گنجور

در شیر و شاه پیلان

ملک‌زاده گفت‌: آورده‌اند که به زمینی که موطنِ پیلان و معدنِ گوهرِ ایشان است، پیلی پدید آمد عظیم‌هیکل‌، جسیم‌پیکر‌، مهیب‌منظر که فلک در دورِ حمایلیِ خویش چنان هیکلی ندیده بود و روزگار زیرِ این حصارِ دوازده‌برج چنان بدنی ننهاده؛ بر پیلانِ هندوستان پادشاه شد و ربقهٔ فرمان او را رقبهٔ طاعت نرم داشتند. روزی در خدمتِ او حکایت کردند که فلان موضع به آب و گیاه و خصب و نعمت آراسته است و از انحا و اقطارِ گیتی چون بهار از روزگار‌، به عجایبِ اثمار و غرایبِ اشجار بر سر آمده‌. مرغان به منطق‌الطّیرِ سلیمانی در پردهٔ اغانی داودی وصفِ آن مغانی بدین پرده بیرون داده‌:

مَغَانِی الشِّعبِ طیبا فِی المَغَانِی
بِمَنزِلَهِٔ الرَّبِیعِ مِنَ الزَّمانِ
مَلَاعِبُ جِنَّهٍٔ لَو سَارَ فِیهَا
سُلَیمَانٌ لَسَارَ بِتَرجُمَانِ

هر وارد که آن منبعِ لذّاتِ روحانی و مرتعِ آمال و امانی بیند و در آن مسرحِ نظرِ راحت و مطرحِ مفارشِ فراعت رسد‌، نسیئه موعودِ بهشت را در دنیا نقدِ وقت یابد و رویِ ارم که از دیدهٔ نامحرمان در نقابِ تواری‌ست‌، معاینه مشاهدت کند.

تُمسِی السَّحَابُ عَلَی اَطوَادِهَا فِرَقا
وَ یُصبِحُ النَّبتُ فِی صَحرَائِهَا بِدَدَا
فَلَستَ تُبصِرُ اِلَّا وَاکِفا خَضِلاً
اَو یَافِعا خَضِرا اَو طَائِرا غَرِدَا

شیری آنجا پادشاهی دارد‌، چنین نگارستانی را شکارستانِ خویش کرده و ددانِ آن نواحی را در دامِ طاعت خود آورده‌، از مشربِ تمتّع آن بی‌کدورتِ زحمتِ هیچ مزاحم باز می‌خورد و اسبابِ تعیّش‌، فِی عِیشَهٍٔ رَاضِیَهٍٔ وَ جَنَّهٍٔ عَالِیَهٍٔ‌، در آن آرام‌جای ساخته می‌دارد. شاهِ پیلان را از شنیدنِ این حکایت سلسلهٔ بی‌صبری در درون بجنبید و چون آن پیل که در دیارِ غربتش هندوستان یاد آید‌، از شوقِ کشش آن نزهت‌گاه زمامِ سکون و قرار با او نماند و در آن شبقِ نشاط و نشوِ اغتباط از غایتِ نخوتِ شباب که در سر داشت، هر لحظه استعادتِ ذکر آن می‌کرد می‌گفت‌:

اَعِد ذِکرَ نَعمَانٍ لَنَا اِنَّ ذِکرَهُ
هُوَ المِسکَ مَاکَرَّرتَهُ یَتَضَوَّعُ
فَاِن قَرَّ قَلبِی فَاتَّهِمهُ و قُل لَهُ
بِمَن اَنتَ بَعدَ العَامِرِیَّهِٔ مُولَعُ

شاهِ پیلان را دو برادر دستور بودند یکی هنج‌ نام، جهان‌دیده‌، کار آزموده و صلاح‌جوی و صواب‌گوی و دیگری زنج‌ نام‌، خون‌ریز‌، شورانگیز‌، فتنه‌انداز و فساد‌اندوز‌، بی‌باک و ناپاک‌.

