گنجور

بخش ۱۴۳ - در بیان آنکه بسیاران بصورت اولیا برآمده‌اند و گفتار اولیا را آموخته و در حقیقت رهزن‌اند . هرکه تمییز دارد بایشان سر فرود نیاورد، و ولی را از عدو بشناسد، چنانکه صراف زر صافی را از قلب تمییز میکند، اگرچه در صورت بهم میمانند که المؤمن کیس ممیز و در تقریر آنکه اولیا بهر صورت که خواهند مصور شوند

در تو تمییز اگر بود برهی
دل خود را بهر خسی ندهی
قلبها را جدا کنی از زر
شبه را کی خری بنرخ گهر
راستی راز کژ چو بشناسی
تو زهر نابکار نهراسی
ترست از حق بود نه از شیطان
چون عیانت شود سر پنهان
ناظر ج مله کارها گردی
هم ز گرمی رهی هم از سردی
چون ترا گردد آن عنایت یار
می نبینی بجز خدا بر کار
خلق د ا نی که آلت اویند
در پی امر او همیپویند
تخته را چونکه راست خوانی تو
متصرف جز او ندانی تو
در ولی و عدو و مؤمن و گبر
آن تصرف چو بنگری ای حبر
شود این پیش چشم تو تعیین
که سبب را مسبب اوست یقین
گفت یزدان لکل شیئی سبب
غیر من نیست در سببها رب
در هه کار ازان سببها کرد
کاندر اسباب گم شود نامرد
لیک آن کس که تیز بین باشد
او باسباب کی رهین باشد
در مسبب کند همیشه نظر
نزند راه او نقوش و صور
چونکه دانست کالت اند اسباب
نشود باز باب بی بواب
تیغ بی بازوئی نزد کس را
جسم بی جان نرفت هیچ بپا
پس از آلت کجا هراسد او
ترس و لرزش بود ز حضرت هو
چون از آتش خلیل نهراسید
شد بر او گلشن و ورا نگزید
بود درنار همچو زر خندان
گشت بر وی ریاض آن نیران
همچنین چون عصا فکند کلیم
گشت ثعبان نه زو ورا شد بیم
دست کرد و گرفت ح لقش را
باز شد همچنانکه بود عصا
خنک او را که یافت سر رشته
پر شد انبارهاش ناکشته
بی ز دندان چو لقمه ‌ ها خاید
ب ی دو پا سوی بام عشق آید
بی می و بی قدح کند مستی
خوش رود بی بلندی و پستی
بی دهان خندد او چو گل قهقه
بی سما نور پاشد او چون مه
هر دم از نو شود دگر صورت
چون تو با او رسی دهد نورت
گه شود آسمان و گاه زمین
گاه گردد عزیز و گاه مهین
هرچه خواهد شود بپیش نظر
گاه گردد فرشته گاه بشر
هم بود از همه نقوش بری
گذر از نقش تا وصال بری
زانکه نقش وصور حجاب بود
کی صور در سرای روح رود
چون لقای خدای جست کلیم
گفت با او خدای فرد ع ل یم
نفس خود را بهل برون و بیا
بیخود اندر سرای وصل درآ
که نگنجی تو درگذر ز توئی
سوی وحدت میا بنقش دوئی
تو و من نیست در جهان احد
تو ممان تا رهی ز ننگ عدد
هم بگفتش بکن ز پا نعلین
چون نهادی دو پای بر کونین
سوی وادی قدس کان پاکی است
اینچنین آمدن ز بی باکی است
بدر آور ز پای نعلین را
برچنین صفه پابرهنه برآ
بود نعلین هستی موسی
حجب وسد و مستی موسی
از خودی بگذر ار خدا جوئی
با خودی آن طرف کجا پوئی
نیستی هستی است چون نگری
نیست شو تا ز هست بار خوری
هستیت پرده است و تو خود را
پرده پنداشتی ز جهل و عمی
هین مبر بر خود این گمان ز خری
نیک بنگر که پای یا که سری
یا تنی یا درون تن جانی
یا که در جان نهفته جانانی
هست در جسم تو همان و همین
هر کدامین که بهتر است گزین
آن بهین را بخویش کن مقرون
از چه بر کمترین شوی مفتون
چون که داری هزار گونه شجر
میدهد هر شجر بری دیگر
یک ترش میدهد یکی شیرین
یک ترنج و یکی دگر همه تین
یک دهد حنظل و یکی خرما
یک دهد زشت و یک دهد زیبا
تو چرا رنج بهر به نبری
هر دم از میوۀ خوشش نخوری
از چه گرد درخت دون گردی
بهترین را بگیر اگر مردی
چون همانی یقین که میورزی
ور زشت هرچه هست آن ارزی
پس بهین را گزین که به ب اشی
پهلوی مه نشین که مه باشی
کشتئی در میانۀ دریا
