عروس خیال از حجلهٔ اندیشه برون آوردن و او را در نظر ناظران جلوه دادن در تعریف بزمگاه سرور و صفت دامادی منظور
عروس نظم را جویای این بکر
چنین شد خواستگار از حجلهٔ فکر
که چون خسرو از آن دشت فرحبخش
به عزم شهر راند از جای خود رخش
شبی دستور را سوی حرم خواند
به آن جایی که دستور است بنشاند
پس آنگه گفت او را کای خردکیش
به دانایی ز هر صاحب خرد پیش
بر آنم تا نهال نوبر خویش
گل نورستهٔ جان پرور خویش
سهی سرو ریاض کامکاری
گل بستان فروز نامداری
فروزان شمع بزم آرای عصمت
در یکدانهٔ دریای عصمت
ببندم عقد با شهزاده منظور
چه میگویی در این اندیشه دستور
وزیر از گنج عصمت شد گهر سنج
زبان را کرد مفتاح در گنج
کهای رایت خرد را درةالتاج
به عقلت رأی دور اندیش محتاج
نکو اندیشهای فرخنده راییست
عجب تدبیر و رای دلگشاییست
از او بهتر نمییابم در این کار
اگر واقع شودخوبست بسیار
اشارت کرد شه تا رفت دستور
بیان فرمود حرف او به منظور
جوابش داد منظور خردمند
که ای بگسسته دانش از تو پیوند
منم شه را کم از خدام درگاه
چه حد بنده و دامادی شاه
قبولم گر کند شه در غلامی
زنم در دهر کوس نیکنامی
بگو باشد که صاحب اختیاری
چه گویم اختیار بنده داری
زند اقبال من بر چرخ خرگاه
شوم گر قابل دامادی شاه
به نزد پادشه جا کرد دستور
بگفت آنها که با او گفت منظور
از آن گفتار خسرو شاد گردید
دلش از بند غم آزاد گردید
قضا را بود فصل نوبهاران
ز ابر نوبهاری ژاله باران
نسیم صبحدم در مشکباری
معطر جان ز باد نوبهاری
هزاران مرغ هر سو نغمه پرداز
جهان پر صیت مرغان خوش آواز
به سوسن از هوا شبنم فتاده
شده هر برگ تیغی آب داده
عروس گل نقاب از رخ گشوده
رخ از زنگار گون برقع نموده
صبا بر غنچه کسوت پاره کرده
برون افتاده راز گل ز پرده
بنفشه هر نفس در مشک ریزی
صبا هر جا شده در مشک بیزی
تو گفتی زال شاخ مشک بید است
که او در کودکی مویش سفید است
عیان چون پای مرغابی ز هر سوی
نهال سرخ بیدی بر لب جوی
ز باران بهاری سبزه خرم
دماغ غنچه و گلتر ز شبنم
بنفشه زان در آب انداخت قلاب
که ماهیبد ز عکس بید در آب
به تارک نارون را زان سپر بود
که از سنگ تگرگش بیم سر بود
به سوی ارغوان چون دیده بگشاد
شکوفه بر زمین از خنده افتاد
بلی بیخنده آن کس چون نشیند
که بر هندوی گلگون جامه بیند
ز شاخ سبز گر گل شد گرانبار
عیان قوس قزح را سد نمودار
دهد تا آب تیغ کوهساران
نمد آورد میغ نوبهاران
دمیده سبزه هر سو از دل سنگ
نهان گردیده تیغ کوه در زنگ
درخت گل ز فیض باد نوروز
به رنگ سبزه خرگاهیست گلدوز
نهال بید شد در پوستین گم
درخت یاسمین پوشید قاقم
به عزم جشن زد شاه جوانبخت
به روی سبزه چون گل زر نشان تخت
سرافرازان لشکر سرکشیدند
به پای تخت خاصان آرمیدند
به پیش تخت خود منظور را خواند
به پهلوی خودش بر تخت بنشاند
چو جا بر جای خود خلق آرمیدند
به مجلس خادمان خوانهاکشیدند
نه خوانی بوستان دلگشایی
به غایت دلنشین بستان سرایی
دراو هر گرد خوانی آسمانی
بر او اطباق سیمین کهکشانی
سماطش گسترانیده سحابی
براو هر نان گرمی آفتابی
درخت صحن او فردوس کردار
ز الوان میوهها گردیده پربار
چو خوانسالار بیرون برد خوان را
ز می شد سرگران رطل گران را
خضر گردید مینای میناب
ز جوی زندگانی گشته پر آب
حریفان سرخوش از جام پیایی
سر ساغر گران گردیده از می
صراحی لب نهاده بر لب جام
