قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷ - در ستایش میرمیران
بر کسانی که ببینند به روی تو هلال
عید باشد همه روز و همه ماه وهمه سال
میرمیران که بود طلعت فرخندهٔ او
صبح عیدی که شدآفاق از او فرخ فال
گر به اندازهٔ قدر تو و صدر تو زیند
کس در ایوان تو برنگذرد از صف نعال
بسکه انصاف تو برتافته سرپنجهٔ ظلم
عبث محض نمایند پلنگان چنگال
قهرت آنجا که کند زلزله تفرقه عام
حفظ جمعیت اجزا نکند طبع جبال
عزمت آنجا که شده در مدد ناصیه صلب
ریشه در آهن و فولاد فرو برده نهال
میشود کور حسود تو و درمانش نیست
که مصون است کمال تو ز آسیب زوال
دایم از نیر تابنده به سمت الرأس است
گو به سوراخ نشین شب پره ، کوته کن بال
گرنه هم لطف تو باشد سپر جان عدو
سایه با تیغ رود خصم ترا در دنبال
مور از تشت برون آید و این ممکن نیست
کاختر تیرهٔ خصمت بدر آید زو بال
دیده بخت بداندیش تو از گردش چرخ
چون ببیند رخ مقصود که امریست محال
چارهٔ باصرهٔ اعمی فطری چه کند
گرچه در صنعت خود موی شکافد کحال
گر به خون ریختن خصم تو فتوا طلبند
خونش آواز برآرد که حلال است حلال
فلک ثابت از آنسوی زمان تازد رخش
از سمند تو اگر کسب کند استعجال
رایت ار سرمه کش دیدهٔ اندیشه شود
در شب تار توان دید پی پای خیال
صیت آسایش عدل تو برانگیزدشان
کز مضیق رحم آیند سوی مهد اطفال
دست انصاف تو آن کرد که در پای حمام
حلقهٔ دیدهٔ باز است چو زرین خلخال
گر کند خصم تو در آینه آن روی کریه
از رخش در پس آیینه گریزد تمثال
جودت از بلعجبیها شده مغناطیسی
که کشد جذبهاش از کام و زبان حرف سال
هیچ حرف طمع از دل به سوی لب نشتاف
کش سد آری و بلی از تو نکرد استقبال
داورا از مدد فیض و ثنای تو مرا
خاطری هست چو بحری ز گهر مالامال
نرسد جز تو به کس گوهری از خاطر من
کردهام وقف تو این بحر لبالب ز زلال
معدن طبع مرا کرد پر از جوهر خاص
پرتو تربیت عام تو خورشید مثال
این جواهر نه متاعیست که هر جا یابند
همه دانند که نادر بود این طرز مقال
سخن من نه ز جنس سخن مدعی است
که بود بر سر کو سد سد ازین سنگ و سفال
وحشی اینجا چو رسیدی به همین قطع نمای
که چو ممدوح تو تمییز کند نقص و کمال
تا مقرر بود این وضع به تاریخ عرب
که بود عید صیام اول ماه شوال
بر تو ای قبلهٔ احرار عرب تا به عجم
عید باشد همه روز و همه ماه و همه سال
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - در ستایش میرمیران: ای تماشاییان جاه و جلالقصیدهٔ شمارهٔ ۲۸ - در ستایش بکتاش بیک: اگر مساعدت بخت نبود و اقبال
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر کسانی که ببینند به روی تو هلال
عید باشد همه روز و همه ماه وهمه سال
هوش مصنوعی: هرکسی که چهره تو را ببیند، مانند دیدن هلال عید در تمام روزها و ماهها و سالها خواهد بود.
میرمیران که بود طلعت فرخندهٔ او
صبح عیدی که شدآفاق از او فرخ فال
هوش مصنوعی: نزدیکان و کسانی که درگذشتهاند، چه کسی بود که چهرهی خوشبخت او مانند سحرگاه عید است، زمانی که جهان به برکت وجود او خوشیمن میشود.
