بخش ۴ - در ستایش حضرت پیغمبر«ص»
حکیم عقل کز یونان زمین است
اگر چه بر همه بالانشین است
به هر جا شرع بر مسند نشیند
کسش جز در برون در نبیند
بلی شرع است ایوان الاهی
نبوت اندر او اورنگ شاهی
بساطی کش نبوت مجلس آراست
کجا هر بوالفضولی را در او جاست
خرد هر چند پوید گاه و بیگاه
نیابد جای جز بیرون درگاه
بکوشد تا کند بیرون در جای
چو نزدیک در آید گم کند پای
چه شد گو باش گامی تا در کام
چو پا نبود چه یک فرسخ چه یک گام
بسا کوری که آید تا در بار
چو چشمش نیست سر کوبد به دیوار
مگر هم از درون بانگی برآید
که چشمی لطف کردیمش، درآید
در این ایوان که با طغرای جاوید
برون آرند حکم بیم و امید
نبوت مسند آرایان تقدیر
وز او اقلیم جان کردند تسخیر
به عالی خطبهٔ «الملک لله»
ز ماهی صیتشان بررفت تا ماه
جهان را در صلای کار جمهور
به لطف و قهر تو کردند منشور
نه شاهانی که تخت و تاج خواهند
ازین دههای ویران باج خواهند
از آن شاهان که کشور گیر جانند
ولایت بخش ملک جاودانند
عطاهاشان به هر بیبرگ و بی ساز
هزاران روضهٔ پرنعمت و ناز
بود ملک ابد کمتر عطاشان
اگر باور نداری شو گداشان
شهانی فارغ از خیل وخزانه
طفیل پادشاهیشان زمانه
همه از آفرینش برگزیده
همه از نور یک ذات آفریده
چه ذاتی عین نور ذوالجلالی
چه نوری اله اله لایزالی
ز نورش هر کجا آثار روحیست
به خدمت اندرش هر جا فتوحیست
جهان را علت غائی وجودش
وجود جمله موج بحر جودش
محمد تاجدار تخت کونین
دو کون از وی پر از زیب و پر از زین
چراغ چشم چرخ انجم افروز
ز نامش حرز تو مار شب و روز
فلک میدان سوار لامکان پوی
مجره صولجان آسمان کوی
شکست آموز کار لات و عزا
نگونسازی از او در طاق کسری
شده ز آب وضوی آو به یک مشت
به گردون دود از آتشگاه زردشت
شکوه او صلیب از پا در افکند
کزان هیزم بسوزد زند و پازند
عرب را زو برآمد آفتابی
که از وی صبح هستی بود تابی
نه خورشیدی که چون پنهان کند روی
گذارد دهر را ظلمت ز هر سوی
فروزان نیری کاندر نقاب است
ازو عالم سراسر آفتاب است
ز شرع او که مهر انور آمد
جهان را مهر بالای سر آمد
چنان شد ظلمت کفر از جهان دور
که ناگه خال بت رویان شود نور
ز عزت مولدش با مکه آن کرد
که اندر هر شبان روزی زن ومرد
سجود از چار حد مرکز گل
برندش پنج نوبت در مقابل
هزاران راه را یک راه کرده
سخن بر رهروان کوتاه کرده
سپرده ره به ره داران مقصود
همه غولان ره را کرده نابود
میان آب و گل آدم نهان بود
که او پیغمبر آخر زمان بود
نداده با نفس یک حرف پیوند
که نقش زر نگشته سکه مانند
ز جنبش گیر از وی تا به آرام
نبود الا رموز وحی و الهام
چو شد قلب آزمای آفرینش
به معیاری که دانند اهل بینش
نخست آورد سوی آسمان دست
فلک را سیم قلب ماه بشکست
ز نقد خود چو دیدش شرمساری
درستی دادش و کامل عیاری
که یعنی آمدم ای قلب کاران
به کامل کردن ناقص عیاران
کرا قلبیست تا بعد از شکستن
درستش کرده بسپارم به دستش
نه در دستش همین شق قمر بود
به هر انگشت از اینش سد هنر بود
به تخت هستی ار خاص است اگر عام
همه در حیطهٔ فرمان او رام
زمانه خانه زاد مدت اوست
ز خردی باز اندر خدمت اوست
ز رویش روز تابی وام کرده
زمانه آفتابش نام کرده
چه میگویم به جنب رحمت عام
بود بیهوده وام و نسبت وام
