گنجور

شمارهٔ ۱۴ - در فضیلت ماه صیام و مدحت چراغ دیده عباد حضرت سجاد«ع »

ز شوق اهل نظر میدوند بر در و بام
زکوة حسن ستانند تا ز ماه صیام
ز نور دیده در و بامها چراغان است
برای مقدم این ماه آفتاب غلام
مه مبارک رخسار میمنت مقدم
مه سعادت آغاز مغفرت انجام
چه ماه؟ ماه جبینی بلند بالایی!
چه ماه؟ هوش ربا دلبری ز خاص و عام
چه ماه! آنکه برد حسن حیرت افزایش
ز کار، دست و دل خلق روزگار تمام
بزیر زیور خوبی، ز بس گرانبار است
همیشه زین سبب او را بلنگر است خرام
زند بچرخ شکرخنده گاه از گل صبح
کشد بخاک گه از ناز حسن، طره شام
برویش، از شب قدر است عنبرین خالی
که باشد از دل و جانش هزار ماه، غلام
از این جهت شب قدر است نام او که بود
چو روز و روشن از او قدر اهل بیت کرام
از اینکه گشته شب قدر او نهان، پیداست
که قدر او نشناسد کس از خواص و عوام
چنان عزیز، که خلق از رعایت ادبش
کنند خنده چو گل بی صدا در این ایام
زهی مبارک ماهی، که بسته است کمر
پی نجات گنه پیشگان ز خاص و ز عام
ز دیر رفتن ایام او مباش ملول
ستاده تا ک ستاند برات خلق، تمام
بخاک پای جوانمردیش، ز ما صد بوس
بطاق ابروی مردانه اش هزار سلام
همین برای امید سیاه رویان بس
که نور تابدش از ماه نو ز جبهه شام
بدست نامه آزادی سیاه و سفید
رسند از پی هم این لیالی و ایام
ز تازه رویی، هر روز اوست نوروزی
ز دلگشایی، هر شام اوست عید صیام
کسی ز صبحش اگر چین جبهه یی بیند
بعذر خواهیش آید شکفته رویی شام
ز حق چه مژده رساند این مه مبارک رو
که شد بخلق از آن شوق، اکل و شرب حرام؟!
شود سیاه از آن رفته رفته چشمه بدر
که شسته اند درآن نامه ها ز جرم تمام
بود بمشرب لب تشنگان چشمه فیض
چو طول عمر، خوش آینده طول این ایام
شراب رحمت حق تا بخلق پیماید
گرفته است بکف از هلال، زرین جام
عجب خجسته هلالی، که با کمال شرف
دو تا نموده قد و، میکند بخلق سلام!
هلال نیست، که باشد قلاده سگ نفس
که پای تا بسر از حرص لقمه یی شده کام
ز حلقه مه نو، رایض حکومت شرع
زده است بر دهن نفس سرکش تو لگام
هلال نیست که از آمد آمد نوروز
کلاه گوشه بسر بر شکسته ماه صیام
هلال نیست، بود خیل روزه داران را
برای صید غزالان فیض، حلقه دام
نه ماه نو، که ز تأثیر باد نوروزی
گلیست از چمن فیض، ناشکفته تمام
بمشک جرم مه و، زعفران پرتو مهر
قضا بکاسه گردون نوشته هفت سلام
نموده خامه قدرت چه بوالعجب نقشی
که گاه ابرو و، گه چشم و، گاه روست تمام!
