گنجور

شمارهٔ ۳۹ - در تاریخ فتح خراسان

منت خدای را که ز اقبال شاه ما
شاهنشهی که چرخ نهد روی بر درش
هرکس ز روی صدق سربندگی مدام
برخاک در گهش ننهد، خاک بر سرش
آیینه جمال ظفر، آب تیغ اوست
دندانه کلید در فتح، خنجرش
چشم طمع اگر شود احول، نمیدهد
فرصت عطای او که ببیند مکررش
گرداب سان سفینه نهد ناف بر زمین
کشتی نشین نماید اگر یاد لنگرش
بادا چو چرخ بر سر بدخواه تیغ او
گیرد چو آفتاب جهان نور افسرش
فتحی عجب نمود بتأیید ذوالجلال
خانی که برگزید شه هفت کشورش
نخلی که در ریاض خراسان نشاند شاه
بر لب رسید شکر خدا زود نوبرش
تابید نور فتح و ظفر از جبین او
روزی که شاه داد خطاب مظفرش
آن شیردل که همچو شغال اوزبکان سگ
دزدند دم بخود همه از بیم خنجرش
شیری که، قلب نیزه وران سپاه خصم
مأنوس تر بس ز نیستان بود برش
آن تیغ صف شکاف عدوکش، که قاصر است
تیغ زبان خامه ز تعریف جوهرش
خصمی که مینهاد ز اندوه پابرون
در پای شه فگند بشمشیر کین سرش
باد غرور کرد سر خصم را بچوب
شد چوب جانشین رگ گردن آخرش
میرفت کهنه یابو پریورقه، زآنکه کس
چوبی نکرده بود چنین بر سر خرش
پرکاه کرد کله پرباد خصم را
مغزی بهمرساند چنین عاقبت سرش
سدیست، پیش دشمن یأجوج سیرت او
بسته است بهر حفظ خراسان، سکندرش
دادش خدای خلعت توفیق این ظفر
از بهر خدمت در اولاد حیدرش
پای عدو ز ملک خراسان بریده شد
زین سرکه خورد از اوو، سپاه مظفرش
واعظ نگاشت از پی تاریخ فتح او:
«پای عدو برید از آن ملک چون سرش »!

