شمارهٔ ۲۲۸
شدهام سگ غزالی که نگشته رام هرگز
مگسی ز انگبینش نگرفته کام هرگز
ز فروغ آفتابی شب خویش روز خواهم
که شبی ز خانه بیرون ننهاده گام هرگز
هوس پیاله خوردن بودم به خردسالی
که کسی نگفته پیشش ز شراب و جام هرگز
چو حدیث من بر آید کند آنچنان تغافل
که مگر به عمر خویشم نشنیده نام هرگز
به رهت مقام کردم ، نگذاشتی مقیمم
به اسیر خود نبودی تو در این مقام هرگز
به شکنج طره او دل وحشی است مایل
که خلاصیش مبادا ز بلای دام هرگز
اطلاعات
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شدهام سگ غزالی که نگشته رام هرگز
مگسی ز انگبینش نگرفته کام هرگز
هوش مصنوعی: من مانند سگی هستم که به غزالی علاقهمند است، اما هرگز نتوانسته او را به خود جذب کند. حتی مگسی هم از عسل او بهرهای نبرده است.
ز فروغ آفتابی شب خویش روز خواهم
که شبی ز خانه بیرون ننهاده گام هرگز
هوش مصنوعی: از روشنایی آفتاب، آرزو دارم که روزی به من برسد که هرگز از خانهام پا بیرون نگذارم.
هوس پیاله خوردن بودم به خردسالی
که کسی نگفته پیشش ز شراب و جام هرگز
هوش مصنوعی: در دوران بچگیام، به نوشیدن شراب و داشتن لیوان تمایل داشتم، اما هیچکس به من نگفت که هرگز به سراغ این چیزها نروم.
چو حدیث من بر آید کند آنچنان تغافل
که مگر به عمر خویشم نشنیده نام هرگز
هوش مصنوعی: وقتی داستان من به گوش دیگران برسد، آنچنان بیتوجهی میکنند که انگار در تمام عمرم هرگز نام من را نشنیدهاند.
به رهت مقام کردم ، نگذاشتی مقیمم
به اسیر خود نبودی تو در این مقام هرگز
هوش مصنوعی: به خاطر تو در مسیر تو ایستادهام، اما تو اجازه ندادی که درنگ کنم. هرگز در این موقعیت، تو اسیر من نبودی.
به شکنج طره او دل وحشی است مایل
که خلاصیش مبادا ز بلای دام هرگز
هوش مصنوعی: دل سرزنده و سرکش من به خمیدگیهای موهای او تمایل دارد و نگران است که از درد و سختی که ممکن است به خاطر گرفتار شدن در دام عشق با او به وجود بیاید، رها نشود.