گنجور

شمارهٔ ۲۴ - خصال حسن

زهی زنور جمالت جهان جان روشن
جهان ز فیض وجود تو غیرت گلشن
تویی خزینهٔ سر الاه را خازن
تویی جواهر علم رسول را مخزن
به چشم عالمیان سرمه، خاک درگاهت
به فرق پادشهان، نعل مرکبت گرزن
جهان علم و کمالی و، کوه حلم و وقار
سپهر جاه و جلالی و، بحر فهم و فطن
حضیض درگهت از اوج نه سپهر، اعلا
فروغ طلعتت از نور آفتاب، اعلن
گر از جبین تو یک قطره خوی چکد بر خاک
دمد زخاک، گل و ضمیران و نسترون
امین وحی خدا روز و شب، چو دربانان
برآستانهٔ درگاه تو کند مسکن
سزاست اطلس چرخش به جای شادروان
به هر کجا که شود خیمهٔ تو سایه فکن
تو آن کسی که رسول خدا به حکم خدای
ز راه لطف شفقت نهاده نام حسن
تویی که کرده رسول ات به دوش خویش سوار
تویی که فاطمه ات پروریده در دامن
تویی خلیفه به جای نبی ز بعد علی
تویی ز بعد علی رهنمای اهل زمن
تو آن امام به حقی که دوستان تو را
شمیم لطف تو آرد، روان تازه به تن
تو آن امام غیوری که دشمنان تو را
شرار قهر تو سازد بسان ریماهن
ز بردباری و حلم تو ای گزیدهٔ ناس!
همی گزند ز انگشت عاقلان جهن
ز شامیان جفاکار، در حق پدرت
چه حرف ها که شنیدی به زیر چرخ کهن
تو ای امام به حق، گوشوار عرش مجید!
تو ای مروج شرع نبی به سر و علن!
هر آن کسی که شود منکر امامت تو
تنش به چوبهٔ دار فنا شود آون
بنی امیه نکرد است پاس حرمت تو
ز حرمت تو نشد کم، به قدر یک ارزن
تو همچو مرغ بهشتی و، عرش مسکن توست
دگر چه باک تو را از گروه زاغ و زغن
هماره جغد به ویرانه آشنا سازد
تو خود همایی و عرش خدا تو را مامن
اگر معاویه شد غاصب حق تو چه غم
طلاشناس شناسد لجین را ز لجن
کجاست قدر خزف با جواهر شهوار
کجاست قیمت فقرالیهود و، مشک ختن
چگونه مهدی آخر«عج» زمان شود دجال؟
چگونه جای سلیمان نشیند اهریمن؟
ز دوستان تو چون کس تو را نشد ناصر
به جای جنگ نمودی تو صلح با دشمن
اگر چه صلح نمودی ولی شدی ناچار
زبی همیتی کوفیان عهد شکن
در این مصالحه بی شک نهفته سری بود
که کس نداند جز ذات قادر ذوالمن
کسی که واقف از اسرار این مصالحه نیست
دهن به هرزه گشاید، کند به یاوه سخن
هزار حیف که ناپاک پور بوسفیان
شکست عهد و، ز پیمان خود گسست رسن
دریغ و درد که آخر ز راه مکر و فریب
فغان آه که با صد هزار حیله و فن
به وقت فرصت آن بی حیا ز سم نقیع
تو را شهید نمود و، خلاص شد ز حزن
چگویم آه که بگرفت اوج تا به فلک
ز اهل بیت تو فریاد گریه و شیون
دمی که یک صد و هفتاد پاره های جگر
تو را ز حلق فرو ریخت در میان لگن
شها! به ماتم تو جای اشک، خون جگر
چکد ز دیدهٔ «ترکی» چنان عقیق یمن
همیشه تا که بود اصطلاح نحویون
حسن چو افضل تفضیل شد شود احسن
خدا قبیح کند روی دشمنان تو را
عطا کند به محبان تو خصال حسن

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی زنور جمالت جهان جان روشن
جهان ز فیض وجود تو غیرت گلشن
هوش مصنوعی: اینی که زیبایی تو باعث روشنایی جان جهان شده است، و وجود تو نعمت بزرگ و مغتنمی برای گلشن هست.