گرفته جام از لعل لبش کام
ز میناها فروغ آب انگور
چنان کز نخل موسا آتش طور
کشیده آتش از مینا زبانه
فکنده جام را آتش به خانه
رخ ساقی ز می گردیده گلرنگ
چو بلبل کرده مطرب ناله آهنگ
ز هر سو مطربی در نغمه سازی
به زلف چنگ کردی دست یازی
هوای لعل مطرب در سر نی
شده دمساز فریاد پیاپی
ز دف در بزمگاه افتاده آواز
ز دست مطربان مجلس فغان ساز
نواسازان نوا کردند آهنگ
سخن در پرده قانون گفت با چنگ
فتاد از مطربان خوش ترانه
به عالم نغمهٔ چنگ و چغانه
اشارت کرد شاه هفت کشور
که تا بستند عقد آن دو گوهر
عروس خور چو شد زین حجله بیرون
به گوهر داد زیب حجله گردون
به سوی حجله شد منظور خوشحال
به مقصودش عروس جاه و اقبال
در آمد در بهشت بیقصوری
در او از هر طرف در جلوه حوری
نظر چون کرد دید از دور تختی
به روی تخت حور نیک بختی
ز باغ دلبری قدش نهالی
رخش از گلشن جنت مثالی
به اوج دلبری ماهی نشسته
به دور مه ز گوهر هاله بسته
از او خوبی گرفته غایت اوج
محیط حسن را ابروی او موج
سپاه غمزهٔ او تاجداران
صف مژگان او خنجر گذاران
دو چشم او دو هندوی سیه دل
گرفته گوشهٔ میخانه منزل
لب لعلش حیات جاودانی
به وصلش تشنه آب زندگانی
به تنگی ز آن دهان ذره مقدار
نفس راه گذر میدید دشوار
به خوان حسن بهر قوت جانها
ز دندان و لب او شیر و خرما
چو گستردی بساط عشوه سازی
به رخ از مهر و مه میبرد بازی
به روی تخت جا در پهلویش ساخت
چو طوقش دستها در گردن انداخت
چو خلوتخانه خالی شد ز اغیار
نیاز و ناز را شد گرم بازار
گهی این دست آنرا بوسه دادی
گهی آن سر به پای این نهادی
دمی این نار او چیدی به دستان
دمی آن سیب این کندی به دندان
به سوی باغ شد منظور مایل
شکفت از شوق باغش غنچه سان دل
خدنگش کرد صید اندازی آهنگ
ز خون صید پیکان گشت گلرنگ
به سوی گنج دزدی راه پیمود
به سوزن قفل را از گنج بگشود
به گردابی درون شد ماهی سیم
الف پیوسته شد با حلقهٔ میم
چکید از شاخ مرجان لؤلؤ تر
لبالب گشت درج از لعل و گوهر
هوا داری ز بزمی دور گردید
سرشک از دیدهٔ نمناک بارید
نخستین گشت گلگون عرق بار
ز میدان چون برون شد رفت از کار
سحر چون گشت منظور نکو نام
ز خلوتخانه آمد سوی حمام
طلب فرمود ناظر را سوی خویش
به دمسازی نشاندش پهلوی خویش
ز هر جاکرد با ناظر حکایت
به جا آورد لطف بینهایت
غرض این داشت آن سروگل اندام
گهی از خانه گر بیرون زدی گام
که با ناظر درآید از در لطف
نظر بر وی گشاید از سر لطف
هزاران جان فدای دلربائی
که تا بخشد نوای بینوایی
طریق دوستاری آورد پیش
کند قطع نظر از شادی خویش
آمدن ناظر و منظور به لشگرگاه اقبال و آگاهی شاه جهانپناه از صورت احوال و استقبال ایشان کردن و شرایط اعزاز بجای آوردن: دلا بر عکس ابنای زمان باشنشستن شاهزاده بر تخت شهریاری و بلند آوازه گشتن در خطبهٔ کامکاری و در اختصار قصه کوشیدن و لباس تمامی بر شاهد فسانه پوشیدن: چنین از یاری کلک جوانبخت
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عروس نظم را جویای این بکر
چنین شد خواستگار از حجلهٔ فکر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی که به زیبایی و نظم شعر علاقهمند است، با اشتیاق به دنبال دانایی و خلاقیت در دنیای فکر و اندیشه میباشد. او به طرز عاشقانهای به جستجوی ایدهها و الهامات میپردازد، همانطور که خواستگاری برای دستیابی به محبوب خود تلاش میکند.
