گنجور

بخش ۷۸ - در معنی این حدیث که «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک»؛ این تن را که دوست‌تر از همه می‌داری و بر وی لرزی از او قوی‌تر دشمنی نداری

مصطفی گفت بدترین دشمن
مر ترا نفسِ تست اندر تن
پند او را به هیچ نوع قبول
مکن ار چه همه بود معقول
هرچه گوید خلاف آن می‌کن
شاخ زشت است برکنش از بن
عقل مرد است و نفس باشد زن
هرچه زن گویدت به رویش زن
قصد خون تو دارد آن دشمن
مرد باش و بزن ورا گردن
زود بهر خداش کن قربان
تا شود کشف معنی قرآن
زانکه احمد به مرگ کرد آن کشف
تا نمرد او نگشت قرآن کشف
مرده بود از حیات نفس تمام
نبد از هستیش بر او جز نام
نفس را کشته بود پیش از مرگ
بهر حق کرده غیر حق را ترک
چون شوی کشته همچو او آنگاه
گردی از حال کشتگان آگاه
نفس را کش تو زود چون احمد
تا شوی زنده و رسی به احد
نفس را کش که مار رهزن اوست
عقل یار است و رهبر و نیکوست
نفس فرش است تحت فرش بود
عقل عرش است فوق عرش بود
چون کنی بیخ نفس را از بن
بخشدت حق ز جود علم لدن
تن ما آلت است در کف جان
هیچ آلت ز خود نشد جنبان
قال از حال می‌شود پیدا
تا چه حال است در تو ای جویا
گر بود حالت خوش و زیبا
چشم باطن از آن شود بینا
ور بود حالت تو زشت و پلید
همه گردند از آن سفیه و بلید
حال بد را بدَل کن ای طالب
تا که قال خوشت شود غالب
چون که آمد ز حال خوش قرآن
گشت آن قال معجزه به جهان
پیش از موت موت این باشد
اینچنین موت نورها پاشد
موت تبدیل روح حیوانی است
اینچنین موت خلق انسانی است
رستن از جهل و جمله علم شدن
پاک گشتن ز خشم و حلم شدن
اینچنین موت را که خواند موت؟
اینچنین یافت را که خواند فوت؟
چون که از نفس بد شوی تو جدا
رسدت وصل در جوار خدا
وصل چه؟ چونکه جام حق خوردی
بی دوی عین ذات او گردی
دوی اینجا بوَد که هستی تست
یک بود آن طرف که مستی تست
عدد اندر چراغهاست بدان
نورشان بی دوی بود یکسان
گر ترا در چراغها شکی است
در یقین رو بدان که نور یکی است
نی که یک گوهر است دایم جان
گرچه هستند بی عدد ابدان
تابد از هر بدن برون تابش
تابشش را ببین و دریابش
کاوست یک گوهر و نگردد دو
گرچه خود را نماند از من و تو
هستی آدمی است شهر عظیم
اندر او صد هزار خلق مقیم
فکرها اند خلق نی اجسام
جسمها فکر را چو آلت رام
جسم از اندیشه می‌شود جنبان
گه سوی خانه گه سوی دکان
هر کجا گویدش برو برود
هرچه فرمایدش تن آن شنود
بس یقین شد که جسم آلت اوست
فکر مغز است و جسم باشد پوست
خلق زنده بدان که افکاراند
زانکه تنها به فکر برکارند
جسم چون مرکب است و فکر سوار
هر کجا راندش رود ناچار
صور آب و گل بود محدود
فکرها بی‌شمار و نامعدود
در چنان شهر کاین چنین خلق‌اند
نیم بدخو و نیم خوش خلق‌اند
عقل و نفس‌اند اندر آن حاکم
آشکارا و هم نهان حاکم
شحنه و نایب خدا خرد است
شحنهٔ دیو نفس شوم بد است
حکم عقل ار در او بود ناقد
نفس معزول گردد و کاسد
باشد آن شهر خاص از آن خدا
شود ایمن ز رنج و خوف و بلا
تا ابد دائماً بود معمور
هم اهالیش غرق عیش و سرور
اندر آن شهر باغها و قصور
سقف و دیوارشان همه از نور
ذکر حق بشنوی ز بازارش
بوی حق آیدت ز گلزارش
همه دایم به روزه و به نماز
