گنجور

بخش ۱۴۵ - در بیان آنکه مناصب این عالم همچون کوههای بلند است مثل سلطنت و وزارت و غیره و اهل مناصب چون بزان‌اند که بر آن کوههای بلند میروند. کوهها دایم برجاست و ایشان نیست میشوند باز بعضی را این کوههای بلند پیدا میکند و بعضی را رسوا میکند. نیکی بعضی در بی منصبی پنهان است و بدی بعضی همچنان. پس منصب بلندی است که چون بر آن بلندی میروند بد و نیک آن دو قوم بر کافۀ خلایق پیدا میشود خنک آنکس که نیک سیرت باشد لاجرم بر این بلندی خوب نماید و نامش بنیکی در این عالم بماند و وای بر آنکه بعکس باشد

هست منصب چو کوه در عالم
که بر آن میرود بنی آدم
گاه بروی رود یکی دانا
گاه یک جاهلی شود والا
گشته عادل بر او چو مه پیدا
شده ظالم سیه رخ و رسوا
هست همچون محک یقین منصب
نیک را میکند گزین منصب
وانکه آن زشتر وی و بدکار است
منصب او را نموده کاین عاراست
میکند درجهان ورا رسوا
مینماید سر نهان پیدا
بود اول ز خلق او پنهان
مثل نیکوان میان بدان
کس ز سر بدش نبود آگاه
گشت پیدا که ظالم است و تباه
بیشماراند از این دو گون حق را
در جهان از خبیث و از زیبا
یک گروه سپیدرو چون ماه
یک گروهی چو دیو زشت سیاه
میبرد خوب را ببالا حق
تا نماید ورا هویدا حق
تا بدانند کاینچنین بسیار
دارد از خلق در زمین بسیار
از بد و نیک بیعدد و بیحد
گشته پیدا همه ز صنع احد
گه از این مینماید و گه از آن
تا ببینند صنع حق خلقان
هر دو را زان همیبرد بالا
که شود ذات هر یکی پیدا
چونکه منصب بکس نخواهد ماند
خنک آنکس که سوی نیکی راند
عدل گسترد و نیکوئی افزود
در خیرات بر جهان بگشود
نام نیکوی او بود دایم
صیتش اندر جهان شود قایم
مردم از ذکر او بیاسایند
قند نیکیش بی دهان خایند
نیکوان گرچه از جهان رفتند
جمله در زیر خاکدام خفتند
سیرت نیکشان بود زنده
تا ابد همچو ماه رخشنده
در جهان ذکر موسی و فرعون
فرق کن گو چه ماند اندر کون
که از این دو کدام مطلوب است
خنک آنکس که نیک و مرغوب است
منصب این جهان هزاران را
کرد معزول و خود چو که برجا
زان بکوهش همیکنم مانند
که امیران بر آن چو بز بدوند
که بجا باشد و بزان گذرند
خلق از این سر چو طفل بیخبرند
گرچه بر کوه بز بلند بود
لیک آخر چو مرد پست شود
منصب شاهی و وزیری هست
و اهل منصب همیروند از دست
در پی همدگر امیر و وزیر
چند روزی شود عزیز و کبیر
باز اوهم رود رسد دیگر
هیچ منصب نگردد از سرور
نفس منصب مثال که پادار
اهل منصب چو که ز که بگذار
میبرد باد مرگ آن که را
میکند نیست بنده و شه را
از سر کوه میفتند نگون
یک یک از امر شاه کن فیکون
ن ف س منصب بود بجا قایم
همه فانی شوند و او دایم
کوه باشد همیشه بر جایش
کوه باید که دارد او پایش
تا نگردی تو که کهی باشی
در شهی دان که گه گهی باشی
چند روزی بر آن کنی جولان
کی بمانی چو کوه جاویدان
بز بمیرد فنا شود رایش
که بماند مقیم بر جایش
نیست حاصل در این جهان فنا
رو بقا را گزین کن ای دانا
کاندر آنجا نه عزلت است و نه مرگ
باغ و راغش همیشه پر بر و برگ
اینچنان پیش ملک جاویدان
هیچ هیچ است سر بسر میدان
پیش مردان حق شهی جهان
هست همچون که بازی بچگان
زان سبب در نبی لعب فرمود
اینجهان را خدای پاک ودود
