بخش ۳ - در سپاسگزاری
فرض بود بر همه شکر و سپاس
شکر و سپاسی نه به حد قیاس
شکر و سپاسی که خدا را سزد
خالق ما، رازق ما را سزد
رازق ما آن که به خوان نعم
خواند جهان را به وجود از عدم
هست جهان سفرهٔ احسان او
اهل جهان زله خور خوان او
هر که نه پروردهٔ این نعمت است
از سر خوان عدمش قسمت است
مائدهٔ فیض چه جزو و چه کل
برده از او فیض چه خار و چهگل
او چمن آراست دگرها چمن
باد برد شاخ گل و نسترن
ور نکند طرح چمن از نخست
بر قد گلبن نشود جامه چست
نسخه هر گل که رقمها در اوست
شرح کمال چمن آرا در اوست
حرف نگار صحف کاینات
بی ورق و بی قلم و بی دوات
نقش کن لوح درون و برون
صنعتش از تهمت آلت مصون
گر نبود آهن خارا تراش
سنگ کجا بت شود از بت تراش
بتگر اگر تیشه نیارد به دست
پیکر بت را نتوان نقش بست
ور نبود قوت آن پیشهاش
رخنهگر کار شود تیشهاش
بت که نگارنده شدش بت نگار
چون دهدش کس به خدایی قرار
هست خدا آن که بود بینیاز
در همه کاری همه را کار ساز
آنکه مقدم عدمش بر وجود
چون کندش کس به خدایی سجود
نقش نبود از بت و از بت نگار
کاو همه را بود خداوندگار
پیشتر از نام بت و بت پرست
بود خداوند بدینسان که هست
جان و جسد را به هم الفت فزای
و ز دل و جان گرد کدورت زدای
راهنمای خرد راهجوی
کام گشای نفس گرم پوی
پویهده ابلق گیتی نورد
گرمکن زردهٔ آفاق گرد
غالیهسای چمن دلفروز
مجمره گردان گل عود سوز
زنگزدای دل دلخستگان
قفلگشای در دربستگان
عقده گشاینده دشوارها
چاره نماینده آزارها
تاب ده لالهٔ لعلی چراغ
جام گر نرگس زرین ایاغ
کحل کش باصرهٔ ماه ومهر
مشعله افروز بساط سپهر
صدر نشان دل روشنضمیر
خردهشناس خرد خردهگیر
عقل که هست از همه آگاهتر
در ره او از همه گمراهتر
راه به کنهش نبرد عقل کس
معرفت الله همین است و بس
صدق ندارد نفس هیچ کس
صادق اگرهست بود صبح و بس
بر سر این لوح رقم مختلف
نیست یکی راست به غیر از الف
نیست در این لجه به غیر از سحاب
آن که شداز حرف حیا نام یاب
هیچ کمر بسته به جز نی نماند
صاف دلی غیر خم می نماند
کیست در این دیر حوادثپذیر
غیر خم میکه بود گوشه گیر
روی زمین ز اهل هنر رفتهاند
اهل هنر زیر زمین خفتهاند
صافی از این میکده باقی نماند
گشت تهی شیشه و ساقی نماند
شمع فروزنده ز پرتو نشست
صبح شد و رونق مجلس شکست
تیره گلی از می گلرنگ ماند
کان تهی از لعل شد و سنگ ماند
گشت تهی بزم ز شمع طراز
ماند همین دودهای از شمع باز
گنج زجا رفت وبه جا خفت مار
لیک نه ماری که بود مهره دار
بگذر از این طایفه ماروش
بر صفت مار به آزار خوش
خیز و منه پا به سر راهشان
بشنو و مگذر ز گذرگاهشان
پای نهی در ره افعی به خاک
لیک کنندت دم فرصت هلاک
تا نشوی همچو زمین پایمال
دور نشین از همه گردون مثال
روی به مردم منما چون پری
تا طلبندت به سد افسونگری
رخ منما وز همه در پرده باش
بر صفت روز گذر کرده باش
تا چو کند یاد تو در دل گذار
روی دهد گریه بیاختیار
بگذر از این طایفه پرده در
پردهنشین باش چو نور بصر
رسم وفا نیست در اهل جهان
همچو وفا پای بکش از میان
باش به عزلتگه خود پا به گل
تا نروی از در کس منفعل
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فرض بود بر همه شکر و سپاس
شکر و سپاسی نه به حد قیاس
هوش مصنوعی: این متن به اهمیت شکرگزاری و قدردانی اشاره دارد. بر همه واجب است که از نعمتها و لطفهایی که دریافت کردهاند، قدردانی کنند. این شکر و سپاسگزاری نباید محدود و سطحی باشد، بلکه باید به گونهای عمیق و فراگیر باشد که فراتر از مقایسههای معمولی باشد.
