گنجور

شمارهٔ ۱۴ - اکبر گل پیرهن

دید شاه شهدا چون بدن اکبر را
لعل سان دید زخون، آن تن چون گوهر را
در بغل تنگ کشید آن بدن اطهر را
بوسه زد ماه رخ اکبر سیمین بر را
گفت ای مهر جبین، نور دو چشم تر من!
ای به خون خفته! علی اکبر مه پیکر من!
تیغ بیداد که بشکافته از هم سر تو
سرخ از خون سرت کرده رخ انور تو
پاره پاره که نموده است ز کین، پیکر تو
داغ مرگت که نهاده به دل مادر تو
تیشهٔ ظلم که سرو قدت افکنده ز پا
لاله سان پیکر تو گشته ز خون سرخ چرا؟
ای به پیش ادبت گشته خجل شرم و حیا!
پدرت آمده ای جان پسر خیز ز جا
دیده بگشا به رخم لحظه ای از راه وفا
با من ای جان پدر! لب به تکلم بگشا
پدر پیر تو از روی تو شرمنده بود
تو مپندار که بعد از تو دگر زنده بود
مرگ پیش از تو مرا کاش که دریافته بود
پنجهٔ عمر مرا دست اجل یافته بود
آفتاب از پس مرگم به بدن تافته بود
تیغ بیداد خسان فرق تو نشکافته بود
زندگی بعد تو بسیار به من دشوار است
بی تو یک لحظه حیاتم به جهان بسیار است
زخم های بدنت گرچه ز حد افزون است
مادر پیر تو لیلا ز غمت مجنون است
عمه ات زینب کبری ز غمت محزون است
خواهر زار تو از غصه دلش پر خون است
مادر و عمه و خواهر ز غمت بی تابند
هر سه از زلف تو پرپیچ تر و پرتابند
خیز از جای خود ای بلبل شیرین سخنم!
شاخهٔ نسترن و اکبر گل پیرهنم
به حرم پای نه ای کشته گلگون کفنم
تا که از سوزن مژگان، به سرت بخیه زنم
آه و افسوس ندیدم به جهان، شادی تو
خفت در برکهٔ خون قامت شمشادی تو
حیف زود از برم ای سرو روان رفتی تو!
با لب تشنه از این دار جهان رفتی تو
من شدم پیر و دریغا که جوان رفتی تو
چشم بستی ز جهان،سوی جنان رفتی تو
نه همین «ترکی» افسرده از این غم سوزد
کاین شراری ست که خشک و تر عالم سوزد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دید شاه شهدا چون بدن اکبر را
لعل سان دید زخون، آن تن چون گوهر را
هوش مصنوعی: وقتی شاه شهدا بدن اکبر را دید، آن را همچون لعل که در خون غوطه‌ور است، مشاهده کرد و آن جسم را همانند یک گوهر ارزشمند احساس کرد.
در بغل تنگ کشید آن بدن اطهر را
بوسه زد ماه رخ اکبر سیمین بر را
هوش مصنوعی: در آغوشش به آرامی آن بدن پاک را گرفت و به چهره زیبا و درخشانش بوسه زد.
گفت ای مهر جبین، نور دو چشم تر من!
ای به خون خفته! علی اکبر مه پیکر من!
هوش مصنوعی: ای ماه تابان، روشنی چشمانم! ای دوست من که در خون خوابیده‌ای! تو فرزندم علی اکبر هستی که چهره‌ات چون ماه می‌درخشد!
تیغ بیداد که بشکافته از هم سر تو
سرخ از خون سرت کرده رخ انور تو
هوش مصنوعی: تیغ ظلم و ستم که از هم شکافتی، سر تو را به رنگ خون کرده و چهره‌ی پاکت را تحت تأثیر قرار داده است.
پاره پاره که نموده است ز کین، پیکر تو
داغ مرگت که نهاده به دل مادر تو
هوش مصنوعی: پیکر تو که به خاطر کینه پاره پاره شده، داغ مرگت را بر دل مادر گذاشته است.
تیشهٔ ظلم که سرو قدت افکنده ز پا
لاله سان پیکر تو گشته ز خون سرخ چرا؟
هوش مصنوعی: تیشهٔ ظلم که بر قامت بلند تو اثر گذاشته و زیبایی‌ات را مانند لاله‌های خونین به آتش کشیده، چرا این‌گونه شده است؟
ای به پیش ادبت گشته خجل شرم و حیا!