کاین جهان قطره ‌ ایست زان دریا
گر کنی فهم تو از این آن را
برده باشی بسوی منزل راه
شده باشی ز سر حق آگاه
ور در این قطره غرق گردی تو
در حقیقت زنی نه مردی تو
هر که مرداست کار مردان کرد
چرخ را همچو گوی گردان کرد
با کف نور و صولجان قدر
گوی گه برده زیر و گاه زبر
کرده ازملک و مال یک را مه
کرده از فقر و فاقه یک را که
کرده یک را در این جهان سلطان
کرده یک را گدا و مردۀ نان
کرده یک را اسیر این دنیا
کرده یک را امیر در عقبی
نایب حق شده در ارض و سما
از خدا او غنی و جمله گدا
خنک او را که رتبتش بود این
شود آن ذات پاک حق آئین
پیش تختش ملک کنند سجود
که همه عابدیم و تو معبود
وارث آدم است آن فرزند
کش بود اینچنین مقام بلند
برد او ملک و تخت و جاه پدر
هم شود چون پدر بعلم و نظر
وانکه نبود چنین بود مدبر
نبرد هیچ گون بری زان بر
پادشا زاده ‌ ایست گشته گدا
مانده بی مال و ملک و کار و کیا
همه را جد آدم است یقین
از بد و نیک و از عزیز و مهین
هر کرا باشد آن علو در سر
جوید از جان همیشه ملک پدر
وان کسی را که نبود آن همت
ماند او بینوا و پر محنت
در پی نان دود چو دو نان او
تا که یابد ز حرص دو نان او
تن او گرچه زاد از آن طینت
لیک جانش نداد آن رتبت
زان نجوید بسوی حق نهضت
که از آدم نیافت آن همت

بخش ۱۴۴ - در بیان آنکه عاشقان را مرگ عروسی است و وصال کلی زیرا مرگ ظهور آن عالم است و فنای این عالم و ایشان شب و روز در آن کاراند و پیشۀ ایشان این است و چون مرگ این معنی را بکمال میرساند پس مرگ را از جان خواهان باشند. صحابه رضی اللّه عنهم از این روی برهنه برابر شمشیر و تیر میرفتند و در این معنی میفرماید حق تعالی که فتمنوا الموت ان کنتم صادقین ودر تقریر آنکه چون اولیا را آن جهان باقی بیزوال ملک شد، پادشاه حقیقی ایشان باشند و پادشاهی این عالم پیش پادشاهی آن عالم لعب و خیال باشد. چنانکه کودکان در محله یکی پادشاه و یکی حاجب میشود آخر کودکان این لعب را از جدی دزدیده‌اند. همچنین زینتها و آئینهای این عالم را همه از آن عالم دزدیده‌اند، چنانکه میفرماید انما الدنیا لهوو لعب و زینة. پس احوال این پادشاهان پیش آن پادشاهان بازی و لعب باشد.: عاشقان از اجل نیندیشندبخش ۱۴۶ - بیان آنکه مرغ بپر پرد و آدمی بهمت. هر کرا همت عالی نباشد همچون مرغی است بی پر و بال و هر کرا همت عالی باشد دلیل است که پر و بالش قوی است، که الطیر یطیر بجناحیه فی الجهات و الادمی یطیر بجناح همته عن الجهات فی فضاء الذات و الصفات، و در تقریر آنکه اوصاف اولیا جهت آن گفته میشود تا مستمعان در طلب ایشان کوشند. زیرا که نزدیکترین راه بخدا صحبت اولیاست. آنچه از صحبت ایشان بروزی حاصل شود در سالها بجهد خود میسر نگردد و محال است که تا آسمان و زمین باقی است وجود ایشان نباشد. و خود عالم برای وجود ایشان آفریده شده است چنانکه میفرماید که لولاک لما خلقت الافلاک: پر و بال است همت انسان

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هست منصب چو کوه در عالم
که بر آن میرود بنی آدم
هوش مصنوعی: در دنیا منصبی وجود دارد که انسان‌ها مانند کوه بر آن قدم می‌گذارند و به سوی آن می‌روند.
