گنجور

داستانِ مردِ باغبان با خسرو

آزادچهر گفت : شنیدم که روزی خسرو بتماشایِ صحرا بیرون رفت، باغبانی را دید مردی پیر سالخورده، اگرچ شهرستانِ وجودش روی بخرابی نهاده بود و آمد شدِ خبر گیرانِ خبیر از چهار دروازه باز افتاده وسی‌دو آسیا همه در پهلویِ یکدیگر از کار فرو مانده لکن شاخِ املش در خزانِ عمر و برگ‌ریزانِ عیش شکوفهٔ تازه بیرون می‌آورد و بر لب چشمهٔ حیاتش بعد از رفتنِ آبِ طراوات خطّی سبز می‌دمید در اخریاتِ مراتبِ پیری درختِ انجیر می‌نشاند. خسرو گفت: ای پیر ، جنونی که از شعبهٔ شباب در موسمِ صبی خیزد، در فصلِ مشیب آغاز نهادی ، وقتِ آنست که بیخِ علایق ازین منبتِ خبیث برکنی و درخت در خرّم آباد بهشت نشانی، چه جایِ این هوایِ فاسد و هوسِ باطلست ؟ درختی که تو امروز نشانی، میوهٔ آن کجا توانی خورد ؟ پیر گفت : دیگران نشاندند ، ما خوردیم ؛ ما بنشانیم دیگران خورند.

بکاشتند و بخوردیم و کاشتیم و خورند
چو بنگری همه برزیگرانِ یکدگریم

خسرو از وفورِ دانش و حضورِ جوابِ او شگفتیِ تمام نمود. گفت : ای پیر، اگر ترا چندان درین بستان‌سرایِ کون و فساد بگذارند که ازین درخت میوهٔ بمن تحفه آری ، خراجِ این باغستان ترا دهم. القصّهٔ اومید بوفا رسید ، درخت میوه آورد و تحفه بپادشاه برد و وعده بانجاز پیوست. این فسانه از بهرِ آن گفتم که تا آنگه که معماریِ این مزرعه بتو مفوّضست، نگذاری که بی عمارت گذارند و خزانه را جز بمددِ ریعی که از زراعت خیزد، معمور دارند و چون پادشاه برین سنّت و سیرت رود و انتهاجِ سبیلِ او برین و تیرت باشد، لشکر و اتباع را جز اتّباعِ مراسمِ او کردن هیچ چارهٔ دیگر نتواند بود. پس رعیّت ایمن و ملک آبادان و خزانه مستغنی ماند و پادشاه را خرج از کیسهٔ مظلومان نباید کردن و ملوم و مذموم در افواهِ خلق افتادن بِیَدٍ خَاطِیَهٍٔ وَ بِاُخرَی عَاطِیَهٍٔ و امّا شرع که کارگاه دیگر بدو سپرده‌اند، غمِ کارِ این مزرعه و خرابی و عمارت آن کمتر خورد و اگر دنیا و مافیها بدو دهند یا از او بستانند، بگوشهٔ چشمِ همّت بدان باز ننگرد ، چیزی ننهد که دیگران برند و ذخیرهٔ نگذارد که دیگران خورند و مصطفی ، صَلَواتُ اللهِ وَ سَلَامُهُ عَلَیهِ ، چنین می‌فرماید : اَلوَیلُ کُلُّ الوَیلِ لِمَن تَرَکَ عِیَالَهُ بِخَیرٍ وَ قَدِمَ عَلَی رَبِّهِ بِشَرٍّ و آنچ پیش نهادِ اندیشه و غایتِ طلبِ اوست ، جز لذّتِ باقی، از مطالعهٔ عالمِ قدس و بهجتِ دایم از قربِ جوارِ جبروت نیست. زنهار، ای شاه اینجا که نشستهٔ ، گوش بخود دار که اگر بر قلعهٔ متمکّنی که ربضِ او با قلّهٔ گردون مقابلست، قازورهٔ دعوتی که سحرگاه اندازند، باز ندارد ، وَاتَّقُوا مِن مَجَانِیقِ الضُّعَفَاء تنذیر و تحذیریست که ساکنان اعالیِ معالی را میکنند . اگر وقتی شهبازِ سلطنت را زنگلِ نشاط بجنبد و شستِ چنگل در قبضهٔ کمانِ شکارانداز سخت کند و بطالعِ فرخنده و طایرِ میمون بشکارگاه خرامد، باید که چاووشانِ موکبِ عزیمت را وصیّتِ اُدخُلُوا مَسَاکِنُکُم فراموش نباشد تا بچگان خرد پرندگان را در بیضهٔ ملک تو هنوز نپروریده‌اند وزیرِ اجنحهٔ حمایت تو نبالیده، از مواطیِ لشکر و مخاطیِ حشر پایمالِ قهر نگردند و اگرچ گوشتِ آن ضعیفِ بیچاره که عصفورست مادّهٔ شهوت و مددِ قوّتِ تناسل نهاده‌اند، از برای قضاءِ یک شهوت خونِ ایشان در گردن گرفتن و تشنیع و تعییرِ لسان العصافیر که در خبر صحیح آمدست، مَن قَتَلَ عُصفُوراً عَبَثا جَاءَ یَومَ القِیَامَهِ وَ لَهُ صُرَاخٌ عِندَ العَرشِ یَقُولُ یَا رَبِّ سَل هَذَا لِمَ قَتَلَنِی مِن غَیرِ مَنفَعَهٍٔ در دیوانِ عرض شنیدن روا ندارد و بدانک غیرتِ الهی خود بعکس آنچنانک در افواه مشهورست، کثرت تواند را نصیبهٔ ضعیفان میکند و اعقابِ متغلّبانِ قوی‌حال بخنجرِ عقوبت بریده میدارد.

