اطلاعات
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دستور گفت: شنیدم که بزورجمهر بامداد بخدمت خسرو شتافتی و او را گفتی: شبخیز باش تا کامروا باشی. خسرو بحکم آنک بمعاشرت و معاقرت در سماعِ اغانی و اجتماعِ غوانی شب گذاشته بودی و با ماهپیکران تا مطلعِ آفتاب بر نازبالشِ تنعّم سرنهاده، از بزورجمهر بسببِ این کلمه پارهٔ متأثّر و متغیّر گشتی و این معنی همچون سرزنشی دانستی. یک روز خسرو چاکران را بفرمود تا بوقتِ صبحی که دیدهٔ جهان از سیاههٔ ظلمات و سپیدهٔ نور نیمگشوده باشد و بزورجمهر روی بخدمت نهد، متنکّروار بر وی زنند و بیآسیبی که رسانند، جامهٔ او بستانند. چاکران بحکم فرمان رفتند و آن بازی در پردهٔ تاریکی شب با بزورجمهر نمودند. او بازگشت و جامهٔ دیگر بپوشید؛ چون بحضرت آمد، برخلافِ اوقات گذشته بیگاهترک شده بود. خسرو پرسید که موجب دیر آمدن چیست؟ گفت: میآمدم، دزدان بر من افتادند و جامهٔ من ببردند، من بترتیبِ جامهای دیگر مشغول شدم. خسرو گفت: نه هر روز نصیحتِ تو این بود که شبخیز باش تا کامروا باشی؟ پس این آفت بتو هم از شبخیزی رسید. بزورجمهر بر ارتجال جواب داد که شبخیز دزدان بودند که پیش از من برخاستند تا کام ایشان روا شد. خسرو از بداهتِ گفتارِ بصواب و حضورِ جوابِ او خجل و ملزم گشت. این فسانه از بهر آن گفتم که خسرو اگرچه دانا بود، چون سخنپردازی، بزروجمهر ملکهٔ نفس داشت، ازو مغلوب آمد مبادا که قضیّهٔ حال تو معکوس شود و روزگار اندیشهٔ تو مغلوب گرداند، وَ رَبَّ حیلَهٍٔ کَانَت عَلَی صَاحِبِهَا وَ بَیلَهًٔ . گاوپای از آن سخن در خشم شد، چنان پنداشت که آن همه از راه استعظامِ دانش دینی و استصغارِ جانب او میگویند؛ پس دستور بزرگترین را گفت که اشارتِ رایِ تو بکدام جهتست و درین ابواب آنچ طریق صواب مینماید، چیست ؟ دستور گفت: امروز روز بازارِ دولت دینیست و روزگار فرمانپذیرِ امرِ او، چرخ پیروزه که نگینِ خاتمِ حکم اوست، مهر بر زبانِ اعتراضِ ما نهادست و تا انقراضِ کار هرک قدم تعدّی فراتر نهد و پیگارِ او را متصدّی شود، منکوب و مغلوب آید
هوش مصنوعی: دستور گفت: شنیدم که بزورجمهر به خدمت خسرو آمد و به او گفت: شب بیدار باش تا به آرزوی خود برسی. خسرو به خاطر اینکه شب را در معاشرت و لذتبردن از آوازها گذرانده بود و تا صبح بر بستر خود خوابیده بود، از گفتهٔ بزورجمهر ناراحت و آزرده خاطر شد و این نکته را به عنوان نکوهش برداشت کرد. یک روز خسرو به چاکرانش فرمان داد تا در سحرگاه، وقتی که جهان هنوز در تاریکی است، بزورجمهر را غافلگیر کرده و بدون اینکه آسیبی به او برسانند، لباسش را بربایند. چاکران طبق فرمان او عمل کردند و این بازی در تاریکی شب انجام شد. بزورجمهر بازگشت و لباس دیگری پوشید؛ وقتی که به حضرات رسید، برخلاف عادات گذشته دیرتر آمده بود. خسرو پرسید چرا دیر آمدی؟ او پاسخ داد که دزدان به من حمله کردند و لباس من را بردند و من مجبور شدم لباس دیگری بپوشم. خسرو گفت: مگر نه اینکه هر روز به تو نصیحت میکردم که شب بیدار باش تا به خواستههای خود برسی؟ پس این مشکل نیز بر تو به خاطر شب بیداری پیش آمده است. بزورجمهر به سرعت پاسخ داد که دزدان بودند که شب بیدار بودند و قبل از من برخاستند تا به خواسته خود برسند. خسرو از هوش و تندروی او خجالتزده و مجبور به سکوت شد. این داستان را گفتم تا نشان دهم که با وجود دانایی خسرو، بزورجمهر توانست او را شکست دهد و روزها برای اندیشهاش چالش ایجاد کند. در این میان گاوپای که تحت تأثیر این سخن قرار گرفته بود، تصور کرد که این همه به خاطر کماهمیت شمردن دانش او و تحقیرش است. بنابراین از دستور پرسید که نظر تو به کدام سمت است و در این مسائل چه راهی درست است؟ دستور گفت: امروز روزی است که دولت دینی به بازار آمده و زمان اطاعت از اوست. تا زمانی که اوامر او برقرار است، هیچکس نباید فراتر از حدود خود برود و هر کس که بخواهد این کار را انجام دهد، نابود و مغلوب خواهد شد.
