اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ملکزاده گفت: شنیدم که جفتی بط به کنار جویباری خانه داشتند. روباهی در مجاورتِ ایشان نشیمن گرفته بود. روباه را علّتِ داءُ الثَّعلب برسید؛ زار و نزار شد. گوشت و موی ریخته، و جان به مویی که نداشت آویخته، کَخِرقَهٍٔ بَالِیَهٍٔ بَالَت عَلَیهَا الثَّعَالِبُ ، در گوشهی خانه افتاد. روزی کشَفی به عیادت او آمد و به کشفِ حال او و بحث از سبب زوالِ صحّت او مشغول شد و گفت: « جگر بط در مداواتِ این درد مفیدست؛ اگر پارهای از آن حاصل توانی کرد، از التِ این علّت را سخت نافع آید.» روباه اندیشه کرد که « من جگرِ بط چگونه بدست آرم ؟ چه گوشت آن مرغ از شیرِ مرغان بر من متعذّرتر مینماید. مگر برطرفِ این شط نشینم و حضورِ آن بط را مترصّد میباشم تا او را به دمدمهای در دامِ احتیال کشم.» بدین اندیشه آنجا رفت. اتّفاقاً بطِ ماده را دریافت. با او از راه مناصحت درآمد. بر عادتِ یاران صادق و غمخوارانِ مشفق، ملاطفات آغاز نهاد و گفت: « مرا در ساحتِ جوار تو بسی راحت به دل رسیده است که چربدستی و شیرینکاریِ تو دیدهام و تو را در کدبانویی و خانهداری همیشه نظیفالطّرف اریجالعرف یافته و بر تقدیمِ شرایط خدمتباش هر خویش متوفّر دانسته؛ امروز میشنوم که او [بط نر] دل از زناشوهریِ تو برگرفته و بر خطبتِ مهترزادهای میفرستد و حلقهی تقاضا بر دری دیگر میزند که تو آنجا از جفتِ خویش چون کلید بر طاق و حلقه بر در مانی. تا او را بیند، هرگز به جانبِ تو التفات صورت نبندد. »
هوش مصنوعی: ملکزاده گفت: شنیدم که جفتی بط در کنار جوی آبی زندگی میکردند. روباهی در نزدیکی آنها نشسته بود و به شدت بیمار شده بود. موهایش ریخته و در سرمایش به شدت ضعیف شده بود. او در گوشه خانه افتاده بود. روزی، دوستش برای دیدن او آمد و مشغول صحبت درباره بیماریاش شد و گفت: «جگر بط برای درمان این بیماری بسیار مفید است؛ اگر بتوانی کمی از آن به دست آوری، برای بهبود حال تو بسیار مؤثر خواهد بود.» روباه فکر کرد: «چگونه میتوانم جگر بط را به دست آورم؟ گرفتن آن مرغ برای من از شیر مرغ هم سختتر است. باید در کنار این جوی بمانم و منتظر آن بط باشم تا بتوانم او را فریب دهم.» به این فکر، به آنجا رفت. به طور تصادفی، بط ماده را پیدا کرد و با او صمیمی شد. به روش دوستانه و محبتآمیز با او صحبت کرد و گفت: «من از بودن در کنار تو احساس راحتی میکنم. من همیشه از مهارتهای تو در خانهداری و مدیریت تقدیر کردهام و شنیدهام که همسرت، دل از تو بریده و به دنبال کسی دیگر میگردد و در واقع، اگر او به آنجا برود، دیگر به تو توجهی نخواهد کرد.»
آنکس که کند جفتِ خود اندیشهٔ تو
اندیشهٔ هرک هست ، بر طاق نهد
هوش مصنوعی: کسی که به عشق و فکر کسی که با او همجنس و همفکر است میاندیشد، هر کسی را که در این راه باشد، بیتوجه و بیمقدار میداند.
این معنی نمودم تا تو نیک بدانی.
هوش مصنوعی: این موضوع را مطرح کردم تا به خوبی متوجه شوی.
اَنتِ عَینِی وَ لَیسَ مِن حَقِّ عَینِی
غَضُّ اَجفَانِهَا عَلَی الأَقذَاءِ
هوش مصنوعی: تو چشمان منی و حق من نیست که چشمهایت را به گرد و غبار آلوده کنم.