چون شود غرقه تاجر دانا
کالۀدون ترا فکند برون
کند اندر بغل در مکنون
تن تو کشتی است در وی بین
گونه گون کاله ها و در ثمین
مگزین تو بعکس کمتر را
مفکن وقت غرقه گوهر را
در توهم دیو و هم سلیمان است
نیمت از کفر و نیم از ایمان است
در نبی گفت هر دو در دل تست
کفر و ایمان سرشته در گل تست
هر دو با هم چو روغن ‌ اند و چو نان
گشته روغن درون نان پنهان
کفر را بین سرشته با ایمان
همچو تن کاندر اوست مسکن جان
نیم دینت برد بجانب جاه
نیم کفر افکند نگون در چاه
دائماً میفزای ایمان را
کم کن از کفر رغم شیطان را
کاهش کفر دان فزایش دین
کفر چون نیست شد شوی ره بین
گر کنی اینچنین ولی گردی
از عطای خدا ملی گردی
چند روزه است عمر این عالم
جانها هست بستۀ یک دم
از دمی زنده ‌ ای که آن باد است
نیک بنگر که سست بنیاد است
زنده از باده شو مپیما باد
اعتمادی مکن بر این بنیاد
زنده از عشق شو نه از تن و جان
تا بمانی چو عشق جاویدان
هیکل الجسم مانع حائل
فارس الروح واصل جائل
تارک الجسم طالب صادق
هو فی الخلق عالم حاذق
شرک الجسم خرقه اولی
بلبل الروح منه فی البلوی
فی هواه یطیر طیر الروح
بعد ما کان فی الفراق ینوح
روح من طارفی ریاض الوصل
وصله غیر قابل للفصل
طالب الحق لایخاف الموت
هو بالصدق طالب للفوت
جسمه فی مواته ینقی
روحه فی قنائه یبقی

بخش ۱۴۲ - در بیان آنکه شیطان همه را راه میزند و علف دوزخ میکند، غیر از اولیا که گرد ایشان نمیتواند گردیدن که لاغوینهم اجمعین الاعبادک منهم المخلصین. بلکه از سایۀ ایشان میگریزد که ان الشیطان لیفرمن ظل عمر. هر که در سایۀ ولی خدا پناه گرفت هم گرد او نیز نیارد گشتن. دلیل برین شخصی یک روز ابلیس را دید بر در مسجدی ایستاده پرسیدش که اینجا چه میکنی، گفت که اندرون مسجد زاهدی نماز میگزارد خواهم که از رهش ببرم، الا در پهلوش عارفی خفته است از ترس او نمیتوانم بمسجد درآمدن. و اگر او نبودی کار آن زاهد را بیک لمحه تمام میکردمی. از اینرو مصطفی علیه السلام میفرماید که نوم العالم خیر من عبادة الجاهل. پس چون خواب ایشان به از بیداری دیگران است همۀ احوال ایشان را از خیر و شر چنین باید دانستن، خوردنشان به از روزۀ دیگران باشد و خنده‌شان به از گریه و لاغشان به از جد، همچنین الی مالانهایه: جز مگر بر عباد مخلص اوبخش ۱۴۴ - در بیان آنکه عاشقان را مرگ عروسی است و وصال کلی زیرا مرگ ظهور آن عالم است و فنای این عالم و ایشان شب و روز در آن کاراند و پیشۀ ایشان این است و چون مرگ این معنی را بکمال میرساند پس مرگ را از جان خواهان باشند. صحابه رضی اللّه عنهم از این روی برهنه برابر شمشیر و تیر میرفتند و در این معنی میفرماید حق تعالی که فتمنوا الموت ان کنتم صادقین ودر تقریر آنکه چون اولیا را آن جهان باقی بیزوال ملک شد، پادشاه حقیقی ایشان باشند و پادشاهی این عالم پیش پادشاهی آن عالم لعب و خیال باشد. چنانکه کودکان در محله یکی پادشاه و یکی حاجب میشود آخر کودکان این لعب را از جدی دزدیده‌اند. همچنین زینتها و آئینهای این عالم را همه از آن عالم دزدیده‌اند، چنانکه میفرماید انما الدنیا لهوو لعب و زینة. پس احوال این پادشاهان پیش آن پادشاهان بازی و لعب باشد.: عاشقان از اجل نیندیشند

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در تو تمییز اگر بود برهی
دل خود را بهر خسی ندهی
هوش مصنوعی: اگر در تو درک و تمییز وجود داشته باشد، هرگز دل خود را به خاطر آدم نالایق و بی‌مایه‌ای نمی‌سپاری.