که چون خسرو از آن دشت فرحبخش
به عزم شهر راند از جای خود رخش
هوش مصنوعی: وقتی خسرو از دشت زیبا و خوشبخش به سمت شهر حرکت کرد، اسبش را از مکانش به جلو راند.
شبی دستور را سوی حرم خواند
به آن جایی که دستور است بنشاند
هوش مصنوعی: شبی، کسی دستور را فراخواند و او را به جایی هدایت کرد که در آنجا میتواند بنشیند.
پس آنگه گفت او را کای خردکیش
به دانایی ز هر صاحب خرد پیش
هوش مصنوعی: سپس او به او گفت: ای کسی که کم خردی، در دانایی از هر صاحب عقل و فهمی جلوتر باش.
بر آنم تا نهال نوبر خویش
گل نورستهٔ جان پرور خویش
هوش مصنوعی: من قصد دارم که جوانهای تازه و شاداب از وجود خودم بپرورانم که جانم را سرشار از زندگی کند.
سهی سرو ریاض کامکاری
گل بستان فروز نامداری
هوش مصنوعی: درختان خوشقد و قامت و زیبا در باغ، با شکوفههای درخشان و نامی پرآوازه، نمایانگر دنیای خوشبختی و زیباییاند.
فروزان شمع بزم آرای عصمت
در یکدانهٔ دریای عصمت
هوش مصنوعی: شمعی که در مجلس پاکی و عفت در قلب دریای پاکی و عفت میدرخشد.
ببندم عقد با شهزاده منظور
چه میگویی در این اندیشه دستور
هوش مصنوعی: من در فکر بستن پیمان با یک شاهزاده هستم، اما تو چه نظری داری و دلیلی برای این اندیشهات چیست؟
وزیر از گنج عصمت شد گهر سنج
زبان را کرد مفتاح در گنج
هوش مصنوعی: وزیر با دانش و پاکی خود، مانند جواهری گرانبها، زبان را وسیلهای برای دستیابی به ثروت و دانش قرار داد.
کهای رایت خرد را درةالتاج
به عقلت رأی دور اندیش محتاج
هوش مصنوعی: ای کسی که پرچم خرد را به دست داری، برای رسیدن به دانایی و دوراندیشی به عقل و فکر نیاز داری.
نکو اندیشهای فرخنده راییست
عجب تدبیر و رای دلگشاییست
هوش مصنوعی: فکر خوب و اندیشه بلند، باعث شادی و خوشحالی میشود و تدبیر و راهحل دلپذیری را به ارمغان میآورد.
از او بهتر نمییابم در این کار
اگر واقع شودخوبست بسیار
هوش مصنوعی: اگر کسی در این کار بهتر از او وجود نداشته باشد، بسیار خوب است که او واقعاً در این کار موفق شود.
اشارت کرد شه تا رفت دستور
بیان فرمود حرف او به منظور
هوش مصنوعی: سلطان اشارهای کرد و دستور داد، سپس سخن او با هدف مشخص بیان شد.