بط چون این فصل ازو بشنید، پارهای متألّم شد، لیکن جواب داد که « حقّ، جلَّ وَ عَلا، زنان را در امورِ معاشرت محجورِ حکمِ شوهران و مجبورِ طاعتِ ایشان کردهاست. کَمَا قَالَ عَزَّ مِن قَائِلٍ : أَلرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ ، چه توان کرد؟ من نیز بر وفقِ احکامِ شرع، گوش فرا حلقهی انقیادِ او دارم و با مرادِ او بسازم. » روباه گفت: « نیکو میگویی، امّا چون او بر تو کسی دیگر گزیند، اگر تو هم بگزینی، عیبی نیارد. و چون عیارِ جانب او با تو مغشوش گشت و میزانِ رغبت از تو بجانبِ دیگر مایل گردانید و به چشمِ دل ملاحظتِ آن جانب میکند و محافظتِ حقوق تو از پسِ پشت میاندازد، اگر تو روی از موافقتِ او بگردانی و سلکِ آن الفت و مزاوجت گسسته کنی؛ ترا در جفتی پیوندم که زیر این طاقِ لاجوردی به نیکمردیِ او دیگری نشان ندهند.
هوش مصنوعی: چون این فصل را شنید، کمی ناراحت شد، اما پاسخ داد که «حقیقت این است که خداوند زنان را تحت سرپرستی شوهرانشان قرار داده و مجبور به اطاعت از آنها کرده است. همانطور که گفته شده: مردان قوام بر زنان هستند، چه کاری از دست ما برمیآید؟ من هم طبق احکام شرع باید به حرف او گوش کنم و با خواستههایش سازگار باشم.» روباه گفت: «خوب میگویی، اما اگر او کسی دیگر را به تو ترجیح دهد و تو هم شخص دیگری را برگزینی، ایرادی ندارد. اگر محبت او نسبت به تو کاهش یابد و توجهش به جای دیگری متمایل شود و حقوق تو را نادیده بگیرد، اگر تو از هماهنگی با او فاصله بگیری و پیوند عاطفیتان را قطع کنی، در آن صورت، به تو کسی معرفی میشود که زیر این سقف آبی، نشان خوبی از او نخواهد بود.»
اَلنَّارَ وَ لاَلعَارَ گفتهاند، چه واجب آید سرزدهی اضدادِ جایر بودن و بر مضرّتِ ضرایر صبر کردن و با یارانِ دونِ خؤون، بخلافِ طبع بسر بردن؟ ع، فِی طَلعَهِٔ الشَّمسِ مَا یُغنِیکَ عَن زُحَلِ. » بط گفت: « هرچ میگویی قضیّهی وفاق و نتیجهی کرم و اشقاق است لیکن مرد را تا چهار زن در عقدِ نکاح مباح است و او درین عزیمت به رخصتِ شرع تمسّک دارد. فَانکِحُوا مَا طَابَ لَکُم مِنَ النِّسَاءِ مَثنَی وَ ثُلَاثَ وَ رُبُاعَ و او مردی پیشبین و دوراندیش و پاکیزهرای باشد و از سرِّ اشارتِ فَاِن خِفتُم اَلَّا تَعدِلُوا فَواحِدَهًٔ باخبر. اگر ندانستی که جمع میان هر دو ضدّین میتواند کردن و راهِ عدالت و نصفت نگاهداشتن و بر سازگاریِ ما و راستکاریِ خویش وثوق نداشتی، این اندیشه در پیش فکر نگرفتی، چه شمشیر دودستی، مردانِ مرد توانند زد؛ و رطلِ دوگانه به مزاجِ قوی توانند خورد و آنک در محاربتِ خود را قادر نداند، با دو خصم روی به پیکار ننهد و آنک در طریقِ سباحت سخت چالاک نباشد، در معبرِ جیحون دوجرّه بر پای خود