به شب از گیسوی خود داده تاری
بر او هر شب کواکب را نثاری
هم از گنجینهٔ جودش ستانند
گهرهایی که بر مویش فشانند
دویده آسمان عمری به راهش
که کرده ذروهٔ خود تختگاهش
چه مایه ابر کرده اشکباری
که گشته خاصه شغل چترداری
زر شک شغل او خورشید افلاک
زند هر شام چتر خویش بر خاک
سحابش بود بر سر تازیانه
چو دید آن خلق و حسن جاودانه
سپندی سوخت در دفع گزندش
به بالا جمع شد دود سپندش
کسی از چشم بد خود نیستش باک
که خواند «ان یکاد»ش ایزد پاک
در آن عرصه که نور جاودانست
براق جان در او چابک عنانست
جنیبت تا به حدی پیش رانده
که از پی سایه نیزش بازمانده
به هر جا کآفتاب آنجا نهد پای
پس دیوار باشد سایه را جای
فتادی سایهاش گر بر سر خاک
زمین سر برزدی از جیب افلاک
چو راه خدمتش نسپرد سایه
در آن پستی که بودش ماند مایه
گرش سایه زمین بوسیدی از دور
دویدی چون غلامان از پیش نور
به ذوق بزم قرب وحدت انجام
بدانسان قالبی بودش سبک گام
که گرنه بر شکم میبست سنگش
ندیدی کس به دیگر جا درنگش
تعالی الله چه قالب اصل جانها
دوان درسایهٔ لطفش روانها
زهی قالب نه قالب جان عالم
نه تنها جان و بس جانان عالم
ز جسمش گوخرد اندازه بردار
حدیث جان همان در پرده بگذار
که ترسم گر شود بیپرده آن راز
نباشد کس حریف وهم غماز
در آن قالب کسی کاین جانش باشد
به گردون برشدن آسانش باشد
بخش ۳ - در راز و نیاز با خداوند: خداوندا نه لوح و نه قلم بودبخش ۵ - در چگونگی شبی که پیغمبر بر آسمان بر شد: شبی روشنتر از سرچشمهٔ نور
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حکیم عقل کز یونان زمین است
اگر چه بر همه بالانشین است
هوش مصنوعی: عقل و دانش حکیمانهای که از یونان سرچشمه گرفته، هرچند برتر و معتبر است، اما در اختیار همه مردم قرار دارد.
به هر جا شرع بر مسند نشیند
کسش جز در برون در نبیند
هوش مصنوعی: هر جا که قوانین و اصول شرع حاکم شود، هیچ کس نمیتواند جز بیرون از آن به چیزی امیدوار باشد.
بلی شرع است ایوان الاهی
نبوت اندر او اورنگ شاهی
هوش مصنوعی: آری، اینجا قوانین الهی و نشانههای پیامبری وجود دارد و سلطنت و عظمت الهی در آن نمایان است.
بساطی کش نبوت مجلس آراست
کجا هر بوالفضولی را در او جاست
هوش مصنوعی: در اینجا به تصوری از یک مجلس نبوت اشاره شده که چیدمان خاص و با اهمیتی دارد، جایی که هر شخصی با هر نوع گفتار و نظری میتواند در آن حضور داشته باشد. این فضا به گونهای طراحی شده که پذیرای همه تیپهای انسانی است، حتی کسانی که بیپروا و فضول هستند.
خرد هر چند پوید گاه و بیگاه
نیابد جای جز بیرون درگاه
هوش مصنوعی: خرد هرچند لحظهای به جستجو میپردازد، اما هیچگاه نمیتواند جایی پیدا کند جز بیرون از درب.
بکوشد تا کند بیرون در جای
چو نزدیک در آید گم کند پای
هوش مصنوعی: کسی که تلاش میکند تا از جایی خارج شود، باید مراقب باشد که نزدیک در نرود؛ زیرا ممکن است در آن نزدیکی گم شود و نتواند راهش را پیدا کند.
چه شد گو باش گامی تا در کام
چو پا نبود چه یک فرسخ چه یک گام
هوش مصنوعی: چه اتفاقی افتاده که تو حتی یک قدم هم برنمیداری؟ فاصله یک فرسخ یا یک گام برای تو اهمیتی ندارد، چون بدون حرکت، هیچ چیز تغییر نمیکند.