هلال نیست، که از تشنگی برحمت حق
برون فتاده مه روزه را زبان را کام
باین زبان، کند این ماه روزه داران را
ز حق بنعمت الوان مغفرت اطعام
بود ز حلقه این مه اشارتی از غیب
که حلقه گشته خط سیئات خلق تمام
بود باین همه قدر و کمال، این مه نو
غلام حلقه بگوشی که شد هلالش نام
غلام حلقه بگوش که؟ برگزیده حق
که بود سال درازش تمام ماه صیام
چراغ دیده عباد، حضرت سجاد
که آفتاب چو مه نور از او نماید وام
زیاد تشنگی روزه اش چنان شود آب
که از عقیق نماند بجای، غیر از نام
فغان سپاه غمش را بروز و شب چاووش
سرشک بر وصف مژگان او همیشه امام
ز ذکر واقعه کربلا نیاسودی
دلش که مقری تسبیح ناله بود مدام
ز تند باد جلال خدا تن زارش
چو موج قلزم رحمت همیشه بی آرام
ز شب دو چشم ترش خواب آن قدر نگرفت
که از بنفشه تواند گرفت بو، بادام
رفیق، اشک روان گاه رفتنش بسجود
عصایش، از علم دود آه وقت قیام
چو خوشه، زرد، ولی دانه کش ضعیفان را
چو گل، شکسته، و لیکن شکفته روی، مدام
غریب، لیک وطن سایه اش غریبان را
یتیم، لیک پدر ز التفات بر ایتام
به پیش سفره نگسترده هرگز او را روز
فراش خواب نیفگنده هرگز او را شام
ز حلم کرده بهم یار، جرم و بخشش را
بعلم داده جدایی، حلال را ز حرام
بنرمیی سوی خصم درشت می آمد
برون ز دیده نگاهش، که روغن از بادام
چو چشم خویش، کف او مدام در ریزش
چو بحر همت خود، دل همیشه بی آرام
گمان شدی که مگر سایل اوست وقت کرم
زبس که همت او داشت در عطا ابرام
فگنده بار علایق ز خویش، تاکه کشد
بخانه فقرا، آب و نان بدوش مدام
همیشه کار یتیمان خسته را، چو گهر
برشته نگه التفات، داده نظام
ز بس خضوع، شدی آب در نماز؛اگر
برای سجده نبودی ضرور هفت اندام
ز حرف جبهه پر سجده اش، عجب نبود
زبان اگر فگند چند پوست چون بادام
از اینکه جبهه اش افگنده چند پوست چو گل
چمن چگونه نبالد بخود ز فخر مدام؟!
میان خیل کمین بندگان درگه او
کشیده گردن خود، سرو هم باین اندام
بپاس حرمت تقوای او، ز خجلت خویش
باستخوان قفا در خزیده مغز حرام
ز دهشت نگه خشم او، بر اهل ستم
زبان نگشته ترازوی عدل را به سلام
اگر بنامه روز شمه یی ز سطوت او
رقم ز کاغذ خیزد چو موی براندام
شوند بلبل گلزار مدحش، ار نفسی
فرو بحرف دگر سر نیاورند اقلام
عدوی او که دماغش ز دود جهل پر است
بحشر کی رسدش بوی مغفرت بمشام
ز مدح او ادبم منع میکند، چکنم؟
مگر بدشمن او بعد ازین دهم دشنام!
بروی دشمن او میجهم از آن هردم
که در شمار سگان درش برندم نام!
سخن رسید بسر منزل دعا واعظ
عنان بکش که نه این راه را بود انجام
دگر مخوان حدی ای ساربان، ک از مستی
گسست ناقه مضمون ز مد خامه زمام
قلم مناز ببازوی خود، که ممکن نیست
رسد بپایه قدرش کمند طول کلام
غرض از این همه، اظهار بندگی است مرا
وگرنه من کیم آن قدر کوو، مدح کدام؟!
سزای درگه او نیست تحفه یی در کف
مرا بغیر دعا، والسلام و الاکرام
بود بجیب مکان، تا چو مهر صفحه خاک
بود بدست زمان، تا چو سبحه شهر صیام
برد بخاک درش سجده، جبهه عالم
کند بذکر خوشش دور، سبحه ایام

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز شوق اهل نظر میدوند بر در و بام
زکوة حسن ستانند تا ز ماه صیام
هوش مصنوعی: از شادی و جذبه‌ای که دانشمندان دارند، در خانه و پشت بام‌ها می‌دوند و از زیبایی‌ها و خوبی‌ها می‌گیرند تا از ماه پر برکت رمضان بهره‌مند شوند.
ز نور دیده در و بامها چراغان است
برای مقدم این ماه آفتاب غلام
هوش مصنوعی: از سرخوشی و شادی، خانه‌ها و بام‌ها نورانی و روشن شده‌اند تا به استقبال این ماه آفتاب‌گونه بیایند که همچون غلامی محترم و عزیز است.
مه مبارک رخسار میمنت مقدم
مه سعادت آغاز مغفرت انجام
هوش مصنوعی: چهره‌ی زیبا و مبارک تو، نشانه‌ای از خوشبختی و سعادت است و آغاز این خوشبختی به معنای شروع بخشایش و مغفرت است.
چه ماه؟ ماه جبینی بلند بالایی!
چه ماه؟ هوش ربا دلبری ز خاص و عام
هوش مصنوعی: ای ماهی که بر جمال تو اثر جبینت نمایان است! تو چه زیبایی داری! زیبایی‌ات فراتر از همه دلرباهاست و همه را مجذوب خود می‌کنی.
چه ماه! آنکه برد حسن حیرت افزایش
ز کار، دست و دل خلق روزگار تمام
هوش مصنوعی: چه ماهی! آنکه زیبایی‌اش باعث شگفتی و حیرت بیشتر مردم زمانه شده و دل و جان آنان را به خود مشغول کرده است.
بزیر زیور خوبی، ز بس گرانبار است
همیشه زین سبب او را بلنگر است خرام
هوش مصنوعی: زیر زیبایی‌های بی‌نظیر، به خاطر سنگینی و ارزشمندی‌اش، همیشه به همین دلیل، او را با احتیاط می‌نگرند و به آرامی حرکت می‌کند.
زند بچرخ شکرخنده گاه از گل صبح
کشد بخاک گه از ناز حسن، طره شام
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و دلربایی معشوق اشاره می‌کند. گلی که در صبح شکوفا می‌شود و بوی شیرینش را به خاک می‌پراکند، نمایانگر طراوت و تازگی عشق است. همچنین، حسن و زیبایی معشوق که به شکل ناز و دلخواهی جلوه می‌کند، می‌تواند یادآور لطافت و دلربایی در دل شب باشد. به طور کلی، شاعر به زیبایی‌های طبیعی و انسانی می‌پردازد و هماهنگی آن‌ها را به تصویر می‌کشد.
برویش، از شب قدر است عنبرین خالی
که باشد از دل و جانش هزار ماه، غلام
هوش مصنوعی: به سراغ او برو، که او از شب قدر بهتر و ارزشمندتر است. اگر چه ظاهری خالی و بی‌محتوا دارد، اما در دل و جانش، هزار ماه عشق و معرفت نهفته است. او مانند یک غلام به عشق و خدمت به محبوبش آماده است.
از این جهت شب قدر است نام او که بود
چو روز و روشن از او قدر اهل بیت کرام
هوش مصنوعی: شب قدر به خاطر مقام والای خود شناخته می‌شود، زیرا در این شب، نور و روشنی اهل بیت محترم و بزرگوار به وضوح نمایان است.
از اینکه گشته شب قدر او نهان، پیداست
که قدر او نشناسد کس از خواص و عوام
هوش مصنوعی: این جمله می‌گوید که از غیبت و نهان شدن شب قدر مشخص است که هیچ‌کس، چه افراد خاص و چه عوام، به ارزش و اهمیت او واقف نیستند. به عبارت دیگر، اگر شب قدر به صورت پنهان باشد، نشان‌دهنده این است که کسی نمی‌تواند به درستی به مقام و جایگاه او پی ببرد.
