گنجور

این قطعه را منصف در وقت تسلیم کتاب گوید

وزیر عالم عادل ربیب دولت و دین
ایا بطوع فلک طاعت تو ورزیده
هر آنچه بسته ضمیر تو، عقل نگشوده
هر آنچه دوخته رای تو، چرخ ندریده
زبس که درشب‌شبهت‌فکنده‌پرتو‌صدق
چو صبج رای تو بر آفتاب خندیده
میان خاک سیه زر سرخ آمده بار
ز ابر رحمت تو هر کجا که باریده
هر آرزو که بدان گشته کام جانها خوش
کف کریم تو پیش از سؤال بخشیده
هنر بعهد توزان پس که دیده قحط کرم
میان روضهٔ ناز و نعیم غلتیده
توئی و طبع تو کز غایت روانی او
بر آتش حسد آب حیات جوشیده
ز دستبوس تو تمکین ندیده منشی چرخ
که‌گاه خط و گهی خامهٔ تو بوسیده
بذوق عقل توان یافت شوربختی آن
که او مشارع جاه تو خواست شوریده
وفاق رای تو گرنسپر درواست که هست
همیشه دامن ظلمت ز نور در چیده
بزرگوارا این بکر را که آوردم
برون ز پردهٔ فکرش تمام بالیده
بزیر دامن اقبال بنده پرور تو
بمحض خون دل خویش پرورانیده
ز بهر زیور او تا زمانه عقد کند
بجای آب، من از دیده خون چکانیده
جهان بجای درم بیدریغ بر سر او
نثار کرده کواکب، سپهر برچیده
نگه‌بزلف‌و‌رخش‌کن‌که‌روشن‌است‌امروز
زمانه را بسواد و بیاض او دیده
طمع نمیکنم اندر گرانی کاوینش
عروس‌اگر‌چه‌جمیل‌است‌و‌شوی‌نادیده
که‌هست‌جود‌تو‌پیش‌از‌نکاح‌اوصدبار
هزار مهرالمثلش بمن رسانیده
بهیچ پوشش تشریفم این مقابل نیست
که‌نیست‌نیک‌وب‌دش برتو هیچ پوشیده
که داندش‌چوتوز ابناء دهر قیمت عدل
که نه فروخته‌اند این متاع و نخریده
بآستان تو پیوستنش مبارک باد
پی حوادث از روزگار ببریده
ذیل الکتاب: اکنون می‌باید دانست محقّقانِ راست‌گوی را نه متأمّلانِ عیب‌جوی را وَ تَأَمُلُ العَیبِ عَیبٌ که این دفاتر که در عجم ساخته‌اند بیشتر فخاصّه کلیله اساسیست بر یک سیاق نهاده و سخنی بر یک مساق رانده و اگرچ منشی و مبدعِ آنرا بفضلِ تقدّم بل بتقدّم رجحانی شایعست، اما آن بحدیقهٔ ماند که درو اگرچ ذوقها را معسول وطبعها را مقبول باشد ، جز یک میوه نتوان یافت و بدان بستان ماند که اگرچ مشامّها را معطّر و دماغها را معنبر دارد ، درو جز بروحِ نسیم یک ریحان بیش نتوان رسید و ساختهٔ این بنده مشتملست بر چند نمط از اسالیبِ سخن‌آرائی و عبارت پروری و این بجنّتی ماند پر از الوانِ ازاهیرِ معنی و اشکالِ ریاحینِ الفاظ و اجناسِ فواکهِ نکت و انواعِ ثمارِ اشارات، هر حسّی را از افرادِ آن بهرهٔ و هر ذوقی را از آحادِ آن نصیبی، فِیهَا مَا تَشتَهِیهِ الأَنفُسُ وَ تَلَذُّالاَعُِنُ و بدین خصایص که یاد کرده می آید ، از جملهٔ آن کتب منفردست، اوّل آنک از سواردِ الفاظ و بواردِ تازیهای نامستعمل که یَمُجُّهُ السَّمعُ وَ تَأبَاهُ النَّفسُ درو هیچ نتوان یافت ، دوم آنک از امثال و شواهدِ اشعارِ تازی و پارسی که دیگران در کتب ایراد کرده‌اند، چنان محترز بوده که دامنِ سخن بثفلِ خائیده و مکیدهٔ ایشان باز نیفتاده وَ اِلَّا عَلَی سَبِیلِ النُّدرَهِ بگلهایِ بوئیده و دست مالیدهٔ دیگران استشمام نکرده، سیوم آنک یک موضوعِ معیّنی را بعینه در مواضعِ بسیار گفته‌ام و بوصفهایِ گوناگون جلوه‌گری چنان کرده که هیچ کلمهٔ اِلَّا مَاشَاءَاللهُ از سوابقِ کلمات مکرّر نگشته و دیگر خاصّیّتهایِ جزوی که بالغ نظرانِ باریک‌بین را بوقتِ مطالعهٔ دقایقِ آن معلوم شود، خود بسیار توان یافت و اگر کسی از خوانندگان اندیشه بر یک دو مقام گمارد و باقی فرو گذارد و بمطالعهٔ مستوفی مِنَ الصَّدرِ اِلَی العَجزِ فرا نرسد ، بانوادرِ نکت و صوادرِ نتف از کرایمِ خدرِ خاطر و لطایمِ عطرِ عبارت که ازو در گذرد، ع، حَفِظتَ شَیئا وَ غَابَت عَنکَ اَشیَاءُ . آمدیم بر سرِ مقصود. باعثِ تحریرِ این فصل که آستینِ مفاخرِ کُتّاب از آن مطرّز می‌شود و ترتیبِ این وصل که دامنِ اواخرِ کتاب بدان مُفَروَز می‌گردد، آنست تا موجبِ تأخّری که در راهِ پرداختن آن آمده بود و گرهِ تعسّری که بر آن کار افتاده باز نمایم و این عذر از زبانِ املاءِ حال بابلاء رسانم و آن آنست که چون خداوند، خواجهٔ جهان، رَبِیبُ الدُّنیَا وَ الدِّینِ ، معین الاسلام و المسلمین ، عَزَّ نَصرُهُ وَ وُقِیَ مِن غِیَرِ العَصرِ عَصرُهُ که توفیق همیشه رفیقِ راهِ مساعیِ او بودست و در هر منزل که قدمِ سیر زده ، گشادنامهٔ وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفسِهِ فَاولئِکَ هُمُ المُفلِحُونَ با خود داشته ، دانسته که هیچ خلفی گرامی‌تر و هیچ مخلّفی نامی‌تر از تَقَرُّبِی اِلَی اللهِ که نقشِ محامدِ آن بر صحایفِ ذکر نگارند نتواند بود و ذَهَبَتِ المَکَارِمُ اِلَّا مِنَ الدَّفَاتِرِ ؛ و بی‌شبهت شناخته که جاهلانِ مسوّف و کاهلانِ متوقّف را تأجیلِ آمال با تعجیلِ حوادثِ احوال بر نیاید،

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وزیر عالم عادل ربیب دولت و دین
ایا بطوع فلک طاعت تو ورزیده
هوش مصنوعی: وزیر دانا و عدالت‌پرور، فرزند پادشاهی و مذهب است. آیا آسمان‌ها با میل و اراده خود، به اطاعت تو پرداخته‌اند؟
هر آنچه بسته ضمیر تو، عقل نگشوده
هر آنچه دوخته رای تو، چرخ ندریده
هوش مصنوعی: هر آنچه که در دل و ضمیر تو وجود دارد، عقل و فکر نتوانسته آن را درک کند. هر آنچه که در ذهن تو به آن پرداخته‌ای، زمان (چرخ روزگار) هنوز به آن نپرداخته است.
زبس که درشب‌شبهت‌فکنده‌پرتو‌صدق
چو صبج رای تو بر آفتاب خندیده
هوش مصنوعی: به قدری نور صداقت تو در شب تاریک پاشیده است که هنگام صبح، خورشید به تو می‌خندد.
میان خاک سیه زر سرخ آمده بار
ز ابر رحمت تو هر کجا که باریده
هوش مصنوعی: در دل زمین تیره، طلا و زیبایی چهره‌اش نمایان شده است. به لطف باران رحمت تو، هر جایی که باران آمده، شکوفایی و سرسبزی را به ارمغان آورده است.
هر آرزو که بدان گشته کام جانها خوش
کف کریم تو پیش از سؤال بخشیده
هوش مصنوعی: هر خواسته‌ای که به آن رسیده، موجب خوشحالی جان‌هاست؛ چرا که بخشندگی تو، قبل از آنکه خواسته شود، همه چیز را فراهم کرده است.
هنر بعهد توزان پس که دیده قحط کرم
میان روضهٔ ناز و نعیم غلتیده
هوش مصنوعی: هنر به عهد تو خوش است، پس چه زمانی که در بین باغ و نعمت‌های پرنعمت، چشمان عطا و بخشش کم است.