بُغَاثُ الطَّیرِ اَکثَرُهَا فِرَاخَا
وَ اُمَّ الصَّقرِ مِقلاتٌ نَزُورُ

و پادشاه را از حیازتِ پنج خصلت غافل نباید بود تا ده خصل باهرک بازد، از پادشاهان پیش نشیند، اوّل آنک جود و امساک باندازه کند، چنانک ترازویِ عدالت از دست ندهد، دوم آنک رضا و خشم را هنگام و مقام نگه دارد و از نقصانِ وَضعِ الشَّیءِ فِی غَیرِ مَوضِعِهِ عرضِ خود را صیانت کند، سیوم آنک صلاحِ خاصِّ خویش بر صلاحِ عامّ ترجیح ننهد ، چهارم آنک لشکر را دستِ استعلا بر رعیّت گشاده نگرداند ، پنجم آنک دانش نزدیکِ او از همه چیزی مطلوب‌تر باشد و او دانا را از همه کسی طالب‌تر.

چو دارد ز هر دانشی آگهی
بماند جهاندار با فرّهی
بدانگه شود تاجِ خسرو بلند
که دانا بود نزدِ او ارجمند
ز هرچ آن بکف کردی از روزگار
سخن ماند و بس در جهان یادگار
چو پیوسته گردد سراسر سخن
سخن نو کند داستانِ کهن
بدو نیک بر ما همی بگذرد
نباشد دژم هرک دارد خرد
روان تو داننده روشن کناد
خرد پیشِ جان تو جوشن کناد

چون سخن بدین مقطع رسانید، ملک مثال داد تا آزادچهره زمامِ تصرّف و تدبّر در تدبیرِ دیوان و درگاه با دستِ کفایتِ خویش گرفت و کافهٔ کفات ورعاتِ ملک و دولت، وزیر و دستورِ ممالک او را شناختند

فَیَا حُسنَ الزَّمَانِ فَقَد تَجَلَّی
بِهَذَا الیُمنِ وَ الاِقبالِ صَدرُهُ
فَقُل فِی النَّصلِ وَافَقَهُ نِصَابٌ
وَ قُل فِی الجَوِّ اَشرَقَ مِنهُ بَدرُهُ

ایزد، تَعَالی ، سایهٔ خدایگانِ عالم، پادشاه بنی‌آدم، اتابکِ اعظم، مظفّر الدّنیا والدّین، ازبک‌بن‌محمد‌بن ایلدگز را از اندیشهایِ خوب در کارِ دین و دولت ممتّع داراد که سرِّ ضمیرش رَبِّ اشرَح لِی صَدرِی خوانده بود و دعایِ وَ اجعَل لِی وَزِیرا مِن اَهلِی هرُونَ اَخِی کرده تا از جلوسِ خواجهٔ جهان ربیب‌الدّنیا والدّین ، معین الاسلام والمسلمین، ابواقاسم هرون بن علی وندان درصدرِ وزارت این دعا باجابت پیوست و آن عقدِ اخوّت که در ازل بسته‌اند با تفویضِ این وزارت از مشیمهٔ مشیّتِ قدرت تو امان آمد، اَللّهُمَّ اشدُد بِهِ اَزرَهُ وَ حُطَّ عَنهُ وِزرَهُ وَ الحَمدُللهِ حَمدا کَثِیرا وَ الصَّلوهِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ .

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آزادچهر گفت : شنیدم که روزی خسرو بتماشایِ صحرا بیرون رفت، باغبانی را دید مردی پیر سالخورده، اگرچ شهرستانِ وجودش روی بخرابی نهاده بود و آمد شدِ خبر گیرانِ خبیر از چهار دروازه باز افتاده وسی‌دو آسیا همه در پهلویِ یکدیگر از کار فرو مانده لکن شاخِ املش در خزانِ عمر و برگ‌ریزانِ عیش شکوفهٔ تازه بیرون می‌آورد و بر لب چشمهٔ حیاتش بعد از رفتنِ آبِ طراوات خطّی سبز می‌دمید در اخریاتِ مراتبِ پیری درختِ انجیر می‌نشاند. خسرو گفت: ای پیر ، جنونی که از شعبهٔ شباب در موسمِ صبی خیزد، در فصلِ مشیب آغاز نهادی ، وقتِ آنست که بیخِ علایق ازین منبتِ خبیث برکنی و درخت در خرّم آباد بهشت نشانی، چه جایِ این هوایِ فاسد و هوسِ باطلست ؟ درختی که تو امروز نشانی، میوهٔ آن کجا توانی خورد ؟ پیر گفت : دیگران نشاندند ، ما خوردیم ؛ ما بنشانیم دیگران خورند.
هوش مصنوعی: آزادچهر گفت: شنیدم روزی خسرو به تماشای صحرا رفت و در آنجا باغبانی پیر و سالخورده را دید. وجود او اگرچه به خرابی مبتلا شده بود، اما همزمان با خبرهای ناگوار و مشکلاتی که از چهار سمت به سویش می‌آمد، هنوز جوانه‌هایی از امید و زندگی می‌داد و درختان او در بحبوحه پیری، شکوفه‌های تازه‌ای را نشان می‌دادند. خسرو به او گفت: ای پیر، آیا وقت آن نیست که وابستگی‌های خود را به این منبع نابود کنند و به سمت باغی خوش و آباد بروند؟ چه نیازی به این فضای فاسد و آرزوهای بی‌فایده است؟ چرا درختی که امروز می‌کاری، میوه‌اش را نمی‌توانی بخوری؟ پیر پاسخ داد: دیگران این درختان را کشتند و ما از میوه‌هایشان بهره بردیم؛ ما هم اکنون می‌کاریم تا دیگران از آن استفاده کنند.
بکاشتند و بخوردیم و کاشتیم و خورند
چو بنگری همه برزیگرانِ یکدگریم
هوش مصنوعی: ما نیز گندم کاشتیم و از آن خوردیم و حالا نسل بعدی نیز همچنان در حال کشت و برداشت هستند. اگر به دور و اطراف بنگریم، همه ما در واقع کشاورزانی هستیم که برای یکدیگر کار می‌کنیم.
خسرو از وفورِ دانش و حضورِ جوابِ او شگفتیِ تمام نمود. گفت : ای پیر، اگر ترا چندان درین بستان‌سرایِ کون و فساد بگذارند که ازین درخت میوهٔ بمن تحفه آری ، خراجِ این باغستان ترا دهم. القصّهٔ اومید بوفا رسید ، درخت میوه آورد و تحفه بپادشاه برد و وعده بانجاز پیوست. این فسانه از بهرِ آن گفتم که تا آنگه که معماریِ این مزرعه بتو مفوّضست، نگذاری که بی عمارت گذارند و خزانه را جز بمددِ ریعی که از زراعت خیزد، معمور دارند و چون پادشاه برین سنّت و سیرت رود و انتهاجِ سبیلِ او برین و تیرت باشد، لشکر و اتباع را جز اتّباعِ مراسمِ او کردن هیچ چارهٔ دیگر نتواند بود. پس رعیّت ایمن و ملک آبادان و خزانه مستغنی ماند و پادشاه را خرج از کیسهٔ مظلومان نباید کردن و ملوم و مذموم در افواهِ خلق افتادن بِیَدٍ خَاطِیَهٍٔ وَ بِاُخرَی عَاطِیَهٍٔ و امّا شرع که کارگاه دیگر بدو سپرده‌اند، غمِ کارِ این مزرعه و خرابی و عمارت آن کمتر خورد و اگر دنیا و