گر به اندازهٔ قدر تو و صدر تو زیند
کس در ایوان تو برنگذرد از صف نعال
هوش مصنوعی: اگر کسی به اندازهٔ ارزش و مقام تو باشد، هیچکس در ایوان تو زندگی نخواهد کرد و از صف نعال عبور نخواهد کرد.
بسکه انصاف تو برتافته سرپنجهٔ ظلم
عبث محض نمایند پلنگان چنگال
هوش مصنوعی: چقدر انصاف تو بالاست که حتی پلنگان هم به خاطر ظلم بیفایدهای که دارند، بیچنگال میشوند.
قهرت آنجا که کند زلزله تفرقه عام
حفظ جمعیت اجزا نکند طبع جبال
هوش مصنوعی: غضب تو همانند زلزلهای است که باعث تفرقه و جدا شدن افراد میشود، اما طبیعت کوهها نمیگذارد که این تفرقه مانع از جمعبودن اجزای آنها شود.
عزمت آنجا که شده در مدد ناصیه صلب
ریشه در آهن و فولاد فرو برده نهال
هوش مصنوعی: اگر اراده و هدفی در دل داشته باشی، آن هدف مانند نهالی است که ریشهاش را در آهن و فولاد فرو برده و به سختی و استواری میبالد.
میشود کور حسود تو و درمانش نیست
که مصون است کمال تو ز آسیب زوال
هوش مصنوعی: حسودان نمیتوانند به کمال و تواناییهای تو آسیب برسانند، چرا که ویژگیهای برتر تو در برابر آسیبها محفوظ و ایمن است.
دایم از نیر تابنده به سمت الرأس است
گو به سوراخ نشین شب پره ، کوته کن بال
هوش مصنوعی: همیشه نور درخشان به سمت بالا است. ای شبپرۀ سوراخنشین، بالهایت را جمع کن و کوتاه کن.
گرنه هم لطف تو باشد سپر جان عدو
سایه با تیغ رود خصم ترا در دنبال
هوش مصنوعی: اگر محبت تو نباشد، دشمن مانند سپری در برابر جان میشود؛ مانند سایهای که با تیغی تیز در پی توست.
مور از تشت برون آید و این ممکن نیست
کاختر تیرهٔ خصمت بدر آید زو بال
هوش مصنوعی: هرگز یک مور نمیتواند از تشت بیرون بیاید، چون این امکانپذیر نیست که دشمن تو از بالای کاخ تاریک بیرون آید.
دیده بخت بداندیش تو از گردش چرخ
چون ببیند رخ مقصود که امریست محال
هوش مصنوعی: چشم بدشانسی تو زمانی که چرخ روزگار را میبیند، وقتی که چهرهی معشوق را میبیند، احساس میکند که رسیدن به او چیز غیرممکنی است.
چارهٔ باصرهٔ اعمی فطری چه کند
گرچه در صنعت خود موی شکافد کحال
هوش مصنوعی: اگر کسی به طور طبیعی کور باشد، چه راه حلی میتواند برای بینایی خود پیدا کند، حتی اگر در هنر خود به اندازهای ماهر باشد که بتواند جزئیات را به دقت تشخیص دهد؟
گر به خون ریختن خصم تو فتوا طلبند
خونش آواز برآرد که حلال است حلال
هوش مصنوعی: اگر برای کشتن دشمن تو اجازه بگیرند، خون او فریاد میزند که کشتن او حلال است.
فلک ثابت از آنسوی زمان تازد رخش
از سمند تو اگر کسب کند استعجال
هوش مصنوعی: زمانه تغییر نمیکند و تو برای رسیدن به اهداف و خواستههایت باید صبر و شکیبایی به خرج بدهی. اگر در این مسیر عجله کنی، ممکن است به نتیجه مطلوب نرسی.
رایت ار سرمه کش دیدهٔ اندیشه شود
در شب تار توان دید پی پای خیال
هوش مصنوعی: اگر چشم اندیشهات را با سرمه زینت دهی، در شب تاریک میتوانی رد پای خیال را ببینی.
