اطلاعات
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روز دیگر که شاه سیارات عَلَم بر بام این طارم چهارم زد و مهرهٔ ثوابت ازین نطعِ ازرق باز چیدند شاه در سراچهٔ خلوت بنشست؛ مثال داد تا چند معتبر از کفات و دهات ملک که هر یک فرزانهٔ زمانهٔ خویش بودند، با ملکزاده و وزیر بحضرت آمدند و انجمنی، چنانک وزیر خواست، بساختند. ملک مرزبان را گفت: ای برادر، هرچ تو گوئی، خلاصهٔ نیکاندیشی و نقاوهٔ حفاوت و مهربانی باشد و الّا از فرط مماحضت و مخالصت آن را صورتی نتوان کرد. اکنون از هرچ داعیهٔ مصلحت املا میکند، اَوعیهٔ ضمیر بباید پرداخت؛ گفتنی گفته و درّ حکمت سفته او لیتر. ملک زاده آغاز سخن کرد و بلفظی چربتر از زبان فصیحان و عبارتی شیرینتر از خلق کریمان، حق دعای شاه و ثنای حضرت بارگاه برعایت رسانید.
هوش مصنوعی: یک روز دیگر که سیارهٔ اصلی بر بام آسمان درخشید و ستارههای ثابت را از میدان آبی چیدند، شاه در مکانی خلوت نشسته بود. او خواسته بود تا جمعی از بزرگان و فرزانههای منطقه که هر کدام دارای دانایی و عقل بودند، به همراه یک ولیعهد و وزیر به حضورش بیایند و جلسهای تشکیل دهند. شاه به مرزبان گفت: برادر عزیز، هر آنچه تو میگویی، باید نشانهای از نیکاندیشی و محبت باشد وگرنه نمیتوان از آن نتیجهای خوب گرفت. اکنون از هر چیزی که برای خیر کشور میگویی، باید عمیقاً به آن توجه کرد. باید مکالمهای صادقانه داشت و از حکمتهای نهفته بهره جست. سپس ولیعهد آغاز به سخن کرد و با زبانی شیوا و عباراتی دلنشین، دعای شاه و ستایش مقامش را با احترام بیان کرد.
بِکَلَامٍ لَوَ اَنَّ لِلدَّهرِ سَمعاً
مَالَ مِن حُسنِهِ اِلی الإِصفَاءِ
هوش مصنوعی: اگر زمان میتوانست شنوا باشد، از زیبایی خود به سوی خلوص و صفا میکشید.
و گفت: اکنون که تمکین سخن گفتن فرمودی، حسن استماع مبذول فرمای که لوایمِ نصح ملایم طبع انسانی نیست، لَقَد اَبلَغتُکُم رِسَالَهَ رَبِّی وَ نَصَحتُ لَکُم و لکِن لا تُحِبّونَ النّاصِحِینَ؛ شکوفهٔ گفتار اگرچه برگ لطیف برآرد، چون بصبای صدق اصفا پرورده نگردد، ثمرهٔ کردار ازو چشم نتوان داشت.
هوش مصنوعی: او گفت: اکنون که به سخن گفتن توجه کردی، خوب است که به خوبی گوش دهی، زیرا نصایحی که بیان میشوند گاهی با طبع انسان سازگار نیست. من پیام پروردگارم را به شما رساندم و برای شما خیرخواهی کردم، اما شما نصیحتکنندگان را دوست ندارید. هرچند که گفتار زیبا و دلنشین باشد، اگر در پرورش آن صداقت و راستگویی وجود نداشته باشد، نمیتوان از آن انتظار ثمری داشت.
اِذا لَم یُعِن قَولَ النَّصِیحِ قَبُولُ
فَاِنَّ تَعَارِیضَ الکَلَامِ فُضُولُ
هوش مصنوعی: اگر کلام مشاور پذیرفته نشود، پس بازی با کلمات و زنده نگه داشتن بحث بی فایده است.
