برگردان به زبان ساده
ملکزاده گفت : شنیدم که شیری بود به کمآزاری و پرهیزگاری از جملهٔ سباع وضواری متمیّز و از تعرّضِ ضعافِ حیوانات متحرّز و بر همه ملک و فرمانده، در بیشهٔ متوطّن که گفتی پیوندِ درختانِ او از شاخسارِ دوحهٔ طوبی کردهاند و چاشنیِ فواکهِ آن از جویِ عسل در فردوسِ اعلی داده، مرغان بر پنجرهٔ اغصانش چون نسر و دجاج بر کنگرهٔ این کاخِ زمرّدین از کمان گروههٔ آفات فارغ نشسته، آهوان در مراتعِ سبزهزارش چون جدی و حمل بر فرازِ این مرغزارِ نیلوفری از گشادِ خدنگِ حوادث ایمن چریده، کس از مقاطفِ اشجارش به قواصی و دوانی نرسیده ، روزگار از مجانیِ ثمارش دستِ تعرّضِ جانی بریده ، نخل و اعناب چون کواعبِ اتراب بر مهرِ بکارتِ خویش مانده ، نار پستانِ و سیبِ زنخدانش را جز آفتاب و ماهتاب از روزن مشبّکهٔ افنان ملاحظت نکرده ، پسته لبانِ بادام چشمش را جز شمال و صبا گوشهٔ تتقِ اوراق برنداشته ، دندانِ طامعان به لبِ ترنج و غبغبِ نارنجِ او نارسیده ، دستِ متناولان از چهرهٔ آبی و عارضِ تفاحش شفتالویی نربوده ، عنّابش عنایی ندیده و عتابی نشنیده .
هوش مصنوعی: ملکزاده گفت: شنیدم در جایی به دور از آسیب و خطا، شیری با روحی پرهیزگار و نیکو وجود دارد. این شیر به خاطر قوت و ویژگیهایش از حیوانات ضعیف دوری میکند و بر همه چیز حکومت میکند. او در جنگلی زندگی میکند که درختانش شباهت به درخت طوبی دارند و میوههایش مانند عسل در بهترین بهشت توصیف شدهاند. پرندگان بر شاخههای درختانش آرام نشستهاند و جانوران در محیط سبز آن به راحتی میچرانند و از خطرات ایمن هستند. هیچکس به میوههایش دسترسی ندارد و از محبوبیت ثمارش بهرهبرداری نمیکند. درختان خرما و انگور به حالتی جوان مانده و میوههایش تنها تحت نور خورشید و ماه دیده میشوند. هیچ کس نتوانسته به میوههایش آسیب بزند و از زیبایی و طراوت چهرهاش بهرهبرداری کند؛ او در آرامش و بیدغدغه زندگی میکند.
فَاَخضَلَّ مِن سُقیَاهُ کُلُّ مُضَرَّجٍ
وَاخضَرَّ مِن رَبَّاهُ کُلُّ مُصَنِّفِ
هوش مصنوعی: در اینجا به معنای روان میتوان گفت که: هر چیزی که در زندگی با زحمت و تلاش به دست آمده، از نظر ارزش و اهمیت، به گونهای خاص قابل توجه است و همچنین هر آنچه که با ذوق و سلیقه سامان یافته و به تصویر کشیده شده، زیبایی و جذابیت خاص خود را دارد.
وَ تَلَثَّمَت شَمسُ النَّهارِ بِبُرقَعٍ
مِن طُرَّتَیهِ وَ السَّمَاءُ بِمِطرَفِ
هوش مصنوعی: خورشید روز به پوششی از ابرها پنهان شده و آسمان به لباسی زیبا آراسته است.
شیر را دو شکال زیرکطبع، نیکومحضر، پسندیدهمنظر، ندیم و انیس بود یکی دادمه نام و دیگر داستان. هر دو به مزیدِ قربت از دیگر خواصِ خدم مرتبهٔ تقدّم یافته و مشیر و محرمِ اسرارِ مملکت گشته. خرسی دستور مملکتِ او بود، همیشه اندیشهٔ آن کردی که این دو یارِ مختصر شکل که رجوعِ معظماتِ امور با ایشانست ، روزی به تعرّض منصبِ من متصدّی شوند و کارِ وزارت بر من بشولیده کنند.
