شمارهٔ ۱۲۵
رفت پیری چو ز حد، مرگ گوارنده تر است
شربت مرگ درین شیر بجای شکر است
میرسد قاصد پیری،ز عصا نامه بکف
زندگی رفته، اجل آمده، کاینش خبر است
زهر آوازه مرگی، بگشا دیده ز خواب
کان شب عمر ترا بانگ خروس سحر است
همدمان فاتحه خوانند برای تو همه
در ره مرگ، عمل با تو همین همسفر است
فقر ایوان بلندیست، برآیی چو برآن
پادشاهی و، جهانت همه باغ نظر است
گریه از تلخی ایام، چو طفلان تا چند؟
شیر مادر بودت، گر همه پند پدر است
سپر و جبه و جوشن، ببرت ای ظالم
همه وابسته یک ناوک آه سحر است
گریه از درد تو ای یار، مرا نور دو چشم
آتش عشق تو ای دوست، مرا تاج سر است
عیب جویان همه چشمند و زبان، گوشی نیست
ورنه گفتار تو واعظ همه در و گهر است
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رفت پیری چو ز حد، مرگ گوارنده تر است
شربت مرگ درین شیر بجای شکر است
هوش مصنوعی: زمانی که پیری از حد فراتر میرود، مرگ را میتوان به عنوان چیزی راحتتر و لذتبخشتر از زندگی دید. به طوری که مایهای که به جای شکر در زندگیاش مینوشد، شیرینی مرگ است.
میرسد قاصد پیری،ز عصا نامه بکف
زندگی رفته، اجل آمده، کاینش خبر است
هوش مصنوعی: پیامآوری پیر میرسد که با عصایش در دست دارد. زندگی سپری شده و مرگ نزدیک است و او این خبر را به من میدهد.
زهر آوازه مرگی، بگشا دیده ز خواب
کان شب عمر ترا بانگ خروس سحر است
هوش مصنوعی: زهر آوازه مرگی از خواب بیدار شو، زیرا آن شب، عمر توست و صدای خروس صبح نشانهای از بیداری است.
همدمان فاتحه خوانند برای تو همه
در ره مرگ، عمل با تو همین همسفر است
هوش مصنوعی: دوستان و همراهانت برای تو دعا و فاتحه میخوانند، چرا که در مسیر مرگ، فقط اعمال توست که در کنارت خواهد بود.
فقر ایوان بلندیست، برآیی چو برآن
پادشاهی و، جهانت همه باغ نظر است
هوش مصنوعی: فقر مانند یک ایوان بزرگ و بلندی است که اگر بتوانی بر آن بایستی، تمام دنیای تو پر از زیبایی و شگفتی خواهد بود.
گریه از تلخی ایام، چو طفلان تا چند؟
شیر مادر بودت، گر همه پند پدر است
هوش مصنوعی: به خاطر تلخیهای زندگی، تا کی باید مثل کودکان گریه کنی؟ اگر شیر مادر برای توست، پس چرا همهچیز را از پند و نصیحت پدر میگیری؟
سپر و جبه و جوشن، ببرت ای ظالم
همه وابسته یک ناوک آه سحر است
هوش مصنوعی: ای ظالم! هرچند که تو زره و سپر و لباس جنگی داری، اما همهی آنها به یک تیر از عشق سحرگاهی وابسته است.
گریه از درد تو ای یار، مرا نور دو چشم
آتش عشق تو ای دوست، مرا تاج سر است
هوش مصنوعی: اشکهایم از درد جدایی تو است، عزیزم. عشق تو برای من مانند نوری است که چشمهایم را روشن میکند و بهنوعی تاجی بر سرم محسوب میشود.
عیب جویان همه چشمند و زبان، گوشی نیست
ورنه گفتار تو واعظ همه در و گهر است
هوش مصنوعی: هر کسی فقط به عیبها و نقصها نگاه میکند و چیزی نمیگوید، اگر گوش شنوایی وجود داشت، کلمات تو میتوانستند به عنوان سخنرانی پندآموز، ارزشمند و گرانبها باشند.