بخش ۶ - در ستایش حضرت علی «ع»
نه هر دل کاشف اسرار «اسرا» ست
نه هر کس محرم راز « فاوحا» ست
نه هر عقلی کند این راه را طی
نه هر دانش به این مقصد برد پی
نه هرکس در مقام «لی مع الله»
به خلوتخانهٔ وحدت برد راه
نه هر کو بر فراز منبر آید
«سلونی» گفتن از وی در خور آید
«سلونی » گفتن از ذاتیست در خور
که شهر علم احمد را بود در
چو گردد شه نهانی خلوت آرای
نه هرکس را در آن خلوت بود جای
چو صحبت با حبیب افتد نهانی
نه هرکس راست راز همزبانی
چو راه گنج خاصان را نمایند
نه بر هرکس که آید در گشایند
چو احمد را تجلی رهنمون شد
نه هر کس را بود روشن که چون شد
کس از یک نور باید با محمد
که روشن گرددش اسرار سرمد
بود نقش نبی نقش نگینش
سراید «لوکشف» نطق یقینش
جهان را طی کند چندی و چونی
کلاهش را طراز آید « سلونی »
به تاج «انما» گردد سرافراز
بدین افسر شود از جمله ممتاز
بر اورنگ خلافت جا دهندش
کنند از «انما» رایت بلندش
ملک بر خوان او باشد مگس ران
بود چرخش بجای سبزی خوان
جهان مهمانسرا، او میهمانش
طفیل آفرینش گرد خوانش
علی عالیالشان مقصد کل
به ذیلش جمله را دست توسل
جبین آرای شاهان خاک راهش
حریم قدس روز بارگاهش
ولایش « عروةالوثقی» جهان را
بدو نازش زمین و آسمان را
ز پیشانیش نور وادی طور
جبین و روی او « نور علی نور»
دو انگشتش در خیبر چنان کند
که پشت دست حیرت آسمان کند
سرانگشت ار سوی بالا فشاندی
حصار آسمان را در نشاندی
یقین او ز گرد ظن و شک پاک
گمانش برتر از اوهام و ادراک
رکاب دلدل او طوقی از نور
که گردن را بدان زیور دهد حور
دو نوک تیغ او پرکار داری
ز خطش دور ایمان را حصاری
دو لمعه نوک تیغ او ز یک نور
دوبینان را ازو چشم دوبین کور
شد آن تیغ دو سر کو داشت در مشت
برای چشم شرک و شک دو انگشت
سر تیغش به حفظ گنج اسلام
دهانی اژدهایی لشکر آشام
چو لای نفی نوک ذوالفقارش
به گیتی نفی کفر و شرک کارش
سر شمشیر او در صفدری داد
زلای «لافتی الاعلی » یاد
کلامش نایب وحی الاهی
گواه این سخن مه تا به ماهی
لغت فهم زبان هر سخن سنج
طلسم آرای راز نقد هر گنج
وجودش زاولین دم تا به آخر
مبرا از کبایر و ز صغایر
تعالی اله زهی ذات مطهر
که آمد نفس او نفس پیمبر
دو نهر فیض از یک قلزم جود
دو شاخ رحمت از یک اصل موجود
به عینه همچو یک نور و دو دیده
که آن را چشم کوته بین دو دیده
دویی در اسم اما یک مسما
دوبین عاری ز فکر آن معما
پس این شاهد که بودند از دویی دور
که احمد خواند با خویشش ز یک نور
گر این یک نور بر رخ پرده بستی
جهان جاوید در ظلمت نشستی
نخستین نخل باغ ذوالجلالی
بدو خرم ریاض لایزالی
ز اصل و فرع او عالم پدیدار
یکی گل شد یکی برگ و یکی بار
ورای آفرینش مایهٔ او
نموده هر چه جزوی سایهٔ او
کمال عقل تا اینجا برد پی
سخن کاینجا رسانیدم کنم طی
بخش ۵ - در چگونگی شبی که پیغمبر بر آسمان بر شد: شبی روشنتر از سرچشمهٔ نوربخش ۷ - گفتار در آرایش و نکویی سخن: سخن صیقلگر مرآت روح است
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نه هر دل کاشف اسرار «اسرا» ست
نه هر کس محرم راز « فاوحا» ست
هوش مصنوعی: نه هر کسی میتواند بهخوبی اسرار عمیق و پنهان را بفهمد و نه هر فردی میتواند به رازها و الهامات روحانی دست پیدا کند.