بسا کوری که آید تا در بار
چو چشمش نیست سر کوبد به دیوار
هوش مصنوعی: بسیاری هستند که بدون داشتن بینایی، به جستجوی هدف یا حقیقتی میآیند؛ در حالی که به دلیل نداشتن بینایی، به دیوارها برخورد میکنند و در تلاش برای یافتن راه خود، به موانع میخورند.
مگر هم از درون بانگی برآید
که چشمی لطف کردیمش، درآید
هوش مصنوعی: تا زمانی که صدایی از دل برنخیزد و چشمی به ما احسان نکند، نمیتوانیم به جایی راه یابیم.
در این ایوان که با طغرای جاوید
برون آرند حکم بیم و امید
هوش مصنوعی: در این مکان که با نشانهٔ ابدی، دستوری برای احساس نگرانی و امید صادر میشود،
نبوت مسند آرایان تقدیر
وز او اقلیم جان کردند تسخیر
هوش مصنوعی: پیام این بیت به بیان این نکته میپردازد که مقام پیامبری به کسانی اعطا شده که تقدیر و سرنوشت را به دست گرفتهاند و با هدایت آن، جانها و روحها را تحت تسلط خود درآوردند.
به عالی خطبهٔ «الملک لله»
ز ماهی صیتشان بررفت تا ماه
هوش مصنوعی: در این بیت، بیان میشود که کلام و پیام مهم «الملک لله» به گونهای زیبا و تاثیرگذار ارائه شده است که مانند پرتو نور ماه در آسمان میدرخشد و آوازهاش به گوش همه میرسد. اشاره به بلندی و عظمت این پیام دارد که همگان را تحت تاثیر قرار داده است.
جهان را در صلای کار جمهور
به لطف و قهر تو کردند منشور
هوش مصنوعی: در این دنیا، مردم به خاطر لطف و قدرت تو، به یکپارچگی و همبستگی دست یافتهاند.
نه شاهانی که تخت و تاج خواهند
ازین دههای ویران باج خواهند
هوش مصنوعی: شاهانی که به دنبال قدرت و ثروت هستند، از این روستاهای خراب و بیبرنامه چیزی نخواهند گرفت.
از آن شاهان که کشور گیر جانند
ولایت بخش ملک جاودانند
هوش مصنوعی: پادشاهانی که کشور را در اختیار میگیرند، جان مردم را از خطر نجات میدهند و به سرزمینشان زندگی ابدی میبخشند.
عطاهاشان به هر بیبرگ و بی ساز
هزاران روضهٔ پرنعمت و ناز
هوش مصنوعی: بخششها و نعمتهای آنها به هر کسی که بدون ثروت و امکانات باشد، مانند هزاران گلستان پر از نعمت و زیبایی است.
بود ملک ابد کمتر عطاشان
اگر باور نداری شو گداشان
هوش مصنوعی: اگر به ارزش و مقام آنها باور نداری، بدان که سلطنت جاودانه کمتر از آن است که به آنها عطا شده است؛ پس خود را در رده گدایان قرار بده.
شهانی فارغ از خیل وخزانه
طفیل پادشاهیشان زمانه
هوش مصنوعی: پادشاهی که از جمعیت و ثروت دیگران بینیاز است و بر حکومت خود تسلط دارد، از زمانه خود مستقل و آزاد است.
همه از آفرینش برگزیده
همه از نور یک ذات آفریده
هوش مصنوعی: همه موجودات از یک منبع آفریده شدهاند و همه آنها در اصل از یک نور و ذات واحد سرچشمه میگیرند.
چه ذاتی عین نور ذوالجلالی
چه نوری اله اله لایزالی
هوش مصنوعی: وجود پرنور و باشکوه خداوند همانند نوری است که هیچگاه از بین نمیرود و همواره پایدار و جاودانه است.
ز نورش هر کجا آثار روحیست
به خدمت اندرش هر جا فتوحیست
هوش مصنوعی: هر جا که نور او وجود دارد، نشانههایی از روح و زندگی مشاهده میشود و در هر جایی که او در خدمت حاضر است، موفقیت و پیروزی به دست میآید.