هوش مصنوعی: شیر دو دوست زیرک و باکمال داشت که یکی را "دادمه" و دیگری را "داستان" نامیده بودند. این دو به خاطر نزدیکی و دوستی، از دیگر خدمتگزاران مملکت جلوتر آمده و به عنوان مشیر و محرم اسرار حکومت شناخته شدند. همچنین، خرسی که در اداره امور مملکت به او کمک میکرد، همواره نگران این بود که این دو دوست نزدیک که در اکثر امور مهم به آنها مراجعه میشد، روزی به مقام و جایگاه او برسند و کار وزارت را از چنگ او بگیرند.
فَلَا تَحقِرَنَّ عَدُوّا رَمَاکَ
وَ اِن کَانَ فِی سَاعِدَیهِ قِصَر
هوش مصنوعی: پس هرگز دشمنی را که به تو حمله کرده، کوچک نشمار؛ هرچند که در تواناییهایش ناتوان باشد.
فَأِنَّ السُّیُوفَ تَحُزُّ الرِّقَابَ
وَ تَعجِزُ عَمَّا تَنَالُ الإِبَر
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که شمشیرها قادرند سرها را از بدن جدا کنند، اما در مقابل، سوزنها نمیتوانند به آن چیزی که میخواهند دست یابند. این به نوعی اشاره به قدرت و توانایی وسایل مختلف در انجام کارها دارد.
لاجرم بر ارتفاعِ درجهٔ جاه و منزلتِ ایشان حسد بردی و پیوسته با خود گفتی: مرا چارهٔ این کار میباید اندیشید و چشم بر بهانهٔ نهاد که ایشان را از چشمِ عنایتِ ملک بیندازم و ذاتُ البَینی در میانه افکنم که انثلامِ آنرا اصلاح و التئام ممکن نگردد. روزی ملک بر قاعدهٔ معهود تکیهٔ استراحت زده بود و خوش خفته و هر دو بر بالینِ او نشسته ، افسانه میگفتند و افسونِ شکرخوابِ فراغت بر وی میدمیدند. درین میان ملک را بادی از مخرجِ معتاد رها شد. دادمه را خندهٔ ناگهان بیامد ، چنانک سمعِ ملک حسّ آن دریافت، بیدار شد و به تناوم و تصامم خویش را بر جای میداشت و خفته فرا مینمود تا ازیشان چه شنود. داستان گفت: بر ملک چرا میخندی؟ نه واقعهٔ بدیع و نه شکلی شنیع دیدی که ازو صادر آمده ، این ضحکهٔ بارد و این استهزاءِ ناوارد بر کجا میآید؟
هوش مصنوعی: حسادت به مقام و منزلت دیگران در دل او به وجود آمد و مدام به این فکر بود که باید راهی برای از بین بردن محبت و توجه ملک به آنها پیدا کند و کاری کند که آنها دیگر در دید ملک نباشند و در این میان اختلالی بیندازد که اصلاح آن ممکن نباشد. روزی ملک در حالتی آرام و خواب آلود نشسته بود و آن دو نفر در کنار او قصه میگفتند و خوشحال بودند. در همین حین، صدای ناگهانی از ملک بیرون آمد و یکی از آنها شروع به خندیدن کرد. این خنده باعث شد که ملک بیدار شود و با ارادهای قوی خود را به خواب نزند تا ببیند این دو نفر در مورد چه چیزی صحبت میکنند. یکی از آنها از ملک پرسید که چرا میخندی؟ آیا هیچ رویداد عجیبی یا تصویری ناپسند دیدهای که باعث این خنده شده باشد؟
ای برادر گر مزاج از فَضله خالی آمدی
ای برادر گر مزاج از فَضله خالی آمدی
هوش مصنوعی: برادر عزیز، اگر بدن تو از زشتیها و ناپاکیها پاک و خالی است،
ور قوایِ ماسک و دافع نبودی در بدن
طفل را از پایهٔ اوّل نبودی برتری
هوش مصنوعی: اگر در بدن کودک نیرویی برای دفاع و محافظت وجود نداشته باشد، از ابتدا برتری یا توانمندی خاصی نخواهد داشت.
فعلِ طبع از راهِ تسخیرست بی هیچ اختیار
در جماد و در نبات ، آنگاه ما را بر سری
هوش مصنوعی: فطرت و طبیعت بدون هیچ اختیاری بر همه چیز تأثیر میگذارد، همانطور که بر اشیاء بیجان و گیاهان اثر میگذارد، و به همین دلیل ما نیز تحت تأثیر آن قرار داریم.
