برگردان به زبان ساده
ملکزاده گفت: شنیدم که در حدودِ آذربیجان کوهیست ببلند نامی و انواعِ نبات و نوامی مشهور، اجناسِ وحوش و طیور از فضای هوا و عرصهٔ هامون در معاطف دامنِ او خزیده و گریبان از دستِ غریمِ حوادث درکشیده، در آن مراتع و مرابع میانِ ناز و نعیم پرورده و از مجاورتِ نیاز و ناکامی رختِ اقامت بساحتِ آن منشأ خصب و راحت آورده، ره نشینانِ شام و سحر بنامِ منابتِ خاکش طبلهٔ عقاقیر گشوده، ناک دهان صبا و شمال ببویِ فوحات هوایش نافهٔ از اهیر شکافته ، خضر از چشمهٔ حیوان چاشنیِ زلالِ انهارش گرفته، ادریس از سایهٔ طوبی بظلالِ اشجارش آرزومند شده .
هوش مصنوعی: ملکزاده گفت: شنیدم در حوالی آذربایجان کوهی به نام بلندق وجود دارد که به خاطر انواع گیاهان و موجودات زندهاش شهره است. جانوران و پرندگان از فضای اطراف به دامان این کوه پناه آوردهاند و از چنگال حوادث در امان ماندهاند. در مراتع و مناطق سرسبز آن، به خاطر برخورداری از نعمت و آسایش، زندگی میگذرانند. رهگذران شام و صبح برای درو کردن محصولاتش به آنجا میروند و نسیم صبحگاهی بوی خوش آن را با خود میآورد. آب زلال چشمههای این جا به زندگی و نشاط افزوده و درختان سایهاش برای ادریس آرزویی گشته است.
اَرَتکَ یَدُالمُزنِ آثَارَهَا
وَ اَخرَجَتِ الاَرضُ اَسرَارَهَا
هوش مصنوعی: دست ابر به تو نشانههای خود را نشان داد و زمین رازهایش را نمایان کرد.
هِیَ الخُلدُ تَجمَعُ مَا تَشتَهِی
فَزُرهَا فَطُوبَی لِمَن زَارَهَا
هوش مصنوعی: این بیت به مبارک بودن و پاداش خوب بودن زندگی پس از مرگ اشاره دارد. در آن گفته شده که به بهشت بروید که بهترین مکان برای زندگی است و کسانی که به آنجا سفر کنند، خوشبخت خواهند بود.
مگر جفتی کبک در آن کوهسار آشیان داشتند یکی آزادچهره نام و یکی ایرا. هر سال بهنگامِ بهار که خونِ ریاحین در عروقِ زمین بجوش آمدی و گوشِ آفاق از زمزمهٔ مرغان در پردهٔ عشاق بخروش، عقابی بر کوهِ قارن متوطّن بود و بر مرغان آن نواحی پادشاه، برخاستی و بعزم تنزّه و تفرّج شکارکنان با کوکبهٔ جوارحِ طیور و کواسرِ عقبان بدان کوه آمدی و بچّگانِ نوزادهٔ این دو کبک را در آن میان شکار کردی و ایشان همه ساله بفراقِ جگر گوشگان خونین دل و دیده و سوگوار در کنجِ احزان خویش افتاده بودندی و لباسِ اطلسِ ملوّن چون پلاسِ غراب بجامهٔ ماتمزدگان بدل کرده، درّاعهٔ خارایِ مخطّط را تا دامن چاک زده ، چون زهِ گریبانِ طاوس برنگِ لاجوردی برآورده ، بجای قهقههٔ نشاط و طرب که در مزاجِ غریزت ایشان مرکوز باشد ، روز و شب گریهٔ زار و نالهٔ زیر میکردند و میگفتند:
هوش مصنوعی: در کوهستان، جفتی کبک زندگی میکردند به نامهای آزادچهره و ایرا. هر سال بهار که گلها در زمین جوانه میزدند و آواز پرندگان در هوا پیچید، عقابی در کوه قارن زندگی میکرد که بر مرغان آن منطقه فرمانروایی داشت. او هر سال برای شکار به آن کوه میآمد و جوجههای این دو کبک را شکار میکرد. این اتفاق باعث میشد که کبکها همیشه در غم و اندوه فقدان جوجههایشان به سر ببرند. آنها لباسهای رنگارنگ خود را به حالت عزا تغییر میدادند و زینتهای زیبای خود را از دست میدادند. بجای شادی و سروری که باید میداشتند، روز و شب فقط گریه و ناله سر میدادند.
صد هزاران دیده بایستی دلِ ریش مرا
تا بهریک خویشتن بر خویشتن بگریستی
هوش مصنوعی: باید هزاران چشم ببینند تا دل غمگین من هر یک به خود بیاندیشد و برای حال و روز من غصه بخورد.