جهان را علت غائی وجودش
وجود جمله موج بحر جودش
هوش مصنوعی: جهان به خاطر وجود خود، یکی از نشانههای دریای بخشش و فراوانی است.
محمد تاجدار تخت کونین
دو کون از وی پر از زیب و پر از زین
هوش مصنوعی: محمد، که مقام و مقامتی برتر از همهی موجودات دارد، دو جهان را به زیور و زیبایی خود آراسته است.
چراغ چشم چرخ انجم افروز
ز نامش حرز تو مار شب و روز
هوش مصنوعی: چراغ چشم شب را روشن میکند و نام او در هر ساعت از روز، همچون دُرّی محافظتکننده برای توست.
فلک میدان سوار لامکان پوی
مجره صولجان آسمان کوی
هوش مصنوعی: آسمان در حال حرکت است و سوار بر آن، مکانی بیحد و مرز را جستجو میکند که در آن مسیر افقهای آسمانی وجود دارد.
شکست آموز کار لات و عزا
نگونسازی از او در طاق کسری
هوش مصنوعی: تجربه شکست، درس مهمی است برای افراد با ناهنجاری و رفتارهای ناپسند، که میتواند به از بین رفتن قدرت و شکوه آنها منجر شود.
شده ز آب وضوی آو به یک مشت
به گردون دود از آتشگاه زردشت
هوش مصنوعی: آب وضو همچون تیری به آسمان پرتاب میشود و از آتشگاه زرتشت، دودی به آسمان بلند میشود.
شکوه او صلیب از پا در افکند
کزان هیزم بسوزد زند و پازند
هوش مصنوعی: جلال و عظمت او سبب میشود که صلیب و نمادهای دیگر از پا بیفتند، زیرا او قدرتی دارد که میتواند از هیزم آتشینی بسوزاند و زمین را به حرکت درآورد.
عرب را زو برآمد آفتابی
که از وی صبح هستی بود تابی
هوش مصنوعی: آفتابی از سمت عرب طلوع کرده است که صبح زندگی و وجود را روشن میکند.
نه خورشیدی که چون پنهان کند روی
گذارد دهر را ظلمت ز هر سوی
هوش مصنوعی: هیچ خورشیدی وجود ندارد که وقتی خود را پنهان میکند، تاریکی را از هر طرف بر دنیا نبارد.
فروزان نیری کاندر نقاب است
ازو عالم سراسر آفتاب است
هوش مصنوعی: تابش و درخشندگی نوری که در درون اوست، در واقع پشت پردهای نهان شده است و به همین دلیل، کل جهان در نور و روشنی قرار دارد.
ز شرع او که مهر انور آمد
جهان را مهر بالای سر آمد
هوش مصنوعی: از قوانین و اصول او، محبت و عشق به جهان سرازیر شده است؛ همچون نوری که بر بالای سر میتابد.
چنان شد ظلمت کفر از جهان دور
که ناگه خال بت رویان شود نور
هوش مصنوعی: زمانی که ظلمت و کفر از جهان رخت بربندد، ناگهان چهره معشوقان مانند نور میدرخشد.
ز عزت مولدش با مکه آن کرد
که اندر هر شبان روزی زن ومرد
هوش مصنوعی: به خاطر احترام و ارادت به زادگاهش، مکه، این کار را انجام داد که در هر شب و روز، مردان و زنان به یاد او باشند.
سجود از چار حد مرکز گل
برندش پنج نوبت در مقابل
هوش مصنوعی: سجده با چهار حد از مرکز گل، پنج بار در مقابل او انجام میشود.
هزاران راه را یک راه کرده
سخن بر رهروان کوتاه کرده
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که با وجود تعداد زیادی مسیر و گزینهها، در نهایت همه آنها به یک هدف واحد میرسند و این امر باعث میشود که راه برای مسیر پیمایان آسانتر و کوتاهتر شود.
سپرده ره به ره داران مقصود
همه غولان ره را کرده نابود
هوش مصنوعی: راه را به دست راهنمایان سپردهاند و هدف همه، نابود کردن غولهای مسیر است.
میان آب و گل آدم نهان بود
که او پیغمبر آخر زمان بود
هوش مصنوعی: در میان آب و گل، وجود آدمی پنهان بود که او پیامبر آخرالزمان است.