و پوشیده نیست که از مست و مجنون و خفته و کودک قلمِ تکلیف برگرفتهاند و رقمِ عذر درکشیده و مؤاخذت به هیچ منکر که ازیشان مشاهده افتد ، رخصت شرع و رسم نیست، لیکن از همه اعذار عذرِ خفته مقبولترست و او به نزدیکِ عقل از همه معذورتر، چه در دیگر حالات مثلاً چون سکر و جنون هیچ حرکت و سکون از فعل و اختیاری خالی نباشد و خفته را عنانِ تصرّف یکباره در دستِ طبیعت نهادهاند و بندِ تعطیل بر پایِ حواس بسته و قوایِ ارادی را از کارِ خویش معزول گردانیده و حکما ازینجا گفتهاند که خواب مرگی جزویست و مرگ خوابی کلّی وَ النَّومُ اَخُو المُوتِ ، و در کتبِ اخلاق خواندهام که عاقل به عیبی که لازم ذات او باشد، دیگری را تعییر نکند خاصّه پادشاه را که عیب او بهتر برداشتن و باطلِ او را حق انگاشتن از مقتضایِ عقل است و خواصِّ حضرت و نزدیکانِ خدمت را واجبتر که مراقبِ این حال باشند، چه پیوسته بر مزلّه الاقداماند ، عَلَی شَفَا جُرُفٍ هَارٍ ایستاده ، مَن جَالَسَ المُلُوکَ بِغَیرِ اَدَبٍ فَقَد خَاطَرَبِنَفسِهِ ، و خطاب از جنابِ کبریا در تقویمِ آگاهترینِ خلایق دو عالم چنین آمد که فَاستَقِم کَمَا اُمِرتَ ، تا زبانِ نبوّت از هیبتِ نزولِ این آیت میگوید : شَیَّبَتنِی سُورَهُ هُودٍ . دادمه گفت: عرضی که از عیب پاک است و زبانی که برو کذب نرود و نفسی که به معرّت نادانی منسوب نباشد، از خندیدن کسی باک ندارد. داستان گفت: سه عادت از عاداتِ جاهلان است ، یکی خود را بیعیب پنداشتن ، دوم دیگران را در مرتبهٔ دانش از خود فروتر نهادن، سیوم به علمِ خویش خرّم بودن و خود را بر قدمِ انتها دانستن و در غایتِ کمال پنداشتن.
هوش مصنوعی: در این متن به این موضوع اشاره شده که هیچکس نمیتواند از مسئولیتهای خود فرار کند، حتی اگر در حال مستی، جنون، خواب یا کودکی باشد. اما در این میان خواب به عنوان عذری بیشتر پذیرفته شده است، زیرا شخص خوابیده کاملاً از اراده و تواناییهای خود جدا شده است. به همین دلیل، برخی حکما خواب را نوعی مرگ جزئی میدانند. همچنین در متون اخلاقی آمده که افراد عاقل نباید عیوب دیگران را بهخصوص پادشاهان برشمارند، زیرا بهتر است عیوب پادشاهان نادیده گرفته شود. اطرافیان و نزدیکان نیز باید به این نکته توجه داشته باشند که رفتارشان میتواند تبعاتی داشته باشد. به علاوه، پیامهای نبوّت نیز نشان میدهد که ثبات در راه درست امری ضروری است. در نهایت، ذکر شده که برخی عادات ناپسند شامل خود را بیعیب پنداشتن، در نظر گرفتن دیگران بهعنوان نادانتر از خود و غرور نسبت به دانش خود هستند.
چو گویی که هر دانش آموختم
ز خود وامِ بی دانشی توختم
هوش مصنوعی: وقتی میگویی که هر چه آموختم، از خودم نبوده و تنها از نداشتن دانش تو گرفتهام.
یکی نغز بازی کند روزگار
که بنشاندت پیش آموزگار
هوش مصنوعی: زندگی به گونهای بازی میکند که تو را به سمت معلمت هدایت میکند.