تنگ دل مرغم ، گرم بربا بزن کردی فلک
بر من آتش رحم کردی، بابزن بگریستی
هوش مصنوعی: دل من تنگ و بیقرار است، ای آسمان، بر من رحم کن و زخمهای عمیق را بیشتر نکن. تو مرا به آتش انداختی و تنها باعث گریه و اندوه من شدی.
روزی هر دو بتدبیرِ کارِ خویش با یکدیگر بنشستند و گفتند : ما را سالِ عمر برآمد و پر و بالِ نشاط بشکست و هر سال که بیضه مینهیم را ببلوغِ پرواز میرسانیم ، این عقاب ایشان را از پیشِ چشمِ ما برمیدارد و در امکانِ ما نه که بهیچگونه دفعِ او اندیشیم ، نزدیکست که نسل دودهٔ ما برافکند و خان و مانِ اومیدِ ما بدودِ دل سیاه گرداند و اعقابِ ما از زخمِ چنگل این عقاب بانقطاع انجامد و اگرچ ما از وقعِ صولتِ او در وقایهٔ تحرّز حالی را مصون میمانیم و ایزد، تَعالی ، دیدهٔ دلهای ما را بکحلِ بیداری و هشیاری روشن میدارد تا از مغافضهٔ قهرِ او متنبّه میباشیم، اما چون قضا نازل شود چشمِ حزم بسته ماند و ما را نیز اسیرِ چنگال و کسیرِ شاهبالِ صولتِ خویش گرداند ، از آن تیقّظ چه فایده ؟ آزادچهره گفت : صواب آنست که ازین مقامِ مخوف بمأمنی پناهیم که ما و فرزندان ما از عوارضِ امثال این حادثات آنجا آسودهتر توانیم زیست، چه جمه آورده و اندوختهٔ خود را در کنارِ دیگران نهادن که نه از شعبِ اصل و فرعِ نسلِ تو باشد، کاری صعبست
هوش مصنوعی: روزی، دو نفر تصمیم گرفتند که با هم صحبت کنند و به این نتیجه رسیدند که عمرشان به پایان رسیده و شادابی و نشاطشان کاهش یافته است. هر سال که تلاش میکنند تا به موفقیت برسند، یک عقاب مانع آنها میشود و آنها از فکر دفع او ناامید هستند. احساس میکنند که نسل خانوادهشان در خطر است و اگر نتوانند این خطر را مدیریت کنند، فرزندانشان آسیب خواهند دید. آنها با اینکه سعی دارند از مشکلات پیش رو در امان بمانند و بینش و هشیاری خود را حفظ کنند، میدانند که در زمان مشکلات، تواناییشان برای مقابله کاهش مییابد. یکی از آنها پیشنهاد میدهد که به جای ماندن در این وضعیت خطرناک، بهتر است به جایی پناه ببرند که خود و فرزندانشان از خطرات مشابه در امان باشند، زیرا ذخایر و اندوختههایشان را در کنار دیگران گذاشتن که به آنها تعلق ندارند، کار دشواری است.
تُؤَدِّیهِ مَذمُوماً اِلَی غَیرِ حَامِدٍ
فَیَأکُلُهُ عَفوا وَ اَنتَ دَفِینُ
هوش مصنوعی: این شعر به این معنی است که اگر کسی عمل بد یا ناپسندی را انجام دهد و آن را به دیگری نسبت دهد، در نهایت دیگران این عمل را قضاوت میکنند و مورد سرزنش قرار میدهد. در حالی که خود شخص که این رفتار را انجام داده، به صورت پنهانی و بدون اینکه شناخته شود، در حالت عذاب و تاسف باقی میماند.
و بی فرزندان که عمدهٔ زندگانی و ثمرهٔ درخت امانیاند و هرمویِ ایشان رگیست که پیوند با جان گرفته، خوش زیستن امکان چگونه پذیرد ؟
هوش مصنوعی: کسانی که فرزند ندارند، به نوعی اصول زندگی و دستاوردهای خود را از دست میدهند. فرزندان مانند ریشهای هستند که با جان والدین پیوند خوردهاند. بنابراین، چگونه میتوانند زندگی خوشی را تجربه کنند؟
وَ ذَاکَ لِأَنَّ المَرءَ یَحیَی بِلَایَدٍ
وَ رِجلٍ وَ لَا تَلقَاهُ یَحیَی بِلَا کَبِد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که انسان به وسیله دست و پا زندگی میکند و نمیتوان او را بدون قلب و احساسات یافت. به عبارت دیگر، وجود و زندگی انسان به کارکرد اعضای بدن و احساساتش وابسته است، و او با محبت و احساساتش معنا پیدا میکند.
