گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶ - در ستایش عبدالله خان اعتمادالدوله

سد زبان خواهم که سازم یک به یک گوهر نثار
در ثنای میرزای کام بخش کامکار
مجلس آرای وزارت انجمن پیرای عدل
گوهر دریا کفایت اختر مهر اقتدار
بازده گو پشت دولت از وجود او به کوه
اعتمادالدوله آن پشت و پناه روزگار
هر پسر را کان پدر باشد به استصواب اوست
هر چه گیتی پرورد در تحت امر اختیار
از پسر گلزار عز کشوری را آب و رنگ
و ز پدر نخل وقار لشکری را برگ و بار
بیخ کش دولت نشاند بار آرد عزوشان
تخم کش حشمت فشاند بر دهد عز و وقار
گو پسر بر دهر فرمان ده که باز انسان پدر
از صلاحش نیست بیرون شیخ و شاب و شهریار
گوهری کز صلب آن دریاست می‌زیبد اگر
زینت افسر کنندش خسروان تاجدار
آصف جمجاه عبدالله دریا دل که هست
کان ز طبع او خجل بحر از کف او شرمسار
کشتی اندیشه گر در قلزم قهرش فتد
بشکند جایی که ناید تخته‌ای زان بر کنار
بر ضمیر او که مرآت تصاویر قضاست
آنچه در اوهام بالقوه است بالفعل آشکار
حرف خوانان کتاب لطف او را در نظر
نسخه تریاق فاروق است نقش پشت مار
لطف و قهرش سبزه پرور سازد و گوهر گداز
قطره در قعر سقر ، وندر تک دریا شرار
حکم او گر سایه بر کهسار اندازد به فرض
چاهساری آورد پیدا به جای کوهسار
ماند ار گردون به خارستان قهرش بگذرد
پاره‌ای از اطلس او بر سر هر نوک خار
در گشاد و بست با دستش تشبه می‌کنند
گرنه این می‌بود جزر و مد نبودی در بحار
با خطش کز خطهٔ شادیست دارد نسبتی
صبح خرم زانجهت خیزد ز خاک زنگبار
باد اگر رخش سلیمان بود زیر ران اوست
دیو طبعی کافرید از آذرش پروردگار
در طلوع مهرش ار با پرتو خور سردهند
پیش از او آید به غرب از شرق تا پای جدار
نقشش از عالم جهد بیرون اگر بر پشت او
مقرعه در دست تمثالی کشد صورت نگار
باد گویی اسب شطرنج است مانده در عری
در بساط بازی آن عرصه گردد راهوار
بر هوا پویان تواند گشت پیش از نفخ صور
کوه بر فتراک او گر دست سازد استوار
از دو دستش درگه بازی دو ابروی سیاه
بر فراز دیدهٔ خورشید گردد آشکار
قرص مهر و ماه چون آرد به زیر پا و دست
زان دو هاون سرمه کوبد بهر چشم روزگار
ور بیفشارد قدم سازد عروس زهره را
زان یکی خلخال سیمین زین یکی زرین سوار
نشکند در زیر پایش از سبک خیزی حباب
گر کند با پیکر چون کوه در دریا گذار
آید از حد مکان بر لامکان زان پیشتر
کز سر زین سایه بر خاک ره افتد از سوار
باید الحق اینچنین عالم نوردی تا بود
لایق ران و رکاب داور گیتی مدار
مایهٔ اکسیر از او گیرند اهل کیمیا
گر به خاک رهگذر بینی به عین اعتبار
ای که خاک پای یکران فلک میدان تست
خسرو سیارگان را زیت تاج افتخار
بهر حمل محملت بستن حلال از زر جهاز
این جهان پیما که هستش کهکشان سیمین مهار
وه چه گفتم چون شود محمل کش اجلال تو
ناقه دیرینه سال باز مانده از قطار
دست مظلومان چنان کردی قوی کاهو بره
با بروت شیر بازی می‌کند در مرغزار
مرغزاری را که از آب حمایت پروری
هر غزالی کاندراو گردد شود ضیغم شکار
با سر سد جا شکسته صرصر آید باز پس
پیش راهش گر کشد حفظ تو سدی از غبار
خواهد از اجرای حکمت سبزی باغ سپهر
از زمین بر آسمان جاری شود سد جویبار
کار فرمای طبیعت را اگر گویی ببند
رخنه‌های فتنه این قلعهٔ نیلی حصار
از پی اجزای گل بر آسمان آرند گرم
جزو خاکی را دخان و جزو آبی را بخار
در خور اوصاف آصف نیست وحشی این مقال
شو به عجز خویش قائل بر دعا کن اختصار
تا توان تعریف کردن رأی نیکان را به نور
تا توان تشبیه کردن روی خوبان را به نار
باد از روی تو نار شمع خاور عاریت
باد از روی تو نور ماه انور مستعار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سد زبان خواهم که سازم یک به یک گوهر نثار
در ثنای میرزای کام بخش کامکار
هوش مصنوعی: می‌خواهم با کلامم ستایش کنم و هر یک از زیبایی‌ها را به صورت درخشانی برای میرزایی که بخشنده و سخت کوش است، نثار کنم.