نه هر عقلی کند این راه را طی
نه هر دانش به این مقصد برد پی
هوش مصنوعی: نه هر کس به فکر و عقل خودش میتواند این مسیر را طی کند، و نه هر دانشی میتواند به این هدف نایل شود.
نه هرکس در مقام «لی مع الله»
به خلوتخانهٔ وحدت برد راه
هوش مصنوعی: هر کسی نمیتواند به جایگاه نزدیک به خداوند و حالتی از اتحاد درونی دست پیدا کند.
نه هر کو بر فراز منبر آید
«سلونی» گفتن از وی در خور آید
هوش مصنوعی: هر کس که بر منبر میرود، لزوماً شایسته نیست که از او سوال کنید و به او اعتماد کنید.
«سلونی » گفتن از ذاتیست در خور
که شهر علم احمد را بود در
هوش مصنوعی: بپرسید از من، چرا که این درخواست مخصوص افرادی است که شایسته علمی هستند و منزلت علم در شهر علم احمد (پیامبر) به آنها تعلق دارد.
چو گردد شه نهانی خلوت آرای
نه هرکس را در آن خلوت بود جای
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاه در حالتی پنهان و دور از چشم مردم باشد، هر کسی در آن مکان خصوصی نمیتواند حضور داشته باشد.
چو صحبت با حبیب افتد نهانی
نه هرکس راست راز همزبانی
هوش مصنوعی: وقتی صحبت از دوست و محبوب باشد، رازهای درونی را نمیتوان با هرکسی در میان گذاشت، بلکه باید با کسی همدم باشی که قابل اعتماد و همفکر باشد.
چو راه گنج خاصان را نمایند
نه بر هرکس که آید در گشایند
هوش مصنوعی: وقتی درهای گنجینههای خاص و ارزشمند را به کسی نشان میدهند، به این معنا نیست که به هر کسی که بیاید، اجازه ورود میدهند.
چو احمد را تجلی رهنمون شد
نه هر کس را بود روشن که چون شد
هوش مصنوعی: وقتی که تجلی و ظهور خاصی برای احمد (پیامبر اسلام) پیش آمد، روشن نبود که این تجلی مخصوص اوست و هر کسی نمیتوانست درک کند که چه زمانی و چگونه این اتفاق افتاده است.
کس از یک نور باید با محمد
که روشن گرددش اسرار سرمد
هوش مصنوعی: برای درک اسرار جاودانی، هر کس باید از نوری که پیامبر محمد ارائه میدهد، راهنمایی بگیرد.
بود نقش نبی نقش نگینش
سراید «لوکشف» نطق یقینش
هوش مصنوعی: اگر چهره پیامبر مشخص شود، سخن حقیقتش به وضوح بیان خواهد شد.
جهان را طی کند چندی و چونی
کلاهش را طراز آید « سلونی »
هوش مصنوعی: دنیا را مدتی بگذراند و شاهد تغییرات باشد، که در این میان، نشانه هایی از خود به جا میگذارد.
به تاج «انما» گردد سرافراز
بدین افسر شود از جمله ممتاز
هوش مصنوعی: با به دست آوردن این مقام و عنوان، فرد به شکوه و عظمت میرسد و از جمع دیگران متمایز میشود.
بر اورنگ خلافت جا دهندش
کنند از «انما» رایت بلندش
هوش مصنوعی: او را بر تخت خلافت مینشاندند و پرچم بلندی به دستش میدادند.
