شمارهٔ ۲۶
صبح میسازد شب من چشم گوهرپاش را
بار خاطر نیست هرگز روز من خفاش را
ناقبولی آن قدر دارم که بر تصویر من
خط بطلان نیست هر موی قلم نقاش را
چشم دشمن، روشن از روز سیاه من شود
ظلمت شب سرمه باشد دیده خفاش را
گر بخشم آن تندخو دامن ز ما افشاند و رفت
مدعا دامن زدن بود آتش سوداش را
واعظ ما چشم تا وا کرد از غیر تو بست
این چنین باید بنازم دیده بیناش را
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صبح میسازد شب من چشم گوهرپاش را
بار خاطر نیست هرگز روز من خفاش را
هوش مصنوعی: صبح به وجود میآورد شب من، که در آن چشمانم مانند جواهر میدرخشند. هرگز بار سنگینی از خاطرات روزهایم را بر دوش ندارم، مانند خفاشی که در روز نمیتواند به راحتی پرواز کند.
ناقبولی آن قدر دارم که بر تصویر من
خط بطلان نیست هر موی قلم نقاش را
هوش مصنوعی: من به اندازهای احساس ناامیدی دارم که هیچ تصویری از من وجود ندارد که بتواند با خط بطلان علامتگذاری شود و هر رشتهای از موهایی که قلم نقاش دارد، نمیتواند زیبایی من را نادیده بگیرد.
چشم دشمن، روشن از روز سیاه من شود
ظلمت شب سرمه باشد دیده خفاش را
هوش مصنوعی: چشم دشمن، با دلی خوش از بدبختی من روشن میشود، زیرا شب تاریک من همانند سرمهای برای چشمان خفاش است.
گر بخشم آن تندخو دامن ز ما افشاند و رفت
مدعا دامن زدن بود آتش سوداش را
هوش مصنوعی: اگر من به آن آدم زودجوش ببخشم، او دامن من را کنار میزند و میرود. هدف من از گرفتن دامن او، همان آتش شوق و علاقهام بوده است.
واعظ ما چشم تا وا کرد از غیر تو بست
این چنین باید بنازم دیده بیناش را
هوش مصنوعی: واعظ ما وقتی که چشمش را گشود، از دیگران روی برگرداند. این طور است که باید به این بینش و بصیرت او افتخار کرد.