پدرت آمده ای جان پسر خیز ز جا
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر ادب و نزاکت شرمنده‌ای! پدرت آمده، ای جانم، از جایت بلند شو.
دیده بگشا به رخم لحظه ای از راه وفا
با من ای جان پدر! لب به تکلم بگشا
هوش مصنوعی: چشمانت را به من باز کن و یک لحظه با من وفادار باش، ای جان پدر! زبانت را به سخن باز کن.
پدر پیر تو از روی تو شرمنده بود
تو مپندار که بعد از تو دگر زنده بود
هوش مصنوعی: پدر سالخورده‌ات به خاطر تو احساس شرمندگی می‌کرد. این را نپندار که پس از تو دیگر زندگی ادامه داشت.
مرگ پیش از تو مرا کاش که دریافته بود
پنجهٔ عمر مرا دست اجل یافته بود
هوش مصنوعی: ای کاش پیش از تو می‌مردم، زیرا در آن صورت پی می‌بردم که زمان عمر من در دست سرنوشت بوده است.
آفتاب از پس مرگم به بدن تافته بود
تیغ بیداد خسان فرق تو نشکافته بود
هوش مصنوعی: خورشید پس از مرگ من بر تن متنعکس شده بود، اما ظلم و ستم کسانی نتوانسته بود میان تو را بشکافد.
زندگی بعد تو بسیار به من دشوار است
بی تو یک لحظه حیاتم به جهان بسیار است
هوش مصنوعی: زندگی بدون تو برایم بسیار سخت و طاقت‌فرساست؛ حتی یک لحظه زندگی بدون تو برایم در این دنیا بی‌معنا و کافی نیست.
زخم های بدنت گرچه ز حد افزون است
مادر پیر تو لیلا ز غمت مجنون است
هوش مصنوعی: زخم و دردهای بدنت هرچقدر که زیاد باشد، مادر پیری که داری، به خاطر اندوه تو، همچون مجنون شده است.
عمه ات زینب کبری ز غمت محزون است
خواهر زار تو از غصه دلش پر خون است
هوش مصنوعی: عمه‌ات زینب کبری به خاطر غم تو بسیار ناراحت و غمگین است و خواهر تو نیز به خاطر درد و غصه‌ای که دارد، دلش پر از غم و اندوه است.
مادر و عمه و خواهر ز غمت بی تابند
هر سه از زلف تو پرپیچ تر و پرتابند
هوش مصنوعی: مادر، عمه و خواهر به خاطر غم تو بی‌تاب و ناراحت هستند. آن‌ها بیشتر از زلف‌های تو پیچیده و آشفته شده‌اند.
خیز از جای خود ای بلبل شیرین سخنم!
شاخهٔ نسترن و اکبر گل پیرهنم
هوش مصنوعی: بپا خیز ای بلبل خوش صحبت! بر روی شاخه نسترن و گل اکبر، پیراهن من قرار گرفته است.
به حرم پای نه ای کشته گلگون کفنم
تا که از سوزن مژگان، به سرت بخیه زنم
هوش مصنوعی: به بارگاه مقدس برو و خود را مانند کشته‌ای با کفن قرمز به نمایش بگذار تا بتوانم با نازکی اشک چشمانت، دلم را ترمیم کنم.
آه و افسوس ندیدم به جهان، شادی تو
خفت در برکهٔ خون قامت شمشادی تو
هوش مصنوعی: چقدر تأسف‌آور است که در این دنیا، شادی تو را ندیدم، در حالی که جسم تو در برکه‌ای از خون مانند شمشادی خوابیده است.
حیف زود از برم ای سرو روان رفتی تو!
با لب تشنه از این دار جهان رفتی تو
هوش مصنوعی: حیف که خیلی زود از پیش من رفتی ای سرو زیبا! تو با دلی پر از تشنگی از این دنیای فانی رفتی.
من شدم پیر و دریغا که جوان رفتی تو
چشم بستی ز جهان،سوی جنان رفتی تو
هوش مصنوعی: من پیر شدم و افسوس که تو در جوانی از دنیا رفتی و به سوی بهشت رفتی.
نه همین «ترکی» افسرده از این غم سوزد
کاین شراری ست که خشک و تر عالم سوزد
هوش مصنوعی: نه تنها این ترکی (درد و غم) که افسرده است، از این ناراحتی می‌سوزد، بلکه این شعله‌ای است که همه چیز، چه خشک و چه تر، را در جهان می‌سوزاند.