گنجور

شمارهٔ ۲۵۶

بی رخِ جان‌پرورِ جانان مرا از جان چه حظ
از چنان جانی که باشد بی رخِ جانان چه حظ
دیگر از شهرم چه خوشحالی چو آن مه‌پاره رفت
چون ز کنعان رفت یوسف دیگر از کنعان چه حظ
ناامید از خدمتِ او جان چه کار آید مرا
جان که صرفِ خدمتِ جانان نگردد زان چه حظ
جانبِ بستان چه می‌خوانی مرا ای باغبان
با من آن گل‌پیرهن چون نیست در بستان چه حظ
دل به تنگ آمد مرا وحشی نمی‌خواهم جهان
از جهان بی او مرا در گوشهٔ حرمان چه حظ

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی رخِ جان‌پرورِ جانان مرا از جان چه حظ
از چنان جانی که باشد بی رخِ جانان چه حظ
هوش مصنوعی: با نبودن چهره‌ی محبوب، چه لذتی از زندگی وجود دارد؟ چگونه می‌توان از جان و زندگی لذت برد وقتی که چهره‌ی محبوب در دسترس نیست؟
دیگر از شهرم چه خوشحالی چو آن مه‌پاره رفت
چون ز کنعان رفت یوسف دیگر از کنعان چه حظ
هوش مصنوعی: دیگر از شهرم هیچ خوشحالی ندارم چون آن دختر زیبا رفت. وقتی یوسف از کنعان رفت، دیگر از کنعان چه بهره‌ای باقی ماند؟
ناامید از خدمتِ او جان چه کار آید مرا
جان که صرفِ خدمتِ جانان نگردد زان چه حظ
هوش مصنوعی: اگر از خدمت او ناامید شوم، زندگی چه ارزشی برایم دارد؟ جانم که برای خدمت به معشوق به کار نمی‌آید، زیرا این زندگی لذتی ندارد.
جانبِ بستان چه می‌خوانی مرا ای باغبان
با من آن گل‌پیرهن چون نیست در بستان چه حظ
هوش مصنوعی: ای باغبان چرا مرا به سمت باغ می‌خوانی، در حالی که آن گل قدیمی که در دل دارم در باغ نیست و از این‌رو من چگونه می‌توانم از زیبایی‌های باغ بهره‌مند شوم؟
دل به تنگ آمد مرا وحشی نمی‌خواهم جهان
از جهان بی او مرا در گوشهٔ حرمان چه حظ
هوش مصنوعی: دل من از این وضعیت خسته شده و دیگر عاشق وحشی نیستم. زندگی بدون او برای من بی‌معنی شده و در گوشه‌ای از این ناامیدی چه لذتی می‌توانم ببینم؟

خوانش ها

شمارهٔ ۲۵۶ به خوانش محمدرضا خوشدل
شمارهٔ ۲۵۶ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1402/09/06 08:12
سینا معتمدی نژاد

درود و عرض ادب و احترام 

یکی از بهترین و زیباترین اشعار وحشی بافقی که زندگی عاشق را با هستی معشوق پیوند می زند ؛ همچنین یکی از مهمترین چکامه ها در مشاعره است که به علت اتمام ابیات و روان بودن اشعار با وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن ، به شدت پرکاربرد است . مشابه این اشعار را شاعران بزرگی چون رفیق اصفهانی ، محتشم کاشانی ، جامی ، فیض کاشانی ، هلالی ، طغرل احراری و به ویژه بیدل دهلوی سروده اند . (با این شباهت که همگی با چه حظ به پایان می رسند)