بخش ۲۰ - باز رجوع کردن به قصهٔ حضرت موسی علیهالسّلام
بازگرد و بگو حدیث خضر
چون شد از هجر او کلیم کدر
جرم ثالث بدان که هر دو بههم
نیستیشان فکنده بود به غم
جوعشان در سفر به جایی بود
بهر جنبش نه دست و پایی بود
تنگدستی و قلت بیحد
کردهشان بُد ضعیف و لاغر خَد
حق بر ایشان حلال کرده حرام
بهر ابقای نفس در اسلام
در چنان حالتی ز نان محروم
بیزوار و برهنه و مهموم
ناگهان آمدند در یک ده
یک گهی نی در آن و بر همه مه
بود آنجا یکی سرای عظیم
صاحب آن سرای مرد کریم
نی کریمی که ملک و مال دهد
بل کریمی که قال و حال دهد
نی کریمی که جامه بخشد و نان
بل کریمی که بخشد او دل و جان
طفلکانش از او بمانده یتیم
لیک بسیار بودشان زر و سیم
شده دیوار آن سراشان خم
خواست گشتن خراب اندر دم
پس خضر راست کرد آن خم را
از دل هر دو برد آن غم را
طفلکان را ز غصه برهانید
وز چه حبس و رنج بجهانید!
بعد از آن خضر گشت زود روان
بی خور و زاد با کلیم دوان
گفت موسی به روی خضر درشت
صحبتت صعب بود، ما را کشت
آن یتیمان ز زر غنی بودند
زان عمل مر ترا چه بستودند؟
چون نگفتی ز حال جوع و ضرر؟
تا رسیدی زرت از آن دو پسر؟
خضر گفتش برو فراق گزین
سومین جرم شد یقین دان این
چونکه آمد ز بیخودی با خود
گفت خضرش که ای نبی احد
نیست با تو مرا دگر صحبت
این قدر بود از خدا رزقت
باز گرد و برو به سوی وطن
مصلحت نیست بودنت با من
چون فراقست رفت خواهی باز
کنم آگه ترا کنون زین راز
سرّ کشتی شنو که آن چون بود
طالبش شاه کافر دون بود
خواست شستن و زان به لشکر خود
بر سر مؤمنان به ناگه زد
شهر اسلام خواست کرد خراب
مؤمنان را فکندن اندر آب
غارت خان و مانشان کردن
به اسیری زن و بچه بردن
چونکه من قصد او بدانستم
کردمش خُرد تا توانستم
حکمت این بود ای کلیم اله
تو نگشتی ز سر او آگاه
وان که خونی آن پسر گشتم
بردمش گوشهای و من کشتم
پدر و مادرش ولی بودند
هر دو از صدق و دین ملی بودند
آن پسر خود نبود قابل آن
که شود ز اهل طاعت و ایمان
عاقبت زو شدی پدر کافر
هم بماندی ز راه دین مادر
زانکه در جانشان محبت او
چون نشستی نهان شدی ره هو
کشتمش تا رهند هردو ازو
سر او این بده است بشنو تو
وانچه دیوار را بکردم راست
بهر آندو یتیم هم برجاست
جد ایشان ز صالحان بودهست
زبدهٔ حور و انس و جان بودهست
چون بدی این روا که من ز ایشان؟
جستمی اجر همچو بیکیشان؟
گر مرا گنجهای دُر بودی
همه ایثار آن دو حر بودی
سرّ آن هر سه را چو گفت بدو
گفت ما را بِهِل خدا را جو
با چنان حشمت و بزرگی خضر
که غلامش بدند مهر و سپهر
با ولیزادگان چنین خدمت
کرد تا یابد از خدا رحمت
تو که هستی پر از خطا و گناه
با چنین حال ناسزا و تباه
نیک بنگر چه بایدت کردن
چونکه غرقی ز جرم تا گردن
بی شک اولاد اولیای خدا
در پناه حقند در دو سرا
هرکهشان خدمتی کند اینجا
بَرَد از حق عوض هزار عطا
پدر و جدشان شود خشنود
چونکه فرزندشان برد ز تو سود
بلکه هر کو ز پشت آدم زاد
ز انبیا و اولیای پاک نژاد
همه گردند شاد و خرم از آن
دوستدارت شوند از دل و جان
چونکه یک نفس گفتشان احمد
هم تو یکشان بدان گذر ز عدد
زان سبب خواند نفس واحدشان
که نباشد شمار در یک جان