قلبها را جدا کنی از زر
شبه را کی خری بنرخ گهر
هوش مصنوعی: اگر دل‌ها را از طلا جدا کنی، چگونه می‌توانی جواهر را به قیمت مناسب خریداری کنی؟
راستی راز کژ چو بشناسی
تو زهر نابکار نهراسی
هوش مصنوعی: اگر حقیقت را بشناسی، دیگر از زهر کارهای ناپسند نمی‌ترسی.
ترست از حق بود نه از شیطان
چون عیانت شود سر پنهان
هوش مصنوعی: ترس او از خداوند است نه از شیطان، زیرا وقتی حقیقت آشکار شود، اسرار پنهانی نیز نمایان خواهند شد.
ناظر ج مله کارها گردی
هم ز گرمی رهی هم از سردی
هوش مصنوعی: شما مانند ناظری هستید که بر تمام کارها نظارت دارید؛ گاهی در موقعیت‌های پر انرژی و داغ و گاهی در شرایط ساکت و سرد در حال تماشا هستید.
چون ترا گردد آن عنایت یار
می نبینی بجز خدا بر کار
هوش مصنوعی: وقتی محبت و توجه یار به تو جلب می‌شود، جز خدا هیچ چیز دیگری را در زندگی نمی‌بینی.
خلق د ا نی که آلت اویند
در پی امر او همیپویند
هوش مصنوعی: افراد به مانند ابزار و آلاتی هستند که برای تحقق خواسته‌ها و دستورات او به حرکت درمی‌آیند.
تخته را چونکه راست خوانی تو
متصرف جز او ندانی تو
هوش مصنوعی: وقتی که تو روی تخته به درستی تمرین کنی، دیگر هیچ چیز جز آن را نخواهی شناخت.
در ولی و عدو و مؤمن و گبر
آن تصرف چو بنگری ای حبر
هوش مصنوعی: وقتی به درستی نگاه کنی، در امور دوستان و دشمنان، مؤمنان و کافران تأثیر و نفوذ وجود دارد.
شود این پیش چشم تو تعیین
که سبب را مسبب اوست یقین
هوش مصنوعی: این جمله اشاره دارد به اینکه در برابر چشمان تو روشن می‌شود که هر نتیجه‌ای به یک علت وابسته است و آن علت به یقین به مسبب آن مرتبط است. یعنی هر چیزی که اتفاق می‌افتد، دلیل مشخصی دارد و این حقیقت به وضوح برای تو روشن خواهد شد.
گفت یزدان لکل شیئی سبب
غیر من نیست در سببها رب
هوش مصنوعی: خداوند فرمود: برای هر چیزی علت و دلیلی وجود دارد، اما من خودم علت و دلیل مطلق همه‌چیز هستم.
در هه کار ازان سببها کرد
کاندر اسباب گم شود نامرد
هوش مصنوعی: در هر کاری به خاطر دلایل و علل مختلفی دست به اقدام می‌زنند، اما اگر تنها به اسباب و علل ظاهری توجه کنیم، ممکن است در نهایت به نتیجه‌ای نادرست یا شکست‌آور برسیم.