به صفا و به عشق و صدق و نیاز
همه از جان و دل به حق مشغول
همه را حاصل اندر و مأمول
تا خدا هست باشد آن باقی
از شراب طهور حق ساقی
ور شود نفس حاکم اندر شهر
آخر آن شهر را بسوزد قهر
اندر آنجا چو عقل شد معزول
گشت منصب از آن نفس فضول
نایب دیو شد در او بر کار
مردمش گشته زو همه فجار
غافل از حق همه صغیر و کبیر
نفس در وی امیر و عقل اسیر
همه محکوم حکم دیو لعین
برده ایمان ز جمله آن بی‌دین
همه مشغول اندر او به فجور
همه را از زنا و خمر سرور
همه را عشق امردان و زنان
همه را ذوق از کباب و ز نان
خویشتن را همه سپرده به دیو
همه اندر ضلال رفته ز ریو
ور بود حکم هر دو اندر شهر
نیم او لطف دان و نیمی قهر

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مصطفی گفت بدترین دشمن
مر ترا نفسِ تست اندر تن
هوش مصنوعی: مصطفی اشاره می‌کند که بدترین دشمن تو، نفس خودت است که در وجود تو قرار دارد.
پند او را به هیچ نوع قبول
مکن ار چه همه بود معقول
هوش مصنوعی: او را به هیچ شکلی نصیحت نکن، هرچند تمام حرف‌هایش منطقی به نظر برسد.
هرچه گوید خلاف آن می‌کن
شاخ زشت است برکنش از بن
هوش مصنوعی: هر چه که بگوید مخالف آن، زشت و ناپسند است و باید آن را ریشه‌کن کرد.
عقل مرد است و نفس باشد زن
هرچه زن گویدت به رویش زن
هوش مصنوعی: عقل مانند مردی است و نفس مانند زنی. هر چیزی که زن (نفس) به تو می‌گوید، با نگرش به آن، باید به روی او (یعنی نفس) توجه کنی.
قصد خون تو دارد آن دشمن
مرد باش و بزن ورا گردن
هوش مصنوعی: دشمن به دنبال آسیب رساندن به توست، پس باید قوی و شجاع باشی و به او مقابله کنی.
زود بهر خداش کن قربان
تا شود کشف معنی قرآن
هوش مصنوعی: هر چه سریع‌تر برای خدا خودش را قربانی کن تا معانی قرآن برایت آشکار شود.
زانکه احمد به مرگ کرد آن کشف
تا نمرد او نگشت قرآن کشف
هوش مصنوعی: چون پیامبر احمد (ص) از دنیا رفته است، حقیقت معانی قرآن نیز به کامل‌ترین شکل خود نمایان نمی‌شود تا زمانی که او در قید حیات بود.
مرده بود از حیات نفس تمام
نبد از هستیش بر او جز نام
هوش مصنوعی: او به طور کامل از زندگی خویش جدا شده بود و جز یک نام از او باقی نمانده بود.
نفس را کشته بود پیش از مرگ
بهر حق کرده غیر حق را ترک
هوش مصنوعی: این شخص قبل از اینکه بمیرد، نفس خود را کنترل کرده و به خاطر حق، از هر چیزی غیر از حق فاصله گرفته است.
چون شوی کشته همچو او آنگاه
گردی از حال کشتگان آگاه
هوش مصنوعی: وقتی که به سرنوشت او دچار شدی و کشته شدی، آن‌گاه از وضعیت و حال کسانی که به این سرنوشت دچار شده‌اند، باخبر خواهی شد.
نفس را کش تو زود چون احمد
تا شوی زنده و رسی به احد
هوش مصنوعی: زود نفس خود را آرام کن، مانند احمد تا زنده شوی و به مقام والا دست یابی.
نفس را کش که مار رهزن اوست
عقل یار است و رهبر و نیکوست
هوش مصنوعی: نفس را کنترل کن که مانند ماری در کمین است و عقل، همیار و راهنمای خوبی است.
نفس فرش است تحت فرش بود
عقل عرش است فوق عرش بود
هوش مصنوعی: نفس در جایگاه فرشی قرار دارد و عقل در جایگاه عرش. هرکدام از آن‌ها در سطحی متفاوت از وجود خود قرار دارند.