لَا تَسعَ فِی الاَمرِ حَتَّی تَستَعّدلَهُ
سَعیٌ بِلَاعُدَّهٍٔ قَوسٌ بِلَاوَتَرِ
هوش مصنوعی: در کارها عجله نکن تا زمانی که آمادگیاش را پیدا کنی، چون بیدلیل تلاش کردن مانند تیراندازی با کمانی بدون رشته است.
گاوپای گفت: بیآنک از دست بردِ این مردِ دینی بجدال و قتالِ ما کاری برخاست، وقعِ هراس و بأسِ او در دلهایِ شما بنشست وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهُمُ الرُّعبَ ، لیکن کارِ دولت بآبِ در جوی ماند که اگر صد سال بر یک مجری رود تا گذرگاهِ آن مسدود نگردانی، روی بجانبِ دیگر ننهد. من قدمِ اجترا در پیش نهم و مجریِ این آبِ دولت او بگردانم و در جویِ مرادِ خود برانم. دستور این مفاوضه میشنید و میگفت :
هوش مصنوعی: گاوپای گفت: به خاطر تهدیدات این مرد مذهبی، ما کار مهمی انجام ندادیم و ترس و وحشت او در دلهای شما جا گرفت و رعب و حراس در دلهایشان قرار گرفت. اما کار حکومت مانند آبی است که در جوی قرار دارد و اگر صد سال هم برای یک مجرا تلاش کنی، باز هم نمیتوانی آن را تغییر دهی. من اقداماتی را آغاز میکنم تا مسیر این آب حکومت را تغییر دهم و آن را به سمت هدف خود هدایت کنم. رئیس مذاکره این را میشنید و میگفت:
کای تیره شده آب بجویِ تو ز تو
وز خویِ تو بر نخورده، رویِ تو ز تو
هوش مصنوعی: ای کسی که آب چشمت تیره شده و به خاطر توست؛ من از خودت و از وجود تو بهرهای نبردهام و فقط به خاطر توست که از چهرهات دور شدهام.
عشّاقِ زمانه را فراغت دادست
رویِ تو ز دیگران و خویِ تو ز تو
هوش مصنوعی: روی تو باعث آرامش دل عشاق زمانه شده و شخصیت تو از خودت متمایز است.