و در لطایفِ عظت از خداوندانِ حکمت میآید که چون عیب دیگران جویی و هنر خویش بینی ، از جستنِ عیب خویش و هنرِ دیگران غافل مباش که هر که بر عیب خویش و هنر دیگران واقف نشود ، عیب پاک نگردد و در گرد هنرمندان نرسد. اِذَا اَرَادَ اللهُ بِعَبدٍ خَیراً بَصَّرَهُ بِعُیُوبِ نَفسِهِ و بقراط میگوید: کُن فِی الحِرصِ عَلَی تَفَقُّدِ عُیُوبِکَ کَعَدُوِّکَ . دادمه گفت: آنکس که در نفس پاکِ به تفتیشِ رذایلِ عیوب مشغول شود، آنرا ماند که چشمهٔ آب زلال را بشوراند تا صفایِ آن از کدورت بهتر شناخته شود، لاشک از مبالغت در شورانیدن روشنیِ آن به تیرگی میل کند و کثافتی نامتوقّع از لطافتِ اجزاءِ او بیرون آید. داستان گفت: هیچ عاشق عیبِ معشوق نبیند و مردم را با هیچ معشوقِ خوبروی آن عشق بازی نبود که با مشاهدهٔ نفس خویش و ازین سبب همیشه محاسنِ آثار خویش بیند و مساویِ دیگران، چنانک گفت:
هوش مصنوعی: در لطایف حکمت آمده است که وقتی به دنبال عیب دیگران میگردید و تلاش میکنید هنر خود را به نمایش بگذارید، نباید از جستجوی عیوب خود و شناسایی هنر دیگران غافل شوید. زیرا هر کس که به عیوب خود و هنرمندیهای دیگران توجه نکند، عیبهایش پاک نخواهد شد و به جمع هنرمندان نخواهد پیوست. اگر خداوند بخواهد با بندهای خیر کند، او را نسبت به عیوب خود آگاه میسازد. بقراط نیز میگوید باید مانند یک دشمن به دنبال عیوب خود باشید. اگر کسی در تفتیش رذایل و نقایص خود مداوم باشد، مانند کسی است که به همیشه در تلاش است تا آب زلالی را بشوید تا آن را از کدورت بهتر بشناسد؛ اما اگر زیادهروی کند، ممکن است به تیرگی و کثافت بینجامد. همچنین داستانی میگوید هیچ عاشق به عیب معشوق خود توجهی نمیکند و مردم هیچگاه با معشوقی که زیباست عشق بازی نمیکنند، مگر اینکه خود را به خوبی بشناسند و از این رو همیشه خوبیهای خود را میبینند و دیگران را سان میکنند.
ای تا به فلک سرِ تو در خود بینی
کرده همه عمر وقف بر خودبینی
هوش مصنوعی: ای کسی که همیشه در فکر خودت هستی و خود را برتر از هر چیز دیگری میبینی، تمام عمرت را به خودخواهی سپری کردهای.
خودبین به مثل اگر به سنگی نگرد
چون آینه ناردش مگر خودبینی
هوش مصنوعی: اگر کسی فقط به خود بپردازد و به دیگران توجهی نکند، مانند آینهای است که به جز خود چیزی را نمیبیند.
و هرک گردشِ روزگار را مساعدِ خویش بیند، پندارد که با همه آن مزاج دارد همچون منعمی که به فصلِ تابستان خیشخانهٔ آسایشِ او را غلامانِ سیمین بناگوش زرّینگوشوار به مروحهای که سر زلفِ ایشان را مشوّش کند، خوش میدارند، گمان برد که نیمسوختگانِ شررِ آفتاب که محنت همه جای سایهوار در قفایِ ایشان میرود، در همان نصیب لذّت و راحتاند ، یا
هوش مصنوعی: هرکس که وضعیت روزگار را به نفع خود ببیند، فکر میکند که همه چیز برای او مهیاست، مانند کسی که در فصل تابستان احساس خوشبختی میکند و زندگیاش را با زیبایی و تجملات پر کرده است، در حالی که تنها عدهای از افراد، مانند کسانی که در سایه آفتاب در رنجاند، در حقیقت در محنت و سختی به سر میبرند.
چون صاحب ثروتی که در موسمِ زمستان هوایِ تابخانه را از تأثیرِ شعلهٔ آتشِ اثیروش به فصلِ دی مزاجِ باحور دهد و با حورپیکرانِ ماهمنظر شرابِ ارغوانی بر سماعِ ارغنونی نوشد، حال آن کشتگان شکنجهٔ سرما و افسردگان دمسردیِ روزگار که در پایانِ عقبات راضی گشته باشند تا ساعدِ ایشان بجایِ ساق هیزم بر آتش کورهٔ توانگران نهند، از خود قیاس کند و این همه از بابِ جهل و نادانی و غفلت و خام قلتبانی باشد وخامتی هر آینه به فرجام باز دهد و پادشاه هر چند راهِ انبساط گشادهتر کند ، از بساطِ حشمت او دورتر باید نشست ، اِنِ اتَّخَذَکَ المَلِکُ اَخاً فَاتَّخِذهُ رَبّاً وَ اِن زَادَکَ اِینَاساً فَزِدهُ اِجلَالاً . دادمه گفت: این خنده راستی از من خطا آمد، لیکن سخن که از دهان بیرون رفت و تیر که از قبضهٔ کمان گذر یافت و مرغ که از دام پرید ، اعادتِ آن صورت نبندد.