نبندد و اگر مثلاً آنک او را قرینِ من میگرداند، به مضادّتِ اقران پیش آید و با من طریقِ حیف و تحامل سِپَرد، من تحمّلِ او واجب بینم و اِذَا عَزَّ اَخُوکَ فَهُن کاربندم.» روباه گفت: « چون تعریض و تلویح سود نمیدارد و آنچ حقیقتِ حالست، صریح میباید گفت. بدانک این شوهر ترا به میلِ طبع، سویِ جوانی دیگر از خود تازهتر متّهم میدارد و این خیال، پیشِ خاطر نهادهاست که تو دل ازو برگرفتهای و من چندانک طهارتِ عرض تو نمودم و ازالتِ خبثِ آن صورت کردم، سودمند نیامد و خود چنین تواند بود. »
هوش مصنوعی: آتش و ننگ را انتخاب نکن، زیرا تحمل عذاب و دشواریها و گذراندن زمان با دوستان بیمقدار، بسیار سخت است. اگر در میانهای قرار بگیری، نباید انتظار زیادی از دیگران داشته باشی. در پاسخ به این وضعیت، گفته شده که مرد میتواند تا چهار زن داشته باشد و این در چارچوب قوانین شرعی مجاز است. مرد باید دوراندیش و با نظر پاک باشد و اگر از ناتوانی در برقراری عدالت بترسد، باید تنها به یک زن قناعت کند. اگر نتوانی همزمان دو حقیقت را در نظر بگیری و عدالت را رعایت کنی، این نشانهی ناتوانی توست. انسانهای قوی میتوانند در مبارزه با دو حریف مقابله کنند و اگر در زمینهای خاص ضعیف نباشی، باید مهارت و قابلیت خود را نشان دهی. اگر روابطی با دوستانت دچار تنش شده باشد، باید در برابر آنها استقامت کنی. روباه میگوید: «اگر کنایه و اشاره تاثیری ندارد، باید حقیقت را روشن بیان کرد. بدان که واقعا همسرت به دنبال جوان تر و تازهای میگردد و این واقعیت را به خوبی درک کردهای. تا آن جا که تلاش کردهای آبروی او را حفظ کنی، به جایی نرسیده است.»
اِذَا سَاءَ فِعلُ المَرءِ سَاءَت ظُنُونُهُ
وَ صَدَّقَ مَا یَعتَادُهُ مِن تَوَهُّمِ
هوش مصنوعی: وقتی که رفتار یک انسان بد شود، دیگران هم درباره او نظرهای منفی پیدا میکنند و آنچه را که معمولاً بدون تفکر قبول دارند، بیشتر باور میکنند.
و هر ساعت ازین نوع هیزمی دیگر زیرِ آتش طبیعت او مینهاد تا چندانش به موم روغنِ حیل و لطافت بمالید که هم نرم شد و سردر آورد.
هوش مصنوعی: و او هر لحظه چوبهای جدیدی زیر آتش میگذاشت تا به تدریج آن را با روغن و نرمی میآغشت تا به حدی نرم شود و شکل خود را پیدا کند.
شَیآنِ یَعجِزُ ذُوالرِّئَاسَهِٔ عَنهُمَا
رَایُ النِّساءِ وَ اِمرَهٌٔ الصِّبیَانِ
هوش مصنوعی: آدمی که در رهبری و ریاست ناتوان است، نمیتواند به درستی به دو چیز عاقلانه و با تدبیر عمل کند: نظرخواهی از زنان و مدیریت کودکان.
اَمَّا النِّسَاءُ فَمَیلُهُنَّ اِلَی الهَوَی
وَ اَخُوالصِّبَی یَجرِی بِغَیرِ عِنَانِ
هوش مصنوعی: زنان به عشق و محبت گرایش دارند و احساسات جوانان به راحتی و بدون هیچ کنترلی جاری میشود.