نداده با نفس یک حرف پیوند
که نقش زر نگشته سکه مانند
هوش مصنوعی: به معنای این است که هرگز با نفس خود سخنی در مورد ارتباط و پیوند نداشتهام، زیرا نماد و نشانهای از طلای ناب نشدهام، مانند سکهای که هنوز شکل نگرفته است.
ز جنبش گیر از وی تا به آرام
نبود الا رموز وحی و الهام
هوش مصنوعی: از حرکات و تکانهای او بهرهبرداری کن، چون بدون آرامش، تنها نشانههایی از وحی و الهام باقی نمیماند.
چو شد قلب آزمای آفرینش
به معیاری که دانند اهل بینش
هوش مصنوعی: وقتی دل آزمایشگر خلقت به معیاری رسید که دانایان میشناسند.
نخست آورد سوی آسمان دست
فلک را سیم قلب ماه بشکست
هوش مصنوعی: در ابتدا، آسمان را به دست آورد و گزینههای مختلف را در نظر گرفت؛ اما قلب او مانند ماهی نقرهای شکست.
ز نقد خود چو دیدش شرمساری
درستی دادش و کامل عیاری
هوش مصنوعی: وقتی از خود انتقاد کرد و به اشتباهاتش پی برد، با صداقت و کمال به او حقیقت را گفت.
که یعنی آمدم ای قلب کاران
به کامل کردن ناقص عیاران
هوش مصنوعی: من به نزد شما آمدهام ای افرادی که دل در کار دارید، تا به بهبود و تکمیل ناقصها بپردازم.
کرا قلبیست تا بعد از شکستن
درستش کرده بسپارم به دستش
هوش مصنوعی: هر کس که قلبی دارد و دچار شکستگی شده، میخواهم آن را به دست او بسپارم تا دوباره سر و سامان بگیرد.
نه در دستش همین شق قمر بود
به هر انگشت از اینش سد هنر بود
هوش مصنوعی: او با اینکه در دستش چیزی شگفتانگیز و زیبا وجود نداشت، اما هر انگشتش نشانهای از هنری عالی و برجسته بود.
به تخت هستی ار خاص است اگر عام
همه در حیطهٔ فرمان او رام
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است جایگاه وجود مخصوص به فرد یا افرادی خاص باشد، اما همه افراد تحت سرپرستی و قدرت او در اطاعت و تسلیم هستند.
زمانه خانه زاد مدت اوست
ز خردی باز اندر خدمت اوست
هوش مصنوعی: زمانه همانند یک خانهزاد است که همیشه در کنار ماست و از کودکی ما را همراهی میکند و در خدمت ما است.
ز رویش روز تابی وام کرده
زمانه آفتابش نام کرده
هوش مصنوعی: از چهرهاش نور روز میتابد و به خاطر درخشش او، تمام عالم به او لقب آفتاب داده است.
چه میگویم به جنب رحمت عام
بود بیهوده وام و نسبت وام
هوش مصنوعی: در حالتی که رحمت گسترده و عمومی است، صحبت کردن درباره وام و ارتباطات آن بیفایده است.
به شب از گیسوی خود داده تاری
بر او هر شب کواکب را نثاری
هوش مصنوعی: هر شب گیسوی خود را به شب میسپارم، و از آن تارهایی برای آسمان میریزم و ستارهها را زینت میبخشم.
هم از گنجینهٔ جودش ستانند
گهرهایی که بر مویش فشانند
هوش مصنوعی: از ثروت و بخشش او، جواهراتی را میگیرند که بر موی او میپاشند.
دویده آسمان عمری به راهش
که کرده ذروهٔ خود تختگاهش
هوش مصنوعی: آسمان به مدت طولانی در حرکت بوده و به جایی رسیده که به عنوان جایگاه خود در نظر گرفته است.
چه مایه ابر کرده اشکباری
که گشته خاصه شغل چترداری
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف فردی اشاره دارد که در اثر ناراحتی و غم، اشک و اندوهش مانند باران به زمین ریخته است. به ویژه اشاره به این دارد که این وضعیت او به نوعی به شغل و حرفهاش مرتبط شده و به او کمک کرده که به عنوان یک چتردار (فردی که چتر حمل میکند) شناخته شود. به عبارت دیگر، غم و اندوه او به بخشی از زندگی و هویت او تبدیل شده است.