گاه بروی رود یکی دانا
گاه یک جاهلی شود والا
هوش مصنوعی: گاهی نزد یک فرد باهوش می‌روی و گاهی هم با کسی نادان روبه‌رو می‌شوی.
گشته عادل بر او چو مه پیدا
شده ظالم سیه رخ و رسوا
هوش مصنوعی: عادل همچون ماهی روشن بر او نمایان شده و ظلمت و ناپاکی به چهره ظالم افتاده و او را رسوا کرده است.
هست همچون محک یقین منصب
نیک را میکند گزین منصب
هوش مصنوعی: مقام و جایگاه خوب مانند یک آزمایشگاه عمل می‌کند که می‌تواند صداقت و استحقاق فرد را نشان دهد و او را منتخب می‌سازد.
وانکه آن زشتر وی و بدکار است
منصب او را نموده کاین عاراست
هوش مصنوعی: کسی که از ناپاکی و رفتار بد خود به مقام و موقعیتی دست یافته، این موقعیت برای او مایه ننگ است.
میکند درجهان ورا رسوا
مینماید سر نهان پیدا
هوش مصنوعی: او در دنیای اطرافش باعث می‌شود که حقیقت پنهان او آشکار شود و رسوایی‌اش نمایان گردد.
بود اول ز خلق او پنهان
مثل نیکوان میان بدان
هوش مصنوعی: در ابتدا، وجود او از خلق پنهان بود، مانند افرادی نیکو که در میان بدها قرار دارند.
کس ز سر بدش نبود آگاه
گشت پیدا که ظالم است و تباه
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از عاقبت بد خود آگاه نیست، اما وقتی که حقیقت روشن می‌شود، معلوم می‌شود که ظلم و فساد وجود دارد.
بیشماراند از این دو گون حق را
در جهان از خبیث و از زیبا
هوش مصنوعی: در جهان ا بسیاری از حقایق وجود دارند که به دو دسته تقسیم می‌شوند: برخی ناگواری‌ها و ناپاکی‌ها و برخی زیبایی‌ها و خوبی‌ها.
یک گروه سپیدرو چون ماه
یک گروهی چو دیو زشت سیاه
هوش مصنوعی: یک دسته افراد زیبا و نورانی همچون ماه وجود دارند و در مقابل، گروهی دیگر هستند که زشت و سیاه مثل دیو به نظر می‌رسند.
میبرد خوب را ببالا حق
تا نماید ورا هویدا حق
هوش مصنوعی: خداوند نیکان را به مقام و جایگاه بلند می‌رساند تا آن‌ها را در برابر دیگران آشکار سازد.
تا بدانند کاینچنین بسیار
دارد از خلق در زمین بسیار
هوش مصنوعی: برای اینکه بدانند در زمین چیزهای بسیار و زیادی از مخلوقات وجود دارد.
از بد و نیک بیعدد و بیحد
گشته پیدا همه ز صنع احد
هوش مصنوعی: تمام خوبی‌ها و بدی‌ها در عالم، به تعداد و اندازه‌ای نامحدود نمایان شده‌اند و همه آن‌ها نتیجه‌ی خلق و آفرینش خداوند یکتا هستند.
گه از این مینماید و گه از آن
تا ببینند صنع حق خلقان
هوش مصنوعی: گاهی خداوند به خلق خود از یک سوی نمایان می‌شود و گاهی از سویی دیگر، تا آن‌ها معجزات و آثار آفرینش او را مشاهده کنند.
هر دو را زان همیبرد بالا
که شود ذات هر یکی پیدا
هوش مصنوعی: هر دو را به خاطر هم، به اوج می‌برند تا ذات هر کدام روشن شود.
چونکه منصب بکس نخواهد ماند
خنک آنکس که سوی نیکی راند
هوش مصنوعی: کسی که به کار نیک و خوبی مشغول است، در زمانی که مقام و اعتبار از بین برود، خوش‌شانس خواهد بود.
عدل گسترد و نیکوئی افزود
در خیرات بر جهان بگشود
هوش مصنوعی: عدالت برقرار شد و کارهای نیک در زمین بیشتر شد و درهای خیر و برکت به روی جهان باز شد.