چنان عزیز، که خلق از رعایت ادبش
کنند خنده چو گل بی صدا در این ایام
هوش مصنوعی: به قدری محبوب و باارزش است که مردم به خاطر احترام به او، بی‌صدا می‌خندند، مانند گلی که در این روزها در آرامش است.
زهی مبارک ماهی، که بسته است کمر
پی نجات گنه پیشگان ز خاص و ز عام
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن ماهی که تلاش کرده تا به گناهان مردم چه از طبقه خاص و چه از عام پایان بخشد و برای نجات آنها کوشش می‌کند.
ز دیر رفتن ایام او مباش ملول
ستاده تا ک ستاند برات خلق، تمام
هوش مصنوعی: از گذر زمان ناراحت نباش و با حوصله بایست تا زمانی که به تو بابت کارهایت پاداش داده شود، همه چیز در نهایت درست خواهد شد.
بخاک پای جوانمردیش، ز ما صد بوس
بطاق ابروی مردانه اش هزار سلام
هوش مصنوعی: به خاطر جوانمردی‌اش، برای ما چندین بوسه بر روی پلک‌هایش و هزاران سلام نثارش می‌کنیم.
همین برای امید سیاه رویان بس
که نور تابدش از ماه نو ز جبهه شام
هوش مصنوعی: این سخن به این معناست که امید سیاه رویان به اندازه‌ای کافی است که نوری که از ماه نو در جبهه شام می‌تابد، به آن‌ها می‌رسد. به عبارت دیگر، نور امید و روشنایی زندگی حتی در تاریکی‌ها و لحظات سخت نیز وجود دارد و می‌تواند به آن‌ها کمک کند.
بدست نامه آزادی سیاه و سفید
رسند از پی هم این لیالی و ایام
هوش مصنوعی: در اینجا به موضوع رسیدن به آزادی اشاره شده است. این آزادی با تقدیم نامه‌ای به شکل سیاه و سفید به دست می‌آید و نشان‌دهنده تلاش مداوم در طول شب‌ها و روزها برای دستیابی به آن است.
ز تازه رویی، هر روز اوست نوروزی
ز دلگشایی، هر شام اوست عید صیام
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و تازگی‌اش، هر روز او مانند نوروز است. و به خاطر ایجاد شادی و خوشحالی در دل، هر شب او مانند عید فطر است.
کسی ز صبحش اگر چین جبهه یی بیند
بعذر خواهیش آید شکفته رویی شام
هوش مصنوعی: اگر کسی در صبح لباس چروکی را ببیند، در شب به عذرخواهی او می‌آید و با چهره‌ای خندان و شاداب به او برخورد می‌کند.
ز حق چه مژده رساند این مه مبارک رو
که شد بخلق از آن شوق، اکل و شرب حرام؟!
هوش مصنوعی: این ماه مبارک چه نوید خوبی می‌دهد که به خاطر عشق به آن، مردم از خوراک و نوشیدنی‌های حرام دست برداشته‌اند؟
شود سیاه از آن رفته رفته چشمه بدر
که شسته اند درآن نامه ها ز جرم تمام
هوش مصنوعی: چشمه بدر به تدریج تیره و تار می‌شود، زیرا نامه‌های زیادی که آلوده بوده‌اند در آن شسته شده‌اند.
بود بمشرب لب تشنگان چشمه فیض
چو طول عمر، خوش آینده طول این ایام
هوش مصنوعی: در ميان عاشقان و تشنگان، منبع نعمت و فایده وجود دارد که مانند طول عمر، می‌تواند آینده‌ای خوش برای این روزگار رقم بزند.
شراب رحمت حق تا بخلق پیماید
گرفته است بکف از هلال، زرین جام
هوش مصنوعی: شراب رحمت خداوند در دست کسی قرار دارد که از ماه می‌نوشد و جامی طلایی را به همراه دارد.
عجب خجسته هلالی، که با کمال شرف
دو تا نموده قد و، میکند بخلق سلام!
هوش مصنوعی: چه هلالی خوشبخت و زیبا، که با تمام ویژگی‌های شایسته‌اش دو بار قد کشیده و به مردم سلام می‌کند!