ایرا گفت: راستست این سخن ما در صفقهٔ این محنت و نعمت بهم مشارکیم و در عینِ واقعهٔ یکدیگر منغمس و هر دو بیک داغِ بلامبتلی وَ لَم یَعرِف مَرَارَهَٔ الثَّکلِ اِلَّا مَن ذَاقَهُ. من هرگز ازین اندیشه که تو کردهٔ، خالی نبودهام و اندیشهایِ راست از اربابِ دانش همه بر یک نسق متوافق آید و سهام اوهام خردمندان از گشادِ فکرت همه بر یک نشانهٔ اصابت متتابع رسد و گفتهاند، عقل بکوهی حصینِ منیعالمنالِ پرمنفعت ماند، هر کو بطلبِ منافع درو راه جوید، از یک طریق وصول تواند یافت و قدمِ معاملت و معاشرت در مسالکِ دوستی و دشمنی و مناهجِ بیم و اومید و مذاهبِ لطف و عنف با عاقلان زدن همین صفت دارد، چه سررشتهٔ رضا و سخطِ ایشان یکی بیش نیست و ازین جهت آسان بدست توان آوردن، بخلافِ جاهلان که دواعیِ طبعِ خلیعالعذارِ ایشان را ضابطی نباشد و عنانِ خواطرِ فاسد و هواجسِ پریشان ایشان را هیچ صاحب کفایت فرو نتواند گرفت.
هوش مصنوعی: ایرا گفت: حقیقت این است که ما در این سختی و خوشی با هم شریک هستیم و در واقعیت همدیگر را درک میکنیم. هر دو با یک داغ مشترک روبهرو هستیم و تنها کسی میتواند تلخی از دست رفتن را احساس کند که خود آن را تجربه کرده باشد. من هرگز از اندیشههایی که تو داشتهای، خالی نبودهام و افکار درست از جانب دانایان هم همیشه بر یک راستا میآیند. نتیجهی خرافات خردمندان نیز به یک سمت و نشانه مشترک میرسد. گفتهاند عقل همانند کوهی محکم و باارزش است، کسی که بخواهد از آن منفعتی ببرد، از یک طریق میتواند به هدفش برسد. گامهای تعامل و دوستی و دشمنی، و نیز مسیرهای امید و بیم، در ارتباط با عاقلان همین ویژگی را دارند، زیرا ریشههای رضایت و نارضایتی آنها یکی است و از این رو به راحتی میتوان این ارتباطات را برقرار کرد. بر خلاف نادانان که انگیزههای غیرقابلکنترلی دارند و هیچکس نمیتواند بر افکار پریشان آنها تسلط پیدا کند.
اِنِّی لَآمَنُ مِن عَدُوٍّ عَاقِلٍ
وَ اَخَافَ خِلّاً یَعتَریهِ جُنُونُ
هوش مصنوعی: من از دشمن عاقل هیچ ترسی ندارم، اما از دوستی که ممکن است دیوانه شود، میترسم.
فَالعَقلُ فَنٌّ وَاحِدٌ وَ طَرِیقُهُ
اَدرِی وَ اَرصُدُوَا الجُنُونُ فُنُونُ
هوش مصنوعی: عقل یک هنر خاص است و من به خوبی میدانم که چگونه باید به آن دست یابم، در حالی که جنون، خود مجموعهای از هنرها و شیوههای متفاوت است.
لکن نهال محبّت در مفارسِ وطن دست نشانِ ایمانست، قلع کردنِ آن دشوار دست دهد و بحکمِ آنک آشیانهٔ ما از میانِ مرغان شکاری و فتنهجویان ضواری بکنارهٔ اوفتادست و ما درین گوشه از مصادماتِ تعرّضِ ایشان رستهایم و از ملاطماتِ تعدّی آسوده، هم اینجا ساختن اولیتر، چه میترسم که اگر ازین تربت نقل کنیم، هوایِ غربت ما را نسازد و از مسقطالرّأسِ خود دور شویم و بتوهّمِ سودِ دهچهل رأسالمالِ عافیت نیز زیان کنیم که نقش انگیختهٔ تقدیر بیشتر از آنست که در قالبِ انداختِ ما نشیند و از مقدّماتِ اغراض جز حرمان نتیجهٔ نمیآید.
هوش مصنوعی: اما نهال محبت در دل وطن نشانهای از ایمان است، و کشتن آن سخت و دشوار است. زیرا آشیانه ما از میان پرندگان شکاری و فتنهجویان دورافتاده و ما در این گوشه از درگیریهای آنان محفوظ ماندهایم و از ناملایمات تجاوز در امان. در اینجا ماندن مناسبتر است، چرا که میترسم اگر از این خاک دور شویم، غم غربت ما را فراگیرد و از ریشههای خود فاصله بگیریم و به خاطر تصور نفعی که ممکن است از دست دادن آن داشته باشیم، دچار زیان شویم؛ زیرا سرنوشت ما فراتر از آن است که در محدودیتهای ما جا بگیرد و از تلاشهای دیگر جز محرومیت چیزی به دست نخواهد آمد.