توئی و طبع تو کز غایت روانی او
بر آتش حسد آب حیات جوشیده
هوش مصنوعی: تو با طبیعتی زنده و روانی که داری، مانند آبی هستی که بر آتش حسد می‌جوشد و آن را خاموش می‌کند.
ز دستبوس تو تمکین ندیده منشی چرخ
که‌گاه خط و گهی خامهٔ تو بوسیده
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق و ارادت به تو، هیچ‌وقت زیر بار سیاست و قضا و قدر جهان نرفته‌ام. چون گاهی قلم و کاغذ تو را می‌بوسند و احترام می‌گذارند.
بذوق عقل توان یافت شوربختی آن
که او مشارع جاه تو خواست شوریده
هوش مصنوعی: درک عقل به انسان اجازه می‌دهد که بداند کسی که در پی جاه و مقام خود است، در واقع گرفتار ناامیدی و بدبختی شده است.
وفاق رای تو گرنسپر درواست که هست
همیشه دامن ظلمت ز نور در چیده
هوش مصنوعی: اگر رأی و نظر تو به توافق برسد، دروازه‌ای برای ظهور نور و روشنی خواهد بود. زیرا همیشه دامن تاریکی از نور پر شده است.
بزرگوارا این بکر را که آوردم
برون ز پردهٔ فکرش تمام بالیده
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، این ذهن باکره‌ای را که آورده‌ام، از پردهٔ اندیشه‌اش به‌طور کامل شکوفا شده است.
بزیر دامن اقبال بنده پرور تو
بمحض خون دل خویش پرورانیده
هوش مصنوعی: در سایه حمایت و خوشبختی تو، من با وجود تمام دردها و رنج‌هایم، بزرگ شدم و بالنده شدم.
ز بهر زیور او تا زمانه عقد کند
بجای آب، من از دیده خون چکانیده
هوش مصنوعی: برای زیبایی و زینت او، تا زمانی که عقدش برقرار شود، به جای اشک، خون از چشمانم ریخته می‌شود.
جهان بجای درم بیدریغ بر سر او
نثار کرده کواکب، سپهر برچیده
هوش مصنوعی: دنیا به جای پول، به وفور بر سر او هدیه کرده است و ستاره‌ها در آسمان از او دست کشیده‌اند.
نگه‌بزلف‌و‌رخش‌کن‌که‌روشن‌است‌امروز
زمانه را بسواد و بیاض او دیده
هوش مصنوعی: امروز دنیا در وضعیت خاصی قرار دارد که زیبایی و ویژگی‌های چهره‌ات به وضوح نمایان است. این دقت در جزئیات و ویژگی‌های ظاهری تو باعث می‌شود که همه چیز روشن و مشخص باشد.
طمع نمیکنم اندر گرانی کاوینش
عروس‌اگر‌چه‌جمیل‌است‌و‌شوی‌نادیده
هوش مصنوعی: من امیدی به به دست آوردن چیزهای گرانبها ندارم، هر چند که آن چیز زیبا و دلربا باشد و من هنوز شوهر آن را ندیده‌ام.
که‌هست‌جود‌تو‌پیش‌از‌نکاح‌اوصدبار
هزار مهرالمثلش بمن رسانیده
هوش مصنوعی: مهر و محبت تو نسبت به او قبل از ازدواجش به قدری زیاد است که اگر بخواهم آن را بشمارم، به اندازه‌ی صد بار مهر مثل او به من می‌رسد.
بهیچ پوشش تشریفم این مقابل نیست
که‌نیست‌نیک‌وب‌دش برتو هیچ پوشیده
هوش مصنوعی: هیچ پوششی نمی‌تواند مانع ظهور من شود، زیرا در برابر تو هیچ خوبی یا بدی پنهان نیست.
که داندش‌چوتوز ابناء دهر قیمت عدل
که نه فروخته‌اند این متاع و نخریده
هوش مصنوعی: چه کسی می‌داند ارزش راستی و عدالت را در میان فرزندان زمان، که نه این کالا را فروخته‌اند و نه خریده‌اند؟
بآستان تو پیوستنش مبارک باد
پی حوادث از روزگار ببریده
هوش مصنوعی: به درگاه تو پیوستن و ارتباط برقرار کردن مبارک باشد؛ از حوادث و اتفاقات روزگار جدا شده است.