عَلِیٌّ کَاسمِهِ اَبَدا عَلِیٌّ
وَ عِیسَی خَامِلٌ وَتِحٌ دَنِیِّ
هُمَا ثَمَرَانِ مِن شَجَرٍ وَلکِن
عَلِیٌّ مُدرِکٌ وَ اَخُوهُ نِیٌّ

تا بدانی که زهر و تریاک هر دو از یک معدن می‌آید و سنبل و اَراک هر دو از یک منبت می‌روید و اخواتِ این معنی نامحصو‌رست و نظایرش نامعدود و سره گفته‌ست آن مراغی که گفته‌ست‌:

ما هر دو مراغی بچه‌ایم‌، ای مهتر
باشد ز خری در من و تو هر دو اثر
لیکن چون تو جاهلی و من ز اهلِ هنر
لیکن چون تو جاهلی و من ز اهلِ هنر

هر دو را پیش خواند و گفت: مرا عزیمتِ لشکر کشیدن است بر آن صوب و گرفتنِ آن ملک آسان و سهل می‌نماید مرا. رایِ شما در تصویب و تزییفِ این اندیشه چه می‌بیند؟ هنج گفت‌: پادشاهان به تأییدِ الهی و توفیقِ آسمانی مخصوص‌اند و زمامِ تصرّف در مصالح و مفاسد و مسرّات و مساآت در دستِ اختیار ایشان بدان‌جهت نهادند که دانشِ ایشان به تنهایی از دانشِ همگنان علی‌العموم بیش باشد و اگرچه «وَ شَاوِرهُم فِی الاَمرِ»، هیچ پادشاهِ مستبد را از استضاءت به نورِ عقلِ مشاوران و ناصحان مستغنی نگذاشته‌ست‌، امّا به وقتِ تعارضِ مهمّات و تنافیِ عزمات هم رایِ پاک ایشان از بیرون شوِ کارها تفصّی بهتر تواند جست، لیکن من از مردمِ دانا و دوربین چنان شنیدم که هرچه نیکو نهاده بود‌، نیکوتر منه‌، مبادا که از آن تغییر و تبدیل و مبالغت در اکمالِ تعدیل نقصانی به وضعِ حال درآید و به توهّمِ نسیئه که دایر بود بَینَ طَرَفَیِ الحُصُولِ وَ الاِمتِنَاعِ‌، آنچه نقد داری، از دست بیرون رود‌، این زایل گردد و شاید که در آن نرسی و بعد از تحمّلِ کلفت‌ها و تعمّلِ حیلت‌ها جز ندامت حاصلی نباشد و گفته‌اند‌: بر هر نفسی از ناقصاتِ نفوس آدمی‌زاد دیوی مسلّط است که همیشه اندیشهٔ او را مخبّط می‌دارد و نامِ او هَوجَسَا نهاده‌اند که دایم بادِ هواجس هوی و هوس در دماغِ او می‌دمد و بر هر مقامی از مساعیِ کار خویش که پیش گیرد، گوید فلان معنی بهتر تا بر هیچ قدمی ثبات نکند و گفته‌اند: سه گناه عظیم است که الّا رکاکتِ عقل و سماجتِ خلق و سخافتِ رای نفرماید یکی خون ریختنِ بی‌گناه، دوم مالِ کسان طلبیدن بی‌حق، سیوم هدمِ خانهٔ قدیم خواستن؛ و ازین هر سه تعرّضِ خانهٔ قدیم مذموم‌تر‌، چه آن دو قسم دیگر از گناه‌، اگر نیک تأمّل کنی‌، درو مندرج توانی یافت و بدان‌که آفریدگار، تَعَالی و تَقَدَّسَ‌، تا نظر عنایت بر گوهری نگمارد، او را به دولتِ بزرگ مخصوص نگرداند و ارادهٔ قدیمش ادامتِ آن خانه و اقامتِ آن دولت آشیانه اقتضا نکند. شیر پادشاهی‌ست پادشاه‌زاده از محتدِ اصیل و منشأ کریم و اثیل‌، شهریاری و فرمان‌روایی بر سباعِ آن بقاع از آباءِ کرام او را موروث مانده و به کرایمِ عادات آثار مکتسباتِ خویش با آن ضمّ گردانیده. چون به‌خاصّهٔ تو هیچ بدی ازو لاحق نشده‌ست و سببی از اسبابِ دشمنانگی که مبدأ این حرکت را شاید‌، صادر نیامده، این کار را متصدّی چگونه توان شد و آنگه شیر خصمی چنان سست‌صولت هم نیست و کارِ پیگار او چنان سهل‌المأخذنی که گستاخ و آسان پای در دایرهٔ مملکتِ او توان نهاد و مرکزِ آن دولت به‌دست آورد. نیک در انجام و آغازِ این کار نگه باید کرد و مداخل و مخارجِ آن به فکری صایب و اندیشه‌ای شافی بباید دید، چه هر کار که ضرورتی بر آن حامل نبود و موضوعِ آن در حیّزِ مصلحتی متمکّن نباشد‌، مبادرت (‌بر‌) آن جز بر بی‌خردی و بدرایی محمول نتواند بود، چنانکه اشارتِ نبوی بر آن رفته‌ست‌: ‌«‌مِن حُسنِ اِسلَامِ المَرءِ تَرکُهُ مَالَایَعنِیهِ». شاه روی به زنج آورد که تو چه می‌گویی؟ زنج گفت‌: سخن‌هایِ هنج همه نقش نگینِ مصلحت و مردمهٔ دیدهٔ صواب شاید بود، لیکن همانا از بیدادگری شیر بر ضعافِ خلق که روز به روز متضاعف‌ است، خبر ندارد و قضیهٔ عدلِ پادشاه و احسانِ نظر شاملش آنست که خلایق را از چنگالِ قهر او برهاند و آن ولایت از دست تغلّب او انتزاع کند و پادشاه را چون خرج از دخل افزون بود و در بسطتِ ملک نیفزاید و از عرصه‌ای که دارد به گامِ طمع تجاوز ننماید‌، خرج خزانه هم از کیسهٔ بی‌مایگان باید کرد، تا نه بس روزگاری رعایا درویش و خزانه تهی و پادشاه بی‌شکوه ماند ع ، وَ الدَّرُ یَقطَعُهُ جَفَاءُ الحَالِبِ . شاه را این عزم به نفاذ باید رسانید .