زر شک شغل او خورشید افلاک
زند هر شام چتر خویش بر خاک
هوش مصنوعی: زر شک و درخشش او مانند خورشید در آسمان است که هر شب سایهاش را بر زمین گسترانده و از خود نور میپراکند.
سحابش بود بر سر تازیانه
چو دید آن خلق و حسن جاودانه
هوش مصنوعی: ابرش بر سر تازیانه بود و وقتی آن انسانها و زیبایی ابدی را دید، تحت تأثیر قرار گرفت.
سپندی سوخت در دفع گزندش
به بالا جمع شد دود سپندش
هوش مصنوعی: یک دود ناشی از سوختن اسپند به خاطر دفع آسیب و خطرات به سمت بالا بالا میرود.
کسی از چشم بد خود نیستش باک
که خواند «ان یکاد»ش ایزد پاک
هوش مصنوعی: کسی در برابر بدخواهیهای دیگران نگران نیست، زیرا که دعا و ذکر خدای پاک او را حفظ خواهد کرد.
در آن عرصه که نور جاودانست
براق جان در او چابک عنانست
هوش مصنوعی: در آن مکان که نور ابدی و همیشهپا حاکم است، روح به مانند اسبی چابک و فرمانپذیر در آنجا حرکت میکند.
جنیبت تا به حدی پیش رانده
که از پی سایه نیزش بازمانده
هوش مصنوعی: تو آنقدر در پی او رفتهای که حتی نتوانستهای سایهاش را هم دنبال کنی.
به هر جا کآفتاب آنجا نهد پای
پس دیوار باشد سایه را جای
هوش مصنوعی: هر جا که نور خورشید میافتد، سایه در آنجا وجود دارد و جایی برای سایه فراهم میشود.
فتادی سایهاش گر بر سر خاک
زمین سر برزدی از جیب افلاک
هوش مصنوعی: اگر سایهاش بر سر خاک بیفتد، تو نیز از بلندای آسمانها سر برمیآوری.
چو راه خدمتش نسپرد سایه
در آن پستی که بودش ماند مایه
هوش مصنوعی: وقتی که خدمت او را به کسی نسپارند، سایهای که در آن پستی باشد، تنها مایهای باقی میماند.
گرش سایه زمین بوسیدی از دور
دویدی چون غلامان از پیش نور
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است سایهاش را از دور بوسیده باشی، اما باز هم مانند غلامانی که از نور میگریزند، فرار میکنی.
به ذوق بزم قرب وحدت انجام
بدانسان قالبی بودش سبک گام
هوش مصنوعی: در جشن و سرور عشق، وقتی به مرحلهی نزدیک شدن به وحدت میرسیم، آنچنان روح و حالتی پیدا میکنیم که همانند یک قالب سبک و بیوزن میشویم.
که گرنه بر شکم میبست سنگش
ندیدی کس به دیگر جا درنگش
هوش مصنوعی: اگر بر سنگینی بار شکم او دقت میکردی، متوجه نمیشدی که در جای دیگری کسی برای او توقفی کرده است.
تعالی الله چه قالب اصل جانها
دوان درسایهٔ لطفش روانها
هوش مصنوعی: خداوند بلندمرتبه، اصل جانها را به گونهای در زیر سایهٔ لطف خود به حرکت درآورده است.
زهی قالب نه قالب جان عالم
نه تنها جان و بس جانان عالم
هوش مصنوعی: ای کاش تویی که قالبی هستی، نه تنها جان عالم و زندگیبخش آن، بلکه همچنین معشوق و محبوب واقعی عالم هستی.
ز جسمش گوخرد اندازه بردار
حدیث جان همان در پرده بگذار
هوش مصنوعی: از جسم او میتوانی اندازهای از خرد او را برداشت کنی، اما داستان جان او را باید در پردهای پنهان نگهداری.
که ترسم گر شود بیپرده آن راز
نباشد کس حریف وهم غماز
هوش مصنوعی: من میترسم که اگر آن راز برملا شود، هیچکس نتواند با خیال و اندیشهی عمیق من رقابت کند.
در آن قالب کسی کاین جانش باشد
به گردون برشدن آسانش باشد
هوش مصنوعی: کسی که در این جسم و قالب وجود دارد، برای او صعود به آسمان و رسیدن به درجات عالی آسان است.