بخش ۱۹ - در بیان آنکه آدمی چنانکه زید چنان میرد؛ باز همچنان حشر شود. ذات او از آنچه هست نگردد و چیز دیگر نشود آنچنانکه دانههای گندم و جو و برنج و گاورس و غیرها من الحبوب را چون در زمین بیندازند و بکارند از زمین همان رویند و سر برآرند اگر گندم است گندم و اگر جو است جو. آدمیان نیز اگرچه به صورت یک رنگاند و یک نقش لیکن در معنی متفاوتاند و مخالف؛ یکی امین است و یکی خائن یکی صالح است یکی طالح یکی مؤمن است و یکی کافر الی مالانهایه. چون بمیرند و در گور روند هر یکی چنانکه بود باز همچنان برخیزد و حشر شود که یوم تبیض وجوه و تسود وجوه از این سبب میفرماید پیغامبر علیه السلام « کما تعیشون تموتون و کما تموتون تحشرون »: نشنیدی که شاه جمله رسلبخش ۲۱ - در بیان آنکه چنانکه موسی علیه السلام با قوت نبوت و عظمت رسالت جویای خضر علیه السلام گشته بود مولانا قدسنا الله بسره العزیز با وجود چندین فضایل و خصال و مقامات و کرامات و انوار و اسرار که در دور و طور خود بینظیر بود و مثل نداشت طالب شمسالدین تبریزی قدس اللّه سره العزیز گشته بود: غرضم از کلیم مولاناست
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بازگرد و بگو حدیث خضر
چون شد از هجر او کلیم کدر
هوش مصنوعی: برگرد و بگو داستان خضر چگونه بود وقتی که موسی به خاطر دوریاش دلگیر شد.
جرم ثالث بدان که هر دو بههم
نیستیشان فکنده بود به غم
هوش مصنوعی: بدان که هر دو، در عدم و نیستی خود، به خاطر غم و اندوهی که دارند، به هم پیوستهاند.
جوعشان در سفر به جایی بود
بهر جنبش نه دست و پایی بود
هوش مصنوعی: در سفر، آنها تنها به دنبال حرکت و جست و خیز بودند و نیازی به غذا نداشتند.
تنگدستی و قلت بیحد
کردهشان بُد ضعیف و لاغر خَد
خد یعنی رخسار، چهره
حق بر ایشان حلال کرده حرام
بهر ابقای نفس در اسلام
هوش مصنوعی: خداوند برای آنها چیزی را حلال قرار داده که در اسلام به خاطر حفظ جانشان، حرام است.
در چنان حالتی ز نان محروم
بیزوار و برهنه و مهموم
بیزوار یعنی بیپناه و بینوا ، مهموم یعنی اندوهگین
ناگهان آمدند در یک ده
یک گهی نی در آن و بر همه مه
هوش مصنوعی: ناگهان در یک روستا افرادی با یک نی (مثل ساز) ظاهر شدند و همه را تحت تأثیر خود قرار دادند.
بود آنجا یکی سرای عظیم
صاحب آن سرای مرد کریم
هوش مصنوعی: در آنجا خانهای بزرگ و باشکوه وجود داشت و صاحب آن خانه فردی بسیار بخشنده و نیکوکار بود.
نی کریمی که ملک و مال دهد
بل کریمی که قال و حال دهد
هوش مصنوعی: من از تو انتظار ندارم که به من ثروت و دارایی بدهی، بلکه امیدوارم که حالت و روحی مرا بهبود بخشد و فرهنگ و ادب را در وجودم پرورش دهی.
نی کریمی که جامه بخشد و نان
بل کریمی که بخشد او دل و جان
هوش مصنوعی: توجه به این نکته مهم است که خوی کریم تنها به بخشیدن نان و لباس محدود نمیشود، بلکه حقیقیترین نوع کرامت در دادن جان و دل به دیگران نهفته است.
طفلکانش از او بمانده یتیم
لیک بسیار بودشان زر و سیم
هوش مصنوعی: کودکان او یتیم ماندهاند، اما در عوض ثروت زیادی از طلا و نقره دارند.
شده دیوار آن سراشان خم
خواست گشتن خراب اندر دم
هوش مصنوعی: دیوار آن خانه شکست و فروریخت، و حالا همه چیز در هم و برهم شده است.
پس خضر راست کرد آن خم را
از دل هر دو برد آن غم را
هوش مصنوعی: خضر، آن شب را درست کرد و از دل هر دو نفر، آن غم را دور کرد.
طفلکان را ز غصه برهانید
وز چه حبس و رنج بجهانید!
