گنجور

ذیل الکتاب

اکنون می‌باید دانست محقّقانِ راست‌گوی را نه متأمّلانِ عیب‌جوی را وَ تَأَمُلُ العَیبِ عَیبٌ که این دفاتر که در عجم ساخته‌اند بیشتر فخاصّه کلیله اساسیست بر یک سیاق نهاده و سخنی بر یک مساق رانده و اگرچ منشی و مبدعِ آنرا بفضلِ تقدّم بل بتقدّم رجحانی شایعست، اما آن بحدیقهٔ ماند که درو اگرچ ذوقها را معسول وطبعها را مقبول باشد ، جز یک میوه نتوان یافت و بدان بستان ماند که اگرچ مشامّها را معطّر و دماغها را معنبر دارد ، درو جز بروحِ نسیم یک ریحان بیش نتوان رسید و ساختهٔ این بنده مشتملست بر چند نمط از اسالیبِ سخن‌آرائی و عبارت پروری و این بجنّتی ماند پر از الوانِ ازاهیرِ معنی و اشکالِ ریاحینِ الفاظ و اجناسِ فواکهِ نکت و انواعِ ثمارِ اشارات، هر حسّی را از افرادِ آن بهرهٔ و هر ذوقی را از آحادِ آن نصیبی، فِیهَا مَا تَشتَهِیهِ الأَنفُسُ وَ تَلَذُّالاَعُِنُ و بدین خصایص که یاد کرده می آید ، از جملهٔ آن کتب منفردست، اوّل آنک از سواردِ الفاظ و بواردِ تازیهای نامستعمل که یَمُجُّهُ السَّمعُ وَ تَأبَاهُ النَّفسُ درو هیچ نتوان یافت ، دوم آنک از امثال و شواهدِ اشعارِ تازی و پارسی که دیگران در کتب ایراد کرده‌اند، چنان محترز بوده که دامنِ سخن بثفلِ خائیده و مکیدهٔ ایشان باز نیفتاده وَ اِلَّا عَلَی سَبِیلِ النُّدرَهِ بگلهایِ بوئیده و دست مالیدهٔ دیگران استشمام نکرده، سیوم آنک یک موضوعِ معیّنی را بعینه در مواضعِ بسیار گفته‌ام و بوصفهایِ گوناگون جلوه‌گری چنان کرده که هیچ کلمهٔ اِلَّا مَاشَاءَاللهُ از سوابقِ کلمات مکرّر نگشته و دیگر خاصّیّتهایِ جزوی که بالغ نظرانِ باریک‌بین را بوقتِ مطالعهٔ دقایقِ آن معلوم شود، خود بسیار توان یافت و اگر کسی از خوانندگان اندیشه بر یک دو مقام گمارد و باقی فرو گذارد و بمطالعهٔ مستوفی مِنَ الصَّدرِ اِلَی العَجزِ فرا نرسد ، بانوادرِ نکت و صوادرِ نتف از کرایمِ خدرِ خاطر و لطایمِ عطرِ عبارت که ازو در گذرد، ع، حَفِظتَ شَیئا وَ غَابَت عَنکَ اَشیَاءُ . آمدیم بر سرِ مقصود. باعثِ تحریرِ این فصل که آستینِ مفاخرِ کُتّاب از آن مطرّز می‌شود و ترتیبِ این وصل که دامنِ اواخرِ کتاب بدان مُفَروَز می‌گردد، آنست تا موجبِ تأخّری که در راهِ پرداختن آن آمده بود و گرهِ تعسّری که بر آن کار افتاده باز نمایم و این عذر از زبانِ املاءِ حال بابلاء رسانم و آن آنست که چون خداوند، خواجهٔ جهان، رَبِیبُ الدُّنیَا وَ الدِّینِ ، معین الاسلام و المسلمین ، عَزَّ نَصرُهُ وَ وُقِیَ مِن غِیَرِ العَصرِ عَصرُهُ که توفیق همیشه رفیقِ راهِ مساعیِ او بودست و در هر منزل که قدمِ سیر زده ، گشادنامهٔ وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفسِهِ فَاولئِکَ هُمُ المُفلِحُونَ با خود داشته ، دانسته که هیچ خلفی گرامی‌تر و هیچ مخلّفی نامی‌تر از تَقَرُّبِی اِلَی اللهِ که نقشِ محامدِ آن بر صحایفِ ذکر نگارند نتواند بود و ذَهَبَتِ المَکَارِمُ اِلَّا مِنَ الدَّفَاتِرِ ؛ و بی‌شبهت شناخته که جاهلانِ مسوّف و کاهلانِ متوقّف را تأجیلِ آمال با تعجیلِ حوادثِ احوال بر نیاید،

ببرد روزگارِ ایشان زود
گر در آن هیچ روزگار برند