جوابش داد منظور خردمند
که ای بگسسته دانش از تو پیوند
هوش مصنوعی: خردمند به او گفت: ای کسی که دانش از تو جدا شده است، این پاسخ را بپذیر.
منم شه را کم از خدام درگاه
چه حد بنده و دامادی شاه
هوش مصنوعی: من به اندازه خدمتکاران درگاه شاه خاضع و فروتن هستم، اما در عین حال خود را همانند داماد شاه میدانم.
قبولم گر کند شه در غلامی
زنم در دهر کوس نیکنامی
هوش مصنوعی: اگر پادشاه مرا بپذیرد و در خدمت او باشم، برایم فرقی ندارد، زیرا در این دنیا به خوبی و نیک نامی معروف خواهم شد.
بگو باشد که صاحب اختیاری
چه گویم اختیار بنده داری
هوش مصنوعی: بگو که شاید کسی که انتخابکننده است، چه میتوانم بگویم در مورد اختیار یک بنده.
زند اقبال من بر چرخ خرگاه
شوم گر قابل دامادی شاه
هوش مصنوعی: اگر قسمت من باشد که به خوشبختی برسم، همانند عروسی با شاه، زندگیام سرشار از سعادت خواهد شد.
به نزد پادشه جا کرد دستور
بگفت آنها که با او گفت منظور
هوش مصنوعی: پادشاه به مشاوران خود دستور داد تا به کسانی که با او صحبت کرده بودند، توجه کنند و منظور آنها را درک کنند.
از آن گفتار خسرو شاد گردید
دلش از بند غم آزاد گردید
هوش مصنوعی: دلش از شنیدن سخنان خسرو شاد شد و از غمهایش رهایی پیدا کرد.
قضا را بود فصل نوبهاران
ز ابر نوبهاری ژاله باران
هوش مصنوعی: این ابیات به توصیف فصلی از بهار میپردازد که با بارشهای تازه و زیبای بهاری همراه است. بارانهایی که از ابرهای بهاری میبارند، نشانی از تازگی و رونق طبیعت در این فصل هستند. بهار به عنوان زمانی برای renewal و برکت، به زندگی جانی تازه میبخشد.
نسیم صبحدم در مشکباری
معطر جان ز باد نوبهاری
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی در هوای خوشبو و معطر، جان را با لطافت باد بهاری تازه میکند.
هزاران مرغ هر سو نغمه پرداز
جهان پر صیت مرغان خوش آواز
هوش مصنوعی: هزاران پرنده در جهات مختلف آواز میخوانند و نام جهان پر از آوازهای دلنواز این پرندگان است.
به سوسن از هوا شبنم فتاده
شده هر برگ تیغی آب داده
هوش مصنوعی: شبنم بر روی سوسنها نشسته و هر برگ آن مانند تیغی پر از آب شده است.
عروس گل نقاب از رخ گشوده
رخ از زنگار گون برقع نموده
هوش مصنوعی: عروس گل چهرهاش را از پوشش برداشته و زیباییاش همچون درخشش و درخشان است.
صبا بر غنچه کسوت پاره کرده
برون افتاده راز گل ز پرده
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی با نرمی بر غنچهها میوزد و راز دلانگیز گلها را از پرده پنهانی خارج میکند.
بنفشه هر نفس در مشک ریزی
صبا هر جا شده در مشک بیزی
هوش مصنوعی: بنفشه هر بار که بوی خوشی را احساس میکند، مانند عطر مشک به خود میگیرد و هر جا که باشد، آن عطر را پخش میکند.
تو گفتی زال شاخ مشک بید است
که او در کودکی مویش سفید است
هوش مصنوعی: تو گفتی زال مانند شاخ بید است و این که او در دوران کودکی مویش سفید بوده است.
عیان چون پای مرغابی ز هر سوی
نهال سرخ بیدی بر لب جوی
هوش مصنوعی: درختان سرخ رنگی به دور جوی قرار دارند و مانند پاهای مرغابی، در سمتهای مختلف دیده میشوند.