مافیها بدو دهند یا از او بستانند، بگوشهٔ چشمِ همّت بدان باز ننگرد ، چیزی ننهد که دیگران برند و ذخیرهٔ نگذارد که دیگران خورند و مصطفی ، صَلَواتُ اللهِ وَ سَلَامُهُ عَلَیهِ ، چنین می‌فرماید : اَلوَیلُ کُلُّ الوَیلِ لِمَن تَرَکَ عِیَالَهُ بِخَیرٍ وَ قَدِمَ عَلَی رَبِّهِ بِشَرٍّ و آنچ پیش نهادِ اندیشه و غایتِ طلبِ اوست ، جز لذّتِ باقی، از مطالعهٔ عالمِ قدس و بهجتِ دایم از قربِ جوارِ جبروت نیست. زنهار، ای شاه اینجا که نشستهٔ ، گوش بخود دار که اگر بر قلعهٔ متمکّنی که ربضِ او با قلّهٔ گردون مقابلست، قازورهٔ دعوتی که سحرگاه اندازند، باز ندارد ، وَاتَّقُوا مِن مَجَانِیقِ الضُّعَفَاء تنذیر و تحذیریست که ساکنان اعالیِ معالی را میکنند . اگر وقتی شهبازِ سلطنت را زنگلِ نشاط بجنبد و شستِ چنگل در قبضهٔ کمانِ شکارانداز سخت کند و بطالعِ فرخنده و طایرِ میمون بشکارگاه خرامد، باید که چاووشانِ موکبِ عزیمت را وصیّتِ اُدخُلُوا مَسَاکِنُکُم فراموش نباشد تا بچگان خرد پرندگان را در بیضهٔ ملک تو هنوز نپروریده‌اند وزیرِ اجنحهٔ حمایت تو نبالیده، از مواطیِ لشکر و مخاطیِ حشر پایمالِ قهر نگردند و اگرچ گوشتِ آن ضعیفِ بیچاره که عصفورست مادّهٔ شهوت و مددِ قوّتِ تناسل نهاده‌اند، از برای قضاءِ یک شهوت خونِ ایشان در گردن گرفتن و تشنیع و تعییرِ لسان العصافیر که در خبر صحیح آمدست، مَن قَتَلَ عُصفُوراً عَبَثا جَاءَ یَومَ القِیَامَهِ وَ لَهُ صُرَاخٌ عِندَ العَرشِ یَقُولُ یَا رَبِّ سَل هَذَا لِمَ قَتَلَنِی مِن غَیرِ مَنفَعَهٍٔ در دیوانِ عرض شنیدن روا ندارد و بدانک غیرتِ الهی خود بعکس آنچنانک در افواه مشهورست، کثرت تواند را نصیبهٔ ضعیفان میکند و اعقابِ متغلّبانِ قوی‌حال بخنجرِ عقوبت بریده میدارد.
هوش مصنوعی: خسرو از دانش و آگاهی بی‌نظیر او شگفت‌زده شد. گفت: ای پیر، اگر بتوانی میوه‌هایی از این باغ برای من بیاوری، من به تو خراج این باغ را می‌دهم. خلاصه اینکه، پیر امیدش را به تحقق وعده‌اش داشت و میوه‌ای آورد و به پادشاه تقدیم کرد و وعده‌ی خود را تحقق بخشید. این داستان را برای اشاره به این موضوع گفتم که تا هنگامی که سرنوشت این باغ به تو سپرده شده، نباید بگذاری که بدون مرمت و عمران بماند و خزانه تنها با کمک درآمد زراعت پر شود. اگر پادشاه طبق این سنت و سیرت ادامه دهد، سپاه و پیروانش جز پیروی از او چاره‌ای نخواهند داشت. در این صورت، مردم در امنیت و سرزمین آباد می‌مانند و خزانه از نیروی مظلومان تأمین نمی‌شود. نباید پادشاه هزینه‌ها را از جیب مظلومان تأمین کند و تحت فشار و سرزنش عموم قرار گیرد. اما در این میان، وظایف شرعی که به دیگران سپرده شده، کمتر از حال این باغ و عمران آن غم می‌خورد. دنیا و هر آنچه در آن است را باید با بی‌اعتنایی نگریست و نباید چیزی ذخیره کرد که دیگران آن را برداشت کنند. رسول خدا، صلوات‌الله‌علیه، چنین می‌فرماید: «وای بر کسی که خانواده‌اش را به خیر رها کند و به نزد پروردگارش با شر بیاید.» کسی که به دنبال