شکر و سپاسی که خدا را سزد
خالق ما، رازق ما را سزد
هوش مصنوعی: سپاس و ستایشی که شایسته خداوند است، خالق و روزیدهنده ماست.
رازق ما آن که به خوان نعم
خواند جهان را به وجود از عدم
هوش مصنوعی: منبع روزی ما، آن کسی است که به سفرهای که جهان را از عدم به وجود آورده، همه موجودات را دعوت میکند.
هست جهان سفرهٔ احسان او
اهل جهان زله خور خوان او
هوش مصنوعی: جهان مانند سفرهای است که نعمتهای خداوند بر آن گسترده شده و مردم دنیا از این سفره بهرهمند میشوند.
هر که نه پروردهٔ این نعمت است
از سر خوان عدمش قسمت است
هوش مصنوعی: هر کس که از این نعمت پرورش نیافته، سهم او از عدم و نبود است.
مائدهٔ فیض چه جزو و چه کل
برده از او فیض چه خار و چهگل
هوش مصنوعی: هر چیزی که از نعمت و فضل الهی بهرهمند است، چه جزء باشد و چه کلی، از آن فیض استفاده میکند، چه به شکلی زیبا و دلنشین مانند گل باشد و چه به طور ناخواسته و خشن مانند خار.
او چمن آراست دگرها چمن
باد برد شاخ گل و نسترن
هوش مصنوعی: او باغ را آراسته است و هوای بهار بر باد، شاخههای گل و نسترن را میبرد.
ور نکند طرح چمن از نخست
بر قد گلبن نشود جامه چست
هوش مصنوعی: اگر در آغاز، طرحی برای چمن ایجاد نشود، گلستان به زیبایی خود نمیرسد و به آن جلوهای شاداب نمیدهد.
نسخه هر گل که رقمها در اوست
شرح کمال چمن آرا در اوست
هوش مصنوعی: هر گلی که در این دنیا وجود دارد، داستان زیبایی و کمال باغ را در خود دارد.
حرف نگار صحف کاینات
بی ورق و بی قلم و بی دوات
هوش مصنوعی: حرف دلبران در صفحههای کائنات، بدون نیاز به ورق، قلم و دوات نوشته شده است.
نقش کن لوح درون و برون
صنعتش از تهمت آلت مصون
هوش مصنوعی: طرز نگارش بر روی لوح درون و بیرون به گونهای است که هنر آن از اتهام و ناپاکی به دور است.
گر نبود آهن خارا تراش
سنگ کجا بت شود از بت تراش
هوش مصنوعی: اگر آهن سخت نبود، آیا سنگ هم به شکل بت تبدیل میشد؟ یعنی بدون ابزار و هنر، چیزی نمیتواند به شکل مورد نظر درآید.
بتگر اگر تیشه نیارد به دست
پیکر بت را نتوان نقش بست
هوش مصنوعی: اگر مجسمهساز ابزار لازم را در دست نداشته باشد، نمیتواند مجسمه بت را بسازد.
ور نبود قوت آن پیشهاش
رخنهگر کار شود تیشهاش
هوش مصنوعی: اگر توانایی انجام یک کار را نداشته باشد، با ابزارش نیز نمیتواند موفق شود.
بت که نگارنده شدش بت نگار
چون دهدش کس به خدایی قرار
هوش مصنوعی: وقتی که معشوق زیبا و دلبر خود را به تصویر میکشم، دیگر کسی نمیتواند او را در جایگاه خدایی قرار دهد.
هست خدا آن که بود بینیاز
در همه کاری همه را کار ساز
هوش مصنوعی: خداوند، موجودی است که هیچ نیازی به دیگران ندارد و در تمام امور، به دیگران کمک میکند.
آنکه مقدم عدمش بر وجود
چون کندش کس به خدایی سجود
هوش مصنوعی: کسی که وجودش قبل از آمدن به جهان نیست، چگونه میتواند مورد پرستش قرار گیرد؟
نقش نبود از بت و از بت نگار
کاو همه را بود خداوندگار
هوش مصنوعی: نقش و تصویر از بت و معشوق نیست، بلکه همهی اینها نشاندهندهی قدرت و خلقت خداوند است.