ز باران بهاری سبزه خرم
دماغ غنچه و گلتر ز شبنم
هوش مصنوعی: بارانهای بهاری باعث شده که سبزهها شاداب و خوشبو شوند و غنچه و گل هم از شبنم خوشحال و تازه به نظر برسند.
بنفشه زان در آب انداخت قلاب
که ماهیبد ز عکس بید در آب
هوش مصنوعی: بنفشه با فریب و نیرنگی در آب قلابی انداخت تا ماهی بدی را که به تصویر بید در آب میخورد، به دام بیندازد.
به تارک نارون را زان سپر بود
که از سنگ تگرگش بیم سر بود
هوش مصنوعی: تارک درخت نارون به خاطر سپر بودنش است، چرا که از سنگ و تگرگ آسیب میبیند و نگران است.
به سوی ارغوان چون دیده بگشاد
شکوفه بر زمین از خنده افتاد
هوش مصنوعی: وقتی به سمت درخت ارغوان نگاه کردم، دیدم که شکوفهها بر روی زمین ریخته و گویی از شادی به زمین افتادهاند.
بلی بیخنده آن کس چون نشیند
که بر هندوی گلگون جامه بیند
هوش مصنوعی: آری، کسی که بر چهرهی زیبا و با رنگ لباس دلنشین هندویی نگاه کند، اگر لبخند به لب نیاورد، در واقع خود را زجر میدهد.
ز شاخ سبز گر گل شد گرانبار
عیان قوس قزح را سد نمودار
هوش مصنوعی: اگر از شاخهی سبز گل سنگین شود، قوس قزح را به خوبی نشان میدهد.
دهد تا آب تیغ کوهساران
نمد آورد میغ نوبهاران
هوش مصنوعی: باران بهاری باعث میشود که آبهای کوهها روان شود و زمین را سیراب کند.
دمیده سبزه هر سو از دل سنگ
نهان گردیده تیغ کوه در زنگ
هوش مصنوعی: سبزهها از دل سنگها بیرون آمدهاند و در هر طرف روئیدهاند، در حالی که تیغ کوهها در زنگار و فرسایش پنهان شده است.
درخت گل ز فیض باد نوروز
به رنگ سبزه خرگاهیست گلدوز
هوش مصنوعی: درخت گل به واسطهی وزش باد در نوروز، به رنگ سبز و زیبا مانند تزیینات گلدوزی شده است.
نهال بید شد در پوستین گم
درخت یاسمین پوشید قاقم
هوش مصنوعی: درخت یاسمن که به زیبایی معروف است، در ظاهر خودش به لحاظ پروانهای و نرم بودن مثل یک نهال بید به نظر میآید، اما در حقیقت درونش و در لایههایش یک پیچیدگی و رمز و راز وجود دارد که با یک لایه پنهانی مخفی شده است.
به عزم جشن زد شاه جوانبخت
به روی سبزه چون گل زر نشان تخت
هوش مصنوعی: شاه جوان با ارادهای قوی به برپایی جشن پرداخت و بر روی چمنزاری که به زیبایی گلهای زرین میدرخشید، تکیه زد.
سرافرازان لشکر سرکشیدند
به پای تخت خاصان آرمیدند
هوش مصنوعی: سربازان شجاع و برتر لشکر، مبارزه را آغاز کردند و در کنار فرمانروایان ویژه آرام گرفتند.
به پیش تخت خود منظور را خواند
به پهلوی خودش بر تخت بنشاند
هوش مصنوعی: او درخواست را به پیش درگاه خود آورده و پس از خواندن آن، او را در کنار خود بر روی تخت نشاند.
چو جا بر جای خود خلق آرمیدند
به مجلس خادمان خوانهاکشیدند
هوش مصنوعی: وقتی که مردم در جای خود آرام گرفتند، خادمان سفرهها را به مجلس آوردند.
نه خوانی بوستان دلگشایی
به غایت دلنشین بستان سرایی
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و دلنشینی باغی اشاره شده که بسیار شاداب و دلپذیر است و با خواندن آن، انسان احساس خوشحالی و آرامش میکند.