پس او نیز زمامِ استسلام بدستِ او تسلیم کرد که اگر برین که گفتم، چیزی بیفزایم و در نقضِ عزایمِ او مبالغتی بیش ازین نمایم، لاشکّ که بتهمتی منسوب شوم و بوصمتِ خیانتی موصوف گردم، وَ اِنَّ کَثِیرَ النُّصحِ یَهجُمُ عَلَی کَثِیرِ الظِّنَّهَٔ . گاوپای را رایِ بر آن قرار گرفت که هزار دیوِ دانا بگزیند که هر یک هزار دامِ مکر دریده باشند و بسیار زاهدان را پس از کمرِ طاعت زنّارِ انکار بر میان بسته و بسی عابدان را از کنج زاویهٔ قناعت در هاویهٔ حرص و طمع اسیرِ سلاسل وسواس گردانیده، این همه را حشر کرد و بجوارِ آن کوه رفت که صومعهٔ دینی بر آنجا بود. یکی را که بجراءت و بسالت معروف دانست، برسمِ رسالت پیشِ دینی فرستاد که من پیشوا و مقتدایِ دیوان جهانم، استراقِ سمع از فرشتگانِ آسمان میکنم. فَأَتبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ در شأن من آمدست، اضلالِ سالکانِ زمین کار منست، وَ اِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ اِلَی اَولِیَائِهِم در حقِّ گماشتگانِ من نزول کردست، من بمنزلِ مزاحمتِ تو چگونه فروآیم ؟ تو آمدهای و عرصهٔ دعویِ دانش بگامِ فراخ میپیمائی و جهانیان را باظهارِ تورّع و امثالِ این تصنّع سغبهٔ زرق و بستهٔ فریبِ خویش میکنی و میخواهی که چهرهٔ آراستهٔ دولت و طرهٔ طرازندهٔ مملکتِ ما را مشوّه و مشوّش گردانی. اکنون من آمدهام تا ما را ملاقاتی باشد و بمحضرِ دانشوران و مجمعِ هنرنمایانِ عالم از علماءِ فریقین و عظماءِ ثقلین میانِ ما مناظره رود تا اندازهٔ سخندانی از من و تو پیدا آید. دیو این فصل یاد گرفت و برفت، چون بخدمت دینی رسید. شکوه و مهابتِ او دیو را چنان گرفت که مجالِ دم زدن نیافت، کَاَنَّهُ عَرَتهُ بَهَتَهٌٔ اَو اَخَذَتهُ سَکتَهٌٔ . دینی ازو پرسید که تو کدام دیوی و بچه کار آمدهای؟ گفت: از دیوِ گاوپای که بپایانِ این کوه با لشکرِ انبوه از مردهٔ عفاریتِ شیطان و عبدهٔ طواغیتِ طغیان فرو آمدست و پیغامی چند بر زبانِ من فرستاده ، اگر اشارت رود، ادا کنم. دینی اجازت داد . دیو هرچه شنیده بود ، باز گفت. دینی گفت : برین عزم که دیوِ گاوپای آمد و پای در این ورطهٔ خطر نهاد ، خر در خلاب و کبوتر در مضراب میراند و بخت بد اَرَی قَدَمَکَ اَرَاقَ دَمَکَ بروی میخواند ، مگر ارادتِ ازلی ازالتِ خبث شما از پشت زمین خواستست و طهارتِ دامن آخر الزّمان از لوثِ وجودِ شما تقدیر کرده و زمانِ افسادِ شیاطین در عالمِ کون و فساد برآورده اکنون چون چنین میخواهی ، ساخته باش این مناظره و منافره را و اگرچه بهرهٔ من از عالمِ لدنّیّت علمی زیادت نیامدست و از محیطِ معرفتِ نامتناهی براسخِ قدمانِ نبوت و ولایت بیش از قطرهٔ چند فیضان نکرده ، وَ مَا اُوتِیتُم مِنَ العِلمِ اِلَّا قَلِیلاً ، اما از علم آنقدر تخصیص یافتهام که از سؤال و جوابِ او در نمانم و از کمزنانِ دعوی ، مهرهٔ عجز باز نچینم ، اِن تَکُ ضَبّاً فَأِنّی حِسلُهُ. فرستاده باز آمد و جوابها بیاورد. گاوپای پرسید که هان چگونه یافتی دینی را و بر ظاهر و باطنش چه دیدی که از آن بر نیک و بدِ احوال او استدلال توان کرد ؟ گفت : او را با لبی خشک و چشمی تر و روئی زرد و جثّهای لاغر و هیأتی همه هیبت و شیمتی همه لطافت یافتم ، کلماتی درشت در عبارتی نرم میراند و مرارتِ حق را بوقتِ تجریع در ظرفِ تقریع بانگبینِ تلطّف چاشنی میدهد.