لیک آن کس که تیز بین باشد
او باسباب کی رهین باشد
هوش مصنوعی: اما آن کسی که هوشیار و تیزبین باشد، آیا با ابزار و وسایلش به چیزی وابسته است؟
در مسبب کند همیشه نظر
نزند راه او نقوش و صور
هوش مصنوعی: در کارهای خداوند همیشه نباید به ظواهر و نشانه‌ها توجه کرد؛ بلکه باید به اصل و حقیقت امور دقت کرد.
چونکه دانست کالت اند اسباب
نشود باز باب بی بواب
هوش مصنوعی: وقتی که دانستید که کارتان با وسایل موجود انجام نمی‌شود، دیگر نمی‌توانید به ادامه‌ی کار امیدوار باشید.
تیغ بی بازوئی نزد کس را
جسم بی جان نرفت هیچ بپا
هوش مصنوعی: تیغی که نتواند به درستی عمل کند، مانند جسمی است که روحی ندارد و نمی‌تواند کسی را به پا بخیزد.
پس از آلت کجا هراسد او
ترس و لرزش بود ز حضرت هو
هوش مصنوعی: پس از آنکه ابزار تمام شد، دیگر از چیزی نمی‌ترسد. ترس و لرز تنها از وجودِ حق است.
چون از آتش خلیل نهراسید
شد بر او گلشن و ورا نگزید
هوش مصنوعی: چون ابراهیم خلیل از آتش نترسید، به او باغی از نعمت‌ها عطا شد و به او آسیبی نرسید.
بود درنار همچو زر خندان
گشت بر وی ریاض آن نیران
هوش مصنوعی: در دل نار، مانند طلا خندان بود و بر او باغی از زیبایی‌ها و سرسبزی‌ها نمایان شد.
همچنین چون عصا فکند کلیم
گشت ثعبان نه زو ورا شد بیم
هوش مصنوعی: وقتی که موسی عصای خود را به زمین انداخت، آن عصا به یک مار بزرگ تبدیل شد که همه را می‌ترساند.
دست کرد و گرفت ح لقش را
باز شد همچنانکه بود عصا
هوش مصنوعی: او دستش را دراز کرد و حلقه‌اش را گرفت، سپس مانند عصایی که باز می‌شود، به حالت اولیه‌اش برگردانده شد.
خنک او را که یافت سر رشته
پر شد انبارهاش ناکشته
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که توانسته است جمع‌آوری کند و انبارش پُر شده است، بدون اینکه به کسی آسیب رسانده باشد.
بی ز دندان چو لقمه ‌ ها خاید
ب ی دو پا سوی بام عشق آید
هوش مصنوعی: اگر دندان نباشد و لقمه‌ها بخواهند، بدون پا به سوی بام عشق نمی‌توان رفت.
بی می و بی قدح کند مستی
خوش رود بی بلندی و پستی
هوش مصنوعی: به آرامی و بدون وابستگی به مواد مخدر یا نوشیدنی‌های الکلی می‌توان به خوشحالی و سرخوشی رسید، بدون نیاز به دغدغه‌های زندگی یا تفاوت‌های اجتماعی.
بی دهان خندد او چو گل قهقه
بی سما نور پاشد او چون مه
هوش مصنوعی: او بدون سخن خنده‌ای شاداب چون گل دارد و مانند ماه، بدون نیاز به چراغ، نورش را می‌تاباند.
هر دم از نو شود دگر صورت
چون تو با او رسی دهد نورت
هوش مصنوعی: هر لحظه که بگذرد، چیزی نو و تازه به وجود می‌آید. همان‌طور که تو به دیگران امید و روشنی می‌دهی.
گه شود آسمان و گاه زمین
گاه گردد عزیز و گاه مهین
هوش مصنوعی: گاهی آسمان در اوج است و گاهی زمین در زیر، گاهی انسان در جایگاه عزت قرار دارد و گاهی در مقام پستی.
هرچه خواهد شود بپیش نظر
گاه گردد فرشته گاه بشر
هوش مصنوعی: هر چه در نظر خداوند باشد، به وقوع می‌پیوندد؛ چه آن چیزی که به فرشتگان مربوط می‌شود و چه آنچه به انسان‌ها مربوط است.
