بخش ۴۲ - پاسخ دادن شیرین پرستاران را
بگفت از راز من پوشیده دارید
شبی با کوهکن بازم گذارید
که در عشقم به جز خواری ندیدهست
ره و رسم وفاداری ندیدهست
به سنگ و آهن از من یار گشتهست
ز سختی محنتش بسیار گشتهست
به یادم میتراشد کوه را روی
به رویش میرود از خون دل جوی
تنش زار و دلش بیمار عشق است
زیان و سودش از بازار عشق است
ز هجرم جز دل پر غم ندارد
به زخم از وصل من مرهم ندارد
که تا نخل قدم بر بار دیدهست
رطب ناخورده نیش خار چیدهست
بیارایید امشب محفلم را
دهید از کوهکن کام دلم را
گلم بیبلبلی خندان نگردد
سرم بیشور با سامان نگردد
لوای شادکامی بر فرازید
می و نقل و کباب آماده سازید
اگر سیب سفاهان نیست ، غم نیست
زنخدانم به لطف از سیب کم نیست
هم از نارنج و اترج بینیازم
که لیمو بار دارد سرو نازم
ز حلوا گر ندارید آب دندان
بود حلوای لعلم باب دندان
ازاین مهمان که امشب هست مارا
نخواهد بست غم در شست ما را
شب قدر است و روز عید امشب
نوازد چنگ خود ناهید امشب
همی می در قدح ریزید تا مست
شود هر کس که در این کوه سر هست
که کس را آگهی از ما نباشد
میان ما کسی را جا نباشد
پس از آراستن بزم طرب را
به ما تا روز بگذارید شب را
نه دایه نه کنیزی هست در کار
که بخت کوهکن گشتهست بیدار
پرستاران ز او چون این شنیدند
ز حیرت جمله انگشتان گزیدند
ولی غیر از رضای او نجستند
به پیش او ورای او نجستند
یکی بزم طرب آماده کردند
صراحی هر چه بد پر باده کردند
به محفل هر چه میبایست بردند
به جان پا در ره خدمت فشردند
نهالیها نهادند و برفتند
در آن بیدار شب تا روز خفتند
یکی آگه نشد زیشان که شیرین
چسان آسود با فرهاد مسکین
مگر پر کار گلبانوی هشیار
که چون کوکب دو چشمشبود بیدار
فراز پشتهای از دور تا روز
ز حسرت بد دهانش باز چون یوز
به جاسوسی ز خسرو بود مأمور
که بیاجری نباشد هیچ مزدور
بخش ۴۱ - غزل خواندن فرهاد: که بر رویم نگاهی کن خدا رابخش ۴۳ - در بیان مصاحبت شیرین با فرهاد در آن شب: چو شیرین کوهکن را دید با خویش
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بگفت از راز من پوشیده دارید
شبی با کوهکن بازم گذارید
هوش مصنوعی: او از شما خواسته که رازهای من را پنهان نگهدارید و شب را با کوهنشین بگذرانید.
که در عشقم به جز خواری ندیدهست
ره و رسم وفاداری ندیدهست
هوش مصنوعی: در عشق من فقط ذلت و خواری را تجربه کردهام و هیچ نشانهای از وفاداری را ندیدهام.
به سنگ و آهن از من یار گشتهست
ز سختی محنتش بسیار گشتهست
هوش مصنوعی: به خاطر مشکلات و سختیهایی که تحمل کردهام، حالا مثل سنگ و آهن قوی و محکم شدهام.
به یادم میتراشد کوه را روی
به رویش میرود از خون دل جوی
هوش مصنوعی: در یاد من، کوه به یاد میآید و در برابر آن، جویی از خون دل جاری میشود.
تنش زار و دلش بیمار عشق است
زیان و سودش از بازار عشق است
هوش مصنوعی: او در رنج و اندوهی عمیق به سر میبرد و دلش به خاطر عشق ناخوش است، ضرر و فایدهاش نیز به نوعی به معاملهگری در عشق مربوط میشود.
ز هجرم جز دل پر غم ندارد
به زخم از وصل من مرهم ندارد
هوش مصنوعی: از جدایی من تنها دل پر از اندوهم باقی مانده و دوای زخمهایم از به وصال تو هیچ نیست.
که تا نخل قدم بر بار دیدهست
رطب ناخورده نیش خار چیدهست
هوش مصنوعی: هزاران سال است که درخت نخل به بار نشسته و هنوز میوهای نچیده است، اما خارها را چیده است. این نشان میدهد که گاهی ما در زندگی با موانع و مشکلات روبرو هستیم و قبل از رسیدن به خوشیها، باید با دشواریها سر و کله بزنیم.
بیارایید امشب محفلم را
دهید از کوهکن کام دلم را
هوش مصنوعی: امشب برنامهام را زیبا کنید و به من از دل کسی که کارش کوهکنی است، لذیذی بدهید.
گلم بیبلبلی خندان نگردد
سرم بیشور با سامان نگردد
هوش مصنوعی: اگر گل بدون بلبل باشد، لبخند نمیزند و سر من هم بدون شور و هیجان به سامان نمیرسد.