چون کنی بیخ نفس را از بن
بخشدت حق ز جود علم لدن
هوش مصنوعی: هنگامی که ریشه نفس خود را از عمق وجود قطع کنی، خداوند به تو از فضل و علم بی‌پایان خود بخشش می‌کند.
تن ما آلت است در کف جان
هیچ آلت ز خود نشد جنبان
هوش مصنوعی: بدن ما ابزار و وسیله‌ای است در دست روح، اما هیچ‌کدام از این ابزارها به خودی خود توانایی حرکت ندارند.
قال از حال می‌شود پیدا
تا چه حال است در تو ای جویا
هوش مصنوعی: حال و وضعیت تو، هرچه که باشد، از گفتار و رفتارهای تو آشکار می‌شود. این نشان می‌دهد که آنچه در درون توست، بر زبان و رفتار تو تأثیر می‌گذارد، ای کسی که در پی کشف آن هستی.
گر بود حالت خوش و زیبا
چشم باطن از آن شود بینا
هوش مصنوعی: اگر حال خوش و زیبایی داشته باشی، چشمان باطن تو قادر به دیدن حقایق می‌شوند.
ور بود حالت تو زشت و پلید
همه گردند از آن سفیه و بلید
هوش مصنوعی: اگر حال تو بد و ناپسند باشد، همه از آن نادانی و زشتی به دور خواهند شد.
حال بد را بدَل کن ای طالب
تا که قال خوشت شود غالب
هوش مصنوعی: بدی را با خوبی عوض کن، ای خواهان، تا حال خوش تو غالب شده و پیروز شود.
چون که آمد ز حال خوش قرآن
گشت آن قال معجزه به جهان
هوش مصنوعی: زمانی که قرآن با حالتی خوش به ظهور رسید، گفت و گوی شگفت‌انگیزی در جهان به وجود آمد.
پیش از موت موت این باشد
اینچنین موت نورها پاشد
هوش مصنوعی: پیش از اینکه انسان بمیرد، باید نسبت به زندگی و وجود خود آگاه شود. مرگ به نوعی روشنایی می‌افکند و درک عمیق‌تری از زندگی به انسان می‌دهد.
موت تبدیل روح حیوانی است
اینچنین موت خلق انسانی است
هوش مصنوعی: مرگ، تبدیل روح حیوانی به چیزی دیگر است و به همین ترتیب، مرگ انسانی نیز به تغییر و تحول در وجود او اشاره دارد.
رستن از جهل و جمله علم شدن
پاک گشتن ز خشم و حلم شدن
هوش مصنوعی: رهایی از نادانی و تبدیل شدن به فردی عالم، به دور شدن از خشم و به دست آوردن صبر و بردباری است.
اینچنین موت را که خواند موت؟
اینچنین یافت را که خواند فوت؟
هوش مصنوعی: موت را چگونه می‌توان موت نامید؟ و وقتی به پایان چیزی می‌رسیم، آیا واقعاً آن را پایان می‌دانیم؟
چون که از نفس بد شوی تو جدا
رسدت وصل در جوار خدا
هوش مصنوعی: اگر از نفس و خواسته‌های بد فاصله بگیری و خود را پاکسازی کنی، به نزدیکی و ارتباط با خداوند دست خواهی یافت.
وصل چه؟ چونکه جام حق خوردی
بی دوی عین ذات او گردی
هوش مصنوعی: اتصال به حقیقت چیست؟ زمانی که با نوشیدن می (جام حق)، بدون هیچ گونه فاصله یا حجاب، به ذات او برخورد می‌کنی و در حقیقت، به آن وجود یگانه تبدیل می‌شوی.
دوی اینجا بوَد که هستی تست
یک بود آن طرف که مستی تست
هوش مصنوعی: در اینجا جایی است که وجود توست و آن سو جایی است که حالت مستی را می‌توان دید.
عدد اندر چراغهاست بدان
نورشان بی دوی بود یکسان
هوش مصنوعی: در درون چراغ‌ها، عدد و نور آنها مشخص است، به گونه‌ای که بدون هیچ تفاوتی، نور یکسانی را از خود ساطع می‌کنند.