وَ لَا یَثنِ عَزمَکَ خَوفُ القِتَالِ
بِمُسرٍ دَقَاقٍ وَ بِیضٍ حِدَادِ
عَسَی اَن تَنَالَ الغِنَی اَو تَمُوتَ
وَ قَدرُکَ فِی ذَاکَ لِلنَّاسِ بَادِ
فَاِن لَم تَنَل مَطلَبَا رُمتَهُ
فَلَیسَ عَلَیکَ سِوَی الاِجتِهَادِ

شاه به هنج اشارت کرد که آنچه پیشِ خاطر می‌آید‌، باز مگیر. هنج گفت‌: از اربابِ حکمت و دانشورانِ جهان چنان شنیدم که هرکه منفعتِ خویش در مضرّتِ دیگران جوید، او را از آن منفعت اگر حاصل شود‌، تمتّعی نباشد و اگر نشود‌، به ستمگاری بدنام شود و آنکه سزاوارِ نیکی و کام‌یابی همه خود را بیند‌، هر آینه به روزِ بدی و ناکامی افتد و پادشاهِ دانا آنست که چون خرج فزون از دخل بیند‌، به حسنِ تدبیر اندازهٔ خرج با دخل برابر دارد‌، چه خرجی که از حدِّ دخل فرا گذشت، پیمانهٔ آن پدید نیاید و چیزی طلبیدن و از پیِ آن تپیدن که چون بیابی‌، روزی چند در داشتن آن انواعِ مشاقّ تحمّل باید کرد و آخر هم به انقضا انجامد‌، نشانِ روشنی بصیرت نباشد‌، چنانکه‌ آن دیوانه گفت خسرو را، شاه گفت: چون بود آن داستان‌؟