هوش مصنوعی: کودکان را از غم و اندوه آزاد کنید و آنها را از سرزنش و رنجهایی که در دنیا با آنها روبهرو هستند، دور نگه دارید!
بعد از آن خضر گشت زود روان
بی خور و زاد با کلیم دوان
هوش مصنوعی: پس از آن، خضر به سرعت بدون خوراک و دارایی راهی شد و با کلیم (موسی) به سوی مقصد خود شتابان حرکت کرد.
گفت موسی به روی خضر درشت
صحبتت صعب بود، ما را کشت
هوش مصنوعی: موسی به خضر گفت: صحبت کردن با تو دشوار بود، حتی به قیمت کشتنم.
آن یتیمان ز زر غنی بودند
زان عمل مر ترا چه بستودند؟
هوش مصنوعی: یتیمان که از ثروت چیزی ندارند، به خاطر چیزی که تو انجام دادهای، چه چیزی میتوانند دربارهات بگویند؟
چون نگفتی ز حال جوع و ضرر؟
تا رسیدی زرت از آن دو پسر؟
هوش مصنوعی: چرا از وضعیت گرسنگی و آسیب خود صحبت نکردی؟ تا زمانی که به حال زار آن دو پسر رسیدی؟
خضر گفتش برو فراق گزین
سومین جرم شد یقین دان این
هوش مصنوعی: خضر به او گفت: برو و جدایی را انتخاب کن، چرا که سومین گناه مسلم و قطعی شده است.
چونکه آمد ز بیخودی با خود
گفت خضرش که ای نبی احد
هوش مصنوعی: وقتی او از حالت بیخودیش به حال آگاهیش برگشت، با خود گفت: ای پیامبر یکی، خضر!
نیست با تو مرا دگر صحبت
این قدر بود از خدا رزقت
هوش مصنوعی: دیگر هیچ صحبت و گفت و گویی با تو ندارم، زیرا همه چیز به خواست خداوند و روزی او بستگی دارد.
باز گرد و برو به سوی وطن
مصلحت نیست بودنت با من
هوش مصنوعی: به خانهات برگرد و نزد من نمان. بودن تو در کنار من به نفع تو نیست.
چون فراقست رفت خواهی باز
کنم آگه ترا کنون زین راز
هوش مصنوعی: از آنجایی که از هم جدا شدهای، میخواهم با تو صحبت کنم و تو را از این راز آگاه سازم.
سرّ کشتی شنو که آن چون بود
طالبش شاه کافر دون بود
هوش مصنوعی: راز کشتی را بشنو که اگر کسی آن را بخواهد، شاهی بیخود و پست است.
خواست شستن و زان به لشکر خود
بر سر مؤمنان به ناگه زد
هوش مصنوعی: خواسته بود که لشکرش را به سمت مؤمنان بفرستد و ناگهان حمله کرد.
شهر اسلام خواست کرد خراب
مؤمنان را فکندن اندر آب
هوش مصنوعی: شهر اسلامی خواسته است که مؤمنان را از بین ببرد و آنان را به آب بیفکند.
غارت خان و مانشان کردن
به اسیری زن و بچه بردن
هوش مصنوعی: خانه و کاشانهشان را غارت کرده و زنان و فرزندانشان را به اسارت بردند.
چونکه من قصد او بدانستم
کردمش خُرد تا توانستم
هوش مصنوعی: وقتی متوجه شدم که او قصدی دارد، تمام تلاشم را کردم تا او را کوچک کنم و به هدفم برسم.
حکمت این بود ای کلیم اله
تو نگشتی ز سر او آگاه
هوش مصنوعی: این مطلب نشان میدهد که حکمت و دانش الهی فراتر از فهم انسانهاست و حتی بزرگترین پیامبران مانند کلیمالله (موسى) نیز نمیتوانند به تمامی رازها و اسرار آن پی ببرند.
وان که خونی آن پسر گشتم
بردمش گوشهای و من کشتم
هوش مصنوعی: من از شدت خشم و کینه به او ضربه زدم و در جایی دور افتاده او را به قتل رساندم.
پدر و مادرش ولی بودند
هر دو از صدق و دین ملی بودند
هوش مصنوعی: پدر و مادرش هر دو انسانهای نیکو و با ایمان بودند و در راه صداقت و دیانت زندگی میکردند.
آن پسر خود نبود قابل آن
که شود ز اهل طاعت و ایمان
هوش مصنوعی: آن پسر به حدی نبود که بتواند از اهل ایمان و اطاعت حساب شود.
