شمارهٔ ۳۷
زاهد خودپرست کو تا که ز خود رهانمش
درد شراب بیخودی از خم هو چشانمش
گر نفسم به او رسد در نفسی به یک نفس
تا سر کوی میکشان مویکشان کشانمش
زهدفروش خودنما ترک ریا نمیکند
هرچه فسون به او دمم هرچه فسانه خوانمش
چون ز در آید آن صنم خویش به پایش افکنم
دست به دامنش زنم در بر خود نشانمش
هرچه به جز خیال او قصد حریم دل کند
در نگشایمش به رو از در دل برانمش
گر شبکی خوش از کرم دوست درآید از درم
سر کنمش نثار ره جان به قدم فشانمش
مست شود چو دلبرم از می ناب وحدتا
سینه به سینهاش نهم بوسه ز لب ستانمش
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زاهد خودپرست کو تا که ز خود رهانمش
درد شراب بیخودی از خم هو چشانمش
هوش مصنوعی: ای زاهد خودپسند، کاش روزی فرا برسد که از خودخواهیام رها شوم و بتوانم از درد شراب مستی، جرعهای از خم عشق بنوشم.
گر نفسم به او رسد در نفسی به یک نفس
تا سر کوی میکشان مویکشان کشانمش
هوش مصنوعی: اگر نفسم به او برسد، در یک لحظه میتوانم او را به سمت کوی محبوب ببرم، با کشاندن موی او.
زهدفروش خودنما ترک ریا نمیکند
هرچه فسون به او دمم هرچه فسانه خوانمش
هوش مصنوعی: انسانی که به خودنمایی و فریب خود عادت کرده است، هرگز از ریاکاری دست نمیکشد. هر چه به او بگویم یا برایش داستان تعریف کنم، تغییر نخواهد کرد.
چون ز در آید آن صنم خویش به پایش افکنم
دست به دامنش زنم در بر خود نشانمش
هوش مصنوعی: وقتی محبوبم از در خارج شود، به پای او میافتم و دست به دامنش میزنم و او را در آغوش میگیرم.
هرچه به جز خیال او قصد حریم دل کند
در نگشایمش به رو از در دل برانمش
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد به جز خیال او وارد دلم شود، اجازه ورود به قلبم را از او میگیرم و او را از خود طرد میکنم.
گر شبکی خوش از کرم دوست درآید از درم
سر کنمش نثار ره جان به قدم فشانمش
هوش مصنوعی: اگر شبکی زیبا و با محبت از دوست وارد شود، از داراییام به او هدیه میدهم و جانم را به پایش میریزم.
مست شود چو دلبرم از می ناب وحدتا
سینه به سینهاش نهم بوسه ز لب ستانمش
هوش مصنوعی: وقتی که معشوق من مست میشود، من نیز به شوق او، از شراب خالص به وجد میآیم و با عشق او لب به لب میزنم و بوسهای از او میگیرم.
حاشیه ها
1402/06/07 14:09
سفید
هرچه به جز خیال او قصد حریم دل کند
در نگشایمش به رو، از در دل برانمش...