لذتی پایدار و عمیق از شگفتی‌های عالم قدس و نزدیکی به خداوند است، باید از کارهای ناپسند دوری کند. هشدار می‌دهیم ای شاه که وقتی در این محل نشسته‌ای، مراقب خود باش و اگر قلعه‌ای در ید قدرت توست، همیشه توجه داشته باش که دعوت عمومی را فراموش نکنی و از پناهگاه خود در برابر خطرات محافظت کنی. اگر زمانی احساس شادی و نشاط کردی و سلطنت را در دستانت گرفتید، فراموش نکن که به کسانی که در زیر پرچم تو قرار دارند، توجه کنی و امنیت را برای آنان فراهم ساز. اگر قرار باشد برای ارضای یک حس شهوت، زندگی موجودات بی‌زبان را بگیری، باید بدانی که در روز قیامت به آن پاسخ خواهی داد. این مسأله در دیوان حق‌طلبی ، احتیاطی لازم است و باید فهمید که خداوند به خلاف آنچه در فرهنگ عمومی رایج است، به موجودات ضعیف توجه دارد و کسانی که بر دیگران ظلم می‌کنند، عاقبت بدی خواهند داشت.
بُغَاثُ الطَّیرِ اَکثَرُهَا فِرَاخَا
وَ اُمَّ الصَّقرِ مِقلاتٌ نَزُورُ
هوش مصنوعی: پرندگانی که به دنیا می‌آیند، بیشتر از آنهایی هستند که به بلوغ می‌رسند و مادر شاهین تنها چند جوجه را بزرگ می‌کند.
و پادشاه را از حیازتِ پنج خصلت غافل نباید بود تا ده خصل باهرک بازد، از پادشاهان پیش نشیند، اوّل آنک جود و امساک باندازه کند، چنانک ترازویِ عدالت از دست ندهد، دوم آنک رضا و خشم را هنگام و مقام نگه دارد و از نقصانِ وَضعِ الشَّیءِ فِی غَیرِ مَوضِعِهِ عرضِ خود را صیانت کند، سیوم آنک صلاحِ خاصِّ خویش بر صلاحِ عامّ ترجیح ننهد ، چهارم آنک لشکر را دستِ استعلا بر رعیّت گشاده نگرداند ، پنجم آنک دانش نزدیکِ او از همه چیزی مطلوب‌تر باشد و او دانا را از همه کسی طالب‌تر.
هوش مصنوعی: پادشاه باید به پنج ویژگی مهم توجه کند تا دیگر پادشاهان به او احترام بگذارند و در کنار او بنشینند. اولین ویژگی، سخاوت و جلوگیری از خساست به اندازه کافی است تا تعادل و عدالت حفظ شود. دومین ویژگی این است که باید هنگام خشم و رضایت خود را کنترل کند و از آسیب به موقعیت‌های مناسب جلوگیری کند. سومین ویژگی این است که منافع فردی خود را بر منافع عمومی ترجیح ندهد. چهارمین ویژگی این است که نباید قدرت خود را بر مردم تحمیل کند و پنجمین ویژگی این است که دانش و علم در نظر او از هر چیز دیگری باارزش‌تر باشد و او همواره به دنبال افراد دانا باشد.
چو دارد ز هر دانشی آگهی
بماند جهاندار با فرّهی
هوش مصنوعی: کسی که از هر علمی آگاهی داشته باشد، همیشه با عظمت و شکوه باقی می‌ماند.
بدانگه شود تاجِ خسرو بلند
که دانا بود نزدِ او ارجمند
هوش مصنوعی: زمانی که تاج پادشاهی بر سر خسرو قرار می‌گیرد، دانایی و خرد او نزد مردم ارزش و احترام خاصی پیدا می‌کند.
ز هرچ آن بکف کردی از روزگار
سخن ماند و بس در جهان یادگار
هوش مصنوعی: هر چیزی که از زندگی به دست آوردی، تنها حرف‌ها و یادها در این دنیا باقی می‌ماند.
چو پیوسته گردد سراسر سخن
سخن نو کند داستانِ کهن
هوش مصنوعی: وقتی که یک موضوع به طور مداوم مورد بحث قرار گیرد، می‌تواند داستانی کهنه را به شکل جدیدی بازگو کند.