گر ترا در چراغها شکی است
در یقین رو بدان که نور یکی است
هوش مصنوعی: اگر در روشنایی‌های مختلف تردید داری، به یقین برگرد و بدان که نور در نهایت یکی است.
نی که یک گوهر است دایم جان
گرچه هستند بی عدد ابدان
هوش مصنوعی: نی، که همانند یک گوهر باارزش است، همیشه جان و روح را در بر دارد، هرچند که بدن‌ها و شکل‌های ظاهری بسیاری وجود دارند.
تابد از هر بدن برون تابش
تابشش را ببین و دریابش
هوش مصنوعی: تا از هر شخصی نور و روشنی‌اش را ببینی و درکش کنی.
کاوست یک گوهر و نگردد دو
گرچه خود را نماند از من و تو
هوش مصنوعی: هر کس یک ارزش و ماهیتی دارد که نمی‌تواند دوباره تکرار شود، حتی اگر خود را از ما جدا کند.
هستی آدمی است شهر عظیم
اندر او صد هزار خلق مقیم
هوش مصنوعی: وجود انسان مانند یک شهر بزرگ است که در آن هزاران نفر زندگی می‌کنند.
فکرها اند خلق نی اجسام
جسمها فکر را چو آلت رام
هوش مصنوعی: اندیشه‌ها و افکار هستند که انسان‌ها را شکل می‌دهند، نه فقط جسم‌ها. جسم‌ها تنها وسیله‌ای هستند که افکار را به نمایش می‌گذارند.
جسم از اندیشه می‌شود جنبان
گه سوی خانه گه سوی دکان
هوش مصنوعی: بدن تحت تأثیر افکار و ایده‌ها حرکت می‌کند؛ گاهی به سمت خانه و گاهی به سمت فروشگاه.
هر کجا گویدش برو برود
هرچه فرمایدش تن آن شنود
هوش مصنوعی: هر جا که به او بگوید برو، بدون پرسش می‌رود و هر دستوری که به او داده شود، بدون چون و چرا انجام می‌دهد.
بس یقین شد که جسم آلت اوست
فکر مغز است و جسم باشد پوست
هوش مصنوعی: به طور قطع، مشخص است که جسم تنها وسیله‌ای برای اوست؛ تفکر و اندیشه در مغز شکل می‌گیرد و جسم فقط ظاهر و پوششی است.
خلق زنده بدان که افکاراند
زانکه تنها به فکر برکارند
هوش مصنوعی: مردم زنده‌اند به خاطر افکارشان، زیرا تنها با فکر کردن است که به کارهایی مشغول می‌شوند.
جسم چون مرکب است و فکر سوار
هر کجا راندش رود ناچار
هوش مصنوعی: بدن مانند یک وسیله نقلیه است و ذهن مانند سوار بر آن. هر کجا که ذهن بخواهد، بدن نیز ناچار به دنبال آن خواهد رفت.
صور آب و گل بود محدود
فکرها بی‌شمار و نامعدود
هوش مصنوعی: شکل و نمای آب و گل محدود و مشخص است، اما افکار و ایده‌ها بسیار زیاد و بی‌پایان هستند.
در چنان شهر کاین چنین خلق‌اند
نیم بدخو و نیم خوش خلق‌اند
هوش مصنوعی: در چنین شهری که مردمش چون هستند، برخی بدخلق و برخی خوش‌خلق‌اند.
عقل و نفس‌اند اندر آن حاکم
آشکارا و هم نهان حاکم
هوش مصنوعی: عقل و نفس دو نیروی مهم و تأثیرگذار هستند که یکی به صورت مستقیم و واضح در زندگی ما حضور دارد و دیگری به طور غیرمستقیم و درونی بر ما تأثیر می‌گذارد.
شحنه و نایب خدا خرد است
شحنهٔ دیو نفس شوم بد است
هوش مصنوعی: خرد به عنوان نماینده‌ای از خداوند و نیابت از او عمل می‌کند، در حالی که نفس انسانی، که شبیه یک دیو است، بواسطه بدی‌هایش خطرناک و ناخوشایند است.