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ملک‌زاده گفت‌: آورده‌اند که به زمینی که موطنِ پیلان و معدنِ گوهرِ ایشان است، پیلی پدید آمد عظیم‌هیکل‌، جسیم‌پیکر‌، مهیب‌منظر که فلک در دورِ حمایلیِ خویش چنان هیکلی ندیده بود و روزگار زیرِ این حصارِ دوازده‌برج چنان بدنی ننهاده؛ بر پیلانِ هندوستان پادشاه شد و ربقهٔ فرمان او را رقبهٔ طاعت نرم داشتند. روزی در خدمتِ او حکایت کردند که فلان موضع به آب و گیاه و خصب و نعمت آراسته است و از انحا و اقطارِ گیتی چون بهار از روزگار‌، به عجایبِ اثمار و غرایبِ اشجار بر سر آمده‌. مرغان به منطق‌الطّیرِ سلیمانی در پردهٔ اغانی داودی وصفِ آن مغانی بدین پرده بیرون داده‌:
هوش مصنوعی: ملک‌زاده گفت: گزارش داده‌اند که در سرزمینی که موطن فیل‌ها و معدن گرانبهای آن‌هاست، فیلی بسیار بزرگ و جانوران ترسناکی پدیدار شد که آسمان نیز از دور چنین هیکلی را ندیده بود و در تاریخ زیر این قلعه دوازده برجی، بدنی به این بزرگ‌منظری نداشته است. این فیل بر فیل‌های هند سلطنت کرد و دستورات او را با کمال اطاعت پذیرفتند. یک روز در خدمت او به او گفتند که در مکانی، آب و گیاه و نعمت فراوان وجود دارد و از زوایای مختلف جهان، چون بهار در زمان خود، به شگفتی‌های میوه‌ها و عجایب درختان می‌بالد. پرندگان نیز در زبان سلیمانی خود، وصف آن نعمت‌ها را در آهنگ‌های داوودی چنین بیان کردند:
مَغَانِی الشِّعبِ طیبا فِی المَغَانِی
بِمَنزِلَهِٔ الرَّبِیعِ مِنَ الزَّمانِ
هوش مصنوعی: محل‌های خوش صدا در آنجا مانند بهار در چرخه زمان است.
مَلَاعِبُ جِنَّهٍٔ لَو سَارَ فِیهَا
سُلَیمَانٌ لَسَارَ بِتَرجُمَانِ
هوش مصنوعی: اگر سلیمان در این زمین‌های جذاب قدم می‌گذاشت، با شگفتی و قدرتش از ترجمه و بیان احساساتش در آن بهره‌مند می‌شد.
هر وارد که آن منبعِ لذّاتِ روحانی و مرتعِ آمال و امانی بیند و در آن مسرحِ نظرِ راحت و مطرحِ مفارشِ فراعت رسد‌، نسیئه موعودِ بهشت را در دنیا نقدِ وقت یابد و رویِ ارم که از دیدهٔ نامحرمان در نقابِ تواری‌ست‌، معاینه مشاهدت کند.
هوش مصنوعی: هر کسی که منبع لذت‌های روحانی و منبع آرزوهای خود را پیدا کند و در آن مکان آرامش و آسایش را بیابد، می‌تواند پاداش‌های بهشتی را در همین دنیا تجربه کند و به زیبایی‌های بهشتی که از نظر غریبه‌ها پنهان است، چشم‌نگاهی بیندازد.
تُمسِی السَّحَابُ عَلَی اَطوَادِهَا فِرَقا
وَ یُصبِحُ النَّبتُ فِی صَحرَائِهَا بِدَدَا
هوش مصنوعی: ابرها شب‌ها بر روی کوه‌ها سایه می‌زنند و صبح‌ها گیاهان در بیابان‌های آن جوانه می‌زنند.
فَلَستَ تُبصِرُ اِلَّا وَاکِفا خَضِلاً
اَو یَافِعا خَضِرا اَو طَائِرا غَرِدَا
هوش مصنوعی: تو چیزی نمی‌بینی جز اینکه یا درختی ایستاده و سبز باشد، یا جوانه‌ای سرسبز، یا پرنده‌ای خوش‌خوان!