هلال نیست، که باشد قلاده سگ نفس
که پای تا بسر از حرص لقمه یی شده کام
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به تمایل شدید انسان به دنیا و نیازهای مادی اشاره دارد. گفته می‌شود که افراد مانند آن هلال نیستند، بلکه به خاطر طمع و حرص خود به لقمه‌ای، تمام وجودشان تحت تأثیر قرار می‌گیرد. در واقع، این حرص می‌تواند آن‌ها را همچون قلاده‌ای به زنجیر بکشد و آزادی‌شان را محدود کند.
ز حلقه مه نو، رایض حکومت شرع
زده است بر دهن نفس سرکش تو لگام
هوش مصنوعی: از بیضه ماه نو، حکمت دین بر دهان نفس سرکش تو تسلط یافته و بر آن کنترل دارد.
هلال نیست که از آمد آمد نوروز
کلاه گوشه بسر بر شکسته ماه صیام
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به نکته‌ای اشاره می‌کند که هلال ماه، نشانه‌ای از نوروز (سال نو) نیست و در واقع کلاه از سرش افتاده، که نمادی از پایان ماه رمضان است. این بیان نمادین به خوبی حس گذر زمان و تغییر فصل‌ها را منتقل می‌کند.
هلال نیست، بود خیل روزه داران را
برای صید غزالان فیض، حلقه دام
هوش مصنوعی: هلالی وجود ندارد، اما جمعیت زیادی از روزه‌داران به‌خاطر بهره‌برداری از زیبایی‌ها گرد هم آمده‌اند تا به مانند صید غزال‌ها اقدام کنند و دام خود را آماده کنند.
نه ماه نو، که ز تأثیر باد نوروزی
گلیست از چمن فیض، ناشکفته تمام
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و لطافت طبیعت در هنگام بهار اشاره دارد. در اینجا منظور از "ماه نو" نه تنها یک ماه تازه و زیباست، بلکه نمایانگر تازگی و شروع دوباره‌ای است. در واقع، با اشاره به تأثیر خوب باد نوروزی، به شکوفایی گل‌ها اشاره شده است که به صورت کامل و پررنگ بروز نمی‌کند. به عبارتی، زیبایی و شکوفایی ممکن است در ابتدا پنهان بماند و هنوز به اوج خود نرسد.
بمشک جرم مه و، زعفران پرتو مهر
قضا بکاسه گردون نوشته هفت سلام
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی‌های طبیعت و تأثیر آنها بر زندگی انسان اشاره دارد. در آن به آئینه‌ای اشاره شده که به مانند یک معجزه، جلوه‌ای از مهتاب و زعفران را به نمایش می‌گذارد. همچنین، تقدیر و سرنوشت با یک بشقاب آسمانی در ارتباط است که هفت بار به ما سلام می‌کند، به نوعی نماد خوشبختی و برکت در زندگی است.
نموده خامه قدرت چه بوالعجب نقشی
که گاه ابرو و، گه چشم و، گاه روست تمام!
هوش مصنوعی: توانایی قلم به قدری حیرت‌انگیز است که گاهی ابرو، گاهی چشم و گاهی تمام صورت را تصویر می‌کند!
هلال نیست، که از تشنگی برحمت حق
برون فتاده مه روزه را زبان را کام
هوش مصنوعی: ماه هلال نیست که از شدت تشنگی و نیاز به رحمت حق، زبان روزه را به کام بیاورد.
باین زبان، کند این ماه روزه داران را
ز حق بنعمت الوان مغفرت اطعام
هوش مصنوعی: در این جهان، این ماه به روزه‌داران غذاهای گوناگون رحمت و بخشش می‌بخشد.
بود ز حلقه این مه اشارتی از غیب
که حلقه گشته خط سیئات خلق تمام
هوش مصنوعی: از حلقه این ماه نشانه‌ای از عالم غیب وجود دارد که با این حلقه، تمام زشتی‌های مردم به تصویر کشیده شده است.