لوای شادکامی بر فرازید
می و نقل و کباب آماده سازید
هوش مصنوعی: پرچم خوشبختی را برافراشته و برای جشن، می و میوه و کباب آماده کنید.
اگر سیب سفاهان نیست ، غم نیست
زنخدانم به لطف از سیب کم نیست
هوش مصنوعی: اگر سیب مخصوص اصفهان وجود نداشته باشد، غمی نیست؛ زیرا زیبایی و جذابیت صورت من به لطف خداوند هیچ کمبودی ندارد.
هم از نارنج و اترج بینیازم
که لیمو بار دارد سرو نازم
هوش مصنوعی: من به نارنج و لیمو نیاز ندارم، چون سرو نازم میوهای مانند لیمو دارد.
ز حلوا گر ندارید آب دندان
بود حلوای لعلم باب دندان
هوش مصنوعی: اگر به خوردن حلوا دسترسی ندارید و نمیتوانید از آن لذت ببرید، علم و دانش شیرینی خاص خود را دارند که جایگزین آن میشود.
ازاین مهمان که امشب هست مارا
نخواهد بست غم در شست ما را
هوش مصنوعی: امشب از مهمانی که داریم، غمی به ما نخواهد رسید.
شب قدر است و روز عید امشب
نوازد چنگ خود ناهید امشب
هوش مصنوعی: امشب شب مهمی است و روز جشن و شادی. امشب ناهید، با نغمههایش دلها را نوازش میکند.
همی می در قدح ریزید تا مست
شود هر کس که در این کوه سر هست
هوش مصنوعی: مشروب در جام بریزید تا هر کسی که در این مکان حضور دارد، مست و شاداب شود.
که کس را آگهی از ما نباشد
میان ما کسی را جا نباشد
هوش مصنوعی: هیچکسی از حال و روز ما خبر ندارد و در بین ما نیز جایی برای کسی وجود ندارد.
پس از آراستن بزم طرب را
به ما تا روز بگذارید شب را
هوش مصنوعی: پس از آنکه جشن شادی را آماده کردید، به ما اجازه دهید تا شب را برای شما بگذرانیم.
نه دایه نه کنیزی هست در کار
که بخت کوهکن گشتهست بیدار
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره میشود که هیچ کس مانند دایه یا کنیز در این کار وجود ندارد، و بخت و سرنوشت کسی که به تلاش و کوشش پرداخته، به او کمک کرده و او را بیدار و هوشیار ساخته است.
پرستاران ز او چون این شنیدند
ز حیرت جمله انگشتان گزیدند
هوش مصنوعی: پرستاران هنگامی که این را شنیدند، از تعجب شروع به گزیدن انگشتان خود کردند.
ولی غیر از رضای او نجستند
به پیش او ورای او نجستند
هوش مصنوعی: اما جز رضایت او هیچ چیز دیگری در حضورش مورد قبول نیست و فراتر از او نیز هیچ چیز ناپاک نیست.
یکی بزم طرب آماده کردند
صراحی هر چه بد پر باده کردند
هوش مصنوعی: در جایی پر از شادی و خوشی، میزبانی کردهاند و هر چه نوشیدنیها بود، به کام پر از لذت سرو شده است.
به محفل هر چه میبایست بردند
به جان پا در ره خدمت فشردند
هوش مصنوعی: در هر محفل و مجلسی که لازم بود، حضوری پرشور داشتند و با جان و دل در مسیر خدمت تلاش کردند.
نهالیها نهادند و برفتند
در آن بیدار شب تا روز خفتند
هوش مصنوعی: در شب بیدار، نهالهایی کاشته شدند و سپس رفتند، و تا روزی که خوابیده بودند، در حال استراحت بودند.
یکی آگه نشد زیشان که شیرین
چسان آسود با فرهاد مسکین
هوش مصنوعی: کسی از حال آنها مطلع نشد که شیرین چگونه با فرهاد بیچاره آرامش پیدا کرده است.
مگر پر کار گلبانوی هشیار
که چون کوکب دو چشمشبود بیدار
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که دختر گل، که مانند ستارهای درخشان و بیدار است، کارها و وظایفش را فراموش کند؟
فراز پشتهای از دور تا روز
ز حسرت بد دهانش باز چون یوز
هوش مصنوعی: از دور، بر بالای تپهای، روزها به حسرت مینگرم و دلم میخواهد زبانم به بدگویی نجنبد، مانند یوز که در کمین نشسته است.
به جاسوسی ز خسرو بود مأمور
که بیاجری نباشد هیچ مزدور
هوش مصنوعی: به کسی که از طرف خسرو به ماموریت فرستاده شده بود برای جاسوسی، این پیام منتقل شده است که هیچ مزدوری بدون دریافت پاداش و اجر نمیتواند کار کند.
حاشیه ها
1403/03/10 16:06
ساقی مجنون
زیبا و عاشقانه
من در اشعار وحشی بافقی گم می شم