پیشتر از نام بت و بت پرست
بود خداوند بدینسان که هست
هوش مصنوعی: خداوند قبل از آنکه بت و بتپرستی معروف شود، وجود داشته و همواره به همین شکل باقی مانده است.
جان و جسد را به هم الفت فزای
و ز دل و جان گرد کدورت زدای
هوش مصنوعی: روح و جسم را به هم پیوندی عمیق ببخش و از دل و جانت هر گونه ناخالصی را زدوده و پاکسازی کن.
راهنمای خرد راهجوی
کام گشای نفس گرم پوی
هوش مصنوعی: این بیت به معنای آن است که یک راهنما یا مشاور خردمند میتواند به شخصی که در جستجوی راه درست است، کمک کند تا به آرامش و رضایت درونی برسد و با انگیزه و انرژی بیشتر به سوی اهدافش حرکت کند.
پویهده ابلق گیتی نورد
گرمکن زردهٔ آفاق گرد
هوش مصنوعی: برو به سوی دنیای رنگارنگ، تو که نورانی و گرما بخش هستی، در مسیر روشنایی و آگاهی حرکت کن.
غالیهسای چمن دلفروز
مجمره گردان گل عود سوز
هوش مصنوعی: در باغ زیبا و دلپذیر، شخصی مشغول پخش عطر گلهاست و در عین حال، بویی شبیه به عود را به فضا میآورد.
زنگزدای دل دلخستگان
قفلگشای در دربستگان
هوش مصنوعی: دلهای خسته را تسکین میبخشد و درهای بسته را میگشاید.
عقده گشاینده دشوارها
چاره نماینده آزارها
هوش مصنوعی: حل مشکلات سخت میتواند به برطرف کردن دردسرها و رنجها کمک کند.
تاب ده لالهٔ لعلی چراغ
جام گر نرگس زرین ایاغ
هوش مصنوعی: اگر لالهٔ قرمز را در دست داشته باشی، آن را به گونهای برافراز که مانند چراغی در جام نمایان شود، حتی اگر نرگس طلایی نیز در کنار او باشد.
کحل کش باصرهٔ ماه ومهر
مشعله افروز بساط سپهر
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که چشمان روشن و زیبا مانند کحل، سیارههایی چون ماه و خورشید را میافروزد و به آسمان زیبایی خاصی میبخشد. در واقع، زیبایی و درخشش آن چشمها مانند مشعل، نورانیت و جذابیت آسمان را افزایش میدهد.
صدر نشان دل روشنضمیر
خردهشناس خرد خردهگیر
هوش مصنوعی: سر و ظاهر انسان، نمایانگر دل و ذهن اوست، او کسی است که در جزئیات کوچک نیز نکتههای ظریف و دقت نظر دارد.
عقل که هست از همه آگاهتر
در ره او از همه گمراهتر
هوش مصنوعی: عقل، که از همه چیز آگاهی بیشتری دارد، در مسیر او از همه بیشتر گمراه است.
راه به کنهش نبرد عقل کس
معرفت الله همین است و بس
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند با عقل خویش به عمق حقیقت و ماهیت خداوند دست یابد، چرا که فهم و معرفت به او تنها به همین اندازه محدود است.
صدق ندارد نفس هیچ کس
صادق اگرهست بود صبح و بس
هوش مصنوعی: هیچ کس را نمیتوان به صداقت شناخت، اگر هم کسی صادق باشد، فقط در ساعات صبح این ویژگی را دارد و بس.
بر سر این لوح رقم مختلف
نیست یکی راست به غیر از الف
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که بر روی این لوح هیچ نوشتهای به جز حرف "الف" وجود ندارد و همه چیز به صورت یکسان و مستقیم نیست. این اشاره به یکتایی و uniqueness حرف "الف" دارد و نشان میدهد که در میان تمامی نوشتهها و نامها، تنها "الف" به عنوان نقطه آغازین وجود دارد.
نیست در این لجه به غیر از سحاب
آن که شداز حرف حیا نام یاب
هوش مصنوعی: در این دریا هیج موجود دیگری جز ابر نیست که به خاطر حیا و پوشیدگیاش نامی پیدا کرده است.
هیچ کمر بسته به جز نی نماند
صاف دلی غیر خم می نماند
هوش مصنوعی: هیچ کسی بدون هیچ گونه دغدغه یا نگرانی نمیتواند راست و راستقامت باشد، زیرا تنها نی که نرم و انعطافپذیر است، میتواند بدون خم شدن بایستد.
