شمارهٔ ۳۵۱
ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای تو
طوقم به گردن برنهد عشق جنون فرمای تو
میآیی و میافکند چا کم به جیب عافیت
شاخ گلی دامن کشان یعنی قد رعنای تو
وقتی نگاهی رسم بود از چشم سنگین دل بتان
آن رسم هم منسوخ شد در عهد استغنای تو
فرسوده سرها در رهت در هر سری سد آرزو
وان آرزوها خاک شد یک یک به زیر پای تو
وحشی ببین اندوه دل وز سخت جانی دم مزن
کز هم بپاشد کوه را اندوه جان فرسای تو
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای تو
طوقم به گردن برنهد عشق جنون فرمای تو
هوش مصنوعی: میترسم که دیوانگی بر من حاکم شود و به خاطر عشق تو دچار طغیانی شوم. مانند طوقی که بر گردنم میافتد، عشق تو باعث جنون من میشود.
میآیی و میافکند چا کم به جیب عافیت
شاخ گلی دامن کشان یعنی قد رعنای تو
هوش مصنوعی: تو به آرامی میرسی و نیکیها را به جانم هدیه میدهی، درست مانند یک گل زیبا که با ناز و کرشمه به دامن طبیعت میرقصد.
وقتی نگاهی رسم بود از چشم سنگین دل بتان
آن رسم هم منسوخ شد در عهد استغنای تو
هوش مصنوعی: زمانی نگاههای پر از عشق و محبت از چشم بتان دلشکسته، مرسوم بود، اما اکنون با وجود تو که در همه چیز بینیاز هستی، آن سنت و رسم نیز دیگر اهمیت ندارد و از بین رفته است.
فرسوده سرها در رهت در هر سری سد آرزو
وان آرزوها خاک شد یک یک به زیر پای تو
هوش مصنوعی: سرها در مسیر تو فرسوده و خسته شدهاند و هر آرزویی که در دل داشتند، اکنون به خاک تبدیل شده و زیر پای تو افتاده است.
وحشی ببین اندوه دل وز سخت جانی دم مزن
کز هم بپاشد کوه را اندوه جان فرسای تو
هوش مصنوعی: وحشی، به غم دل خود توجه کن و از سختی جان خود صحبت نکن؛ زیرا غم جانفرسای تو میتواند کوه را هم در هم بشکافد.