لاجرم خالصهٔ نیّت و طویّت بر آن گماشت که در جریدهٔ محاسنِ اعمال بزرگترین مبرّتی و فاضل‌ترین حسنتی ثبت کند و حجّتهایِ آخرت بدان مسجّل گرداند ؛ آخر جوامعِ اندیشهٔ مبارکش بر جامعِ تبریز مقصور آمد تا دارالکتبی درو وضع فرمود کَوِعَاءِ مُلِیَ لَطفا وَ ظَرفٍ حَشِیَ ظَرفَا ، چنان روح پیوندِ روحانی و مزین بحسنِ ترتیبِ مبانی که اگر گوئی ساکنانِ رواقِ بیت المعمور تحسینِ عمارت آن میزنند، ازین عبارت استغفاری لازم نیاید فَمَا تَلَقَّیهَا ذُو مَقَامٍ کَرِیمٍ وَ لَا یَلقیهَا اِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ. و اگرچ دیگر گذشتگان بهمین موضع ازین جنس در عهودِ متقادم تبرّعی تقدیم کرده‌اند، و مخازنِ کتب ساخته، لکن چون معاقدِ آن نظم واهی بود و شرایطِ آن شمل نامرعی، دستِ تطاول روزگار زود بتفریق و تبدیلِ آن رسید، ع، وَ کَذَاکَ عَادَ اِلَی الشَّتَاتِ جُمَوعُهَا ، چنانک امروز ازموات آن خیر جز رمیم و رفات نماندست و رفوگرانِ این بساطِ اغبر و شادروانِ اخضر اجزاءِ مخرّق آنرا جز بنسجِ عنکبوت فراهم نیاورده و بِحَمدِاللهِ وَ مِنِّهِ هر نسخهٔ ازین نسخ جَعَلَهَا اللهُ مِنَ البَاقِیَاتِ فِی صالِحاتِ اَعمَالِهِ بحقیقت حلیتِ چهرهٔ آن عواطلست و بیاضِ غرّهٔ آن منسوخاتِ باطل.

وَ صَفتُکَ فِی قَوَافِ سائِراتٍ
وَ قَد بَقِیَت وَ اِن کَثُرَت صِفَاتُ
اَفَاعِیلُ الوَرَی مِن قَبلُ دُهمٌ
وَ فِعلُکَ فِی فِعَالِهِم شِیَاتُ

والحقّ در حظیرهٔ انس لابل حدیقهٔ قدس همه غرر و اوضاحِ تصنیفات جمع آورده‌اند و حشرِ ارواحِ تألیفات کرده شعبِ کلِّ علوم و افنانِ جمله فنون که خواصّ و عوامّ خلق بافادت و استفادتِ آن محتاج‌اند، درو کشیده. اوّل از عربیّت و اقسامِ آن مشتمل بر مرکّبات و مفردات و نحو و تصریف که جز بدان بهیچ تازیانه مرکبِ تازی را ریاضت نتوان کرد و انواعِ براعت و بلاغت نظماً و نثراً که در قالبِ هر صیاغت از آن سبکی دیگرگون داده‌اند و آویزش هر ذوقی و آمیزش هر طبعی با هر یک بنوعی دیگر خاصّ افتاده، و در مذهب که مدارِ مصلحتِ عالمیان بر آنست و حکّامِ شریعت را انتماءِ احکام بفروع و اصولِ آن ثابت و میانِ متغلّبانِ فضول جوی و منتهیانِ راست‌گوی بهنگامِ فرق حقّ از باطل شمشیری فاصل ، و در علمِ کلام که اثباتِ وجودِ صانع و قدمِ ذاتِ اوست، مَعَ کَونِهِ فَاعِلاً مَختَاراً بخلافِ مَا یَقُولُ الظَّالِمُونَ. تَعَالَی عَنهُ عُلواً کَبِیرا و بیانِ حدوثِ عالم عَلَی سَبِیلِ الاِیجَادِ بَرِیّا عَنِ الصُّورَهِ وَ الهَیُولی و تقریرِ بعثتِ انبیا بواسطهٔ جبرئیل و ارسالِ اوبوحی و تنزیل و اقامتِ براهین و حجج بر حشرِ اجساد و احوالِ معاد که عقول و نفوس بقدرِ نوری که در ظلمت خانهٔ فطرت بر نَهادِ ایشان فیضان کردست، جویایِ معرفت آنند و از علمِ تفاسیر و احادیث که منقولاتست از نقلهٔ شریعت و حکمت و حملهٔ عرش از عظمت و سالکانِ بادیهٔ طلب حقّ را جز بمصابیحِ هدایتی که ازین دو مشکوهٔ باز گیرند، در ظلماتِ اوهام و خیالات راه بیرون بردن ممکن نیست و استخلاص از مفاوز شبهت بی‌استضاعتِ نورِ آن صورت پذیر نه، و از علم طبّ که زبان نبوّت نیز بفضیلتِ آن ناطقست، کَمَا قَالَ عَلَیهِ السَّلَامُ : اَلعِلمُ عِلمَانِ ، عِلمُ الاَبدَانِ وَ عِلمُ الاَدیَانِ و مدبّرانِ عالمِ صغری را هیچ دستوری جز قانونِ این علم نیست و کدخدایِ عقل را در هفت ولایتِ اعضا و جوارح هیچ تصرّف جز باستقامتِ مزاج بر حدّ اعتدال درست نیاید و استقامتِ او الّا باقامتِ این صناعت میسّر نگردد، و از علمِ نجوم که منفعت آن بعموم خلایق عایدست و در شناختنِ مواضع ستارگان و تأثیراتِ نظرِ عداوت و مودّتِ ایشان بدان احتیاجی هرچ تمامتر، چه نقشِ این