستی ز آل شیبان ، لیکن بهی ازو
همچون سلافهٔ عنب از جوهر عنب
هوش مصنوعی: وجود شیبان وجودی است، اما از آن برای ما همچون شراب مرغوبی است که از عصاره‌ٔ انگور به دست می‌آید.
ای رافع معالم اسلام ، تاج دین
کس نیست جز تو درخور این نام و این لقب
هوش مصنوعی: ای کسی که پرچمدار اصول اسلام هستی، هیچ‌کس جز تو لایق این عنوان و جایگاه نیست.
گشته مقر بفضل ، تو ایام بوالفضول
مانده عجب ز قدر تو گردون بوالعجب
هوش مصنوعی: ای روزگارشکوه، تو چقدر درخشانی و همه چیز به خاطر فضل توست؛ در حالی که حرف و نقل‌های بی‌مورد و بی‌فایده باقی مانده‌اند و از بزرگی تو آسمان شگفت‌زده است.
طبع تو و ستم؟ متباعد تر از دو چشم
دست تو و کرم؟ مطابق تر از دو لب
هوش مصنوعی: طبع و ذات تو و ستم، به قدری از هم دور هستند که نمی‌توان آنها را به هم نزدیک کرد. اما دست تو و مهربانی تو، به طور کامل با هم هماهنگ و متناسب هستند؛ درست مثل دو لب که زمانی که حرف می‌زنند، به زیبایی با هم همراه می‌شوند.
از شرم بخشش تو شده ابر یار خوی
وز بیم تو شده شیر جفت تب
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و بخشش تو، ابرها به حالتی شرمنده درآمده‌اند و از ترس تو، شیر به حالت نر درآمده است.
انصاف خوب تو همه سرمایه کرم
اخلاق نیک تو همه پیرایهٔ ادب
هوش مصنوعی: خود را درست و منصفانه رفتار کردن، بهترین دارایی توست و حسن رفتار تو، زینت بخش آداب و رسوم تو است.
ایمن ‌شد از مطالبت حادثات چرخ
آن کس که کرد خدمت درگاه تو طلب
هوش مصنوعی: آن کسی که در درگاه تو خدمت کرده و درخواست کرده است، از حوادث و مصائب روزگار در امان خواهد بود.
تا رایت سوی بخارا نمود میل
آسوده شده بخارا از ویل و از خرب
هوش مصنوعی: پرچم به سمت بخارا کشیده شد و حالا بخارا از بساط مشکلات و بدی‌ها آزاد شده است.
اکناف او ز عدل تو خاکی شد از ستم
اطراف او بجاه تو ایمن شد از شغب
هوش مصنوعی: حاشیه‌های او به خاطر عدالت تو به خاک افتاد و از ستم اطرافیانش به برکت مقام تو در امان شد.
گردد ولایت اکنون بی فتنه و بلا
باشد رعیت اکنون بی انده و تعب
هوش مصنوعی: حاکمیت باید در حال حاضر بدون مشکلات و آشفتگی باشد، و مردم نیز در این زمان باید زندگی آرام و بدون دردسر داشته باشند.
تا خاک را سکون بود و باد را شتاب
تا آب را صفا بود و نار را لهب
هوش مصنوعی: تا زمانی که زمین ساکن است و باد تند می‌وزد، و تا زمانی که آب زلال و صاف است و آتش شعله‌ور می‌سوزد.
بادا ولی جاه تو میمون چو بو تراب
تادا عدوی جاه تو ملعون چو بولهب
هوش مصنوعی: باشد که مقام تو مانند بوی خوش باشد و دشمنان مقام تو مانند آتش دوزخ.
از دست فرخ تو به هنگام بزم و رزم
نشاب قسم حاسد و قسم ولی نشب
هوش مصنوعی: در زمان شادی و نبرد، از لطف و محبت تو دستیابی به موفقیت ممکن است و این را با قسم به حاسدان و قسم به دوستداران تو می‌گویم که نمی‌توانم در تاریکی قرار بگیرم.
یادت به ماه شعبان تازه ولایتی
چون خطهٔ بخارا اندر مه عجب
هوش مصنوعی: یاد تو به یاد ماه شعبان می‌ماند که تازه‌گانش همانند سرزمین بخارا، در دل زیبایی و شگفتی نهفته است.