بدو نیک بر ما همی بگذرد
نباشد دژم هرک دارد خرد
هوش مصنوعی: اگر کسی دارای حکمت باشد و با نیکی رفتار کند، خوشی و خوبی به او می‌رسد و هیچ غمی نخواهد داشت.
روان تو داننده روشن کناد
خرد پیشِ جان تو جوشن کناد
هوش مصنوعی: روح تو مانند دانشی است که با روشنایی آشناست و خرد، مانند زره‌ای برای جان تو عمل می‌کند.
چون سخن بدین مقطع رسانید، ملک مثال داد تا آزادچهره زمامِ تصرّف و تدبّر در تدبیرِ دیوان و درگاه با دستِ کفایتِ خویش گرفت و کافهٔ کفات ورعاتِ ملک و دولت، وزیر و دستورِ ممالک او را شناختند
هوش مصنوعی: پس از اینکه این سخن به این مرحله رسید، پادشاه مثالی ارائه داد و به آزادچهره اجازه داد که با کفایت و لیاقت خود، مسئولیت اداره و تدبیر دیوان و درگاه را به عهده بگیرد و همه کسانی که در مورد رعایت ملک و دولت شامل وزیران و مقامات بودند، او را به رسمیت شناختند.
فَیَا حُسنَ الزَّمَانِ فَقَد تَجَلَّی
بِهَذَا الیُمنِ وَ الاِقبالِ صَدرُهُ
هوش مصنوعی: ای زیبایی‌های زمان، این دوران را با خوشی و استقبال خود پر کرده‌ای و چهره‌اش را نمایان کرده‌ای.
فَقُل فِی النَّصلِ وَافَقَهُ نِصَابٌ
وَ قُل فِی الجَوِّ اَشرَقَ مِنهُ بَدرُهُ
هوش مصنوعی: به او بگو که در برداشت و نتیجه‌گیری، به اندازه‌های مناسب توجه کن و بگو که در آسمان، از او، نورش درخشان‌تر است.
ایزد، تَعَالی ، سایهٔ خدایگانِ عالم، پادشاه بنی‌آدم، اتابکِ اعظم، مظفّر الدّنیا والدّین، ازبک‌بن‌محمد‌بن ایلدگز را از اندیشهایِ خوب در کارِ دین و دولت ممتّع داراد که سرِّ ضمیرش رَبِّ اشرَح لِی صَدرِی خوانده بود و دعایِ وَ اجعَل لِی وَزِیرا مِن اَهلِی هرُونَ اَخِی کرده تا از جلوسِ خواجهٔ جهان ربیب‌الدّنیا والدّین ، معین الاسلام والمسلمین، ابواقاسم هرون بن علی وندان درصدرِ وزارت این دعا باجابت پیوست و آن عقدِ اخوّت که در ازل بسته‌اند با تفویضِ این وزارت از مشیمهٔ مشیّتِ قدرت تو امان آمد، اَللّهُمَّ اشدُد بِهِ اَزرَهُ وَ حُطَّ عَنهُ وِزرَهُ وَ الحَمدُللهِ حَمدا کَثِیرا وَ الصَّلوهِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ .
هوش مصنوعی: خداوند، که بالاتر از همه چیز است و سایه‌ای از خدایگان عالم به شمار می‌آید، پادشاه انسان‌ها و بزرگترین سید، مظفّر الدّنیا والدّین، ازبک‌بن‌محمد‌بن ایلدگز را در فکرهای خوب در امور دین و کشور بهره‌مند ساخته است. او در دل خود دعای «پروردگارا، سینه‌ام را گشاده کن» را خوانده و از خدا خواسته که یک وزیر از اهل خانواده‌اش، هرون برادرش، برای او قرار دهد. با نشستن خواجهٔ جهان، ربیب‌الدّنیا والدّین و معین‌الاسلام، ابواقاسم هرون بن علی، در صدر وزارت، این دعا برآورده شده و آن پیوند دوستی که از زمان‌های دور بسته شده بود، با واگذاری این وزارت از قدرت تو حفظ شده است. خدایا، او را در کارش توانا کن و از بارهای سنگینش بکاه و الحمدالله، ‌تشکر و ستایش فراوانی به تو داریم و درود بر محمد و آل او.