کارگاهِ کون و فساد در عالمِ علوی بسته‌اند و هرچ اینجا پدید آید ، باجرایِ مشیّت و قدرت همه از اجرامِ فلکی متولّد شود، پس همچنانک طبیب بوقت صحّت و سقم معالجهٔ اشخاص کند، منجّم بهنگام سعادت و نحوست معالجهٔ احوال کند و همچنین از انواعِ رسایل ودو اوینِ اشعار و اسمار و تواریخِ دین و دول و مجاریِ احوال ملک و ملل و سفینهایِ مشحون بفواید و فراید از افرادِ روزگار که بحر همّتش از سواحلِ آفاق کشش کرده بود و دواعیِ طلبش از اقطار و زوایایِ شام و عراق بیرون آورده، قریب دو هزار مجلّد که ذکرِ کریمش بدان مخلّد باد ، درو منضّد کرده و طلبِ باقی در ذمّهٔ همت گرفته و آنگه چندین جامع از مصاحفِ معتبر چون عقودِ دررِ منثور هر یکی بخطّی زیباتر از جعد و طرهٔ حور که اعشار و اخماسِ کواکب از حواشیِ هفت پارهٔ افلاک در مشاهدهٔ جمالشان سجدهٔ تبرک کند ، همچون تاجِ مرصّع بر فرق آن عرایس نهادند و رویِ آن اعلاق و نفایس در زیور و زینتِ آن جلوه دادند و چون این اتّفاق عَلَی اَحسَنِ نِظام وَ اَیمَنِ حال دست داد و این شجرهٔ طیّبهٔ عمل در آن بقعهٔ مبارک بمقام ادراک ثمرات رسید، ده نسّاخ را مؤنتِ انتاخ کفایت کرد و اسبابِ فراغتِ ایشان ساخته فرمود تا بر دوام عَلَی مُرُورِ الأیّام ملازمِ آن موضعِ شریف می‌باشند و از هر سواد که مسرحِ نظرِ ایشان باشد ، نسختها برمیگیرند وصیتِ مآثر و مکارم او بگوش اکابر و اصاغر میرسانند.

وَ کُن حَدِیثا حَسنَا ذِکرُهُ
فَاِنَّمَا الدَّهرُ اَحَادِیثُ

درین حال تمامیِ مرزبان‌نامه نیز از طیِّ کتمِ امکان بمظهرِ وجود آمد، معلوم شد که تعبیهٔ تقدیر در تعویق و تأخیرِ آن همین بود تا خاتمتِ آن با فاتحتِ چنین توفیقی که خداوند، خواجهٔ جهان را بتحقیق مقرون شد، هم عنان آید و این بضاعتِ مزجات در مصرِ جامعِ تبریز با آن ذخایرِ سعادت مضاف شود و فریاد زنانِ اَوفِ لَنَا الکَیلَ را از خشک‌سالِ کرم بصاعِ اصطناع نصابِ هر نصیبی کامل گرداند بلکه این پیوندِ دل و فرزندِ جان که یوسف وار بندِ عوایقِ روزگارِ خود بود، از زندانِ بیت‌الاحزانِ خاطر بیرون می‌آید و مشتاقان روی و منتظرانِ سر کویِ وصالش نشسته و هزار دست و قلم تیز کرده تا بعد ما که در حیرتِ مشاهدهٔ رخسارش دست و ترنج بر هم بریده باشند ، قصهٔ جمال و سرگذشتِ احوالِ او نویسند، اگر در حضرتِ خداوندِ جهان اَعظَمَ اللهُ شَانَهُ که عزیزِ وقتست، ناصیهٔ اقبالش بداغِ مقبولی موسوم گردد و از تمکینِ اِنَّکَ الیَومَ لَدَینَا مَکِینٌ ممکّن شود ، شکرانهٔ آن قبول و رفعت را سنّتِ و رَفَعَ اَبَوَیهِ عَلَی العَرشِ نگه دارد ، اعنی اگر لطفِ خداوند ، خواجهٔ جهان دَامَ لَطِیفا بِعِبادِهِ در همهٔ این اوراق یک لطیفه را محلِّ ارتضا و سزاوارِ ملاحظت بعین‌الرّضا بیند ، باقیِ عثرات را در کارِ او کند ، فَاِنَّ الجَوَادَ قَد یَعثُرُ ، چه کرامِ گذشته که نامِ کرم بر خداوند گذاشته ، بیک نکتهٔ کمینه ده خزینه بخشیده‌اند

در زمانه کجاست محمودی
ورنه هر گوشهٔ و عنصر ئیست

تَمَّ الکِتَابُ