نام نیکوی او بود دایم
صیتش اندر جهان شود قایم
هوش مصنوعی: نام نیک او همیشه در دنیا مشهور است و به طور مداوم در یادها باقی می‌ماند.
مردم از ذکر او بیاسایند
قند نیکیش بی دهان خایند
هوش مصنوعی: مردم با یاد او آرامش پیدا می‌کنند و شیرینی خوب او را به زبان نمی‌آورند.
نیکوان گرچه از جهان رفتند
جمله در زیر خاکدام خفتند
هوش مصنوعی: نیکوکاران هرچند از دنیا رفته‌اند، همه زیر خاک خفته‌اند.
سیرت نیکشان بود زنده
تا ابد همچو ماه رخشنده
هوش مصنوعی: خصلت‌های خوب آن‌ها تا همیشه زنده و درخشان است، مانند ماهی که نورش همیشه می‌تابد.
در جهان ذکر موسی و فرعون
فرق کن گو چه ماند اندر کون
هوش مصنوعی: در این دنیا باید تفاوت‌های موسی و فرعون را بشناسی، زیرا در نهایت، چه چیزی از این جهان باقی می‌ماند؟
که از این دو کدام مطلوب است
خنک آنکس که نیک و مرغوب است
هوش مصنوعی: از میان این دو گزینه، کدام یک بهتر است؟ خوشا به حال کسی که نیکو و مورد پسند است.
منصب این جهان هزاران را
کرد معزول و خود چو که برجا
هوش مصنوعی: این دنیا بسیاری از کسان را از مقام و موقعیتشان پایین آورد، اما خودش همچنان پایدار و ثابت مانده است.
زان بکوهش همیکنم مانند
که امیران بر آن چو بز بدوند
هوش مصنوعی: من هم مانند امیران به انتقاد می‌پردازم، همان‌گونه که بزها بر فراز کوه می‌دوند.
که بجا باشد و بزان گذرند
خلق از این سر چو طفل بیخبرند
هوش مصنوعی: مردم به مانند کودکان بی‌خبر از این دنیا هستند و گویی به یکی از مراحل زندگی خود می‌گذرانند، بدون آنکه متوجه ابعاد واقعی آنچه در اطرافشان می‌گذرد، باشند.
گرچه بر کوه بز بلند بود
لیک آخر چو مرد پست شود
هوش مصنوعی: اگرچه بز بر بلندای کوه قرار دارد، اما در نهایت مانند یک انسان حقیر و ناتوان خواهد شد.
منصب شاهی و وزیری هست
و اهل منصب همیروند از دست
هوش مصنوعی: مقام‌های سلطنتی و وزارتی وجود دارند و افرادی که در این مناصب هستند، معمولاً به سرعت از دست می‌روند یا دچار تغییر می‌شوند.
در پی همدگر امیر و وزیر
چند روزی شود عزیز و کبیر
هوش مصنوعی: امیر و وزیر وقتی که با هم همفکری و همکاری کنند، چند روزی در احترام و قدرت ادامه خواهند داشت.
باز اوهم رود رسد دیگر
هیچ منصب نگردد از سرور
هوش مصنوعی: شخصی که به مقام و قدرت می‌رسد، ممکن است ناگهان از آن موقعیت سقوط کند و دیگر هیچ مقام و جایگاهی در اختیار نداشته باشد.
نفس منصب مثال که پادار
اهل منصب چو که ز که بگذار
هوش مصنوعی: نفس انسان می‌تواند به عنوان معیاری در نظر گرفته شود که نشان‌دهنده‌ی ارزش و جایگاه افراد در جامعه است. وقتی انسان‌ها در جایگاه‌های مختلف قرار می‌گیرند، باید از خود بپرسند که چه کسی را برتر از خود می‌دانند و جایگاه خود را بر اساس آن مقایسه کنند.
میبرد باد مرگ آن که را
میکند نیست بنده و شه را
هوش مصنوعی: باد مرگ، کسانی را که خود را از بندگی و خدمت به شاه و مردم آزاد می‌دانند، به خود می‌برد و نابود می‌کند.