ممکن نبود که بادغایِ تو
ما را ز دو پنج یک چهار آید
هوش مصنوعی: امکان ندارد که عشق تو ما را از دو تا پنج و یک به چهار برساند.
چون قوتی دریت بیغوله هست، بیغولانِ ضلال رفتن و دعوتِ خیالِ نفس خوردن و آرزویِ ناممکن و محال پختن نشانِ خامی و دشمن کامی باشد،ع، چیزی چه طلب کنی که گم کرده نهٔ، و چنانک زاجِ علیل از عقابیلِ علّت آنگه نیک شود و روی ببهی نهد که نظر از مشتهیاتِ طبع برگیرد و در حمیت آرزوها حمیّتِ مردانه پیش آرد. آزادمرد که نسبتِ مروّت بخود درست کند، از ننگ و بندِ این قبض و بسط آنگه بیرون آید که قدمی از مرادِ خویش فراتر نهد و اَلحُرِّیَّهُ فِی رَفضِ الشَّهَوَاتِ برخواند، اما محنتِ واقعهٔ فرزندان که هر سال تازه میشود، یکی از وقایع روزگار گیریم که ناچار بمردم رسد، چه ما همه عرضهٔ آسیبِ آفات و پایمالِ انواعِ صدماتِ اوئیم و نفوسِ ما منزلِ حوادث و محلِ کوارثِ او و هرگه که ما گسستن از علایق و بریدن از عشایر و نقل کردن از منشأو مولد یاد کنیم، رنجِ فراقِ اولاد بر ما سهل گردد و چون جهان بحوادثِ آبستنست و هر لحظه بحادثهٔ زاید، پنداریم که زادنِ بچّگان ما و خوردنِ عقاب یکی از آنهاست که از آن چاره نیست و خود این مادرِ نامهربان را تا بود، عادت چنین بود، تَطعَمُ اَولَادَهَا وَ تَاکُلُ مَولُودَهَا و معلومست که فرزند از مبدأ ولادت تا منتهایِ عمر جز سببِ رنجِ خاطرِ مادر و پدر نیست، چه او تا در مرتبهٔ طفولیّتست یک چشم زخم بی مراقبتِ احوال و محافظت بر دقایقِ تعهّدِ او نتوان بود و چون بمنزلِ بلوغ رسید، صرفِ همّت همه بضبطِ مصالح او باشد و ترتیبِ امورِ معاشِ او بر همه مهمّات راجح دانند و اگر وَالعِیاذُ بِاللهِ او را واقعهٔ افتد، آن زخم را مرهم و آن زهر را تریاک خود ممکن نیست. پس از اینجا میتوان دانست که بزرگترین شاغلی از شواغلِ دریافتِ سعادت و هولترین قاطعی از قواطعِ راهِ آخرت ایشانند اِنَّمَا اَموَالُکُم وَ اَولَادُکُم فِتنَهٌٔ در بیانِ این معنیست که شرح داده آمد. اگر سمعِ حقیقت شنوفرا این کلماتدهی که زبانِ وحی بدان ناطقست، دانی که وجودِ فرزندان در نظرِ حکمت همچو دیگر آرایشهایِ مزوّر از مال و متاعِ دنیا که جمله زیورِ عاریتست که بر ظواهرِ حال آدمیزاد بسته، هیچ وزنی ندارد و میانِ کودکِ نادانِ خیالپرست که بالعبتی از چوبِ تراشیده بالف و پیوندِ دل عشقبازی کند و میانِ آنک دل خود را از دیگر مطلوبات ببقایِ فرزندان و جمالِ ایشان خرّم و خرسند گرداند، هیچ فرقی نمینهد تا بدین صفت از آن عبارت میفرماید : اِنَّمَا الحَیَوهُ الدُّنیَا لَعِبٌ وَ لَهوٌ وَ زِینَهٌ وَ تَفَاخُرٌ بَینَکُم وَ تَکَاثُرٌ فِی الاَموَالِ وَالأَولَادِ ، و چنانک آن طفلِ نا ممیّز تا مشعوف آن لعبتست، از دیگر آدابِ نفس باز میماند، مرد را تا همّت بکارِ فرزند و دل مشغولی باحوالِ اوست، بهیچ تحصیلی از اسبابِ نجات در حالتِ حیات و ممات نمیرسد و اط مطالعهٔ جمال حقایق در کارها وقوف بر دقایقِ اسرارِ باقی و فانی محروم و محجوب میماند، اَلمَالُ وَ البَنُونَ زِینَهُ الحَیِوهِ الدُّنیَا ، خود اشارتی مستأنفست، بدانچ مقرّر کرده آمد وَ البَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیرٌ عِندَ رَبِّکَ صریح برهانی و ساطع بیانیست بر آنچ طالبانِ سعادتِ جاودانی را آنچ ذخیرهٔ عمل شاید که باشد و در عرضگاهِ یَومَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَ لَابَنُونَ در پیش شاید آورد ، چیزی دیگرست نه اعلاقِ سیم و زر و علایقِ پسر و دختر، و ای فلان هرگاه که ما از عذاب و عنایِ صحبتهایِ ناآزموده و تحمّلِ جورِ بیگانگان و اخلاقِ ناستودهٔ ایشان و خواب و خورِنه باختیار و حرکت و سکونِ نه بقاعده و هنجار که از لوازمِ غربتست، یاد آریم، آنچ داریم، دولتی تمام و اسبابی بنظام دانیم و اگر این عزم بنفاذ رسانی و بدان مقصد که روی نهی، برسی، تواند بود که هم از آن نظرگاهِ اومید که تو در پیش نهاده باشی و همه عینِ راحت چشم داشته، محنتی نابیوسان سر برزند و نعمتی از دست رفته و بپایِ استنکاف مالیده را عوض نبینی.