ملک بر خوان او باشد مگس ران
بود چرخش بجای سبزی خوان
هوش مصنوعی: مگسی در کنار سفرهای که پادشاه برگزیده است، نشسته و چرخش در آسمان جای سبزی سفره را دارد. این نشاندهندهٔ این است که در چنین شرایطی، حتی مگس هم در موقعیتی ویژه قرار دارد.
جهان مهمانسرا، او میهمانش
طفیل آفرینش گرد خوانش
هوش مصنوعی: جهان به عنوان یک مهمانسرا است و شما میهمان آن هستید که به خاطر آفرینش، در کنار او حضور دارید.
علی عالیالشان مقصد کل
به ذیلش جمله را دست توسل
هوش مصنوعی: علی که مقام بلندی دارد، هدف نهایی است و همه افراد دیگر برای رسیدن به او و مقامش به او وابستهاند و به او توسل میجویند.
جبین آرای شاهان خاک راهش
حریم قدس روز بارگاهش
هوش مصنوعی: پیشانی زیبا و پرآرایش پادشاهان، نشانهی ارادت و احترام به راه اوست و این راه، مکانی مقدس و محترم به شمار میآید.
ولایش « عروةالوثقی» جهان را
بدو نازش زمین و آسمان را
هوش مصنوعی: ولایت او، رشتهای محکم و ناگسستنی است که هم زمین و هم آسمان به خاطر آن به زیبایی و ناز و کرشمه درآمدهاند.
ز پیشانیش نور وادی طور
جبین و روی او « نور علی نور»
هوش مصنوعی: از پیشانی او نوری میتابد که شبیه نور کوه طور است و چهرهاش هم مملو از نور است.
دو انگشتش در خیبر چنان کند
که پشت دست حیرت آسمان کند
هوش مصنوعی: دو انگشت او در خیبر به طور شگفتانگیزی کار میکند که حتی آسمان نیز از حیرت عقبنشینی میکند.
سرانگشت ار سوی بالا فشاندی
حصار آسمان را در نشاندی
هوش مصنوعی: اگر دستت را به سوی بالا دراز کنی، میتوانی آسمان را همچون حصاری در زمین قرار دهی.
یقین او ز گرد ظن و شک پاک
گمانش برتر از اوهام و ادراک
هوش مصنوعی: یقین او از تردید و شک پاک است و تصور او بالاتر از خیالات و برداشتهای ذهنی است.
رکاب دلدل او طوقی از نور
که گردن را بدان زیور دهد حور
هوش مصنوعی: رکاب دلبرش، طوقی ساخته شده از نور است که زیبایی آن بر گردن حوریان میافزاید.
دو نوک تیغ او پرکار داری
ز خطش دور ایمان را حصاری
هوش مصنوعی: دو نوک تیز او به مانند دو کارد است که به واسطهی نوشتههایش، دور ایمان را مانند یک حصار محافظت میکند.
دو لمعه نوک تیغ او ز یک نور
دوبینان را ازو چشم دوبین کور
هوش مصنوعی: دو درخشش بر نوک تیغه او (اشاره به شمشیر یا سلاح) باعث میشود که نور کسانی که خوب میبینند، از آن تابش جذب شود و در عین حال، کسانی که قدرت دیدن و درک صحیح ندارند، از آن محروم بمانند.
شد آن تیغ دو سر کو داشت در مشت
برای چشم شرک و شک دو انگشت
هوش مصنوعی: آن تیغی که دو لبه دارد، اکنون در دست من است و برای چشمان شرک و تردید، همانند دو انگشت عمل میکند.
سر تیغش به حفظ گنج اسلام
دهانی اژدهایی لشکر آشام
هوش مصنوعی: تیغ او مانند نگهبانی بر گنجینه اسلام است و دهانی مانند اژدها دارد که لشکری را به کام میکشد.
چو لای نفی نوک ذوالفقارش
به گیتی نفی کفر و شرک کارش
هوش مصنوعی: به مانند لبه تیز و برندهٔ شمشیر ذوالفقار، او در دنیا کارش نفی کفر و شرک است.