شیری آنجا پادشاهی دارد‌، چنین نگارستانی را شکارستانِ خویش کرده و ددانِ آن نواحی را در دامِ طاعت خود آورده‌، از مشربِ تمتّع آن بی‌کدورتِ زحمتِ هیچ مزاحم باز می‌خورد و اسبابِ تعیّش‌، فِی عِیشَهٍٔ رَاضِیَهٍٔ وَ جَنَّهٍٔ عَالِیَهٍٔ‌، در آن آرام‌جای ساخته می‌دارد. شاهِ پیلان را از شنیدنِ این حکایت سلسلهٔ بی‌صبری در درون بجنبید و چون آن پیل که در دیارِ غربتش هندوستان یاد آید‌، از شوقِ کشش آن نزهت‌گاه زمامِ سکون و قرار با او نماند و در آن شبقِ نشاط و نشوِ اغتباط از غایتِ نخوتِ شباب که در سر داشت، هر لحظه استعادتِ ذکر آن می‌کرد می‌گفت‌:
هوش مصنوعی: در یک سرزمین جنگلی، شیر به عنوان پادشاه حاکم است و آن منطقه را به شکارگاه خود تبدیل کرده است. او تمامی حیوانات را تحت فرمان خود درآورده و بدون هیچ زحمتی از مواهب آنجا بهره‌مند می‌شود و وسایل آرامش و زندگی خوش را در این مکان فراهم کرده است. داستانی که درباره‌ این شیر و قلمرو او شنیده می‌شود، در دل فیل شاه جوانی را به هیجان می‌آورد. او که در دیاری دور از وطن خود، هندوستان، به سر می‌برد، به شدت مشتاق دیدن آن باغ و سرزمین زیباست و در حال و هوای شادابی و نشاط خودش، دائم به یاد آن می‌افتد و درباره‌اش سخن می‌گوید.
اَعِد ذِکرَ نَعمَانٍ لَنَا اِنَّ ذِکرَهُ
هُوَ المِسکَ مَاکَرَّرتَهُ یَتَضَوَّعُ
هوش مصنوعی: به یادآوری نعمان بپرداز که نام او همچون عطر خوشی است که هر بار به یادش می‌افتی، عطرش تازه‌تر و دلنشین‌تر می‌شود.
فَاِن قَرَّ قَلبِی فَاتَّهِمهُ و قُل لَهُ
بِمَن اَنتَ بَعدَ العَامِرِیَّهِٔ مُولَعُ
هوش مصنوعی: اگر قلب من آرام شد، آن را درک کن و به او بگو که بعد از فراموشی و بی‌خیالی، چه کسی را دوست داری.
شاهِ پیلان را دو برادر دستور بودند یکی هنج‌ نام، جهان‌دیده‌، کار آزموده و صلاح‌جوی و صواب‌گوی و دیگری زنج‌ نام‌، خون‌ریز‌، شورانگیز‌، فتنه‌انداز و فساد‌اندوز‌، بی‌باک و ناپاک‌.
هوش مصنوعی: شاهِ فیل‌ها دو برادر داشت که هر یک فرمانروایی متفاوت داشتند. یکی از آن‌ها هنج‌نام بود؛ فردی که تجربیات زیادی داشت، کارآزموده و در پی صلاح و حقیقت بود. برادر دیگر، زنج‌نام، شخصیتی خشن و خون‌ریز داشت که به ایجاد شورش و فتنه می‌پرداخت و ناپاک و بی‌باک بود.
عَلِیٌّ کَاسمِهِ اَبَدا عَلِیٌّ
وَ عِیسَی خَامِلٌ وَتِحٌ دَنِیِّ
هوش مصنوعی: علی همیشه بی‌نظیر و ممتاز است و عیسی در وضعیت عادی و معمولی قرار دارد.
هُمَا ثَمَرَانِ مِن شَجَرٍ وَلکِن
عَلِیٌّ مُدرِکٌ وَ اَخُوهُ نِیٌّ
هوش مصنوعی: این جمله به دو برادر اشاره دارد که هر دو از یک خانواده و ریشه مشترک هستند. یکی از آن‌ها بیشتر از دیگری به قله‌های موفقیت و علم رسیده و توانسته است به مرتبه‌های بالایی دست یابد، در حالی که برادر دیگر در مقایسه با او در وضعیت پایین‌تری قرار دارد.
تا بدانی که زهر و تریاک هر دو از یک معدن می‌آید و سنبل و اَراک هر دو از یک منبت می‌روید و اخواتِ این معنی نامحصو‌رست و نظایرش نامعدود و سره گفته‌ست آن مراغی که گفته‌ست‌:
هوش مصنوعی: تا بفهمی که زهر و تریاک هر دو از یک منبع به دست می‌آید و سنبل و اَراک نیز از یک ریشه می‌رویند. علاوه بر این، این مفهوم دارای دنباله‌های نامحصور و مشابهات زیادی است. مراغی به درستی گفته است که...
ما هر دو مراغی بچه‌ایم‌، ای مهتر
باشد ز خری در من و تو هر دو اثر
هوش مصنوعی: ما هر دو از مراغه هستیم، ای بزرگتر، در من و تو لکنتی همانند خر وجود دارد.
لیکن چون تو جاهلی و من ز اهلِ هنر
لیکن چون تو جاهلی و من ز اهلِ هنر
هوش مصنوعی: با اینکه تو بی‌خبر و نادانی و من از دانایان و هنرمندان هستم، اما...
هر دو را پیش خواند و گفت: مرا عزیمتِ لشکر کشیدن است بر آن صوب و گرفتنِ آن ملک آسان و سهل می‌نماید مرا. رایِ شما در تصویب و تزییفِ این اندیشه چه می‌بیند؟ هنج گفت‌: پادشاهان به تأییدِ الهی و توفیقِ آسمانی مخصوص‌اند و زمامِ تصرّف در مصالح و مفاسد و مسرّات و مساآت در دستِ اختیار ایشان بدان‌جهت نهادند که دانشِ ایشان به تنهایی از دانشِ همگنان علی‌العموم بیش باشد و اگرچه «وَ شَاوِرهُم فِی الاَمرِ»، هیچ پادشاهِ مستبد را از استضاءت به نورِ عقلِ مشاوران و ناصحان مستغنی نگذاشته‌ست‌، امّا به وقتِ تعارضِ مهمّات و تنافیِ عزمات هم رایِ پاک ایشان از بیرون شوِ کارها تفصّی بهتر تواند جست، لیکن من از مردمِ دانا و دوربین چنان شنیدم که هرچه نیکو نهاده بود‌، نیکوتر منه‌، مبادا که از آن تغییر و تبدیل و مبالغت در اکمالِ تعدیل نقصانی به وضعِ حال درآید و به توهّمِ نسیئه که دایر بود بَینَ طَرَفَیِ الحُصُولِ وَ الاِمتِنَاعِ‌، آنچه نقد داری، از دست بیرون رود‌، این زایل گردد و شاید که در آن نرسی و بعد از تحمّلِ کلفت‌ها و تعمّلِ حیلت‌ها جز ندامت حاصلی نباشد و گفته‌اند‌: بر هر نفسی از ناقصاتِ نفوس آدمی‌زاد دیوی مسلّط است که همیشه اندیشهٔ او را مخبّط می‌دارد و نامِ او هَوجَسَا نهاده‌اند که دایم بادِ هواجس هوی و هوس در دماغِ او می‌دمد و بر هر مقامی از مساعیِ کار خویش که پیش گیرد، گوید فلان معنی بهتر تا بر هیچ قدمی ثبات نکند و گفته‌اند: سه گناه عظیم است که الّا رکاکتِ عقل و سماجتِ خلق و سخافتِ رای نفرماید یکی خون ریختنِ بی‌گناه، دوم مالِ کسان طلبیدن بی‌حق، سیوم هدمِ خانهٔ قدیم خواستن؛ و ازین هر سه تعرّضِ خانهٔ قدیم مذموم‌تر‌، چه آن دو قسم دیگر از گناه‌، اگر نیک تأمّل کنی‌، درو مندرج توانی یافت و بدان‌که آفریدگار، تَعَالی و تَقَدَّسَ‌، تا نظر عنایت بر گوهری نگمارد، او را به دولتِ بزرگ مخصوص نگرداند و ارادهٔ قدیمش ادامتِ آن خانه و اقامتِ آن دولت آشیانه اقتضا نکند. شیر پادشاهی‌ست پادشاه‌زاده از محتدِ اصیل و منشأ کریم و اثیل‌، شهریاری و فرمان‌روایی بر سباعِ آن بقاع از آباءِ کرام او را موروث مانده و به کرایمِ عادات آثار مکتسباتِ خویش با آن ضمّ گردانیده. چون به‌خاصّهٔ تو هیچ بدی ازو لاحق نشده‌ست و سببی از اسبابِ دشمنانگی که مبدأ این حرکت را شاید‌، صادر نیامده، این کار را متصدّی چگونه توان شد و آنگه شیر خصمی چنان سست‌صولت هم نیست و کارِ پیگار او چنان سهل‌المأخذنی که گستاخ و آسان پای در دایرهٔ مملکتِ او توان نهاد و مرکزِ آن دولت به‌دست آورد. نیک در انجام و آغازِ این کار نگه باید کرد و مداخل و مخارجِ آن به فکری صایب و اندیشه‌ای شافی بباید دید، چه هر کار که ضرورتی بر آن حامل نبود و موضوعِ آن در حیّزِ مصلحتی متمکّن نباشد‌، مبادرت (‌بر‌) آن جز بر بی‌خردی و بدرایی محمول نتواند بود، چنانکه اشارتِ نبوی بر آن رفته‌ست‌: ‌«‌مِن حُسنِ اِسلَامِ المَرءِ تَرکُهُ مَالَایَعنِیهِ». شاه روی به زنج آورد که تو چه می‌گویی؟ زنج گفت‌: سخن‌هایِ هنج همه نقش نگینِ مصلحت و مردمهٔ دیدهٔ صواب شاید بود، لیکن همانا از بیدادگری شیر بر ضعافِ خلق که روز به روز متضاعف‌ است، خبر ندارد و قضیهٔ عدلِ پادشاه و احسانِ نظر شاملش آنست که خلایق را از چنگالِ قهر او برهاند و آن ولایت از دست تغلّب او انتزاع کند و پادشاه را چون خرج از دخل افزون بود و در بسطتِ ملک نیفزاید و از عرصه‌ای که دارد به گامِ طمع تجاوز ننماید‌، خرج خزانه هم از کیسهٔ بی‌مایگان باید کرد، تا نه بس روزگاری رعایا درویش و خزانه تهی و پادشاه بی‌شکوه ماند ع ، وَ الدَّرُ یَقطَعُهُ جَفَاءُ الحَالِبِ . شاه را این عزم به نفاذ باید رسانید .
هوش مصنوعی: او هر دو را فراخواند و گفت: «من قصد دارم به آن سوی لشکرکشی کنم و گرفتن آن سرزمین برایم آسان به نظر می‌رسد. نظر شما در تأیید یا رد این فکر چیست؟» هنج پاسخ داد: «پادشاهان به تأیید الهی و توفیق آسمانی اختصاص دارند و قدرت مدیریت امور در دست آنان قرار داده شده است، زیرا دانش آنها به طور کلی از دانش دیگران بیشتر است. هرچند که در قرآن آمده «و مشورت کن با آنان در کار»، هیچ پادشاه مستبدی از روشنایی عقل مشاوران و ناصحان بی‌نیاز نیست. در مواقعی که مسائل مهم و اولویت‌ها با هم در تعارض هستند، مشورت با آنان می‌تواند راه‌حل بهتری پیدا کند. اما من از افراد آگاه شنیده‌ام که هر چیز خوبی را، بهتر نکنید؛ چرا که ممکن است تغییرات ناشی از این کار، اوضاع را تضعیف کند و منجر به حسرت و ندامت شود. گفته‌اند که هر انسانی با مشکلات و نقص‌هایی رو به روست و همیشه نوعی وسوسه ذهن او را درگیر می‌کند، که وی را از رسیدن به اهدافش باز می‌دارد. همچنین گفته‌اند که سه گناه بزرگ وجود دارد که از بی‌عقلی ناشی می‌شود: اول، کشته شدن بی‌گناه، دوم، طلب مال دیگران بدون حق، و سوم، تخریب خانه‌ای قدیمی. و از بین این سه، اقدام علیه خانه قدیمی به مراتب زشت‌تر است، زیرا دو مورد دیگر را می‌توان بر اساس نقص‌های خود توجیه کرد. خداوند کسی را که شایسته حکمت و بزرگی باشد، انتخاب می‌کند و اراده او در راستای حفظ و نگهداری چیزی ست. پادشاه باید از نشانه‌های پیشرفت و مقام خود آگاه باشد و روشی عاقلانه برای اداره