هوش مصنوعی: در زندگی، اگر به وابستگیها و آرزوهای بیهوده توجه کنیم، نشانهای از ناپختگی و ضعف روحی خواهد بود. انسانی که بخواهد عزت نفس و فضیلت را در خود حفظ کند، باید از خواستههای بیاساس و تنشهای روزمره دوری کند و گامهایی فراتر از اهداف شخصی خود بردارد. اما در عین حال، وجود مشکلات و چالشهای فرزندان، که هر سال نیز تازهتر میشوند، بخشی از واقعیت زندگی است که نمیتوان از آن فرار کرد. ما در معرض خطرات و آسیبهای مختلف هستیم و هرگز نمیتوانیم از درد جدایی فرزندان رها شویم. فرزندان تا پایان عمر، مسئولیت و نگرانیهایی برای والدین به همراه خواهند داشت. در دوران کودکی آنها باید مراقبت جدی انجام گیرد و در بزرگسالی تمام تلاشها برای تأمین معاش و تربیت آنها معطوف خواهد شد. اگر مشکلی برای فرزندان پیش آید، متأسفانه والدین به ویژه در زمان بروز مشکلات، نمیتوانند از آنها محافظت کنند. بنابراین، وجود فرزندان و مسئولیتهای ناشی از آن، بزرگترین مانع در راه رسیدن به سعادت و آرامش روحی است. در نهایت، زندگی دنیوی با تمدن و زر و زیور همراه است، اما در حقیقت، فرزندان و داراییها چیزی جز مایه آزمایش و فریب نیستند. و در نهایت، تنها اعمال نیک و ذخیرههای معنوی هستند که در زمان نیاز و در محضر الهی میمانند.
کَم نَارِ عَادِیَهٍ شُبَّت لِغَیرِ قریً
عَلَی یَفَاعٍ وَ کَم نَورٍ بِلَاثَمَرِ
هوش مصنوعی: چقدر آتش سوزانده شده است برای مکانهای دیگر، بر دامنهای بلند و چقدر نور بدون ثمر وجود دارد.
هَوِّن عَلَیکَ اُمُوراً اَنتَ تَنکِرُهَا
فَالدَّهرُ یَاتِی بَأَلوَانٍ مِنَ الغِیَرِ
هوش مصنوعی: خود را با مسائل و مشکلاتی که نمیپسندی، آرام کن. زیرا زمان، تغییراتی را به همراه دارد که ممکن است بسیار متفاوت باشند.
آزاد چهره گفت: آنچ میگوئی همه خلاصهٔ خرد و مایهٔ دانش و حاصل تجربهٔ ایّامست و اشاراتِ عقل و احکام شرع مؤکّد، لکن خود را در خواب ذهول نتوان کرد و از طوارقِ آفات و خوارقِ عاداتِ روزگار که از پسِ پردهٔ قضا همه بازیهایِ نادر و نادیده آرد، ایمن نتوان بود، چه هرگز نازلهٔ دهر پیش از آمدنِ خویش رسولی نفرستد که از وقتِ نزولِ او باخبر باشی.
هوش مصنوعی: آزاد چهره گفت: آنچه میگویی خلاصهای از خرد، دانش و تجربههای زندگی است و همچنین نشانهایی از عقل و احکام قطعی دین. با این حال، نباید در خواب غفلت به سر برد و از خطرات و ناهنجاریهای روزگار که گاهی نتیجهی قضا و قدر است، احساس امنیت کرد. زیرا هیچگاه حوادث روزگار پیش از وقوع خود، پیامبری نمیفرستند که از زمان وقوع آن باخبر باشی.