بود باین همه قدر و کمال، این مه نو
غلام حلقه بگوشی که شد هلالش نام
هوش مصنوعی: با وجود این همه زیبایی و کمال، این ماه جدید که به هلال مشهور شده، فقط یک غلام حلقه به گوش است.
غلام حلقه بگوش که؟ برگزیده حق
که بود سال درازش تمام ماه صیام
هوش مصنوعی: کسی که دنباله‌رو و مطیع حق است، همان کسی است که در طول سال‌های زیاد، تمام ماه‌های انتظار و عبادت را گذرانده است.
چراغ دیده عباد، حضرت سجاد
که آفتاب چو مه نور از او نماید وام
هوش مصنوعی: چشم عبادت‌کنندگان، حضرت سجاد است که نور او مانند خورشید و ماه می‌تابد و روشنایی خود را به دیگران می‌بخشد.
زیاد تشنگی روزه اش چنان شود آب
که از عقیق نماند بجای، غیر از نام
هوش مصنوعی: در اثر روزه‌داری، تشنگی فرد به حدی می‌رسد که به جز نام آب، چیزی از آن باقی نمی‌ماند؛ مانند عقیق که تنها نامش را می‌توان شنید و دیگر چیزی از آن نیست.
فغان سپاه غمش را بروز و شب چاووش
سرشک بر وصف مژگان او همیشه امام
هوش مصنوعی: تک در آوای غم، در روز و شب، اشک‌های من به خاطر زیبایی چشمان او همیشه جاری است.
ز ذکر واقعه کربلا نیاسودی
دلش که مقری تسبیح ناله بود مدام
هوش مصنوعی: دل او هرگز از یاد واقعه کربلا فارغ نشد و همیشه در حال ذکر و ناله بود.
ز تند باد جلال خدا تن زارش
چو موج قلزم رحمت همیشه بی آرام
هوش مصنوعی: از وزش شدید باد جلال الهی، وجودش مانند موج‌های دریا، همواره تحت تاثیر رحمت قرار دارد و بی‌قرار است.
ز شب دو چشم ترش خواب آن قدر نگرفت
که از بنفشه تواند گرفت بو، بادام
هوش مصنوعی: دو چشم اشک‌آلودش به قدری نتوانست خواب بگیرد که اگر از گل بنفشه بویی بگیرد، به اندازه‌ای شیرین و خوشبو باشد مثل طعم بادام.
رفیق، اشک روان گاه رفتنش بسجود
عصایش، از علم دود آه وقت قیام
هوش مصنوعی: دوست من، زمانی که او می‌رود، اشک‌هایم به سوی عصایش فرو می‌ریزند و از درد و اندوهی که به خاطر جدایی حس می‌کنم، احساس عمیقی بر من مستولی می‌شود.
چو خوشه، زرد، ولی دانه کش ضعیفان را
چو گل، شکسته، و لیکن شکفته روی، مدام
هوش مصنوعی: هرچند خوشه زرد و پژمرده به نظر می‌رسد، اما دانه‌ها در آن ضعیفان را به یاد می‌آورند و مانند گل، که در ظاهر شکسته است، در درون همیشه شکوفا و سرزنده هستند.
غریب، لیک وطن سایه اش غریبان را
یتیم، لیک پدر ز التفات بر ایتام
هوش مصنوعی: دور از وطن است، اما سایه‌اش برای غریبان آرامش‌بخش است. غریبان بی‌پدر هستند، اما محبت او مثل پدری دلسوزانه بر سر یتیمان است.
به پیش سفره نگسترده هرگز او را روز
فراش خواب نیفگنده هرگز او را شام
هوش مصنوعی: او هرگز در چنین روزی به سفره‌ای که پهن نشده است نمی‌نشیند و هرگز در شام نیز بر روی بستر خواب نمی‌رود.
ز حلم کرده بهم یار، جرم و بخشش را
بعلم داده جدایی، حلال را ز حرام
هوش مصنوعی: از دانایی و فهم یار خود، خطاها و بخشش‌ها را آموختم، جدا شدن را به من یاد داد و فهمیدم که چه چیزی درست است و چه چیزی نادرست.
بنرمیی سوی خصم درشت می آمد
برون ز دیده نگاهش، که روغن از بادام
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن یک نفر است که با نرمی و لطافت به سوی دشمنش می‌رود و نگاهش چنان است که گویی از میوه‌ای نرم و لطیف مانند روغن بادام آمده است. این توصیف به نوعی دلالت بر زیبایی و ظرافت او دارد، در حالی که در برابر دشمنش قرار دارد.
چو چشم خویش، کف او مدام در ریزش
چو بحر همت خود، دل همیشه بی آرام
هوش مصنوعی: چشم من مانند دریا، همیشه پر از اشک است و دل من نیز به خاطر آرزوها و دغدغه‌ها هرگز آرامش ندارد.
گمان شدی که مگر سایل اوست وقت کرم
زبس که همت او داشت در عطا ابرام
هوش مصنوعی: شاید فکر کردی که او فقط به خاطر لطف و کرمش به این کار اقدام کرده است، در حالی که آنچه او را به انجام این کار وادار کرده، اراده و توانایی او در بخشش بوده است.
فگنده بار علایق ز خویش، تاکه کشد
بخانه فقرا، آب و نان بدوش مدام
هوش مصنوعی: علاقه‌ها و وابستگی‌های خود را کنار بگذار، تا بتوانی به خانه نیازمندان بروی و همواره برایشان غذا و آب بیاوری.
همیشه کار یتیمان خسته را، چو گهر
برشته نگه التفات، داده نظام
هوش مصنوعی: کار یتیمان همیشه به دقت و توجه نگاه می‌شود، مانند جواهری که با زحمت و ارزش نگه‌داری می‌شود.
ز بس خضوع، شدی آب در نماز؛اگر
برای سجده نبودی ضرور هفت اندام
هوش مصنوعی: به خاطر نازکی و تواضع زیاد، مانند آب در نماز شده‌ای؛ اگر این حالت سجده کردن نبود، لازم بود که هفت قسمت بدنت هم به زمین بیفتند.
ز حرف جبهه پر سجده اش، عجب نبود
زبان اگر فگند چند پوست چون بادام
هوش مصنوعی: از سخنان کسی که در جبهه سجده می‌کند، هیچ تعجبی نیست اگر زبانش بویی از چند لایه پوست بادام بدهد.
از اینکه جبهه اش افگنده چند پوست چو گل
چمن چگونه نبالد بخود ز فخر مدام؟!
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و فخر فردی اشاره دارد که به خاطر ظاهر و جبهه‌اش احساس غرور می‌کند. او می‌پرسد چگونه ممکن است با این زیبایی‌های دل‌انگیز و حالت‌های دلنشینش به خود نبالد و از خود راضی نباشد.
میان خیل کمین بندگان درگه او
کشیده گردن خود، سرو هم باین اندام
هوش مصنوعی: در میان جمعیت کسانی که در درگاه او منتظرند، او با افتخار و زیبایی خاصی ایستاده است، مانند سرو با قد و قامتش.
بپاس حرمت تقوای او، ز خجلت خویش
باستخوان قفا در خزیده مغز حرام
هوش مصنوعی: به خاطر احترام به تقوای او، از شرم و خجالت، خود را به عقب کشیده و در گناه فرو رفته‌ام.
ز دهشت نگه خشم او، بر اهل ستم
زبان نگشته ترازوی عدل را به سلام
هوش مصنوعی: به دلیل ترس از نگاه خشمگین او، بر ستمگران ستم نمی‌رود و ترازوی عدالت به سلام برای آنان نمی‌آید.