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اکنون می‌باید دانست محقّقانِ راست‌گوی را نه متأمّلانِ عیب‌جوی را وَ تَأَمُلُ العَیبِ عَیبٌ که این دفاتر که در عجم ساخته‌اند بیشتر فخاصّه کلیله اساسیست بر یک سیاق نهاده و سخنی بر یک مساق رانده و اگرچ منشی و مبدعِ آنرا بفضلِ تقدّم بل بتقدّم رجحانی شایعست، اما آن بحدیقهٔ ماند که درو اگرچ ذوقها را معسول وطبعها را مقبول باشد ، جز یک میوه نتوان یافت و بدان بستان ماند که اگرچ مشامّها را معطّر و دماغها را معنبر دارد ، درو جز بروحِ نسیم یک ریحان بیش نتوان رسید و ساختهٔ این بنده مشتملست بر چند نمط از اسالیبِ سخن‌آرائی و عبارت پروری و این بجنّتی ماند پر از الوانِ ازاهیرِ معنی و اشکالِ ریاحینِ الفاظ و اجناسِ فواکهِ نکت و انواعِ ثمارِ اشارات، هر حسّی را از افرادِ آن بهرهٔ و هر ذوقی را از آحادِ آن نصیبی، فِیهَا مَا تَشتَهِیهِ الأَنفُسُ وَ تَلَذُّالاَعُِنُ و بدین خصایص که یاد کرده می آید ، از جملهٔ آن کتب منفردست، اوّل آنک از سواردِ الفاظ و بواردِ تازیهای نامستعمل که یَمُجُّهُ السَّمعُ وَ تَأبَاهُ النَّفسُ درو هیچ نتوان یافت ، دوم آنک از امثال و شواهدِ اشعارِ تازی و پارسی که دیگران در کتب ایراد کرده‌اند، چنان محترز بوده که دامنِ سخن بثفلِ خائیده و مکیدهٔ ایشان باز نیفتاده وَ اِلَّا عَلَی سَبِیلِ النُّدرَهِ بگلهایِ بوئیده و دست مالیدهٔ دیگران استشمام نکرده، سیوم آنک یک موضوعِ معیّنی را بعینه در مواضعِ بسیار گفته‌ام و بوصفهایِ گوناگون جلوه‌گری چنان کرده که هیچ کلمهٔ اِلَّا مَاشَاءَاللهُ از سوابقِ کلمات مکرّر نگشته و دیگر خاصّیّتهایِ جزوی که بالغ نظرانِ باریک‌بین را بوقتِ مطالعهٔ دقایقِ آن معلوم شود، خود بسیار توان یافت و اگر کسی از خوانندگان اندیشه بر یک دو مقام گمارد و باقی فرو گذارد و بمطالعهٔ مستوفی مِنَ الصَّدرِ اِلَی العَجزِ فرا نرسد ، بانوادرِ نکت و صوادرِ نتف از کرایمِ خدرِ خاطر و لطایمِ عطرِ عبارت که ازو در گذرد، ع، حَفِظتَ شَیئا وَ غَابَت عَنکَ اَشیَاءُ . آمدیم بر سرِ مقصود. باعثِ تحریرِ این فصل که آستینِ مفاخرِ کُتّاب از آن مطرّز می‌شود و ترتیبِ این وصل که دامنِ اواخرِ کتاب بدان مُفَروَز می‌گردد، آنست تا موجبِ تأخّری که در راهِ پرداختن آن آمده بود و گرهِ تعسّری که بر آن کار افتاده باز نمایم و این عذر از زبانِ املاءِ حال بابلاء رسانم و آن آنست که چون خداوند، خواجهٔ جهان، رَبِیبُ الدُّنیَا وَ الدِّینِ ، معین الاسلام و المسلمین ، عَزَّ نَصرُهُ وَ وُقِیَ مِن غِیَرِ العَصرِ عَصرُهُ که توفیق همیشه رفیقِ راهِ مساعیِ او بودست و در هر منزل که قدمِ سیر زده ، گشادنامهٔ وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفسِهِ فَاولئِکَ هُمُ المُفلِحُونَ با خود داشته ، دانسته که هیچ خلفی گرامی‌تر و هیچ مخلّفی نامی‌تر از تَقَرُّبِی اِلَی اللهِ که نقشِ محامدِ آن بر صحایفِ ذکر نگارند نتواند بود و ذَهَبَتِ المَکَارِمُ اِلَّا مِنَ الدَّفَاتِرِ ؛ و بی‌شبهت شناخته که جاهلانِ مسوّف و کاهلانِ متوقّف را تأجیلِ آمال با تعجیلِ حوادثِ احوال بر نیاید،
هوش مصنوعی: حال باید بدانیم که محققان راستگو را از عیب‌جویان متأمل جدا کنیم، زیرا تأمل در عیب خود عیبی است. این نوشته‌ها که در سرزمین‌های غیرعربی تهیه شده، بیشتر شبیه به آثار کلیله است که همه در یک راستا و با یک هدف ساماندهی شده‌اند. هرچند نویسنده و مبدع آن به دلیل تقدم در خلق این آثار شناخته شده‌اند، اما در نهایت به حدی محدود شده‌اند که اگرچه ممکن است مورد پسند ذوق‌ها و سلیقه‌ها باشد، اما تنها یک ثمره می‌دهد. به عبارت دیگر، اگرچه این نوشته‌ها خوشبو بوده و اندیشه‌ها را جلا می‌دهند، اما در نهایت تنها می‌توان به روح نسیم یک ریحان دست یافت. این اثر من شامل چند سبک از سخنوری و عبارت‌آرایی