یَا رَاقِدَ اللَّیلِ مَسرُورا بِأَوَّلِهِ
اِنَّ الحَوَادِثَ قَد یَطرُقنَ اَسحارَا
هوش مصنوعی: ای کسی که در خواب شب مسرور و شاد هستی، بدان که حوادث و اتفاقات ناگهانی در سپیدهدم به سراغ میآیند.
و اگر این عقاب عِیاذا بِاللهِ روزی یکی را از ما هر دو دررباید ، آنک باقی ماند، از بقاءِ خویش در فواتِ دوستی حق گزار و مونسی انده گسار چه لذّت یابد ؟
هوش مصنوعی: اگر روزی این عقاب به هر دلیلی یکی از ما را برباید، کسی که باقی میماند با از دست دادن دوستیش با حق و اندوه جدایی چه لذتی خواهد داشت؟
مَا حَالُ مَن کَانَ لَهُ وَاحِدٌ
یُؤخَذُ مِنهُ ذَلِکَ الوَاحِدُ
هوش مصنوعی: حالت فردی که یک چیز دارد و آن چیز از او گرفته میشود، چگونه است؟
و چون در حبس خانهٔ وحدت افتاد، هزارساله انسِ صحبتِ یاران گذشته با یک ساعته وحشتِ تنهائی چگونه مقابل کند و پنداری حکایتِ چنین حالی گفت، آنک گفت:
هوش مصنوعی: وقتی که او به زندان خانهٔ وحدت افتاد، چگونه میتوانست با یک ساعت احساس تنهایی، انس و دوستی که هزار سال با یارانش داشت را مقابله کند. احساسش شبیه به داستانی بود که اینگونه ادامه پیدا کرد.
نالنده کبوتری چو من طاق از جفت
کز نالهٔ او دوش نخفتیم و نخفت
هوش مصنوعی: کبوتری مانند من از تنهایی و جدایی ناله میکند و به خاطر درد و فریاد او، ما دیشب خوابمان نبرد.
او ناله همی کرد و منش میگفتم
او را چه غمی بود که بتواند گفت؟
هوش مصنوعی: او در حال ناله و فریاد بود و من از او میپرسیدم چه مشکلی دارد که بتواند صحبت کند؟
و مباد آن روز که ما را با سازِ چنین سوزی باید ساختن و نوایِ نالهٔ فراق نواختن و میباید دانست که هرک پشتِ استظهار با قدر دهد و دست از طلب باز گیرد یا تکیهٔ اعتماد همه بر طلب زند و روی از قدر بگرداند، بدان مرد مکاری ماند که بارِ خر یکسو سبک کند و یکسو سنگی، ناچار پشتِ بارگیر ریش گردد و بار نابرده بماند، چه طلب و قدر را هر دو در میزانِ تعدیل نظیر و عدیل یکدیگر نهادهاند و همتنگ و هم سنگ آفریده، بلک دو برادرند در طریقِ مرافقت چنان دست دردست نهاده و عنان در عنان بسته که این بیحضورِ آن هرگز از آستانِ عدم در پیشگاهِ وجود قدم ننهد و آن بیوجودِ این هرگز از مرحلهٔ قوّت بمنزلِ فعل رخت فرو نگیرد، پس ما را پیش از آنک کار از حدِّ تدارک بگذرد و در مضیقِ اضطرار پیچیده شود، ساخته و بسیچیده باید بود رفتن را بمقامگاهِ دیگر، چه هنگامِ بیضهنهادن و بچّه کردن فراز آید، ناچار تدبیرِ مسکن و آشیان و ترتیبِ اسبابِ احتضان ایشان باید کرد، ع، دَمِّث لِنَفسِکَ قَبلَ الیَومِ مُضطَجِعا. ایرا گفت: هرچ میگوئی بر قواعدِ عقل مبنیست و در مقاعدِ سمعِ قبول تقریرِ آن جایگیر لکن طالبانِ دنیا و مراد جویانِ عاجل را هر یک در اقتناصِ مرادات و تحصیلِ اغراض قانونی دیگر و اصلی جداگانه است بعضی را بخت کشش کند و بیواسطهٔ کوشش بمقصود رساند و بعضی را تا کوشش نباشد، از کشش هیچ کار نیاید؟ چنانک بسیار کس از تسویفِ کسل بیبهره ماندند، بسیار در عثارِ عجل بسر درآمدند و از بادیهٔ خونخوارِ امل بیرون نرفتند.