مجلس آرای وزارت انجمن پیرای عدل
گوهر دریا کفایت اختر مهر اقتدار
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و اهمیت یک جمع و انجمن اشاره شده که به مانند گوهری در دریا می‌درخشد. این انجمن و وزرای آن، نماد عدالت و قدرت هستند و نشان‌دهنده‌ی تاثیر مثبت و سازندگی در جامعه‌ای هستند که به درستی اداره می‌شود.
بازده گو پشت دولت از وجود او به کوه
اعتمادالدوله آن پشت و پناه روزگار
هوش مصنوعی: بشارت می‌دهد که پشتوانه و پشتیبانی او باعث امیدواری و اطمینان به روزگار است، همچون کوهی که اعتماد و سکون به ارمغان می‌آورد.
هر پسر را کان پدر باشد به استصواب اوست
هر چه گیتی پرورد در تحت امر اختیار
هوش مصنوعی: هر پسری نشانه‌ای از پدرش است و هر چیزی که در دنیا به وجود می‌آید، زیر نظر و اختیار اوست.
از پسر گلزار عز کشوری را آب و رنگ
و ز پدر نخل وقار لشکری را برگ و بار
هوش مصنوعی: از پسر گلزار، کشور زیبا و پررنگ و لعاب به وجود می‌آید و از پدر نخل، لشکری با وقار و قدرتمند رشد می‌کند.
بیخ کش دولت نشاند بار آرد عزوشان
تخم کش حشمت فشاند بر دهد عز و وقار
هوش مصنوعی: دولت و موفقیت را از ریشه می‌کوشد و بر آن پایدار می‌سازد. کسانی که از عهده انجام چنین کارهایی برمی‌آیند، موجب گسترش اعتبار و احترام می‌شوند.
گو پسر بر دهر فرمان ده که باز انسان پدر
از صلاحش نیست بیرون شیخ و شاب و شهریار
هوش مصنوعی: بگو به زمانه که انسان هرگز از نیکوکاریش دور نمی‌شود، چه شیخ باشد، چه جوان، و چه پادشاه.
گوهری کز صلب آن دریاست می‌زیبد اگر
زینت افسر کنندش خسروان تاجدار
هوش مصنوعی: جواهری که از دل دریا به وجود آمده، شایسته است اگر پادشاهان تاجدار آن را با زینتی شایسته بیارایند.
آصف جمجاه عبدالله دریا دل که هست
کان ز طبع او خجل بحر از کف او شرمسار
هوش مصنوعی: آصف، شخصیتی با بخشندگی و دل بزرگ است که حتی در برابر دریا نیز احساس خجالت می‌کند. این بیان نشان‌دهنده عظمت و شکوه شخصیت اوست، به گونه‌ای که طبع او به قدری بلند است که دریا در مقایسه با او خجالت‌زده می‌شود.
کشتی اندیشه گر در قلزم قهرش فتد
بشکند جایی که ناید تخته‌ای زان بر کنار
هوش مصنوعی: اگر کشتی فکر و اندیشه‌ات در دریای خشم گرفتار شود، هر جا که بروی، تخته‌نجاتی برای نجات یافتن نخواهی یافت.
بر ضمیر او که مرآت تصاویر قضاست
آنچه در اوهام بالقوه است بالفعل آشکار
هوش مصنوعی: در عمق وجود او که نمایانگر تصاویر سرنوشت است، آنچه در خیال‌ها و اندیشه‌ها به صورت بالقوه وجود دارد، به وضوح قابل مشاهده است.
حرف خوانان کتاب لطف او را در نظر
نسخه تریاق فاروق است نقش پشت مار
هوش مصنوعی: خوشبختی و رحمت او را می‌توان در کلامی مشاهده کرد که شفا و رهایی می‌دهد، مانند اثری که بر پشت مار حک شده است و نشان از قدرت و دانایی دارد.
لطف و قهرش سبزه پرور سازد و گوهر گداز
قطره در قعر سقر ، وندر تک دریا شرار
هوش مصنوعی: محبت و شادی او مانند سبزه‌ای سرسبز است، در حالی که خشمش مانند گوهری درخشان در عمق جهنم می‌سوزد. همچنین، در این دریا، شعله‌ای وجود دارد که همیشه می‌درخشد.