صیت آسایش عدل تو برانگیزدشان
کز مضیق رحم آیند سوی مهد اطفال
هوش مصنوعی: نام نیکی که به خاطر آرامش و عدلت شناخته شده، باعث میشود افرادی که در تنگی و سختی زندگی میکنند، به سوی دامن محبت و حمایت تو بیایند و آرامش را برای کودکانشان فراهم کنند.
دست انصاف تو آن کرد که در پای حمام
حلقهٔ دیدهٔ باز است چو زرین خلخال
هوش مصنوعی: دست انصاف تو به قدری زیبا و دلنشین است که در برابر دیدگان در حال شستن، همچون یک حلقه طلا در پای شخصی میدرخشد.
گر کند خصم تو در آینه آن روی کریه
از رخش در پس آیینه گریزد تمثال
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو در آینه چهره زشتش را ببیند، تصویرش از پشت آینه فرار میکند.
جودت از بلعجبیها شده مغناطیسی
که کشد جذبهاش از کام و زبان حرف سال
هوش مصنوعی: جودت به دلیل شگفتیهایش به نوعی جاذبه تبدیل شده که قدرت کشش کلامش از دل و زبانش تاثیرگذار و جذاب است.
هیچ حرف طمع از دل به سوی لب نشتاف
کش سد آری و بلی از تو نکرد استقبال
هوش مصنوعی: هیچ چیزی در دل طمع و امیدی را به زبان نیاور، زیرا که سد دلت هرگز نمیپذیرد پاسخ آری و بلی تو را.
داورا از مدد فیض و ثنای تو مرا
خاطری هست چو بحری ز گهر مالامال
هوش مصنوعی: پروردگارا، با لطف و بزرگی تو، قلب من پر از امید و شادی است، مانند دریایی که پر از گوهر و جواهر باشد.
نرسد جز تو به کس گوهری از خاطر من
کردهام وقف تو این بحر لبالب ز زلال
هوش مصنوعی: هیچ کس جز تو لایق گوش سپردن به گنجینهای از احساسات من نیست. من این دریا پر از احساس را به خاطر تو وقف کردهام.
معدن طبع مرا کرد پر از جوهر خاص
پرتو تربیت عام تو خورشید مثال
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که پرتو تعلیم و تربیت تو، مثل خورشید، نبوغ و استعداد مرا غنی کرده و پر از ارزشهای ویژه کرده است. با وجود این تربیت، توانستهام به جواهرات معنوی و هنری دست پیدا کنم.
این جواهر نه متاعیست که هر جا یابند
همه دانند که نادر بود این طرز مقال
هوش مصنوعی: این جواهر، چیزی نیست که در همهجا پیدا شود و همه بدانند که این نوع گفتار چقدر کمیاب و خاص است.
سخن من نه ز جنس سخن مدعی است
که بود بر سر کو سد سد ازین سنگ و سفال
هوش مصنوعی: سخن من از نوع حرفهایی نیست که ادعا کنند، بلکه از عمق واقعیات و حقیقت نشأت میگیرد که به راحتی نمیتوان آن را نادیده گرفت.
وحشی اینجا چو رسیدی به همین قطع نمای
که چو ممدوح تو تمییز کند نقص و کمال
هوش مصنوعی: وقتی وحشی به اینجا میرسد، باید به همین شکل رفتار کند که مانند ممدوح تو، نقصها و خوبیها را جدا کند.
تا مقرر بود این وضع به تاریخ عرب
که بود عید صیام اول ماه شوال
هوش مصنوعی: این وضعیت تا زمانی ادامه دارد که تاریخ عرب مشخص شود و آن زمان، روز عید فطر در اول ماه شوال خواهد بود.
بر تو ای قبلهٔ احرار عرب تا به عجم
عید باشد همه روز و همه ماه و همه سال
هوش مصنوعی: ای قبلهٔ آزادگان عرب، همیشه و در هر روز و ماه و سال، عید و سرور برای همه مردم وجود داشته باشد.