بدان، ای پادشاه، که پاکیزهترین گوهری که از عالم وحدت با مرکبات عناصر پیوند گرفت، خردست و بزرگتر نتیجهٔ از نتایج خرد خلق نیکوست و اشرف موجودات را بدین خطاب شرف اختصاص میبخشد و از بزرگی آن حکایت میکند، وَ إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ ، خلق نیکوست که از فضیلت آن بفوز سعادت ابدی وسیلت توان ساخت و نیازمندترین خلایق بخلیقت پسندیده و گوهر پاکیزه پادشاهانند که پادشاه چون نیکوخوی بود، جز طریق عدل و راستی که از مقتضیات اوست، نسپرد و الّا سنّتِ محبوب و شرعت مرغوب ننهد و چون انتهاج سیرت او برین منهاج باشد، زیردستان و رعایا در اطراف و زوایای ملک جملگی در کنف اَمن و سلامت آسوده مانند و کافّهٔ خلایق باخلاق او متخلّق شوند تا طَوعا اَوکَرهاً خَوفاً اَو طَمَعا با یکدیگر رسمِ انصاف و شیوهٔ حقّ نگاهدارند و اختلاف و تنافی که طبایع آدمی زاد را انطباع بر آن دادهاند، باتّفاق و تصافی متبدّل گردد و بدانک از عادات پادشاه آنچ نکوهیدهترست ، یکی سفلگیست که سفله بحق گزاریِ هیچ نیکوکاری نرسد و خود را در میان خلق بسروری نرساند.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، بدان که گوهری که از عالم وحدت به وجود آمده و با ترکیبات عناصر پیوند خورده، خرد است و بزرگترین نتیجهای که از خرد به دست میآید، خلق نیکو است. این خلق نیکو به انسانها شرافت میبخشد و نشاندهنده بزرگی آن است. همچنین، حکایت از این میکند که تو دارای اخلاق عظیم هستی. خلق نیکو فضیلتی است که به وسیله آن میتوان به سعادت ابدی دست یافت. نیازمندانترین انسانها به خلق نیکو، پادشاهان هستند. وقتی پادشاهی خیرخواه باشد، به جز راه عدالت و راستی که لازمهٔ اوست، به راه دیگری نخواهد رفت، و در غیر این صورت، سنت پسندیده و شریعت محبوب را زیر پا میگذارد. اگر سیرت او بر این اساس باشد، تمامی زیر دستان و رعایا در امنیت و آرامش زندگی خواهند کرد و همهٔ مردم به اخلاق او عمل خواهند کرد. در این صورت، آنان بهطور طبیعی و با انگیزههای مختلف، انصاف و حق را رعایت خواهند کرد و اختلافاتی که از طبیعت انسانها ناشی شده، به توافق و همکاری تبدیل خواهد شد. چیزی که در عادات پادشاهان نکوهیده است، سفلگی و نیکی نکردن به دیگران است که سبب میشود او نتواند در میان مردم به مقام رهبری برسد.
اَتَرجُو اَن تَسُودَ وَ لَستَ تُغِنی
وَ کَیفَ یَسُودُ ذُو الدَّعَهِ البَخِیلُ
هوش مصنوعی: آیا امیدوار هستی که برتری پیدا کنی، در حالی که خودت نفعی به کسی نمیرسانی؟ چگونه ممکن است فردی که بخیل و تنگنظر است، به مقام ریاست و سلطنت برسد؟
دوم اسراف در بذل مال که او بحقیقت بندگان خدای را نگهبان اموالست و تصرف در مال خود باندازه شاید کرد فخاصّهً در مال دیگران و جمال این سخن را نصِّ کلام ار منصّهٔ صدق جلوهگری میکند، آنجا که میفرماید : وَ لَا تُسرِفُوا اِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ المُسرِفِینَ و حدیث لا خَیرَ فِی السَّرفِ خود در شهرت بقمامیست که بتذکار و تکرار آن حاجت نیاید و پادشاه نشاید که بیتأمّل و تثبّت فرمان دهد که امضاءِ فرمان او بنازلهٔ قضا ماند که چون از آسمان بزمین آمد، مَرَدِّ آن بهیچ وجه نتوان اندیشید و اشارت پادشاه بیمقدمات تدبیر چون تیر تقدیر بود که از قبضهٔ مشیت بیرون رود، بهیچ سپرِ عصمت دفع آن ممکن نگردد و عاقبه الامر در عهدهٔ غرامت عقل بماند و بزبان ندامت میگوید، وَ لَو کُنتُ أَعلَمُ الغَیبَ لَاستَکثَرتُ مِنَ الخَیرِ وَ ما مَسَّنیَ السُّوُء و نباید که از نصیحت ابا کند و از ناصحان نفور شود تا چون بیماری نباشد که بوقت عدول مزاج از نقطهٔ اعتدال شربت تلخ از دست طبیب حاذق باز نخورد تا مذاقِ حالِ او بآخر از دریافت شربت صحت باز ماندو باید که فضای عرصهٔ همّت چنان دارد که قضایِ جمله حوایج ملک، هنگام اضطرار و اختیار درو گنجد تا اگر سببی فرا رسد و حاجتی پیش آید که از بهرصلاح کلّی مالی وافر انفاق باید کرد، دست منع پیش خاطر خویش نیارد و من چون صحیفهٔ احوال تو مطالعه کردم، قاعدهٔ ملک تو مختلّ یافتم و قضّیهٔ عدل مهمل دیدم. گماشتگان تو در اضاعت مال رعیّت دست باشاعت جور گشادهاند و پای از حدّ مقدار خویش بیرون نهاده. بازار خردمندان کاردان کساد یافته و کار زیردستان بعیث و فساد زیردستان زیر و زبر گشته، با خود گفتم:
هوش مصنوعی: دومین نکته در مورد اسراف در خرج کردن مالی است که حقیقتاً خداوند بندگانش را سرپرست اموال قرار داده و باید هر کس در مال خود به اندازهای که لازم است تصرف کند، به ویژه در اموال دیگران. زیبایی این سخن در آیات قرآن مشهود است، جایی که میفرماید: «و اسراف نکنید که خداوند اسرافکنندگان را دوست ندارد». همچنین حدیثی وجود دارد که میگوید در اسراف خیر نیست و این مطلب به قدری مشهور است که نیازی به یادآوری ندارد. پادشاه نباید بدون فکر و تأمل فرمان دهد، زیرا فرمان او باید به گونهای باشد که درخت قضا و قدر در زمین برافروخته شود و هیچکس نمیتواند آن را تغییر دهد. در نهایت، عواقب کار به عهده عقل میافتد و کسی که آگاه نباشد، با پشیمانی خواهد گفت: «اگر میدانستم چه پیش خواهد آمد، بیشتر از خیر استفاده میکردم و به بدی دچار نمیشدم». نباید از نصیحت دیگران صرفنظر کرد و از راهنمایی مردم دوری گزید. همچنین نباید مانند بیماری عمل کرد که در زمان نیاز به داروی تلخ، آن را نپذیرد و در نتیجه از سلامتی خود محروم شود. بنابراین باید اراده و عزم به گونهای باشد که همه نیازهای کشور در زمان اضطرار و انتخاب بهخوبی انجام شود، تا اگر روزی نیاز به هزینه قابل توجهی پیش آمد، دست از تحجب برندارد. وقتی من وضعیت تو را بررسی کردم، متوجه شدم که وضعیت حکومتت دچار بینظمی است و مسأله عدالت به خوبی رعایت نمیشود. افرادی که به تو خدمت میکنند در زمینه حفظ اموال رعییت کوتاهی میکنند و از حد و مرز خود فراتر رفتهاند. بازار افراد باهوش و کاردان کساد شده و کار زیر دستان در آشفتگی به سر میبرد.
زشت زشتست در ولایت شاه
گرگ بر تخت و یوسف اندر چاه
هوش مصنوعی: در سرزمین شاه، بدی بد است. مانند این که گرگی بر تخت سلطنت نشسته باشد و یوسف در چاهی افتاده باشد.
بد شود تن، چو دل تباه شود
ظلم لشکر ز جور شاه شود
هوش مصنوعی: اگر روح و دل انسان خراب و آسیب دیده باشد، بدن نیز حال خوشی نخواهد داشت و فشار و ظلم حاکم به وضعیتی نامناسب تبدیل میشود.
و این شیوه از نسقی که نیاگان تو نهادهاند دوردست و از اصل پاک و محتد شریف و منبتِ کریم تو بهیچوجه سزاوار نیست.
هوش مصنوعی: این روش و سبک که اجداد تو آوردهاند، به هیچ وجه برای تو مناسب نیست و با اصل و نسب پاک و باارزش تو همخوانی ندارد.
وَ اِنَّ الظُّلمَ مِن کُلٍّ قَبِیحٌ
وَ أَقبَحُ ما یَکُونُ مِنَ النَّبِیِه
هوش مصنوعی: ظلم از هر کسی زشت و ناپسند است و بدترین نوع ظلم، ظلمی است که از پیامبری سر بزند.
تا امروز خاموش میبودم که گفتهاند: با ملوک سخن ناپرسیده مگو و کار ایشان نافرموده مکن. امروز که اشارت شاه بر آن جمله یافتم، آنچ دانم، بگویم وَ هَذَا غَیضٌ مِن فَیضٍ و از عهدهٔ حقّ خویش اَعنی برادری که ورای همه حقوقست، بعضی تفصّی نمودم، چه گفتهاند: آنچ بشمشیر نتوان برید، عقدهٔ خویشیست و آنچ از زمانهٔ بدل آن بهیچ علق نفیس نتوان یافت، علقهٔ برادریست، چنانک آن زن هنبوی نام گفت. شاه گفت: چون بود آن داستان؟
هوش مصنوعی: تا به امروز ساکت مانده بودم، زیرا گفتهاند: با پادشاهان صحبت نکن و به کارهای آنها دخالت مکن. اما امروز که اشاره شاه را در این مورد فهمیدم، تصمیم دارم آنچه را میدانم بگویم و این تنها گوشهای از دریای شناخت من است. در مورد حقی که بر دوش خود دارم، یعنی برادری که فراتر از همه حقوق است، توضیحاتی ارائه میکنم. زیرا گفتهاند: آنچه با شمشیر نمیتوان قطع کرد، رابطه خویشاوندی است و آنچه در دنیا قابل یافتن نیست، پیوند برادری است، همانطور که آن زن هنبوی گفت. شاه پرسید: این داستان چگونه بود؟
حاشیه ها
1398/04/01 19:07
فاطمه محمدی
لطفا اصلاح بفرمایید:
حدیث لا خَیرَ فِی السَّرفِ خود در شهرت بمقامیست که بتذکار و تکرار آن حاجت نیاید
ص 47 شرح استاد خطیب رهبر