است و مانند باغی است پر از رنگ‌ها و معانی گوناگون و اشکالی از گل‌ها و میوه‌های اشاره. هر حسی می‌تواند از آن بهره‌مند شود و هر ذوقی سهمی از آن بدست آورد. در این نوشته‌ها مواردی است که نفس‌ها خواهان آن و دل‌ها از آن لذت می‌برند. و با ویژگی‌هایی که ذکر شد، این کتاب از جمله آثار منحصر به فرد است. ابتدا از کلمات غیراستفاده شده و الفاظی که گوش را اذیت می‌کند و نفس را می‌رنجاند، در آن یافت نمی‌شود. همچنین اشعار و مثال‌های عربی و فارسی که دیگران در نوشته‌های خود ذکر کرده‌اند با احتیاط بیان شده تا کلام از کلمات دیگران دچار آلودگی نشود. موضوعاتی را به طور دقیق در چندین بخش بازگو کرده‌ام و در توضیحات مختلف آن چنان پرداخته‌ام که هیچ کلمه‌ای جز خواست خدا از گذشته تکرار نشده است. بنابراین، ویژگی‌های دیگری نیز وجود دارد که افراد دقیق‌النظر در هنگام مطالعه آن را درک می‌کنند. اگر کسی بخواهد به برخی از قسمت‌ها توجه کند و باقی را نادیده بگیرد و از آغاز تا پایان مطالعه نکند، ممکن است از نکات و لطایف نیکو که در آن وجود دارد، غافل بماند. حال به اصل موضوع می‌پردازیم. دلیل نوشتن این بخش که نشانه‌های بزرگی از کتب نویسندگان در آن دیده می‌شود و ترتیب آن که آخر کتاب را به آن مرتبط می‌کند، این است که تأخیر به وجود آمده در مورد آن را توضیح دهم و مشکلاتی که در این کار وجود داشته را باز کنم. این عذر را از زبان حال بهشمار می‌آورم و آن این است که چون خداوند، پادشاه جهان و یاری‌دهنده دین و مسلمین، که با نصرت و تأیید خود آن را هدف قرار داده، توفیق همواره یار راه‌های او بوده است و در هر جا که قدم گذاشته، گشایش و راحتی را با خود داشته است؛ باید به یاد داشت که هیچ نتیجه‌ای از تلاشی که به خدا نزدیکی ندارد، بهتر و گرامی‌تر نیست و فضایل به جز از دفاتر به دست نمی‌آید. همچنین باید دانست که تأخیر جاهلان و بی‌عملان، بر اساس حوادث زمان نمی‌تواند عذرپذیر باشد.
ببرد روزگارِ ایشان زود
گر در آن هیچ روزگار برند
هوش مصنوعی: روزگار به سرعت آن‌ها را خواهد برد، اگر در هیچ زمانی از زندگی‌شان نباشد.
لاجرم خالصهٔ نیّت و طویّت بر آن گماشت که در جریدهٔ محاسنِ اعمال بزرگترین مبرّتی و فاضل‌ترین حسنتی ثبت کند و حجّتهایِ آخرت بدان مسجّل گرداند ؛ آخر جوامعِ اندیشهٔ مبارکش بر جامعِ تبریز مقصور آمد تا دارالکتبی درو وضع فرمود کَوِعَاءِ مُلِیَ لَطفا وَ ظَرفٍ حَشِیَ ظَرفَا ، چنان روح پیوندِ روحانی و مزین بحسنِ ترتیبِ مبانی که اگر گوئی ساکنانِ رواقِ بیت المعمور تحسینِ عمارت آن میزنند، ازین عبارت استغفاری لازم نیاید فَمَا تَلَقَّیهَا ذُو مَقَامٍ کَرِیمٍ وَ لَا یَلقیهَا اِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ. و اگرچ دیگر گذشتگان بهمین موضع ازین جنس در عهودِ متقادم تبرّعی تقدیم کرده‌اند، و مخازنِ کتب ساخته، لکن چون معاقدِ آن نظم واهی بود و شرایطِ آن شمل نامرعی، دستِ تطاول روزگار زود بتفریق و تبدیلِ آن رسید، ع، وَ کَذَاکَ عَادَ اِلَی الشَّتَاتِ جُمَوعُهَا ، چنانک امروز ازموات آن خیر جز رمیم و رفات نماندست و رفوگرانِ این بساطِ اغبر و شادروانِ اخضر اجزاءِ مخرّق آنرا جز بنسجِ عنکبوت فراهم نیاورده و بِحَمدِاللهِ وَ مِنِّهِ هر نسخهٔ ازین نسخ جَعَلَهَا اللهُ مِنَ البَاقِیَاتِ فِی صالِحاتِ اَعمَالِهِ بحقیقت حلیتِ چهرهٔ آن عواطلست و بیاضِ غرّهٔ آن منسوخاتِ باطل.
