شمارهٔ ۴۲۷
پادشاه ملک فقرم، بهر حفظ شان خویش
از جهان بیگانگی را کرده ام دربان خویش
تا نگردد لحظه یی با خواب راحت آشنا
دوختم مانند سوزن چشم بر مژگان خویش
دوست دانسته است قدر نعمت دیدار خود
می شود در خانه آیینه هم مهمان خویش
ای توانگر نعمت دادن مدار از خود دریغ
نیستی چون پنج روزی بیشتر مهمان خویش
گر نه یی از حسرت الوان نعمت تلخکام
نعمتی نبود چو نان خشک، اما نان خویش
ای که خود را دانه خوار آرزوها کرده یی
دشمنی می پروری، نی تن برای جان خویش
پابپایت می نهد چو فردا مرگ بی امان
می گذاری تا به کی سر بر سر و سامان خویش؟!
آن قدر احسان که من از فیض احسان دیده ام
بی تکلف گشته ام شرمنده احسان خویش
دعوی پوچی که واعظ میکنی از روزگار
خود جواب خویش گویی گر کنی دیوان خویش
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پادشاه ملک فقرم، بهر حفظ شان خویش
از جهان بیگانگی را کرده ام دربان خویش
هوش مصنوعی: من در پادشاهی فقر زندگی میکنم و برای حفظ مقام خود، به دور از دنیای بیگانه، دیوانی را به عنوان نگهبان سرنوشت خود قرار دادهام.
تا نگردد لحظه یی با خواب راحت آشنا
دوختم مانند سوزن چشم بر مژگان خویش
هوش مصنوعی: تا زمانی که لحظهای به خواب راحت نرسم، مانند سوزن به مژههایم دوختهام.
دوست دانسته است قدر نعمت دیدار خود
می شود در خانه آیینه هم مهمان خویش
هوش مصنوعی: دوست به خوبی ارزش لحظههای دیدار را درک کرده است و در چنین لحظاتی مانند مهمان در خانهی آینه میشود، که همه زیباییها و خاطرات را منعکس میکند.
ای توانگر نعمت دادن مدار از خود دریغ
نیستی چون پنج روزی بیشتر مهمان خویش
هوش مصنوعی: ای فرد متمول، نعمتهای خود را از دیگران دریغ نکن، چرا که تو در این جهان فقط مهمان هستی و عمرت بیش از پنج روز نیست.
گر نه یی از حسرت الوان نعمت تلخکام
نعمتی نبود چو نان خشک، اما نان خویش
هوش مصنوعی: اگر نه اینکه از حسرت نعمتهای گوناگون خود را در رنج میبینیم، هیچ نعمتی وجود نداشت که به تلخی نان خشک باشد، اما نان خود را میخوریم.
ای که خود را دانه خوار آرزوها کرده یی
دشمنی می پروری، نی تن برای جان خویش
هوش مصنوعی: تو که خود را در دنیای آرزوها غرق کردهای و در این میان، دشمنی و کینه میپروری، بر این باور باش که قهر و کینه تنها به ضرر خودت است.
پابپایت می نهد چو فردا مرگ بی امان
می گذاری تا به کی سر بر سر و سامان خویش؟!
هوش مصنوعی: زمانی که مرگ ناگهانی به سراغت بیاید، تو باید مراقب باشی که به کجا و چگونه قدم میگذاری. تا چه زمانی میخواهی بیتوجه به وضعیت خود، بر سر توفان زندگی ادامه دهی؟
آن قدر احسان که من از فیض احسان دیده ام
بی تکلف گشته ام شرمنده احسان خویش
هوش مصنوعی: آنقدر از خوبی و لطفی که دیگران به من کردهاند دیدهام که حالا بهطور طبیعی دچار شرم و حیا شدهام از اینکه خودم نیز بخواهم احسان کنم.
دعوی پوچی که واعظ میکنی از روزگار
خود جواب خویش گویی گر کنی دیوان خویش
هوش مصنوعی: اگر به سخنانی که واعظ در مورد بیهودگی میگوید توجه کنیم، باید خودمان هم به پرسشها و پاسخهای زندگیامان بپردازیم و از روزگاری که در آن هستیم، جوابی بیابیم. اگر این کار را انجام دهیم، میتوانیم به درک عمیقتری از وجود خود برسیم.