اگر بنامه روز شمه یی ز سطوت او
رقم ز کاغذ خیزد چو موی براندام
هوش مصنوعی: اگر در روز نخست یا در آغاز هر چیزی به قدرت او اشاره‌ای شود، مانند این است که رشته‌ای نازک بر بدن کسی نمایان می‌شود.
شوند بلبل گلزار مدحش، ار نفسی
فرو بحرف دگر سر نیاورند اقلام
هوش مصنوعی: اگر بلبلان در گلزار به ستایش او مشغول شوند، نباید نفس خود را به کلام دیگری مشغول کنند.
عدوی او که دماغش ز دود جهل پر است
بحشر کی رسدش بوی مغفرت بمشام
هوش مصنوعی: کسی که به دلیل نادانی و جهل خود، ذهنش در غبار اشتباهات پر شده است، هرگز نمی‌تواند در روز قیامت بوی آمرزش را حس کند.
ز مدح او ادبم منع میکند، چکنم؟
مگر بدشمن او بعد ازین دهم دشنام!
هوش مصنوعی: شخصیت و بزرگی او باعث می‌شود که نتوانم به خوبی از او تعریف کنم. چه کار می‌توانم بکنم؟ آیا باید به دشمن او بد و بیراه بگویم بعد از این؟
بروی دشمن او میجهم از آن هردم
که در شمار سگان درش برندم نام!
هوش مصنوعی: من با تمام قوا به مقابله با دشمن می‌پردازم، چرا که نمی‌خواهم نامم در کنار سگان قرار گیرد.
سخن رسید بسر منزل دعا واعظ
عنان بکش که نه این راه را بود انجام
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که وقتی به ایستگاه دعا می‌رسیم، در واقع باید با احتیاط پیش برویم و از واعظ یا راهنما بخواهیم که از ادامه‌ی مسیر به ما کمک کند، زیرا به نظر می‌رسد که این راه به جایی نمی‌رسد یا به پایان نمی‌رسد.
دگر مخوان حدی ای ساربان، ک از مستی
گسست ناقه مضمون ز مد خامه زمام
هوش مصنوعی: ای راهنما، دیگر این کلمات را نخوان، زیرا که از بی‌خبری، شتر از دستم رها شده و نای ابراز خیال‌هایم را ندارد.
قلم مناز ببازوی خود، که ممکن نیست
رسد بپایه قدرش کمند طول کلام
هوش مصنوعی: قلم من را با قدرت و توانایی خود مقایسه نکن، زیرا امکان ندارد به اندازی ارزش او به حد کلام طولانی او برسد.
غرض از این همه، اظهار بندگی است مرا
وگرنه من کیم آن قدر کوو، مدح کدام؟!
هوش مصنوعی: هدف من از این همه تلاش و سخن گفتن، نشان دادن بندگی و تواضع من است. در غیر این صورت، من چه کسی هستم که اینقدر بزرگ و مهم باشم که مورد مدح و ستایش قرار بگیرم؟
سزای درگه او نیست تحفه یی در کف
مرا بغیر دعا، والسلام و الاکرام
هوش مصنوعی: سزا و پاداش درگاه او به من چیز با ارزشی نمی‌دهد و من فقط دعا و احترام را به او تقدیم می‌کنم.
بود بجیب مکان، تا چو مهر صفحه خاک
بود بدست زمان، تا چو سبحه شهر صیام
هوش مصنوعی: در دامن زمان، فضای معنوی و جاودانه‌ای وجود دارد، مانند مهر بر روی صفحه‌ای از خاک که نشان از تأثیر زمان دارد. این فضا شبیه به تسبیحی است که در شهر عبادت و روزه داری قرار دارد.
برد بخاک درش سجده، جبهه عالم
کند بذکر خوشش دور، سبحه ایام
هوش مصنوعی: به زمین درب او سجده کن، تا عالم با ذکر نیکو او را بشناسد و ایام را مانند تسبیحی در دست بگیرد.