هم بود از همه نقوش بری
گذر از نقش تا وصال بری
هوش مصنوعی: از تمامی نقوش و تصاویری که وجود دارند عبور کن و به سوی وصال و نزدیکی برو.
زانکه نقش وصور حجاب بود
کی صور در سرای روح رود
هوش مصنوعی: چون نقش و تصویر حجاب و مانع هستند، چگونه ممکن است که صورت‌ها به عمق روح راه پیدا کنند؟
چون لقای خدای جست کلیم
گفت با او خدای فرد ع ل یم
هوش مصنوعی: کلیم با خداوند ملاقات کرد و گفت: "ای خدای بی‌نظیر و دانای بزرگ، تو را جستجو کردم."
نفس خود را بهل برون و بیا
بیخود اندر سرای وصل درآ
هوش مصنوعی: خود را کنار بگذار و بی‌خبر از همه چیز، وارد دنیای عشق و وصال شو.
که نگنجی تو درگذر ز توئی
سوی وحدت میا بنقش دوئی
هوش مصنوعی: تو در مسیری که به سوی وحدت می‌برد، جایی نداری. از خودت دور نشو و در دایره دوگانگی باقی نمان.
تو و من نیست در جهان احد
تو ممان تا رهی ز ننگ عدد
هوش مصنوعی: در این دنیا تنها من و تو وجود نداریم، پس به دور از شمارش و محدودیت‌ها باش تا از رسوایی و شرم عددها فرار کنی.
هم بگفتش بکن ز پا نعلین
چون نهادی دو پای بر کونین
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی کارهایت را درست انجام دهی، ابتدا باید زیرساخت‌هایت را محکم کنی و پایه‌های خود را به درستی بنا کنی. فقط در این صورت می‌توانی در دنیا موفق شوی.
سوی وادی قدس کان پاکی است
اینچنین آمدن ز بی باکی است
هوش مصنوعی: به سمت سرزمینی مقدس که مکانی پاک و خالص است، باید با دلایلی از شجاعت و بی‌باکی به آنجا سفر کرد.
بدر آور ز پای نعلین را
برچنین صفه پابرهنه برآ
هوش مصنوعی: پابرهنه بر روی این فرش زیبا برو و نعلین را از پا درآور.
بود نعلین هستی موسی
حجب وسد و مستی موسی
هوش مصنوعی: نعلین (چکمه‌های) موسی نشان‌دهنده‌ی حجب و پرده‌پوشی و همچنین نشانه‌ای از حالتی خاص و خوشحالی اوست.
از خودی بگذر ار خدا جوئی
با خودی آن طرف کجا پوئی
هوش مصنوعی: اگر به دنبال خدا هستی، باید از خودخواهی و خودپسندی خود عبور کنی. با خودخواهی به هیچ جا نمی‌رسی.
نیستی هستی است چون نگری
نیست شو تا ز هست بار خوری
هوش مصنوعی: اگر به حقیقت وجود نگاه کنی، در می‌یابی که وجود بدون عدم معنا ندارد. پس به سوی عدم برو تا از بار و مشقت هستی رهایی یابی.
هستیت پرده است و تو خود را
پرده پنداشتی ز جهل و عمی
هوش مصنوعی: وجود تو در واقع پرده‌ای است که خود را در آن پنهان کرده‌ای و به خاطر جهالت و نادانی این پرده را واقعی می‌دانی.
هین مبر بر خود این گمان ز خری
نیک بنگر که پای یا که سری
هوش مصنوعی: مراقب باش که به خودت مغرور نشوی و در واقع خود را دست کم نگیر. بهتر است به دقت نگاه کنی و ببینی که آیا به خوبی بر سر و پای خود ایستاده‌ای یا نه.
یا تنی یا درون تن جانی
یا که در جان نهفته جانانی
هوش مصنوعی: یا اینکه تو یک بدن هستی یا اینکه در درون بدنت، روحی وجود دارد، یا اینکه آن روحی که در وجود تو نهفته است، خودِ جانان است.
هست در جسم تو همان و همین
هر کدامین که بهتر است گزین
هوش مصنوعی: در وجود تو دو جنبه وجود دارد و هر کدام از آن‌ها به نوعی ارزشمند است. بهتر آن است که از بین این دو، آنچه را که بهترین است انتخاب کنی.