امور بیابد. باید در انجام این کار با دقت عمل کرد و هزینه‌ها و نتایج آن را بررسی کرد. هر کاری که ضروری نباشد، اقدام به آن نشان از بی‌خردی دارد. هنگامی که شاه به زنج می‌نگرد، زنج می‌گوید: «سخنان هنج همه به نظر مصلحت‌اند، ولی او از ستم‌گری‌هایی که بر مردم ضعیف می‌رود، بی‌خبر است. عدالت پادشاه باید به گونه‌ای باشد که مردم را از چنگال ظلم رها سازد و از تسلط زورمندان جلوگیری کند.» به همین دلیل، پادشاه باید این تصمیم را به عمل برساند، تا خزانه درگیر خرج‌های غیرضروری نشده و رعایا در فقر باقی نمانند.
وَ لَا یَثنِ عَزمَکَ خَوفُ القِتَالِ
بِمُسرٍ دَقَاقٍ وَ بِیضٍ حِدَادِ
هوش مصنوعی: عزم و اراده‌ات را با ترس از جنگ ضعیف نکن، حتی اگر دشمنان تو سپاهیان قوی و بی‌رحمی باشند.
عَسَی اَن تَنَالَ الغِنَی اَو تَمُوتَ
وَ قَدرُکَ فِی ذَاکَ لِلنَّاسِ بَادِ
هوش مصنوعی: شاید به ثروت دست پیدا کنی یا اینکه بمیری، و در این مورد ارزش تو در نظر مردم مشخص خواهد شد.
فَاِن لَم تَنَل مَطلَبَا رُمتَهُ
فَلَیسَ عَلَیکَ سِوَی الاِجتِهَادِ
هوش مصنوعی: اگر به هدفی که می‌خواهی نرسی، باید بدانی که تنها چیزی که بر عهده‌ات است، تلاش و کوشش است.
شاه به هنج اشارت کرد که آنچه پیشِ خاطر می‌آید‌، باز مگیر. هنج گفت‌: از اربابِ حکمت و دانشورانِ جهان چنان شنیدم که هرکه منفعتِ خویش در مضرّتِ دیگران جوید، او را از آن منفعت اگر حاصل شود‌، تمتّعی نباشد و اگر نشود‌، به ستمگاری بدنام شود و آنکه سزاوارِ نیکی و کام‌یابی همه خود را بیند‌، هر آینه به روزِ بدی و ناکامی افتد و پادشاهِ دانا آنست که چون خرج فزون از دخل بیند‌، به حسنِ تدبیر اندازهٔ خرج با دخل برابر دارد‌، چه خرجی که از حدِّ دخل فرا گذشت، پیمانهٔ آن پدید نیاید و چیزی طلبیدن و از پیِ آن تپیدن که چون بیابی‌، روزی چند در داشتن آن انواعِ مشاقّ تحمّل باید کرد و آخر هم به انقضا انجامد‌، نشانِ روشنی بصیرت نباشد‌، چنانکه‌ آن دیوانه گفت خسرو را، شاه گفت: چون بود آن داستان‌؟
هوش مصنوعی: شاه به هنج اشاره کرد که هرچه در ذهن می‌آید، حفظ نکن. هنج پاسخ داد: از حکما و دانشمندان جهان شنیده‌ام که هرکس بخواهد از ضرر دیگران سود ببرد، حتی اگر به آن سود برسد، لذتی از آن نخواهد برد و اگر به آن نرسد، بدنام و ظالم خواهد شد. کسی که خود را شایسته نیکی و کامیابی ببیند، قطعاً در روزهای بد و ناکام قرار خواهد گرفت. پادشاه دانا کسی است که وقتی هزینه‌ها از درآمدش بیشتر می‌شود، با تدبیر مناسبی هزینه‌ها را با درآمد هماهنگ کند؛ زیرا هزینه‌ای که از درآمد فراتر رود، نتیجه‌ای نخواهد داشت. همچنین، طلبیدن چیزی و تلاش برای آن، اگر موجب شود که برای مدت کوتاهی آن را داشته باشی، مشقات زیادی را به همراه خواهد داشت و در نهایت به پایان خواهد رسید. این نشان‌دهنده‌ی تیزبینی نیست، همان‌طور که دیوانه‌ای به خسرو گفت. شاه پرسید: داستان آن چه بود؟