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

منت خدای را که ز اقبال شاه ما
شاهنشهی که چرخ نهد روی بر درش
هوش مصنوعی: شکرگزار خداوند هستیم که به مدد و لطف پادشاهی، ما در کنار شاه نیکو و بزرگی قرار داریم که سرنوشت به خوبی بر در خانه‌اش می‌نشیند.
هرکس ز روی صدق سربندگی مدام
برخاک در گهش ننهد، خاک بر سرش
هوش مصنوعی: هر کسی که با صداقت و بدون تزویر به خدمت کسی مشغول باشد و بر خاک پای او افتاده است، اگر ناقدری کند، باید خاک بر سر خود بریزد.
آیینه جمال ظفر، آب تیغ اوست
دندانه کلید در فتح، خنجرش
هوش مصنوعی: جمال پیروزی مانند آینه‌ای است که برش تیغ او را نشان می‌دهد و دندانه‌های کلید برای فتح، همان خنجر اوست.
چشم طمع اگر شود احول، نمیدهد
فرصت عطای او که ببیند مکررش
هوش مصنوعی: اگر چشمی به طمع بیفتد، مجال نمی‌دهد که مواجه با بخشش او شود و به مکر و فریب او پی ببرد.
گرداب سان سفینه نهد ناف بر زمین
کشتی نشین نماید اگر یاد لنگرش
هوش مصنوعی: کشتی در گرداب مانند یک شیء سنگین به زمین می‌افتد، اگر کسی یاد لنگر آن را در ذهن داشته باشد.
بادا چو چرخ بر سر بدخواه تیغ او
گیرد چو آفتاب جهان نور افسرش
هوش مصنوعی: به امید آنکه چون باد، بر سر دشمنانش بیفتد و تیغ او را در دست بگیرد، همان‌طور که خورشید نورش را بر جهان می‌افروزد.
فتحی عجب نمود بتأیید ذوالجلال
خانی که برگزید شه هفت کشورش
هوش مصنوعی: فتحی شگفت‌انگیز و پیروزی بزرگی به دست آمد که تأیید خداوند با جلال و شکوه را نشان می‌دهد. این پیروزی مربوط به کسی است که در میان هفت کشور قدرت‌مند انتخاب شده است.
نخلی که در ریاض خراسان نشاند شاه
بر لب رسید شکر خدا زود نوبرش
هوش مصنوعی: نخل جوانی که شاه در باغ‌های خراسان کاشته، به سرعت میوه داد و شکر خدا، محصولش زود برسیده است.
تابید نور فتح و ظفر از جبین او
روزی که شاه داد خطاب مظفرش
هوش مصنوعی: نور پیروزی و موفقیت از پیشانی او در روزی درخشید که شاه لقب مظفر را به او داد.
آن شیردل که همچو شغال اوزبکان سگ
دزدند دم بخود همه از بیم خنجرش
هوش مصنوعی: آن دلیر کسی است که مانند شغالی در بین اوزبان، سگ‌های دزد را ترسانده و همه از ترس شمشیر او به خود می‌لرزند.
شیری که، قلب نیزه وران سپاه خصم
مأنوس تر بس ز نیستان بود برش
هوش مصنوعی: شیری که قلب نیزه‌زنان دشمن را بیشتر از نیستان می‌شناسد.
آن تیغ صف شکاف عدوکش، که قاصر است
تیغ زبان خامه ز تعریف جوهرش
هوش مصنوعی: آن شمشیر که دشمنان را می‌زند، به قدری قوی و بی‌نظیر است که زبان و قلم حتی نمی‌توانند به خوبی صفات و ویژگی‌های آن را توصیف کنند.
خصمی که مینهاد ز اندوه پابرون
در پای شه فگند بشمشیر کین سرش
هوش مصنوعی: شخصی که با اندوه و غم به زمین می‌افتد و در پای شاه به زانو درمی‌آید، با شمشیر کینه‌اش، خشم و نفرتش را برمی‌دارد.
باد غرور کرد سر خصم را بچوب
شد چوب جانشین رگ گردن آخرش
هوش مصنوعی: باد موجب شد که دشمن به شدت تحت فشار قرار گیرد و چوب جایگزین رگ گردن او شد، که نشان‌دهنده‌ی نهایت ضعف و بی‌نهایت تسلط بر اوست.
میرفت کهنه یابو پریورقه، زآنکه کس
چوبی نکرده بود چنین بر سر خرش
هوش مصنوعی: گوشه‌ای از زندگی و سرنوشت کسی را نشان می‌دهد که در حال رفتن است و هیچ‌کس به او کمک نکرده است. در اینجا، به نوعی نشان‌دهنده انزوا و بی‌توجهی دیگران به اوست و اینکه او در این شرایط تنها و رنج‌کشیده است.
پرکاه کرد کله پرباد خصم را
مغزی بهمرساند چنین عاقبت سرش
هوش مصنوعی: بخشی از موضع و قدرت رقیب را با ناتوانی و ضعف مواجه می‌کند، اما در نهایت، نتیجه‌ای چنان سخت و ناگوار برای او به بار می‌آورد که سرنوشتش به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد.
سدیست، پیش دشمن یأجوج سیرت او
بسته است بهر حفظ خراسان، سکندرش
هوش مصنوعی: سدی وجود دارد که مانع ورود دشمن یأجوج به سرزمین خراسان شده است. این سد به خاطر حفاظت از خراسان توسط سکندر ساخته شده است.
دادش خدای خلعت توفیق این ظفر
از بهر خدمت در اولاد حیدرش
هوش مصنوعی: ای خدا، تو به من نعمت موفقیت و پیروزی عطا کن تا در خدمت فرزندان حیدر باشم.
پای عدو ز ملک خراسان بریده شد
زین سرکه خورد از اوو، سپاه مظفرش
هوش مصنوعی: پای دشمن از سرزمین خراسان قطع شد، زیرا سپاه مظفر او از این سرکه نوشیدند.
واعظ نگاشت از پی تاریخ فتح او:
«پای عدو برید از آن ملک چون سرش »!
هوش مصنوعی: واعظ برای تاریخ پیروزی او نوشت: «پای دشمن را از آن سرزمین جدا کن، همچون جدا کردن سرش!»