گنجور

بخش ۳۸ - رفتن مولانا باز بدمشق

چند سالی نشست و باز ز عشق
رفت با جمع خلق سوی دمشق
باز از نو فکند صد غوغا
جمله گفته زهی عجب سودا
مدتی کرد شور های عجب
گفته خلقان که چیست این یارب
ما چنین عشق و شور نشنیدیم
نی چنین شوق در کسی دیدیم
ماهها در دمشق ساکن شد
عاشقی کی ز عشق ساکن شد
روز و شب یکدمش قرار نبود
بی قدح خمر عشق می پیمود

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چند سالی نشست و باز ز عشق
رفت با جمع خلق سوی دمشق
هوش مصنوعی: سال‌ها در کنار دیگران بود و دوباره از عشق دور شد و به سمت دمشق رفت.
باز از نو فکند صد غوغا
جمله گفته زهی عجب سودا
هوش مصنوعی: دوباره شور و هیجانی به پا شده است و همه در حال صحبت کردن درباره یک موضوع جالب و شگفت‌انگیز هستند.
مدتی کرد شور های عجب
گفته خلقان که چیست این یارب
هوش مصنوعی: مدتی مردم در مورد موضوعی عجیب و غیرعادی صحبت می‌کردند و می‌پرسیدند که این چه چیزی است ای خدا.
ما چنین عشق و شور نشنیدیم
نی چنین شوق در کسی دیدیم
هوش مصنوعی: ما هرگز عشقی به این شدت و شادی را نشنیده‌ایم و همچنین شوری به این اندازه در دل کسی ندیده‌ایم.
ماهها در دمشق ساکن شد
عاشقی کی ز عشق ساکن شد
هوش مصنوعی: عاشقانی که در دمشق به سر می‌برند، نمی‌توانند از عشق فاصله بگیرند و در واقع، عشق همیشه در وجودشان جریان دارد.
روز و شب یکدمش قرار نبود
بی قدح خمر عشق می پیمود
هوش مصنوعی: در طول شبانه‌روز، هیچ‌گاه آرامش نداشت و همواره در حال نوشیدن شراب عشق بود.