هوش مصنوعی: باید بترسیم از روزی که مجبور شویم با دردی عمیق زندگی کنیم و آهنگ جدایی را بشنویم. باید بدانیم که هر کسی که به قدرت اتکا کند و دست از طلب بردارد، یا تمام امیدش را به طلب بسپارد و از قدرت روی گرداند، مانند کسی خواهد بود که بار سنگین را از یک طرف سبک کند و از طرف دیگر سنگی قرار دهد. در این صورت، او نمیتواند بار را به درستی حمل کند و بارش بر دوش او خواهد ماند. طلب و قدرت هر دو مانند دو برادر در مسیر یکسانی حرکت میکنند و هیچ کدام بدون دیگری نمیتوانند وجود پیدا کنند. پس قبل از آنکه کار از دست برود و در شرایط دشوار قرار گیریم، باید آماده شویم و تدابیر لازم را برای آینده اتخاذ کنیم. در زمان مناسب، باید به فکر جابجایی و سازماندهی زندگی خود باشیم. اما بسیاری از انسانها به دلایل مختلف، از جمله بیعملی و تنبلی، نتوانستهاند به آرزوهایشان برسند و در مشکلات باقی ماندهاند.
بِالحِرصِ فَوَّتَنِی دَهرِی فَوَائِدَهُ
فَکُلَّمَا ازدَدتُ حِرصا زَادَ تَفوِیتَا
هوش مصنوعی: با حرص و طمع، فرصتهای زندگیام را از دست دادم و هر بار که به طمع بیشتر دچار شدم، بیشتر فرصتهایم را نیز از دست میدادم.
و ما را با عقاب کوشیدن و طریقِ دفع او اندیشیدن سودائی باشد که ازو بویِ خون آید، چه پروازِ قوّت او از رویِ نسبت در اوجِ ثریّاست و مقامِ ضعفِ ما در حضیضِ ثری وَ اَینَ الثَّرَی مِنَ الثُّرَیَّا و گفتهاند که هرک با خصمانِ قویحال و بالادست روی بمقاومت نهد، هم بردستِ او منکوب آید و مثلِ این صورت بدان مورچهٔ حقیر بنیت زدهاند که چون پر برآرد، داعیهٔ انتهاضش از زوایایِ مطمورهٔ ظلمتِ خویش برانگیزاند، بیرون آید، پندارد که بدان پر که او دارد، پرواز توان کرد، هر حیوان که اوّل بدو رسد، طعمهٔ خودش گرداند، اِذَا اَرَادَ اللهُ اِهلَاکَ نَعلَهٍٔ اَنبَتَ لَهَا جَنَاحَینِ ، و آنچ در طیِّ مکامنِ غیب پنهانست و بمظهرِ مکوّناتِ فردا خواهد آمد، امروز کس نداند و این آسیایِ جهان فرسای بر سرما و بر سرِ این عقاب که ما را در عقابینِ بلا کشیدست، از یک مدار میگردد و هرکرا نظری دقیق باشد، چون در گردشِ این آسیا نگرد، داند که او را نیز همچو ما خرد میساید و او بیخبر، و دورِ این جائر وجورِ این ضائر هم بپایانی رسد و شاید بود که کارِ او بمقطعِ انتها انجامد و مخلصِ حالِ ما ازو پیدا آید.
هوش مصنوعی: ما را با تلاش برای مقابله با دشمنان قوی و سنجیدن راههای دفع آنها، نگرانیای عمیق وجود دارد که از آن بوی خون استشمام میشود. زیرا قدرت آنها در اوجِ بلندی قرار دارد و مقام ما در پایینترین نقطه است. گفتهاند که هر کس با دشمنان نیرومند و بالادست مواجه شود، به دست او مغلوب خواهد شد. شباهت این موضوع به مورچهای است که با سرانگشتان ناتوانش پرواز میخواهد کند و تصور میکند که با آن پر میتواند از سایههای تاریک خود بیرون بیاید. غافل است که هر حیوانی که به او نزدیک شود، او را شکار خواهد کرد. وقتی خدا بخواهد که موجودی را هلاک کند، برایش بالهایی میافزاید. آنچه در عالم غیب نهفته است و در آینده نمایان خواهد شد، امروز برای کسی مشخص نیست. این دستگاه گیتی، بر سر ما و بر سر آن دشمنی که در مصیبتهای بزرگ به سراغ ما آمده، میچرخد و هرکس بصیرتی داشته باشد، میفهمد که این دستگاه هم ما را نرم میساید و آن دشمن نیز بیخبر از این موضوع است. این ظلم و ستم نیز پایانی خواهد داشت و ممکن است روزی کار او به پایان برسد و حقیقت حال ما از آن مشخص گردد.
مَهلاً اَبَا الصَّقرِ فَکَم طَائِرٍ
خَرَّ صَرِیعا بَعدَ تحلِیقِ
هوش مصنوعی: آهسته باش ای پدر عقاب، زیرا چندین پرنده هستند که پس از پرواز، به زمین سقوط کردهاند.