هوش مصنوعی: نویسنده تصمیم گرفت که بهترین و پربارترین اثر خود را در زمینهٔ اعمال نیک ثبت کند تا در روز قیامت دلیلی برای خود به حساب آورد. او تمام تلاشش را در جمع‌آوری اندیشه‌ها و نوشته‌ها به کار گرفت و در تبریز کتابخانه‌ای تاسیس کرد که به روح و نظم خاصی پیوند خورده بود. اگر بگوییم که ساکنان آسمان نیز به زیبایی این بنا احترام می‌گذارند، سخنی نادرست نخواهد بود؛ چرا که چنین نوشته‌هایی تنها در خور کسانی است که در مقام و جایگاه والا قرار دارند. اگرچه پیشینیان نیز آثار مشابهی را در ادوار گذشته ارائه کرده‌اند، اما به دلیل عدم انسجام و شرایط نامناسب، این آثار به زودی از هم پراکنده و نابود شدند. اکنون از آن آثار جز اندکی باقی نمانده است و نظاره‌گران این ویرانه‌ها، جز تکه‌هایی بی‌ارزش نمی‌یابند. با این حال، خدا را شکر که هر نسخه‌ای از این آثار که باقی مانده، نمونه‌ای از کارهای خوب است و نشان دهندهٔ زیبایی و ارزش آن خالق است.
وَ صَفتُکَ فِی قَوَافِ سائِراتٍ
وَ قَد بَقِیَت وَ اِن کَثُرَت صِفَاتُ
هوش مصنوعی: و صفات تو در کلام‌های جاری و روان همچنان باقی‌ست، حتی اگر صفات دیگری هم بسیار باشند.
اَفَاعِیلُ الوَرَی مِن قَبلُ دُهمٌ
وَ فِعلُکَ فِی فِعَالِهِم شِیَاتُ
هوش مصنوعی: سراسر موجودات قبل از تو در تاریکی و ناشناسی به سر می‌بردند، اما عمل تو در میان کارهای آنها مانند نور و روشنی است.
والحقّ در حظیرهٔ انس لابل حدیقهٔ قدس همه غرر و اوضاحِ تصنیفات جمع آورده‌اند و حشرِ ارواحِ تألیفات کرده شعبِ کلِّ علوم و افنانِ جمله فنون که خواصّ و عوامّ خلق بافادت و استفادتِ آن محتاج‌اند، درو کشیده. اوّل از عربیّت و اقسامِ آن مشتمل بر مرکّبات و مفردات و نحو و تصریف که جز بدان بهیچ تازیانه مرکبِ تازی را ریاضت نتوان کرد و انواعِ براعت و بلاغت نظماً و نثراً که در قالبِ هر صیاغت از آن سبکی دیگرگون داده‌اند و آویزش هر ذوقی و آمیزش هر طبعی با هر یک بنوعی دیگر خاصّ افتاده، و در مذهب که مدارِ مصلحتِ عالمیان بر آنست و حکّامِ شریعت را انتماءِ احکام بفروع و اصولِ آن ثابت و میانِ متغلّبانِ فضول جوی و منتهیانِ راست‌گوی بهنگامِ فرق حقّ از باطل شمشیری فاصل ، و در علمِ کلام که اثباتِ وجودِ صانع و قدمِ ذاتِ اوست، مَعَ کَونِهِ فَاعِلاً مَختَاراً بخلافِ مَا یَقُولُ الظَّالِمُونَ. تَعَالَی عَنهُ عُلواً کَبِیرا و بیانِ حدوثِ عالم عَلَی سَبِیلِ الاِیجَادِ بَرِیّا عَنِ الصُّورَهِ وَ الهَیُولی و تقریرِ بعثتِ انبیا بواسطهٔ جبرئیل و ارسالِ اوبوحی و تنزیل و اقامتِ براهین و حجج بر حشرِ اجساد و احوالِ معاد که عقول و نفوس بقدرِ نوری که در ظلمت خانهٔ فطرت بر نَهادِ ایشان فیضان کردست، جویایِ معرفت آنند و از علمِ تفاسیر و احادیث که منقولاتست از نقلهٔ شریعت و حکمت و حملهٔ عرش از عظمت و سالکانِ بادیهٔ طلب حقّ را جز بمصابیحِ هدایتی که ازین دو مشکوهٔ باز گیرند، در ظلماتِ اوهام و خیالات راه بیرون بردن ممکن نیست و استخلاص از مفاوز شبهت بی‌استضاعتِ نورِ آن صورت پذیر نه، و از علم طبّ که زبان نبوّت نیز بفضیلتِ آن ناطقست، کَمَا قَالَ عَلَیهِ السَّلَامُ : اَلعِلمُ عِلمَانِ ، عِلمُ الاَبدَانِ وَ عِلمُ الاَدیَانِ و مدبّرانِ عالمِ صغری را هیچ دستوری جز قانونِ این