از سر کوه میفتند نگون
یک یک از امر شاه کن فیکون
هوش مصنوعی: از بالای کوه، به تدریج و یکی یکی، بر اثر فرمان شاه، به پایین می‌افتند.
ن ف س منصب بود بجا قایم
همه فانی شوند و او دایم
هوش مصنوعی: نفس چیزی نیست که در مقام و موقعیت خاصی ثابت بماند؛ همه چیزهای دنیوی زودگذر و فانی هستند، اما او دائمی و باقی است.
کوه باشد همیشه بر جایش
کوه باید که دارد او پایش
هوش مصنوعی: کوه همیشه باید در همان مکان خود باقی بماند، چون پایه و اساس محکمی دارد.
تا نگردی تو که کهی باشی
در شهی دان که گه گهی باشی
هوش مصنوعی: تا زمانی‌که خود را بشناسی و بفهمی کیستی، می‌توانی در دوران‌های مختلف و در جایگاه‌های متفاوت قرار بگیری.
چند روزی بر آن کنی جولان
کی بمانی چو کوه جاویدان
هوش مصنوعی: چند روزی می‌توانی در زندگی شادی و لذت ببری، اما آیا می‌توانی مانند کوه همیشه پایدار بمانی؟
بز بمیرد فنا شود رایش
که بماند مقیم بر جایش
هوش مصنوعی: اگر بز بمیرد، قدرت و اعتبارش نیز از بین می‌رود و دیگر هیچ‌چیز از او باقی نمی‌ماند که در مکانش باقی بماند.
نیست حاصل در این جهان فنا
رو بقا را گزین کن ای دانا
هوش مصنوعی: در این جهان که گذرا و فانی است، به دنبال چیزهایی که پایدار و مانا هستند برو، ای کسی که آگاه هستی.
کاندر آنجا نه عزلت است و نه مرگ
باغ و راغش همیشه پر بر و برگ
هوش مصنوعی: در آن مکان نه خبری از انزوا و نه از مرگ هست، باغ و زمینش همیشه سرسبز و پربرگ است.
اینچنان پیش ملک جاویدان
هیچ هیچ است سر بسر میدان
هوش مصنوعی: این دنیا و مقام‌های آن در برابر وجود جاودان و بی‌نهایت از هیچ چیز نمی‌مانند و به‌طور کلی قابل مقایسه نیستند.
پیش مردان حق شهی جهان
هست همچون که بازی بچگان
هوش مصنوعی: در نزد انسان‌های با جدیت و حق‌محور، دنیا به مانند یک بازی کودکانه به نظر می‌رسد.
زان سبب در نبی لعب فرمود
اینجهان را خدای پاک ودود
هوش مصنوعی: به همین دلیل خداوند پاک و بی‌آزار در عالم انسانی، بازی و سرگرمی را مقرر کرده است.
کاین جهان قطره ‌ ایست زان دریا
گر کنی فهم تو از این آن را
هوش مصنوعی: این جهان مانند یک قطره از دریای بزرگ است. اگر بتوانی درک خود را از این موضوع افزایش دهی، به درک عمیق‌تری از آن دریای بزرگ خواهی رسید.
برده باشی بسوی منزل راه
شده باشی ز سر حق آگاه
هوش مصنوعی: اگر به سمت خانه‌ای بروی و از حقایق آگاه باشی، به خوبی می‌دانی که کدام مسیر را باید طی کنی.
ور در این قطره غرق گردی تو
در حقیقت زنی نه مردی تو
هوش مصنوعی: اگر در این قطره غرق شوی، در واقع تو زنی هستی و نه مردی.
هر که مرداست کار مردان کرد
چرخ را همچو گوی گردان کرد
هوش مصنوعی: هر کسی که به دور از زندگی و مرده است، تنها کارهای مردان و قهرمانان را انجام می‌دهد، مانند چرخ که به دور خود می‌چرخد و بی‌حرکت می‌ماند.
با کف نور و صولجان قدر
گوی گه برده زیر و گاه زبر
هوش مصنوعی: با دقت و هوشیاری در کارها، گاهی از موقعیت‌های مناسب بهره‌برداری کن و گاهی هم اوضاع را تغییردهی و دست بالاتر را داشته باشی.