سر شمشیر او در صفدری داد
زلای «لافتی الاعلی » یاد
هوش مصنوعی: سر شمشیر او در زره قرمز، به آواز «من نیستم مانند کسی دیگر» اشاره میکند.
کلامش نایب وحی الاهی
گواه این سخن مه تا به ماهی
هوش مصنوعی: سخنان او نماینده وحی الهی است و گواهی بر این موضوع است که سخن او تا رسیدن به ماهیت کامل و بلندای مقامش ادامه دارد.
لغت فهم زبان هر سخن سنج
طلسم آرای راز نقد هر گنج
هوش مصنوعی: زبان و واژهها به مثابه کلیدهایی هستند که هر فرد با درک دقیق آنها میتواند به راز و رمزهای هر موضوع و مطلب پی ببرد و به نقد و بررسی ارزشها و عمیقترین نکات آن بپردازد.
وجودش زاولین دم تا به آخر
مبرا از کبایر و ز صغایر
هوش مصنوعی: وجود او از نخستین لحظه تا پایان، از گناهان بزرگ و کوچک پاک است.
تعالی اله زهی ذات مطهر
که آمد نفس او نفس پیمبر
هوش مصنوعی: خداوند متعال و پاکی که روح او، همان روح پیامبر است.
دو نهر فیض از یک قلزم جود
دو شاخ رحمت از یک اصل موجود
هوش مصنوعی: دو نهر خیر و برکت از یک دریاچه سخاوت جاری است و دو شعبه رحمت از یک منبع وجود میآید.
به عینه همچو یک نور و دو دیده
که آن را چشم کوته بین دو دیده
هوش مصنوعی: این بیت به ما میگوید که مانند نوری که دو چشم آن را میبینند، واقعیات و حقایق دنیا نیز به وسیلهٔ بینش و درک محدود ما مشاهده میشوند. در اینجا، نادانی و محدودیت دید ما به فهم درست از واقعیت آسیب میزند.
دویی در اسم اما یک مسما
دوبین عاری ز فکر آن معما
هوش مصنوعی: در نام دو چیز وجود دارد، اما در واقع تنها یک حقیقت وجود دارد. آن دوگانهنگری خالی از اندیشه است و به آن معما اعتنایی ندارد.
پس این شاهد که بودند از دویی دور
که احمد خواند با خویشش ز یک نور
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شخصی به نام احمد، به وجود شاهدانی اشاره میکند که از دوردستها آمدهاند و با او در یک منبع یا حقیقت مشترک مرتبط هستند. این ارتباط به نوعی نشاندهنده يک پیوند عمیق و معنوی میان آنهاست.
گر این یک نور بر رخ پرده بستی
جهان جاوید در ظلمت نشستی
هوش مصنوعی: اگر این نور را بر روی پرده صورت خود بگذرانی، جهان جاودان در تاریکی خواهد نشسته است.
نخستین نخل باغ ذوالجلالی
بدو خرم ریاض لایزالی
هوش مصنوعی: اولین درخت نخل در باغ زیبای ذوالجلال، به اوج شکوفایی و سرسبزی خود رسیده است.
ز اصل و فرع او عالم پدیدار
یکی گل شد یکی برگ و یکی بار
هوش مصنوعی: از ریشه و منشأ او، دانش و علم به وجود آمده است؛ مانند اینکه از یک گل، یک برگ و یک میوه به وجود میآید.
ورای آفرینش مایهٔ او
نموده هر چه جزوی سایهٔ او
هوش مصنوعی: هر چیزی که در آفرینش وجود دارد، به نوعی نشانی از اوست و همهٔ موجودات جزئی، سایهای از وجود او به شمار میروند.
کمال عقل تا اینجا برد پی
سخن کاینجا رسانیدم کنم طی
هوش مصنوعی: به اوج فهم و عقل رسیدم تا اینجا که بتوانم، این گفتار را به تو برسانم و از این مرحله عبور کنم.