دراو هر گرد خوانی آسمانی
بر او اطباق سیمین کهکشانی
هوش مصنوعی: در هر دور گرد و غباری که به وجود میآید، آسمانی از جنس نقرهای و کهکشانی بر او سایه میافکند.
سماطش گسترانیده سحابی
براو هر نان گرمی آفتابی
هوش مصنوعی: او سفرهای پهن کرده که مانند ابر است و بر روی آن هر نانی که آفتاب بر آن بتابد، گرم و لذیذ میشود.
درخت صحن او فردوس کردار
ز الوان میوهها گردیده پربار
هوش مصنوعی: درختی که در حیاط او رشد کرده، به خاطر انواع میوههایی که دارد، مانند بهشتی پرثمر و پربار شده است.
چو خوانسالار بیرون برد خوان را
ز می شد سرگران رطل گران را
هوش مصنوعی: وقتی رئیس مجلس سفره را به بیرون برد، شراب را هم به همراه خود آورد و جام سنگین را برای نوشیدن آماده کرد.
خضر گردید مینای میناب
ز جوی زندگانی گشته پر آب
هوش مصنوعی: خضر، به نوعی زنده و جوان شده است، گویی که میخوارگی از جوی زندگی پر آب شده است.
حریفان سرخوش از جام پیایی
سر ساغر گران گردیده از می
هوش مصنوعی: رقبای خوشحال از نوشیدن شراب، در حال جشنی شاداب و دارای دلخوشی هستند و با شادمانی دور هم جمع شدهاند و از می لذت میبرند.
صراحی لب نهاده بر لب جام
گرفته جام از لعل لبش کام
هوش مصنوعی: لیوانی که بر لبش قرار گرفته، جام را از زیبایی لبهایش پر کرده است.
ز میناها فروغ آب انگور
چنان کز نخل موسا آتش طور
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و روشنی خنکای شراب انگور اشاره میکند و آن را با شعله آتش کوه طور که حضرت موسی در آنجا با خداوند صحبت کرد، مقایسه میکند. این توصیف نشاندهندهی تأثیر و نیروی جادویی شراب است که میتواند روح را پرانرژی و متعالی کند.
کشیده آتش از مینا زبانه
فکنده جام را آتش به خانه
هوش مصنوعی: آتش از مینا به بیرون زبانه میکشد و جام را شعلهور میکند و این آتش به خانه هم رسیده است.
رخ ساقی ز می گردیده گلرنگ
چو بلبل کرده مطرب ناله آهنگ
هوش مصنوعی: چهرهی زیبا و دلنشین ساقی مانند گل سرخ است که بلبل را به آواز خواندن و نغمهسرایی وامیدارد.
ز هر سو مطربی در نغمه سازی
به زلف چنگ کردی دست یازی
هوش مصنوعی: از هر طرف، نوازندگانی در حال نغمهپردازی هستند و به زلف معشوق چنگ میزنند.
هوای لعل مطرب در سر نی
شده دمساز فریاد پیاپی
هوش مصنوعی: هوا پر از عطر و بوی لعل، طوری شده که در سرم نشسته و بارها فریاد میزنم.
ز دف در بزمگاه افتاده آواز
ز دست مطربان مجلس فغان ساز
هوش مصنوعی: در مجلس شادی، صدای دف به گوش میرسد و نوازندگان، آهنگی غمگین برپا کردهاند.
نواسازان نوا کردند آهنگ
سخن در پرده قانون گفت با چنگ
هوش مصنوعی: نوازندگان شروع به نواختن کردند و با صدای سازشان، آهنگی از سخن را در زیر سایه قانون بیان کردند.
فتاد از مطربان خوش ترانه
به عالم نغمهٔ چنگ و چغانه
هوش مصنوعی: از دست مطربان خوش صدایی که آهنگهای زیبا میخوانند، نغمهای به یادگار به دنیا آورده شده است که همچون آواز چنگ و چغانهای دلنشین است.
