شمارهٔ ۲۷۲
نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم
دل پشیمان است لیکن ما پشیمان نیستیم
گرچه از دل میرود عشق به جان آمیخته
با وجود این وداع صعب گریان نیستیم
گو جراحت کهنه شو ما از علاج آسودهایم
درد گو ما را بکش در فکر درمان نیستیم
آنچه ما را خوار میکرد آن محبت بود و رفت
گو به چشم آن مبین ما را که ما آن نیستیم
ما سپر انداختیم اینک حریف عشق نیست
طبل برگشتن بزن ما مرد میدان نیستیم
یوسف دیگر به دست آریم وحشی قحط نیست
ما مگر در مصر یعنی شهر کاشان نیستیم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم
دل پشیمان است لیکن ما پشیمان نیستیم
هوش مصنوعی: ما به خاطر دوری تو با درد فراق زندگی میکنیم، دلمان نگران و غمگین است، اما ما از این احساس پشیمان نیستیم.
گرچه از دل میرود عشق به جان آمیخته
با وجود این وداع صعب گریان نیستیم
هوش مصنوعی: با وجود اینکه عشق از دل میرود و به جان ما مرتبط است، باز هم در این وداع دشوار، بینهایت غمگین نیستیم.
گو جراحت کهنه شو ما از علاج آسودهایم
درد گو ما را بکش در فکر درمان نیستیم
هوش مصنوعی: اگر زخم کهنهای داری، دیگر نیازی به درمان نداری؛ ما از درد رنج میبریم و فکر درمان به سرمان نمیزند. حتی اگر بخواهی ما را بکشید، باز هم به دنبال راه حلی نیستیم.
آنچه ما را خوار میکرد آن محبت بود و رفت
گو به چشم آن مبین ما را که ما آن نیستیم
هوش مصنوعی: محبت باعث تحقیر و کوچک شدن ما میشد؛ پس برو و به چشمان آن کسی نگاه کن که ما را اینگونه میبیند؛ چرا که ما چیزی جز آنچه او میبیند نیستیم.
ما سپر انداختیم اینک حریف عشق نیست
طبل برگشتن بزن ما مرد میدان نیستیم
هوش مصنوعی: ما تسلیم شدهایم و در برابر عشق نایستادهایم. حالا وقت آن است که صدای برگشتن را بزن، زیرا ما اهل جنگ و میدان نیستیم.
یوسف دیگر به دست آریم وحشی قحط نیست
ما مگر در مصر یعنی شهر کاشان نیستیم
هوش مصنوعی: ما دیگر یوسف را به دست نخواهیم آورد و در این روزها قحطی وجود ندارد. مگر اینکه ما در مصر باشیم، یعنی در شهر کاشان نیستیم.
حاشیه ها
1397/05/08 08:08
احمد
آنچه مارا خوار میکرد آن محبت بود و رفت
گو به چشم آن مبین مارا که ما آن نیستیم
1399/01/14 09:04
محسن اسدی طاهری
در باب شهرت کاشان به مصر, از محتشم کاشانی:
در زمان تو اگر یوسف مصری باشد
خویش را بهر شرف نام کند کاشانی
همچنین:
کاشان که مصر روی زمین است در جهان
میخواست در ولای چنین یوسفی چنان