هوش مصنوعی: او زمام تسلیم را به دست او سپرد و گفت: اگر بر آنچه گفتم، چیزی بیفزایم و در رد عزایم او بیشتر از این بگویم، بیتردید به بهتانی متهم میشوم و به خیانت وصف میشوم، زیرا نصیحت بسیار به ظنّ جنایت میانجامد. گاوپای تصمیم گرفت که هزار دیو دانا را انتخاب کند که هر یک هزار دام فریب را بریده باشند و بسیاری از زاهدان را که بند طاعت بر کمر بسته بودند، در دام انکار اسیر کرده و عابدان را از گوشههای قناعت به وسواس و حرص گرفتار کرده است. او همه اینها را جمع کرد و به جایی رفت که بر فراز کوهی صومعهای دینی قرار داشت. یکی از آنها را که به شجاعت و قوت معروف بود، به عنوان پیامآور به دینی فرستاد و گفت که من پیشوای جهانیان و دریافتکننده پیام از فرشتگان آسمانی هستم. او ادامه داد که نسبت به سالکان زمین گمراهی کار من است و من در مزاحمت تو چگونه وارد شوم؟ تو آمدهای تا در عرصهی دعوی دانش، به تظاهر به تقوا و دیگر افکار خود پرداخته و میخواهی چهرهی آراسته دولت و کشور ما را خراب کنی. اکنون آمدهام تا ملاقاتی داشته باشیم و در حضور دانشمندان و هنرمندان عالم، مناظرهای بین ما صورت گیرد تا میزان سخندانی ما مشخص شود. دیو این سخنان را یاد گرفت و به سوی دینی رفت. شکوه و بزرگیِ او دیو را چنان ترساند که نتوانست سخن بگوید. دینی از او پرسید که تو کدام دیو هستی و برای چه آمدهای؟ دیو پاسخ داد که از دیو گاوپای، که با لشکری از ارواح بد و بندگان طغیانگر بر این کوه آمده و چند پیغام برای من فرستاده است. دینی به او اجازه داد تا پیامها را بگوید. دیو هرچه شنیده بود، بازگو کرد. دینی گفت: بر این اساس که دیو گاوپای آمده و پای در این گرداب خطر گذاشته، در نتیجه، بخت بد بر او همچون حوادثی تلخ فرود میآید. مگر اراده ازلی خواسته که از موجودیت شما پاکی عالم آخر الزمان را به ارمغان آورد و زمان فاسد شدن شیاطین را بایستد. حالا اگر چنین میخواهی، آماده باش برای این مناظره. اگرچه من از علم کمتری بر خوردارم، اما از علم به اندازهای خاص بودهام که از سؤال و جواب او عقب نمانم. فرستاده دوباره بازگشت و پاسخها را آورد. گاوپای پرسید: چگونه دینی را یافتی و درباره ظاهر و باطن او چه دیدی که از آن بتوان نیک و بد او را نتیجه گرفت؟ او پاسخ داد: او را با لبهای خشک و چشمانی اشکآلود، صورتی زرد و بدنی لاغر یافتم، کلماتی درشت اما با عباراتی نرم بیان میکند و در سختی حقیقت، تلخی را با لطافت به بکار میبرد.
تَمَازَجَ مِنهُ الحِلمَ وَ البَأسُ مَثلَمَا
یُمَازَجُ صَوبَ الغَادِیَاتِ عُقَارُ
هوش مصنوعی: حلم و شجاعت در وجود او به هم آمیخته شدهاند، همانگونه که عطر گلهای بهاری با بوی خوش رنگها ترکیب میشود.
گاوپای از حکایتِ حال او سخت بهراسید و اندیشید که این همه اماراتِ پرهیزگاری و علاماتِ شریعت ورزی و دینپروری شاید بود از عاداتِ متجرّدان و متهجّدان مینماید ، همانا که بریاضت توسنِ طبیعت را رام کردست که در سخن گفتن خود را تازیانه نمیزند و در جهادِ اکبر با نفسِ کافر شمشیر زدست که از پیگارِ ما سپر نمیاندازد ، اما چه کنم، چون شروع رفت ، ملزم شد ، ناچار قدم پیش میباید نهاد .
هوش مصنوعی: گاوپای از حال او به شدت ترسید و فکر کرد که این همه نشانههای پرهیزگاری و دینداری ممکن است فقط عادات افرادی باشد که در جستجوی فضیلتها هستند. او میتوانست ببیند که این انسان توانسته است غرایز طبیعی خود را تحت کنترل درآورد و در سخن گفتن خود هیچ محدودیتی ندارد و همچنین در مبارزه با نفس خود به شدت عمل میکند. اما چه باید کرد، وقتی او تصمیم به حرکت میگیرد، ناچار است قدم بردارد.
تا از من و او کامِ که گردد حاصل
یا خود که کند زیان کرا دارد سود ؟
هوش مصنوعی: این جمله به مفهوم این است که یا باید از ارتباط بین من و او بهرهای برد یا در نهایت کسی هست که از این وضعیت آسیب میبیند. در واقع، نشاندهنده این است که در این اوضاع، اگر کسی سود ببرد، باید توجه کرد که آیا دیگران آسیب میبینند یا خیر.
حاشیه ها
اما از علم آنقدر تخصیص یافتهام که از سؤال و جوابِ او در نمانم و از کمزنانِ دعوی ، مهرهٔ عجز باز نچینم