اشارت کرد شاه هفت کشور
که تا بستند عقد آن دو گوهر
هوش مصنوعی: شاه هفت کشور اشاره کرد که برای به هم پیوستن و ازدواج آن دو گوهر عالی، اقدام کنند.
عروس خور چو شد زین حجله بیرون
به گوهر داد زیب حجله گردون
هوش مصنوعی: وقتی عروس خورشید از این آسمان بیرون میآید، زیبایی آن به زیبایی آسمان افزوده میشود.
به سوی حجله شد منظور خوشحال
به مقصودش عروس جاه و اقبال
هوش مصنوعی: دوست خوشحال به سمت جایگاه شادیاش رفت و به آرزویش که عروس زیبا و خوششانسی است دست یافت.
در آمد در بهشت بیقصوری
در او از هر طرف در جلوه حوری
هوش مصنوعی: به بهشت وارد میشود و بیگناه است. از هر سو زیباییهای حوریها او را محاصره کردهاند.
نظر چون کرد دید از دور تختی
به روی تخت حور نیک بختی
هوش مصنوعی: وقتی نگاه کردم، از دور تختی را دیدم که بر روی آن، حوری خوشبخت نشسته بود.
ز باغ دلبری قدش نهالی
رخش از گلشن جنت مثالی
هوش مصنوعی: در باغ عشق، قد او همچون گلی است که از بهشت نمونهاش را آوردهاند.
به اوج دلبری ماهی نشسته
به دور مه ز گوهر هاله بسته
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و دلربایی ماه اشاره شده است که در مرکز توجه قرار دارد و دور آن ابرهایی نرم و درخشان مثل مروارید به دورش حلقه زدهاند. این تصویر نشاندهندهی جذابیت و لطافت این منظره است.
از او خوبی گرفته غایت اوج
محیط حسن را ابروی او موج
هوش مصنوعی: او از خوبیها و زیباییها چنان بهرهای دارد که ابروی او به تنهایی میتواند نشانهای از اوج زیبایی و جذابیت باشد.
سپاه غمزهٔ او تاجداران
صف مژگان او خنجر گذاران
هوش مصنوعی: چشمهای او مانند سپاهی از زیبایی هستند و مژگانش همچون تاجی بر سر دارد که خطرناک و تیز مانند خنجر میباشد.
دو چشم او دو هندوی سیه دل
گرفته گوشهٔ میخانه منزل
هوش مصنوعی: دو چشم او مانند دو هندوی دل شکستهای است که در گوشهٔ میخانه نشستهاند.
لب لعلش حیات جاودانی
به وصلش تشنه آب زندگانی
هوش مصنوعی: لبی به رنگ لعل، زندگی جاودانهای را به همراه دارد و با وصالش، به آب زندگی نیازمند است.
به تنگی ز آن دهان ذره مقدار
نفس راه گذر میدید دشوار
هوش مصنوعی: به خاطر تنگی آن دهان، نفس کشیدن و عبور از آن مکان برای ذرهای سخت و دشوار بود.
به خوان حسن بهر قوت جانها
ز دندان و لب او شیر و خرما
هوش مصنوعی: به برکت حسن، جانها قوت میگیرند و از دندانها و لبهای او شیر و خرما میریزند.
چو گستردی بساط عشوه سازی
به رخ از مهر و مه میبرد بازی
هوش مصنوعی: وقتی که با زیبایی و جذابیت خود دل افراد را میربایی و محبت و زیباییات همه جا را پر کرده، بازی عشق را آغاز میکنی.
به روی تخت جا در پهلویش ساخت
چو طوقش دستها در گردن انداخت
هوش مصنوعی: بر روی تخت، جایی برای پهلو قرار داد و مانند طوق، دستانش را به دور گردن آن انداخت.
چو خلوتخانه خالی شد ز اغیار
نیاز و ناز را شد گرم بازار
هوش مصنوعی: وقتی که جای خلوت از حضور دیگران خالی شد، نیاز و محبت در آنجا رونق پیدا کرد.