پس گفت:« ای برادر، اینچ میفرمایی، همه از سرِ شفقت و مسلمانی و رقّتِ دل و مهربانی میگویی و من مخایلِ صدقِ این سخن بر شمایلِ شوهر میبینم و مقامِ نیکخواهی و حسنِ معاملت تو میشناسم و میدانم که شوایبِ خیانت از مشارعِ دیانت تو دورست والّا آن ننمایی که مقتضایِ وفا و امانت باشد، وَالرَّائِدُ لَا یَکذِبُ اَهلَهُ اکنون بفرمای تا رهاییِ من ازو به چه وجه میسّر میشود؟» روباه گفت: « از نباتهایِ هندوستان نباتی به من آوردهاند که آنرا مرگِ بطان خوانند؛ اگر بدو دهی، مقصود تو برآید.» بط منّتدار گشت و عشوهی آن نبات چون شکر بخورد. روباه رفت تا آنچ وعده کرده، به انجاز رسانَد. دو روز غایب شد و در خانه توقّف ساخت و بط را بواعثِ تحرّص بر آمدنِ روباه و آوردنِ دارو لَحظَهًٔ فَلَحظَهًٔ زیادت میگشت، ع، کَبَاحِثِ مُدیَهٍٔ فِیها رَدَاهُ ؛ برخاست و به خانهی روباه آمد که بازداند تا موجبِ تقاعد و تباعد او از مزار معهدِ ملاقات چه بودهاست؟ و به چه مانع از وفای وعدهای که رفت، تخلّف افتاد. چون پای در آستان نهاد، روباه جای خالی یافت، کمینِ غدر بر جان او بگشود و جگرگاهِ او از هم بدرید و معلوم شد که جگرِ بط چون پرِ طاوس وبالِ او آمد و مماتِ او از منبعِ حیات پدید گشت.
هوش مصنوعی: سپس گفت: «ای برادر، هرچه میگویی، از روی شفقت و محبت و انسانیت است و من صداقت این کلام را در رفتار تو میبینم و حسن نیت و خوبی تعاملاتت را میشناسم. میدانم که خیانت در وجود تو جایی ندارد، وگرنه این رفتارها نمیتواند نشانهای از وفاداری و امانت باشد. اکنون بفرما که چگونه میتوانم از این وضعیت رها شوم؟» روباه پاسخ داد: «از گیاهان هندوستان گیاهی به من آوردهاند که آن را مرگ بطان مینامند؛ اگر به او بدهی، به مقصودت خواهی رسید.» بط خوشحال شد و آن گیاه را چون شکر دوست داشت. روباه رفت تا وعدهاش را عملی کند. دو روز غیبت کرد و در خانه ماند؛ در این مدت، نگرانی و انتظار بط برای بازگشت روباه و آوردن دارو هر لحظه بیشتر میشد. بالاخره، بط تصمیم گرفت به خانهی روباه برود و از او بپرسد که چرا وعدهاش را نداد و چه مانعی برایش ایجاد شده است. وقتی به آستان در رسید، روباه فرصت را غنیمت شمرد و به او حمله کرد و جگر بط را به طرز وحشتناکی درید. مشخص شد که جگر بط مانند پر طاووس به او آسیب رسانده و مرگ او از بطن حیات رقم خورده است.
لَو کُنتُ اَجهَلُ مَا عَلِمتُ لَسَرَّنِی
جَهلِی کَمَا قَد سَاعَنِی مَا اَعلَمُ
هوش مصنوعی: اگر نمیدانستم آنچه را که میدانم، نادانیام برایم خوشحالکننده بود، همچنان که دانستههایم به من کمک میکند.
اَلصَّعوُ یَصفِرُ آمِنا فِی سِربِهِ
حُبِسَ الهَزَارُ لِاَنَّهُ یَتَرَنَّمُ
هوش مصنوعی: دارکوب در امنیت در جمع خود آواز میخواند، اما بلبل به خاطر نغمهسراییاش در قفس مانده است.
این فسانه از بهرِ آن گفتم تا ملک داند که بر چنین دوستیی تکیهی اعتماد نتوان کرد. مَلِک گفت: « ای فرزند، سببِ دوستی من با او غایتِ فضل و کفایت و غزارتِ دانش و کیاست و خلالِ ستوده و خصالِ آزمودهی اوست و من او را از جهان به فضیلتِ دانایی گزیدم، چنانک آن مرد بازرگان گزید.» ملکزاده گفت: « چون بود آن داستان؟ »
هوش مصنوعی: این داستان را برای این گفتم که پادشاه بفهمد نمیتوان به چنین دوستی اعتماد کرد. پادشاه پاسخ داد: «ای پسر، دلیل دوستی من با او، کمال فضیلت و علم زیاد و هوش و ویژگیهای خوب اوست و من او را بر اساس فضیلت داناییاش از میان مردم برگزیدم، همانطور که آن مرد بازرگان انتخاب کرد.» پسر پادشاه پرسید: «این داستان چگونه بود؟»