کرده ازملک و مال یک را مه
کرده از فقر و فاقه یک را که
هوش مصنوعی: یکی از ثروت و دارایی خود لذت می‌برد و دیگری از فقر و نداری.
کرده یک را در این جهان سلطان
کرده یک را گدا و مردۀ نان
هوش مصنوعی: در این دنیا، خداوند یک نفر را به مقام سلطنت و قدرت می‌رساند، در حالی که فرد دیگری را در اوج فقر و به حالت مردگی و نیاز قرار می‌دهد.
کرده یک را اسیر این دنیا
کرده یک را امیر در عقبی
هوش مصنوعی: یکی را در این دنیا گرفتار کرده و به مقام امیری در آخرت رسانده است.
نایب حق شده در ارض و سما
از خدا او غنی و جمله گدا
هوش مصنوعی: در زمین و آسمان نماینده خدا است و او از نعمت‌های الهی بی‌نیاز است، در حالی که همه دیگران به او نیازمندند.
خنک او را که رتبتش بود این
شود آن ذات پاک حق آئین
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که مقامش به این صورت است که در جوار آن ذات پاک و مقدس قرار می‌گیرد.
پیش تختش ملک کنند سجود
که همه عابدیم و تو معبود
هوش مصنوعی: مردم به احترام او به خاک می‌افتند و در واقع همه ما عبادت‌کننده‌ایم و اوست که شایسته پرستش است.
وارث آدم است آن فرزند
کش بود اینچنین مقام بلند
هوش مصنوعی: فرزند آدم به او مقام و جایگاهی عالی دست یافته است.
برد او ملک و تخت و جاه پدر
هم شود چون پدر بعلم و نظر
هوش مصنوعی: او سلطنت و مقام و عظمت پدر را به دست می‌آورد و همانند پدرش با علم و بصیرت به مقام می‌رسد.
وانکه نبود چنین بود مدبر
نبرد هیچ گون بری زان بر
هوش مصنوعی: کسی که در شرایطی این‌چنین قرار نگیرد، هیچ‌گونه تدبیری برای نبرد ندارد و از این وضعیت آزاد نیست.
پادشا زاده ‌ ایست گشته گدا
مانده بی مال و ملک و کار و کیا
هوش مصنوعی: فرزند یک پادشاه، حالا در فقر و بی‌پولی به سر می‌برد و از نعمت‌ها و مقام‌های گذشته‌اش بی‌بهره مانده است.
همه را جد آدم است یقین
از بد و نیک و از عزیز و مهین
هوش مصنوعی: همهٔ انسان‌ها از نسل آدم هستند و این موضوع شامل خوبی‌ها و بدی‌ها، عزیزان و بی‌ارزشان می‌شود.
هر کرا باشد آن علو در سر
جوید از جان همیشه ملک پدر
هوش مصنوعی: هر کسی که در وجودش بلندپروازی و ویژگی‌های برجسته‌ای وجود داشته باشد، همیشه تلاش می‌کند تا از عمق جان و وجودش به ارث پدرانش و موقعیت‌های عالی دست یابد.
وان کسی را که نبود آن همت
ماند او بینوا و پر محنت
هوش مصنوعی: کسی که همت و اراده قوی ندارد، در زندگی خود به رنج و سختی دچار می‌شود و حالت او به شدت نیازمند و بی‌کمک خواهد بود.
در پی نان دود چو دو نان او
تا که یابد ز حرص دو نان او
هوش مصنوعی: در جستجوی نان و روزی، دود مانند دو نان او است تا زمانی که از شدت حرص، دو نان او را به دست آورد.
تن او گرچه زاد از آن طینت
لیک جانش نداد آن رتبت
هوش مصنوعی: تن او از خاک و مادّه ساخته شده است، اما روح و جان او نشان‌دهنده مقام و مرتبه‌ای بالاتر است.
زان نجوید بسوی حق نهضت
که از آدم نیافت آن همت
هوش مصنوعی: کسی که در پی حق و حقیقت نباشد، نمی‌تواند به آن هدف بزرگ دست یابد، چون آدمی هم نتوانسته است به آن عظمت دست پیدا کند.