تویی خزینهٔ سر الاه را خازن
تویی جواهر علم رسول را مخزن
هوش مصنوعی: تو گنجینه‌ای از دانش و علم الاهی هستی و مانند خزانه‌ای هستی که جواهرات علم پیامبر در آن جمع شده است.
به چشم عالمیان سرمه، خاک درگاهت
به فرق پادشهان، نعل مرکبت گرزن
هوش مصنوعی: در چشم جهانیان، خاک درگاه تو گرانبهاست و برای سلطنت‌ها، مانند سرمه‌ای ارزشمند به حساب می‌آید. راندن نعل مرکبت هم به معنای قدرت و شکوه تو است.
جهان علم و کمالی و، کوه حلم و وقار
سپهر جاه و جلالی و، بحر فهم و فطن
هوش مصنوعی: این عبارت به توصیف ویژگی‌های یک فرد برجسته و بزرگ می‌پردازد. دنیا پر از دانش و قابلیت‌هاست و او مانند کوهی استوار و باوقار است. او درخشش و عظمت مقامش را دارد و از دریاهایی از فهم و درک عمیق برخوردار است.
حضیض درگهت از اوج نه سپهر، اعلا
فروغ طلعتت از نور آفتاب، اعلن
هوش مصنوعی: در نزدیکی درگاه تو، حتی پایینی‌ترین سطح، بالاتر از بلندی‌های آسمان است. درخشش چهره‌ات همچون نوری از آفتاب، درخشان و نمایان است.
گر از جبین تو یک قطره خوی چکد بر خاک
دمد زخاک، گل و ضمیران و نسترون
هوش مصنوعی: اگر از پیشانی تو یک قطره از حالت درونی‌ات بر خاک بریزد، آن خاک به گل و نسترن تبدیل می‌شود.
امین وحی خدا روز و شب، چو دربانان
برآستانهٔ درگاه تو کند مسکن
هوش مصنوعی: فرشتهٔ وحی الهی، مانند نگهبانانی که در ورودی یک مکان مهم ایستاده‌اند، شب و روز در کنار تو حضور دارد و به تو خدمت می‌کند.
سزاست اطلس چرخش به جای شادروان
به هر کجا که شود خیمهٔ تو سایه فکن
هوش مصنوعی: مناسب است که شال سیاه بر چرخش آسمان بپوشیم، چرا که هر کجا که خیمه تو برپا شود، سایه‌اش را می‌افکند.
تو آن کسی که رسول خدا به حکم خدای
ز راه لطف شفقت نهاده نام حسن
هوش مصنوعی: تو آن شخصی هستی که پیامبر خدا به فرمان خدا به خاطر مهربانی و رحمت، نام حسن را بر تو گذاشته است.
تویی که کرده رسول ات به دوش خویش سوار
تویی که فاطمه ات پروریده در دامن
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که پیامبر را بر دوش خود برده‌ای و فاطمه، تو را در دامن خود پرورش داده است.
تویی خلیفه به جای نبی ز بعد علی
تویی ز بعد علی رهنمای اهل زمن
هوش مصنوعی: تو جانشین پیامبر هستی و پس از علی، تو راهنمای مردم زمانه‌ای.
تو آن امام به حقی که دوستان تو را
شمیم لطف تو آرد، روان تازه به تن
هوش مصنوعی: تو ای پیشوای راستین که دوستانت با محبت و مهربانی‌ات، جان تازه‌ای به جسم می‌بخشند.
تو آن امام غیوری که دشمنان تو را
شرار قهر تو سازد بسان ریماهن
هوش مصنوعی: تو آن پیشوای شجاعی هستی که دشمنان تو را با خشم و غضب خود به آتش می‌کشانند، مانند شراره‌های آتش.
ز بردباری و حلم تو ای گزیدهٔ ناس!
همی گزند ز انگشت عاقلان جهن
هوش مصنوعی: ای برگزیدهٔ مردم! از صبر و تحمل تو به قدری ستایش می‌شود که حتی افرادی با عقل و درایت نیز می‌فهمند که نتایج نادرست اعمالشان چه آسیب‌هایی می‌تواند به دنبال داشته باشد.
ز شامیان جفاکار، در حق پدرت
چه حرف ها که شنیدی به زیر چرخ کهن
هوش مصنوعی: از مردم شام که به ظالمی معروفند، چه سخنانی درباره پدرت شنیدی تحت این آسمان قدیمی؟
تو ای امام به حق، گوشوار عرش مجید!