آن بهین را بخویش کن مقرون
از چه بر کمترین شوی مفتون
هوش مصنوعی: با کسی که بهترین است، ارتباط برقرار کن و به او نزدیک شو. زیرا با نزدیک شدن به افراد کم‌ارزش‌تر، ممکن است تحت تأثیر قرار بگیری.
چون که داری هزار گونه شجر
میدهد هر شجر بری دیگر
هوش مصنوعی: زمانی که تو دارای انواع مختلف درختان هستی، هر کدام از این درختان می‌تواند میوه‌ای متفاوت بدهد.
یک ترش میدهد یکی شیرین
یک ترنج و یکی دگر همه تین
هوش مصنوعی: یک میوه ترش و یک میوه شیرین و یکی هم میوه‌ای نرم و خوشمزه وجود دارد.
یک دهد حنظل و یکی خرما
یک دهد زشت و یک دهد زیبا
هوش مصنوعی: هر کسی چیزی به زندگی می‌آورد؛ یکی چیزهای تلخ و ناگوار، و دیگری چیزهای شیرین و زیبا.
تو چرا رنج بهر به نبری
هر دم از میوۀ خوشش نخوری
هوش مصنوعی: چرا هر روز از لذت‌های خوب زندگی بهره‌مند نمی‌شوی و خود را آزار می‌دهی؟
از چه گرد درخت دون گردی
بهترین را بگیر اگر مردی
هوش مصنوعی: اگر مردی، از بین چیزهای کم ارزش و ناچیز انتخاب نکن و بهترین‌ها را برگزین.
چون همانی یقین که میورزی
ور زشت هرچه هست آن ارزی
هوش مصنوعی: اگر به چیزی که خوب است ایمان داشته باشی، همان را حقیقت می‌دانی. و اگر چیزی زشت باشد، آن را بی‌ارزش می‌دانی.
پس بهین را گزین که به ب اشی
پهلوی مه نشین که مه باشی
هوش مصنوعی: پس بهترین‌ها را انتخاب کن، زیرا کنار مهربانان قرار بگیری و خود نیز مانند آن‌ها همچون ماه باشی.
کشتئی در میانۀ دریا
چون شود غرقه تاجر دانا
هوش مصنوعی: اگر کشتی در وسط دریا غرق شود، تاجر با تجربه و دانا چه خواهد کرد؟
کالۀدون ترا فکند برون
کند اندر بغل در مکنون
هوش مصنوعی: در اینجا به شخص اشاره می‌شود که ممکن است قبلاً در شرایط یا موقعیتی نامناسب قرار گرفته و حالا از آن خارج شده است. این وضعیت به نوعی نشان‌دهنده‌ی آزادی از غم‌ها و سختی‌هاست، و در عوض، فرد در درون خود احساس ارزش و زیبایی می‌کند که می‌تواند آن را در آغوش گیرد و از آن بهره‌مند شود.
تن تو کشتی است در وی بین
گونه گون کاله ها و در ثمین
هوش مصنوعی: بدن تو همچون کشتی‌ای است که در آن کالاهای مختلف و گرانبها وجود دارد.
مگزین تو بعکس کمتر را
مفکن وقت غرقه گوهر را
هوش مصنوعی: وقتی که در حال غرق شدن در یک چیز ارزشمند هستی، نباید به چیزهای کم‌اهمیت توجه کنی.
در توهم دیو و هم سلیمان است
نیمت از کفر و نیم از ایمان است
هوش مصنوعی: انسان در درون خود هم جنبه‌های مثبت و virtuous دارد و هم جنبه‌های منفی و بد. این دوگانگی باعث می‌شود که او هم به چیزهای خوب و حق ایمان بیاورد و هم در معرض شک و کفر قرار بگیرد.
در نبی گفت هر دو در دل تست
کفر و ایمان سرشته در گل تست
هوش مصنوعی: در دل هر انسانی، هم کفر و هم ایمان وجود دارد و حالت این دو به هم آمیخته شده است.