زُوِّجتَ نُعمَی لَم لَکُن کَفؤَهَا
آذَنَهَااللهُ بِتَطلِیقِ
هوش مصنوعی: تو را به همسری کسی درآوردم که شایستهات بود، خداوند به او اجازه جدایی داد.
آزادچهره گفت: این اندیشه از تدبیرِ خردمندان کار دیده و خویِ روزگار آزموده دور نیست، لکن کفالتِ وفایِ عمر بنیلِ مقاصد که میکند و ضامنِ روزگار از غدرِ کامن او که میباشد ؟
هوش مصنوعی: آزادچهره گفت: این فکر از تجربیات عاقلانه و تدبیر خردمندان ناشی میشود و با رفتار و تجربههای زمانه همخوانی دارد، اما چه کسی میتواند تضمین کند که عمر به اهدافش وفادار خواهد ماند و آیا کسی هست که بتواند از خطرات و چالشهای زندگی او حفاظت کند؟
وفایِ یار پذیرفت روزگارِ مرا
مرا بعمرِ گرانمایه کوپذیر فتار ؟
هوش مصنوعی: وفاداری دوست، زمانه را بر من پذیرفت. آیا من شایستهٔ زندگی باارزش هستم؟
رایِ من آنست که ما روی بمملکتِ عقاب نهیم و آنجا هرچ وقت اقتضا کند، دراستیمان و استنجاحِ خویش از جناحِ رحمتِ او پیش گیریم که او را اگرچ خونخوار و خلق شکارست، اما صفت ملوک دارد که بعلوِّ همّت و بخشایش بر ضعفاءِ خلق گراید و عفو از سر کمالِ قدرت فرماید و اگرچ او را از امثالِ ما مددِ استظهاری نباشد و افتخاری بمکانِ ما نیفزاید، آنجا که در عرضگاهِ بندگان تکثیرِ سوادِ حشم خواهد، ما نیز دو نقطه بر آن حواشی افتاده باشیم، باشد که روزی هم در دایرهٔ خطِ بندگی راه توانیم یافت و خود را در جملهٔ اوساطِ ایشان ارتباطی بادید آورد. ایرا گفت: ای، فلان، در عجبم از تو که وقتی صوائبِ سهمالغیبِ فکرت همه بر صمیم غرضاندازی و وقتی خواطیِ خاطر بهر جانب پراکنده کنی.
هوش مصنوعی: نظر من این است که باید به کشور عقاب توجه کنیم و هر زمانی که لازم باشد، به رحمت او پناه ببریم. اگرچه او از نظر خونخواهی و شکار خلق شناخته میشود، اما ویژگیهای ملوکانهای دارد که به فضل و بخشش نسبت به فقرا تمایل نشان میدهد و از سر قدرت خود عفو میکند. اگرچه او از ما یاری نمیطلبد و مقام ما را افزایش نمیدهد، اما زمانی که در جمع بندگان او، تعداد خدمتکارانش را افزایش میدهد، شاید ما نیز بتوانیم جایگاهی پیدا کنیم و در آینده به عنوان بخشی از آن جمع دیده شویم. ایرا گفت: ای فلان، من از تو در شگفتم که گاهی فکر و اندیشهات به سمت اهداف خالص متمرکز است و گاهی دیگر، افکارت به سمتهای مختلف پراکنده میشود.
تَلَوَّنتَ حَتَّی لَستُ اَدرِی مِنَ العَمَی
اَرِیحُ جُنُوبٍ اَنتَ اَم رِیحُ شَمأَلِ
هوش مصنوعی: تو آنقدر تغییر کردهای که دیگر نمیتوانم بفهمم، آیا تو نسیمی ملایم هستی یا تندبادی از سمت چپ.
ما را این همه رنج و محنت از یک روزه ملاقاتِ عقابست، تو خود را و مرا بسلاسلِ جهد و حبائلِ جدّ بدو می کشی،ع، شَکوَی الجَرِیحِ اِلَی الغِربَانِ وَ الرَّخَمِ
هوش مصنوعی: ما به علت دیدار یک روزه با عقاب، اینقدر رنج و درد کشیدهایم. تو هم خودت را با تلاش و زحمت بهسوی او میکشی، مانند کسی که از زخم خود به کلاغها و کَکها شکایت میکند.
داورِ من توئی و چون باشد
آنک بیدادگر بوده داور ؟
هوش مصنوعی: تو قاضی من هستی، پس چگونه میتواند آن کسی که خود بیدادگر است، قضاوت کند؟
لکن داستانِ تو در ارتکابِ این خطر بداستانِ ماهی و ماهیخوار نیک میماند. آزادچهر گفت : چون بود آن داستان ؟
هوش مصنوعی: اما داستان تو در انجام این خطر شبیه داستان ماهی و ماهیخوار است. آزادچهر پرسید: آن داستان چه بود؟