حکم او گر سایه بر کهسار اندازد به فرض
چاهساری آورد پیدا به جای کوهسار
هوش مصنوعی: اگر فرمان او بر کوه‌ها سایه افکند، حتی اگر چاهی عمیق به جای کوه نمایان شود.
ماند ار گردون به خارستان قهرش بگذرد
پاره‌ای از اطلس او بر سر هر نوک خار
هوش مصنوعی: در آسمان، در میان خارزار، اگر قهر او بگذرد، تکه‌ای از پارچه‌ی نازکی بر روی هر نوک خاری خواهد ماند.
در گشاد و بست با دستش تشبه می‌کنند
گرنه این می‌بود جزر و مد نبودی در بحار
هوش مصنوعی: با دست خود جزر و مد دریا را به گشاد و بست تشبیه می‌کنند، وگرنه اگر این کار نبود، دریا به حالت جزر و مد نمی‌رسید.
با خطش کز خطهٔ شادیست دارد نسبتی
صبح خرم زانجهت خیزد ز خاک زنگبار
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ خطی است که از سرزمین خوشحالی و شادی نشأت می‌گیرد. این خط مانند صبحی خوش و شاداب است و به همین دلیل از خاک زنگبار برمی‌خیزد.
باد اگر رخش سلیمان بود زیر ران اوست
دیو طبعی کافرید از آذرش پروردگار
هوش مصنوعی: اگر باد مانند رخش سلیمان باشد، زیر ران او دیوی از طبع کافری وجود دارد که از آتش و خشم او قدرت گرفته است.
در طلوع مهرش ار با پرتو خور سردهند
پیش از او آید به غرب از شرق تا پای جدار
هوش مصنوعی: اگر امیدواریم که در درخشش طلوع او، روزی به روشنایی خورشید برسیم، قبل از آنکه بخواهد صبح را به غرب ببرد، باید از شرق بیاید و به دیوار برسد.
نقشش از عالم جهد بیرون اگر بر پشت او
مقرعه در دست تمثالی کشد صورت نگار
هوش مصنوعی: اگر نقش و نگار دنیا از دست برود و حقیقت را نتوان دید، حتی اگر مجسمه‌ای بر دوش او باشد و با دستانش تصویر و طرحی بکشد، هم‌چنان نمی‌تواند زیبایی و واقعیت را نشان دهد.
باد گویی اسب شطرنج است مانده در عری
در بساط بازی آن عرصه گردد راهوار
هوش مصنوعی: باد به گونه‌ای است که مانند اسب شطرنج در میدانی خالی از بازی، سرگردان مانده است. در این فضا، او می‌تواند آزادانه حرکت کند و راه خود را پیدا کند.
بر هوا پویان تواند گشت پیش از نفخ صور
کوه بر فتراک او گر دست سازد استوار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که قبل از وقوع یک واقعه بزرگ و هولناک، فردی که در تلاش و کوشایی است می‌تواند با اراده و پشتکار خود به آنچه می‌خواهد برسد، حتی اگر موانع و دشواری‌هایی در سر راهش قرار داشته باشد. در واقع، با تلاش و عزم قوی می‌توان بر مشکلات فائق آمد و به اهداف رسید.
از دو دستش درگه بازی دو ابروی سیاه
بر فراز دیدهٔ خورشید گردد آشکار
هوش مصنوعی: دست‌های او به گونه‌ای حرکت می‌کند که ابروهای سیاهش در بالای چشم‌ها مانند سایه‌ای بر روی خورشید نمایان می‌شود.
قرص مهر و ماه چون آرد به زیر پا و دست
زان دو هاون سرمه کوبد بهر چشم روزگار
هوش مصنوعی: وقتی که نور خورشید و ماه به زیر پا و دست آید، از این دو منبع زیبا پودر سیاه برای چشم‌های زمانه بسازیم.
ور بیفشارد قدم سازد عروس زهره را
زان یکی خلخال سیمین زین یکی زرین سوار
هوش مصنوعی: اگر پای فشرده شود، عروس زهره به راه می‌افتد؛ یکی از آنها خلخالی است از نقره و دیگری سوارکاری است از طلا.
نشکند در زیر پایش از سبک خیزی حباب
گر کند با پیکر چون کوه در دریا گذار
هوش مصنوعی: اگر حبابی به خاطر سبکی‌اش زیر پایش نشکند، پس وقتی که با شجاعت و قدرت مانند کوهی در دریا پیش برود، به راحتی می‌تواند بر مشکلات غلبه کند.