گهی این دست آنرا بوسه دادی
گهی آن سر به پای این نهادی
هوش مصنوعی: گاهی دست کسی را میبوسی و گاهی هم سر خود را به پای او میگذاری.
دمی این نار او چیدی به دستان
دمی آن سیب این کندی به دندان
هوش مصنوعی: لحظهای، آن نارنج را در دست گرفتی و لحظهای دیگر، سیب را با دندان گاز زدی.
به سوی باغ شد منظور مایل
شکفت از شوق باغش غنچه سان دل
هوش مصنوعی: به سمت باغ رفت تا به آنجا برسد، و از شوقی که داشت، دلش مانند غنچهای در حال شکفتن بود.
خدنگش کرد صید اندازی آهنگ
ز خون صید پیکان گشت گلرنگ
هوش مصنوعی: یک شکارچی با تیر و کمانش خون نشانهاش را میزند و به این ترتیب رنگ گلها را به خون بدل میکند.
به سوی گنج دزدی راه پیمود
به سوزن قفل را از گنج بگشود
هوش مصنوعی: به سمت گنجی که دزدی کرده بود، رفت و با استفاده از یک سوزن، قفل آن را باز کرد.
به گردابی درون شد ماهی سیم
الف پیوسته شد با حلقهٔ میم
هوش مصنوعی: در اعماق آب، ماهی به گودالی فرو رفته و به طور مداوم با حلقهای از الفها و میمها مرتبط شده است.
چکید از شاخ مرجان لؤلؤ تر
لبالب گشت درج از لعل و گوهر
هوش مصنوعی: از شاخ مرجان، مرواریدهایی درخشان چکیده شده و دریا با سنگهای قیمتی و گوهرها پر شده است.
هوا داری ز بزمی دور گردید
سرشک از دیدهٔ نمناک بارید
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که شخصی از یک جشن یا محفل شاد دور شده و از چشمانش اشک میریزد. این اشکها نشانهای از اندوه و غم او هستند که به خاطر فاصله گرفتن از آن لحظات خوشایند به وجود آمدهاند.
نخستین گشت گلگون عرق بار
ز میدان چون برون شد رفت از کار
هوش مصنوعی: اولین برش گلهای سرخ مانند عرقی که از بدن بیرون میآید، از میدان خارج شد و کارش تمام شد.
سحر چون گشت منظور نکو نام
ز خلوتخانه آمد سوی حمام
هوش مصنوعی: زمانی که صبح طلوع کرد و نام نیکو مشخص شد، از خلوتی به سمت حمام رفت.
طلب فرمود ناظر را سوی خویش
به دمسازی نشاندش پهلوی خویش
هوش مصنوعی: او خواست که ناظر را به سوی خود دعوت کند و او را در کنار خود نشاند.
ز هر جاکرد با ناظر حکایت
به جا آورد لطف بینهایت
هوش مصنوعی: از هر جایی که ناظر داستانی را به خوبی ببیند، لطفی بیپایان را به نمایش میگذارد.
غرض این داشت آن سروگل اندام
گهی از خانه گر بیرون زدی گام
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و ظرافت یک فرد با قامت بلند و خوشساخت اشاره دارد که گاهی از خانه خارج میشود. به نوعی میخواهد بگوید که این شخص با وجود زیبایی و جاذبهاش، گاهی اوقات خود را از محیط خارج کرده و در معرض دید دیگران قرار میدهد.
که با ناظر درآید از در لطف
نظر بر وی گشاید از سر لطف
هوش مصنوعی: کسی که با نگاهش به دیگران توجه میکند، از روی محبت و مهربانی در دل آنها در را به روی خود باز میکند.
هزاران جان فدای دلربائی
که تا بخشد نوای بینوایی
هوش مصنوعی: هزاران جان آماده فدا شدن برای کسی که با زیباییهایش، نوای دلنوازی برای بینوایان به ارمغان میآورد.
طریق دوستاری آورد پیش
کند قطع نظر از شادی خویش
هوش مصنوعی: راه دوستی را انتخاب کن و در این مسیر، به خوشیهای خود فکر نکن و همیشه از طرف دوستیت پیش قدم باش.