هر دو با هم چو روغن ‌ اند و چو نان
گشته روغن درون نان پنهان
هوش مصنوعی: این دو نفر مانند روغن و نان هستند؛ یعنی به قدری به هم نزدیک و وابسته‌اند که مانند روغن درون نان، نمی‌توان آنها را از هم جدا کرد و وجود یکی بدون دیگری بی‌معناست.
کفر را بین سرشته با ایمان
همچو تن کاندر اوست مسکن جان
هوش مصنوعی: کفر و ایمان به هم آمیخته‌اند، مثل اینکه روح درون بدن جا دارد.
نیم دینت برد بجانب جاه
نیم کفر افکند نگون در چاه
هوش مصنوعی: نصف ایمان تو به خاطر مقام و جایگاه می‌رود و بخشی از کفر به سوی تو می‌آید و تو را به درون چاه سقوط می‌دهد.
دائماً میفزای ایمان را
کم کن از کفر رغم شیطان را
هوش مصنوعی: همواره ایمان را افزایش بده و از کفر بکاه، هرچند که وسوسه‌های شیطان وجود داشته باشد.
کاهش کفر دان فزایش دین
کفر چون نیست شد شوی ره بین
هوش مصنوعی: اگر ایمان و دین را افزایش دهی، کفر و نادانی کاهش می‌یابد، بنابراین اگر به درستی راه را ببینی، کفر دیگر وجود نخواهد داشت.
گر کنی اینچنین ولی گردی
از عطای خدا ملی گردی
هوش مصنوعی: اگر این‌گونه رفتار کنی، با داشتن بخشش‌های خدا به محبوبیت و عزت خواهی رسید.
چند روزه است عمر این عالم
جانها هست بستۀ یک دم
هوش مصنوعی: عمر این جهان چند روزی بیشتر نیست و زندگی انسان‌ها به یک لحظه وابسته است.
از دمی زنده ‌ ای که آن باد است
نیک بنگر که سست بنیاد است
هوش مصنوعی: از لحظه‌ای که زنده‌ای، مانند بادی است که در حال وزیدن است. باید خوب توجه کنی که این وجود، بی‌پایه و سست است.
زنده از باده شو مپیما باد
اعتمادی مکن بر این بنیاد
هوش مصنوعی: زندگی را با نوشیدن شراب زنده کن و به این پایه و بنیانی که داری، اعتمادی نداشته باش.
زنده از عشق شو نه از تن و جان
تا بمانی چو عشق جاویدان
هوش مصنوعی: عاشق شو و حیات خود را از عشق بگیر، نه از بدن و جان، تا همیشه مانند عشق، جاودانه باقی بمانی.
هیکل الجسم مانع حائل
فارس الروح واصل جائل
هوش مصنوعی: وجود جسمانی مانع و مانع از رسیدن روح به عالم معنویت است و روح همچنان در جستجوی تماشا و سیاحت در این عالم است.
تارک الجسم طالب صادق
هو فی الخلق عالم حاذق
هوش مصنوعی: کسی که بدن را رها کرده و به عالم معنوی پرداخته، فردی است راستگو و در میان مردم دارای دانش و مهارت است.
شرک الجسم خرقه اولی
بلبل الروح منه فی البلوی
هوش مصنوعی: جسمی که دچار نقص و عیب است، معصوم‌تر از بلبل روح است که در مشکلات و مصائب روحی قرار دارد.
فی هواه یطیر طیر الروح
بعد ما کان فی الفراق ینوح
هوش مصنوعی: پس از جدایی، در عشق او مانند پرنده‌ای روح‌پرواز می‌کنم و از درد فراق ناله می‌زنم.
روح من طارفی ریاض الوصل
وصله غیر قابل للفصل
هوش مصنوعی: روح من مانند یک پرنده‌ای است که در باغ وصال پرواز می‌کند و هیچ چیز نمی‌تواند او را از این پرواز جدا کند.
طالب الحق لایخاف الموت
هو بالصدق طالب للفوت
هوش مصنوعی: جستجوگر حقیقت از مرگ نمی‌ترسد، زیرا او با راستی به دنبال آن چیزی است که از دست رفته.
جسمه فی مواته ینقی
روحه فی قنائه یبقی
هوش مصنوعی: در زمانی که جسم در آرامش و سکوت است، روح در کمال توانایی و آزادی باقی می‌ماند.