آید از حد مکان بر لامکان زان پیشتر
کز سر زین سایه بر خاک ره افتد از سوار
هوش مصنوعی: از مرزهای مکان فراتر می‌رود به جایی که هیچ مکان و زمانی وجود ندارد. زیرا قبل از آنکه سایه سوار بر زمین بیفتد، او از سر سوار عبور کرده است.
باید الحق اینچنین عالم نوردی تا بود
لایق ران و رکاب داور گیتی مدار
هوش مصنوعی: برای اینکه شایسته نعمت‌های خداوند و موقعیت‌های بزرگ باشی، باید به راستی تلاش کنی و در مسیر علم و دانش گام برداری.
مایهٔ اکسیر از او گیرند اهل کیمیا
گر به خاک رهگذر بینی به عین اعتبار
هوش مصنوعی: اگر اهل کیمیاگری در مسیر خاکی طلا بیابند، از او می‌توانند مایهٔ اکسیر را بگیرند.
ای که خاک پای یکران فلک میدان تست
خسرو سیارگان را زیت تاج افتخار
هوش مصنوعی: ای کسی که خاک پای تو در زمین گشته و آسمان‌ها را می‌پوشاند، تو شاهی که سیارات گرد تو می‌چرخند و تزیین تو نشانه‌ی افتخار است.
بهر حمل محملت بستن حلال از زر جهاز
این جهان پیما که هستش کهکشان سیمین مهار
هوش مصنوعی: برای سفر به سوی مقصدت، بار و ابزار خود را با نقره‌ای از زر درست کن که همچون کهکشانی خوش‌درخش است.
وه چه گفتم چون شود محمل کش اجلال تو
ناقه دیرینه سال باز مانده از قطار
هوش مصنوعی: چه می‌گویم، چه زمانی بارگاه جلال تو به عنوان محملی ظاهر می‌شود، همانند شتری کهنه که سال‌ها از قطار جا مانده است.
دست مظلومان چنان کردی قوی کاهو بره
با بروت شیر بازی می‌کند در مرغزار
هوش مصنوعی: دست نیازمندان را به قدری توانا کرده‌ای که حتی بره‌ها با شیرها در مرتع بازی می‌کنند.
مرغزاری را که از آب حمایت پروری
هر غزالی کاندراو گردد شود ضیغم شکار
هوش مصنوعی: در یک مرتع زیبا که به خوبی از آب و علف پوشیده شده، هر آهو به راحتی زندگی می‌کند و در آنجا احساس امنیت می‌کند. اما در این محیط، شیر نیز وجود دارد که به دنبال شکار است و می‌تواند به این آهوان حمله کند.
با سر سد جا شکسته صرصر آید باز پس
پیش راهش گر کشد حفظ تو سدی از غبار
هوش مصنوعی: باد سرد و فیروزمند می‌وزد و سدّی که تو برای حفظ خودت بنا کرده‌ای، اگر تو را از ذرات غبار دور نکند، نمی‌تواند مانع حرکت و بازگشت آن باد شود.
خواهد از اجرای حکمت سبزی باغ سپهر
از زمین بر آسمان جاری شود سد جویبار
هوش مصنوعی: از اجرای حکمت، سبزی باغ آسمان به زمین سرازیر می‌شود و جویبار جاری می‌گردد.
کار فرمای طبیعت را اگر گویی ببند
رخنه‌های فتنه این قلعهٔ نیلی حصار
هوش مصنوعی: اگر به کارفرمای طبیعت بگویی که راه‌های ورود فتنه‌ها به این قلعه نیلی را ببندد، او این کار را انجام می‌دهد.
از پی اجزای گل بر آسمان آرند گرم
جزو خاکی را دخان و جزو آبی را بخار
هوش مصنوعی: اجزای گل را به آسمان می‌فرستند، در حالی که جزئی از خاک تبدیل به دود و جزئی از آب به بخار می‌شود.
در خور اوصاف آصف نیست وحشی این مقال
شو به عجز خویش قائل بر دعا کن اختصار
هوش مصنوعی: برای اوصاف آصف، که یکی از بزرگان و دانایان بوده، وحشی در این سخن جایی ندارد. بهتر است به ناتوانی خود اعتراف کند و در دعا به صورت مختصر و خلاصه عمل نماید.
تا توان تعریف کردن رأی نیکان را به نور
تا توان تشبیه کردن روی خوبان را به نار
هوش مصنوعی: این متن می‌گوید که تا جایی که بتوان نظرهای نیکوکاران را به روشنی وصف کرد و همچنین زیبایی افراد خوب را به آتش تشبیه کرد، باید تلاش کرد.
باد از روی تو نار شمع خاور عاریت
باد از روی تو نور ماه انور مستعار
هوش مصنوعی: باد از طرف تو شعله شمع صبحگاهی را می‌برد و نور ماه نورانی را از تو به عاریت می‌گیرد.