علم نیست و کدخدایِ عقل را در هفت ولایتِ اعضا و جوارح هیچ تصرّف جز باستقامتِ مزاج بر حدّ اعتدال درست نیاید و استقامتِ او الّا باقامتِ این صناعت میسّر نگردد، و از علمِ نجوم که منفعت آن بعموم خلایق عایدست و در شناختنِ مواضع ستارگان و تأثیراتِ نظرِ عداوت و مودّتِ ایشان بدان احتیاجی هرچ تمامتر، چه نقشِ این کارگاهِ کون و فساد در عالمِ علوی بسته‌اند و هرچ اینجا پدید آید ، باجرایِ مشیّت و قدرت همه از اجرامِ فلکی متولّد شود، پس همچنانک طبیب بوقت صحّت و سقم معالجهٔ اشخاص کند، منجّم بهنگام سعادت و نحوست معالجهٔ احوال کند و همچنین از انواعِ رسایل ودو اوینِ اشعار و اسمار و تواریخِ دین و دول و مجاریِ احوال ملک و ملل و سفینهایِ مشحون بفواید و فراید از افرادِ روزگار که بحر همّتش از سواحلِ آفاق کشش کرده بود و دواعیِ طلبش از اقطار و زوایایِ شام و عراق بیرون آورده، قریب دو هزار مجلّد که ذکرِ کریمش بدان مخلّد باد ، درو منضّد کرده و طلبِ باقی در ذمّهٔ همت گرفته و آنگه چندین جامع از مصاحفِ معتبر چون عقودِ دررِ منثور هر یکی بخطّی زیباتر از جعد و طرهٔ حور که اعشار و اخماسِ کواکب از حواشیِ هفت پارهٔ افلاک در مشاهدهٔ جمالشان سجدهٔ تبرک کند ، همچون تاجِ مرصّع بر فرق آن عرایس نهادند و رویِ آن اعلاق و نفایس در زیور و زینتِ آن جلوه دادند و چون این اتّفاق عَلَی اَحسَنِ نِظام وَ اَیمَنِ حال دست داد و این شجرهٔ طیّبهٔ عمل در آن بقعهٔ مبارک بمقام ادراک ثمرات رسید، ده نسّاخ را مؤنتِ انتاخ کفایت کرد و اسبابِ فراغتِ ایشان ساخته فرمود تا بر دوام عَلَی مُرُورِ الأیّام ملازمِ آن موضعِ شریف می‌باشند و از هر سواد که مسرحِ نظرِ ایشان باشد ، نسختها برمیگیرند وصیتِ مآثر و مکارم او بگوش اکابر و اصاغر میرسانند.
هوش مصنوعی: در واقع، در محوطه‌ای که انسان‌ها گرد هم آمده‌اند و در کنار باغی مقدس، انواع و اقسام آثار علمی و ادبی گردآوری شده است. این آثار شامل تمامی علوم و فنون است که هم مردم عادی و هم خواص جامعه به استفاده و بهره‌برداری از آن‌ها نیاز دارند. ابتدا در مورد زبان عربی و انواع آن صحبت شده که شامل مفردات، مرکبات، نحو و تصریف است و بدون آن، هیچ‌کس نمی‌تواند به خوبی از زبان عربی استفاده کند. همچنین انواع بلاغت و فصاحت در نظم و نثر بررسی شده و هر سبک به نوعی خاص مورد توجه قرار گرفته است. در زمینه مذهب نیز تأکید شده که این موضوع اساس مصلحت دنیا و دین مردم است و حقوق‌دانان به احکام اصولی و فروع آن وابسته‌اند. در علم کلام، به اثبات وجود خداوند و صفات او پرداخته شده و نظریه‌هایی درباره آفرینش و بعثت انبیا با استفاده از وحی و ارسال رسل بیان شده است. در علم طب نیز به دو نوع علم اشاره شده: علم بدن و علم دین. به نحوی که هیچ تدبیری برای سلامت بدن جز بر اساس قوانین علمی و درست نمی‌تواند وجود داشته باشد. در مورد علم نجوم نیز تأکید شده که شناخت حرکات ستارگان و تأثیر آن‌ها بر زندگی بشر بسیار حائز اهمیت است. در انتها، به جمع‌آوری آثار مختلف ادبی و تاریخی اشاره شده و بیان شده که با تلاشی مضاعف، منابع مختلفی گردآوری و تهیه شده که به زیبایی و زینت متفاوتی مزین شده‌اند و در نتیجه‌ این تلاش‌ها، آثار ارزشمندی در اختیار نسل‌های بعدی قرار خواهد گرفت.