عاقبت زو شدی پدر کافر
هم بماندی ز راه دین مادر
هوش مصنوعی: در نهایت، تو هم مانند پدرت که به کافر بودنش ادامه داد، از راه دین مادر دور ماندی.
زانکه در جانشان محبت او
چون نشستی نهان شدی ره هو
هوش مصنوعی: زیرا که در دلهایشان عشق او بهطور پنهانی ریشه دوانده است و راهی برای رسیدن به او پیدا شده است.
کشتمش تا رهند هردو ازو
سر او این بده است بشنو تو
هوش مصنوعی: من او را کشتم تا هر دوی ما از زیر بار سنگین او رهایی یابیم، این نتیجه کار ماست، حالا به این نکته گوش فرا بده.
وانچه دیوار را بکردم راست
بهر آندو یتیم هم برجاست
هوش مصنوعی: من دیواری را درست کردم و به خاطر آن، دو یتیم هم در آنجا حضور دارند.
جد ایشان ز صالحان بودهست
زبدهٔ حور و انس و جان بودهست
هوش مصنوعی: جد این شخص از افراد نیکوکار و صالح بوده و از بهترینهای انسانها و فرشتگان به شمار میرود.
چون بدی این روا که من ز ایشان؟
جستمی اجر همچو بیکیشان؟
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم از این افراد بدیها را برطرف کنم؟ آیا من باید پاداشی مثل کسانی که ایمان ندارند، بگیرم؟
گر مرا گنجهای دُر بودی
همه ایثار آن دو حر بودی
هوش مصنوعی: اگر من همه گنجهای گرانقدر را داشته باشم، باز هم تمام آنها را برای آن دو فرد عزیز فدای میکنم.
سرّ آن هر سه را چو گفت بدو
گفت ما را بِهِل خدا را جو
هوش مصنوعی: وقتی آن راز را به او گفت، به ما نیز گفت که از خداوند کمک بخواهید و رها شوید.
با چنان حشمت و بزرگی خضر
که غلامش بدند مهر و سپهر
هوش مصنوعی: با آن مقام و عظمت خضر، که حتی مهر و سپهر نیز به او ارادت و احترام میگذارد.
با ولیزادگان چنین خدمت
کرد تا یابد از خدا رحمت
هوش مصنوعی: او با فرزندان بزرگوار خدمت کرد تا از جانب خداوند رحمت و برکت دریافت کند.
تو که هستی پر از خطا و گناه
با چنین حال ناسزا و تباه
هوش مصنوعی: تو که با lleno از اشتباهات و گناهان هستی، حال و وضعیت بدی داری.
نیک بنگر چه بایدت کردن
چونکه غرقی ز جرم تا گردن
هوش مصنوعی: به دقت نگاه کن که چه بلایی بر سرت آمده است، زیرا همچون فردی هستی که در گناه غرق شده است تا گردن.
بی شک اولاد اولیای خدا
در پناه حقند در دو سرا
هوش مصنوعی: بدون تردید، فرزندان اولیای خدا تحت حمایت و حفاظت خداوند هستند، چه در این دنیا و چه در جهان دیگر.
هرکهشان خدمتی کند اینجا
بَرَد از حق عوض هزار عطا
هوش مصنوعی: هر کسی که در اینجا خدمتی انجام دهد، از سوی خداوند پاداشی هزار برابر میگیرد.
پدر و جدشان شود خشنود
چونکه فرزندشان برد ز تو سود
هوش مصنوعی: اگر فرزندشان از تو بهرهای ببرد، پدر و جدّشان همچنین خوشحال خواهند شد.
بلکه هر کو ز پشت آدم زاد
ز انبیا و اولیای پاک نژاد
هوش مصنوعی: هر کسی که از نسل آدم و نژاد پاک پیامبران و اولیا باشد، در واقع منشاء اصلیاش از این عالیمقامان است.
همه گردند شاد و خرم از آن
دوستدارت شوند از دل و جان
هوش مصنوعی: همه از محبت تو شاد و خرم میشوند و با تمام وجود به تو عشق میورزند.
چونکه یک نفس گفتشان احمد
هم تو یکشان بدان گذر ز عدد
هوش مصنوعی: وقتی احمد یک نفس به آنها گفت، تو هم یکی از آنها هستی و از شمار خارج نخواهی شد.
زان سبب خواند نفس واحدشان
که نباشد شمار در یک جان
هوش مصنوعی: به همین دلیل است که وقتی نفس واحد آنها آواز میخواند، نمیتوان شمارش کرد که چند جان در یک وجود هستند.