حکم عقل ار در او بود ناقد
نفس معزول گردد و کاسد
هوش مصنوعی: اگر عقل در این موضوع حکم کند، پس قضاوت نفس به کنار گذاشته می‌شود و ارزش خود را از دست می‌دهد.
باشد آن شهر خاص از آن خدا
شود ایمن ز رنج و خوف و بلا
هوش مصنوعی: به آن شهر خاص که متعلق به خداست، امید داریم که از رنج‌ها، ترس‌ها و مشکلات محفوظ بماند.
تا ابد دائماً بود معمور
هم اهالیش غرق عیش و سرور
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که جایی برای همیشه آباد و پر رونق خواهد بود، به‌طوری که ساکنان آن همواره در شادی و خوشی زندگی خواهند کرد.
اندر آن شهر باغها و قصور
سقف و دیوارشان همه از نور
هوش مصنوعی: در آن شهر، باغ‌ها و کاخ‌ها وجود دارد که سقف و دیوارهای آن‌ها همگی از نور ساخته شده‌اند.
ذکر حق بشنوی ز بازارش
بوی حق آیدت ز گلزارش
هوش مصنوعی: هرگاه از یاد خدا سخن بشنوی، بوی حقیقت و خوبی را مانند عطری دل‌انگیز از جایی که گل‌ها شکوفه زده‌اند، حس خواهی کرد.
همه دایم به روزه و به نماز
به صفا و به عشق و صدق و نیاز
هوش مصنوعی: همه به طور مداوم در حال روزه گرفتن و نماز خواندن هستند و در حالتی پاک و از روی عشق و صداقت و نیاز به درگاه خداوند به سر می‌برند.
همه از جان و دل به حق مشغول
همه را حاصل اندر و مأمول
هوش مصنوعی: همه با تمام وجود به حق مشغولند و هر یک به چیزی که می‌خواهد و آرزو دارد، دست یافته‌اند.
تا خدا هست باشد آن باقی
از شراب طهور حق ساقی
هوش مصنوعی: تا زمانی که خدا وجود دارد، آن چیزهای پاک و معنی‌دار نیز باقی خواهند ماند.
ور شود نفس حاکم اندر شهر
آخر آن شهر را بسوزد قهر
هوش مصنوعی: اگر نفس حاکم بر یک شهر شود، آن شهر در نهایت به نابودی و ویرانی خواهد رسید.
اندر آنجا چو عقل شد معزول
گشت منصب از آن نفس فضول
هوش مصنوعی: در آنجا که عقل کنار گذاشته شد، مقام و منزلت از آن نفس بی‌فایده و اضافی دور افتاد.
نایب دیو شد در او بر کار
مردمش گشته زو همه فجار
هوش مصنوعی: دیو، نماینده‌ای در وجود او شده و به خاطر مردم، تمامی کارهای زشت و ناپسند از او سر زده است.
غافل از حق همه صغیر و کبیر
نفس در وی امیر و عقل اسیر
هوش مصنوعی: همه انسان‌ها، چه کوچک و چه بزرگ، از حق غافل‌اند و در وجودشان نفس حاکم است و عقل آنها در سلطه نفس اسیر شده است.
همه محکوم حکم دیو لعین
برده ایمان ز جمله آن بی‌دین
هوش مصنوعی: تمام افراد به حکم شیطانی که از ایمان جدا شده‌اند، محکوماً. آن‌ها از جمعی که بدون ایمان‌اند، پیروی می‌کنند.
همه مشغول اندر او به فجور
همه را از زنا و خمر سرور
هوش مصنوعی: همه درگیر لذات دنیوی هستند و از زنا و شرابخواری شاداب و خوشحالند.
همه را عشق امردان و زنان
همه را ذوق از کباب و ز نان
هوش مصنوعی: عشق به جوانان و زنان همه را مشغول کرده و همه از بوی خوش کباب و نان لذت می‌برند.
خویشتن را همه سپرده به دیو
همه اندر ضلال رفته ز ریو
هوش مصنوعی: انسان خود را به دست شیطان سپرده و همه در گمراهی و انحراف قرار گرفته‌اند.
ور بود حکم هر دو اندر شهر
نیم او لطف دان و نیمی قهر
هوش مصنوعی: اگر هر دو در شهر فرمانروایی کنند، او را نیم به لطف و نیم به قهر بشناس.