وَ کُن حَدِیثا حَسنَا ذِکرُهُ
فَاِنَّمَا الدَّهرُ اَحَادِیثُ
هوش مصنوعی: سعی کن حرف‌های زیبا و نیکو بگویی، چرا که زندگی پر از داستان‌ها و روایت‌هاست.
درین حال تمامیِ مرزبان‌نامه نیز از طیِّ کتمِ امکان بمظهرِ وجود آمد، معلوم شد که تعبیهٔ تقدیر در تعویق و تأخیرِ آن همین بود تا خاتمتِ آن با فاتحتِ چنین توفیقی که خداوند، خواجهٔ جهان را بتحقیق مقرون شد، هم عنان آید و این بضاعتِ مزجات در مصرِ جامعِ تبریز با آن ذخایرِ سعادت مضاف شود و فریاد زنانِ اَوفِ لَنَا الکَیلَ را از خشک‌سالِ کرم بصاعِ اصطناع نصابِ هر نصیبی کامل گرداند بلکه این پیوندِ دل و فرزندِ جان که یوسف وار بندِ عوایقِ روزگارِ خود بود، از زندانِ بیت‌الاحزانِ خاطر بیرون می‌آید و مشتاقان روی و منتظرانِ سر کویِ وصالش نشسته و هزار دست و قلم تیز کرده تا بعد ما که در حیرتِ مشاهدهٔ رخسارش دست و ترنج بر هم بریده باشند ، قصهٔ جمال و سرگذشتِ احوالِ او نویسند، اگر در حضرتِ خداوندِ جهان اَعظَمَ اللهُ شَانَهُ که عزیزِ وقتست، ناصیهٔ اقبالش بداغِ مقبولی موسوم گردد و از تمکینِ اِنَّکَ الیَومَ لَدَینَا مَکِینٌ ممکّن شود ، شکرانهٔ آن قبول و رفعت را سنّتِ و رَفَعَ اَبَوَیهِ عَلَی العَرشِ نگه دارد ، اعنی اگر لطفِ خداوند ، خواجهٔ جهان دَامَ لَطِیفا بِعِبادِهِ در همهٔ این اوراق یک لطیفه را محلِّ ارتضا و سزاوارِ ملاحظت بعین‌الرّضا بیند ، باقیِ عثرات را در کارِ او کند ، فَاِنَّ الجَوَادَ قَد یَعثُرُ ، چه کرامِ گذشته که نامِ کرم بر خداوند گذاشته ، بیک نکتهٔ کمینه ده خزینه بخشیده‌اند
هوش مصنوعی: در این زمان، همهٔ مرزبان‌نامه به صورت غیرقابل پیش‌بینی و در دل یک احتمال به وجود آمد. معلوم شد که تأخیر آن به معنای تقدیر بوده است تا پایان آن به موفقیتی که خداوند نصیب خواجهٔ جهان کرده، نزدیک شود. این موفقیت باید به ثمره‌هایی در تبریز که سرشار از سعادت است، افزوده شود و ناله‌های کسانی که در جستجوی فراوانی هستند، به نتیجه برسد. همچنین، رابطهٔ عشق و فرزندانِ جان که در سختی‌های روزگار به سر می‌برد، از زندانِ اندوه رهایی خواهد یافت و مشتاقان دیدار و انتظار دیدن روی او، نگران نشسته‌اند و کلامی برای بازگویی زیبایی او آماده کرده‌اند. اگر خداوند، که مقامش بلند است، بر ما رأفت کند و این طلب را پذیرا شود، شکرانهٔ این عنایت را برپا خواهیم کرد و این مقام را مانند مقام والدینش در عرش حفظ می‌کنیم. اگر لطف خداوند شامل حال خواجهٔ جهان شود و او را در نظر ما شایستهٔ احترام ببیند، باقی مشکلات او نیز برطرف خواهد شد، چرا که اصحاب کرامت در گذشته، حتی با یک جمله‌ی کوچک، نعمت‌های بی‌شماری را نثار کرده‌اند.
در زمانه کجاست محمودی
ورنه هر گوشهٔ و عنصر ئیست
هوش مصنوعی: در این زمان چه کسی چون محمود صداقت و پاکی دارد؟ در غیر این صورت، در هر جایی از عناصر دیگر وجود دارد.
تَمَّ الکِتَابُ
هوش مصنوعی: کتاب به پایان رسید.