کیست در این دیر حوادثپذیر
غیر خم میکه بود گوشه گیر
هوش مصنوعی: در این مکان، چه کسی جز فردی گوشهگیر وجود دارد که در برابر حوادث تسلیم نشود و خم نگردد؟
روی زمین ز اهل هنر رفتهاند
اهل هنر زیر زمین خفتهاند
هوش مصنوعی: خلق و خوی اهل هنر از زمین رفته و آنها در زیر زمین مشغول خواب هستند.
صافی از این میکده باقی نماند
گشت تهی شیشه و ساقی نماند
هوش مصنوعی: در این میکده دیگر چیزی باقی نمانده است؛ بطریها خالی شدهاند و دیگر ساقی هم در کار نیست.
شمع فروزنده ز پرتو نشست
صبح شد و رونق مجلس شکست
هوش مصنوعی: شمع روشناییدار به خاطر طلوع صبح خاموش شد و حال و هوای مجلس تیره و کساد گشت.
تیره گلی از می گلرنگ ماند
کان تهی از لعل شد و سنگ ماند
هوش مصنوعی: گلی تیره از شراب رنگین به جا مانده که خالی از لعل شده و حالا به سنگ تبدیل شده است.
گشت تهی بزم ز شمع طراز
ماند همین دودهای از شمع باز
هوش مصنوعی: محفل از نور شمع خالی شد و فقط سیاهی و دودهای از شمع باقی ماند.
گنج زجا رفت وبه جا خفت مار
لیک نه ماری که بود مهره دار
هوش مصنوعی: گنج از اینجا رفت و در جایی امن است، اما اینجا مار نیست که صاحب مهره باشد.
بگذر از این طایفه ماروش
بر صفت مار به آزار خوش
هوش مصنوعی: بهتر است از این گروه فاصله بگیری، زیرا رفتارشان مانند ماری است که فقط به آزار دیگران میپردازد.
خیز و منه پا به سر راهشان
بشنو و مگذر ز گذرگاهشان
هوش مصنوعی: بپا خیز و در مسیرشان توقف کن، به صدای آنها گوش بده و از مسیرشان بیتفاوت عبور نکن.
پای نهی در ره افعی به خاک
لیک کنندت دم فرصت هلاک
هوش مصنوعی: اگر پای خود را در مسیر افعی بگذاری، حتی اگر بر خاک باشد، خطر هلاکت در کمین توست.
تا نشوی همچو زمین پایمال
دور نشین از همه گردون مثال
هوش مصنوعی: برای اینکه مانند زمین زیر پا نروندی، از همگان دوری کن و خودت را از دنیا جدا کن.
روی به مردم منما چون پری
تا طلبندت به سد افسونگری
هوش مصنوعی: هرگز خود را به مردم نشان نده چون پری، زیرا که آنها به دنبال تو هستند و از جادو و فریب استفاده میکنند.
رخ منما وز همه در پرده باش
بر صفت روز گذر کرده باش
هوش مصنوعی: گونهات را نشان بده و از همه کس پنهان باش، مانند روزی که در گذر زمان پر رنگ شدهای.
تا چو کند یاد تو در دل گذار
روی دهد گریه بیاختیار
هوش مصنوعی: زمانی که یاد تو در دل من زنده میشود، بیاختیار اشکهایم سرازیر میشود.
بگذر از این طایفه پرده در
پردهنشین باش چو نور بصر
هوش مصنوعی: از این گروه که در پیچیدگی و پنهانکاری غرقاند، عبور کن و مانند نور چشم، آشکار و روشن باش.
رسم وفا نیست در اهل جهان
همچو وفا پای بکش از میان
هوش مصنوعی: در دنیا چنان نیست که افراد به وفای خود پایبند باشند، پس بهتر است از این مسائل دور باشی و از میان آنها کنار بکشی.
باش به عزلتگه خود پا به گل
تا نروی از در کس منفعل
هوش مصنوعی: در جایی دور از هیاهوی مردم بمان و تا وقتی که به آلودگی دنیای خارج مبتلا نشدهای، پا به گل نگذار.
حاشیه ها
1392/09/14 15:12
سمانه
سپاسگزارم...زیباست
1395/06/06 22:09
علی
زنده باد
1397/05/09 14:08
رضا
عالی
زبان سپاسگزاری با مرور اشعار افزون گشت.
سپاسگزارم.
1403/07/19 19:10
akram baghshani
سپاس از زحمات شما. فقط خوانش این شعر هم هست یا خیر؟؟؟