هوش مصنوعی: فردی که ثروت زیادی دارد، در فصل زمستان با روشن کردن آتش در خانهاش، به گرمای تابستانی دست مییابد و در کنار جوانان زیبا با نوشیدن شراب خوشطعم به شادی میپردازد. اما در مقابل، کسانی که در این سرمای سخت مردهاند یا افسردهاند، در زندگی روزمره خود دچار مشکلاتی هستند و در شرایطی مجبورند که برای گرم کردن آتش ثروتمندان، از بدن خود بهره ببرند. این وضعیت نمادی از ناآگاهی و نادانی است و بازتابی از خامدلی فردی است که در نهایت به عواقب این خامدلی دچار خواهد شد. هرچند که پادشاه راههایی برای خوشگذرانی بیشتری فراهم کند، اما او همیشه از وسعت ثروت خود دورتر خواهد بود. اگر پادشاه تو را به عنوان دوست خود بپذیرد، او را همچون پروردگار بپندار و اگر او به تو گرما و محبت میدهد، باید نسبت به او احترام بیشتری قائل شوی. فردی نیز میگوید که شاید این خندهام از سر اشتباه بوده، اما وقتی یک کلام از دهان خارج شد یا تیر از کمان رها شد، دیگر نمیتوان آن را به عقب برگرداند.
اَلقَولُ کَاللَّبَنِ المَحلُوبِ لَیسَ لَهُ
رَدٌّ وَ کَیفَ یَرُدُّ الحَالِبُ اللَّبَنَا
هوش مصنوعی: سخن مثل شیر دوشیده شده است، که دیگر قابل بازگشت نیست. و چگونه میتواند دوشنده، شیر را بازگرداند؟
و این معنی مقرّرست که تا گناه آشکارا نشود ، بیمِ عقوبت نباشد، پس من حالیا از اذیّت وبالِ این خطیئت ایمنم ، چه این ماجرا میانِ من و تو رفت و مجربّان صاحب حنکت که خنگِ ابلقِ ایّام لگامِ ریاضتِ ایشان خاییده باشد ، گفتهاند: رازِ کس در دلِ کس گنجایی ندارد مگر در دلِ دوست ع ، خِزَانَهُ سِرٍّ اَعجَزَت کُلَّ فَاتِحٍ . اگر تو این راز در پردهٔ خاطر پوشیده داری، از حسنِ عهد و صدقِ ودادِ تو مستبدع نیست.
هوش مصنوعی: تا زمانی که گناهی آشکار نشود، ترس از مجازات وجود ندارد. بنابراین، من در حال حاضر از عواقب این خطا در امانم، چون این ماجرا فقط بین من و تو بوده است. حکیمان و افراد صاحب تجربه گفتهاند که هیچ رازی در دل کسی نمیماند مگر در دل دوست خود. اگر تو این راز را در دل خود نگهداشتهای، به خاطر حسن نیت و صداقت تو نیست.
داستان گفت: نشنیدی که گویند « دو عادت از لوازمِ نادانان است: یکی آنک سیمِ خود به کسی وام دهد که به ضراعت و شفاعت ازو باز نتواند ستد، دوم آنک رازِ خویش با کسی گشاید که در استحفاظِ آن به غلاظ و شداد سوگند دادن محتاج باشد» و گفتهاند: راز چیزیست که بلایِ آن در محافظت است و هلاکِ آن در افشاءِ، چنانک دزد را با کیک افتاد. دادمه گفت: چون بود آن ؟
هوش مصنوعی: داستان میگوید که گفتهاند دو عادت از ویژگیهای افراد نادان است: اول اینکه پول و مال خود را به کسی بدهند که نمیتوانند در مواقع ضروری از او پس بگیرند و دوم اینکه راز خود را با کسی در میان بگذارند که برای حفظ آن راز، به سوگندهای سختی نیاز دارند. همچنین گفتهاند که راز چیزی است که حفظ آن اهمیت زیادی دارد و فاش کردن آن میتواند به مصیبت و نابودی منجر شود، مانند دزدی که در حین دزدی گرفتار میشود. راوی پرسید: این چگونه اتفاقی است؟