تو ای مروج شرع نبی به سر و علن!
هوش مصنوعی: ای امام بزرگوار، تو چون گوشواره‌ای هستی که در عرش الهی آویخته شده‌ای! تو مروج دین پیامبر هستی و در همه جا، به طور علنی، به تبلیغ آن پرداخته‌ای.
هر آن کسی که شود منکر امامت تو
تنش به چوبهٔ دار فنا شود آون
هوش مصنوعی: هر کسی که به رهبری و امامت تو کافر شود، به سرنوشت هلاکت دچار خواهد گشت.
بنی امیه نکرد است پاس حرمت تو
ز حرمت تو نشد کم، به قدر یک ارزن
هوش مصنوعی: بنی امیه به حرمت و احترام تو اهمیت ندادند و این بی احترامی بر قدر و ارزش تو تاثیری نداشته است، حتی به اندازه‌ی یک دانه ارزن هم کم نکرده است.
تو همچو مرغ بهشتی و، عرش مسکن توست
دگر چه باک تو را از گروه زاغ و زغن
هوش مصنوعی: تو مانند پرنده‌ای زیبا و بهشتی هستی و جایگاه تو در عرش است. پس دیگر چه نگرانی داری از گروهی که فقط پرنده‌های معمولی هستند؟
هماره جغد به ویرانه آشنا سازد
تو خود همایی و عرش خدا تو را مامن
هوش مصنوعی: جغد همیشه به ویرانه می‌آید و نشان می‌دهد که جایگاه تو در آسمان‌هاست و در واقع تو خود بهشت را در درون خود داری.
اگر معاویه شد غاصب حق تو چه غم
طلاشناس شناسد لجین را ز لجن
هوش مصنوعی: اگر معاویه حق تو را غصب کند، چرا نگران باشی؟ طلاشناسان لجن را از لجین (طلای خالص) تشخیص می‌دهند.
کجاست قدر خزف با جواهر شهوار
کجاست قیمت فقرالیهود و، مشک ختن
هوش مصنوعی: بیت به تفاوت ارزش و مقام چیزهای ناچیز و با ارزش اشاره دارد. به طور کلی، شاعر به این موضوع پرداخته که چیزهای بی‌ارزش مانند خاک یا جواهرات گرانبها را مقایسه می‌کند و به ارزش حقیقی و واقعی اشاره می‌کند. همچنین بر سرنوشت و جایگاه فقر هم به طور ضمنی تأکید می‌کند. در کل، این جمله به نوعی حرمت و ارزش‌گذاری واقعی اشاره دارد و به بررسی نسبت‌ها و اهمیت چیزها در زندگی می‌پردازد.
چگونه مهدی آخر«عج» زمان شود دجال؟
چگونه جای سلیمان نشیند اهریمن؟
هوش مصنوعی: چطور ممکن است که مهدی، که آخرین منجی است، تبدیل به دجال شود؟ و چگونه می‌تواند اهریمن، که نماد شر و فساد است، در جای سلیمان، که نماد قدرت و حکمت است، قرار گیرد؟
ز دوستان تو چون کس تو را نشد ناصر
به جای جنگ نمودی تو صلح با دشمن
هوش مصنوعی: از میان دوستان، هیچ‌کس به یاری تو نشتافت و به جای جنگ، تو با دشمن مصالحه کردی.
اگر چه صلح نمودی ولی شدی ناچار
زبی همیتی کوفیان عهد شکن
هوش مصنوعی: با اینکه تو در ظاهر صلح را انتخاب کردی، اما مجبور شدی به خاطر بی‌وفایی و عهد شکنی قوم کوفه، به چیزی بیشتر از صلح فکر کنی.
در این مصالحه بی شک نهفته سری بود
که کس نداند جز ذات قادر ذوالمن
هوش مصنوعی: در این توافق، به طور قطع رازی وجود دارد که هیچ‌کس جز خداوند قادر و توانا از آن آگاه نیست.
کسی که واقف از اسرار این مصالحه نیست
دهن به هرزه گشاید، کند به یاوه سخن
هوش مصنوعی: کسی که از جزئیات این توافق خبر ندارد، زبانش را به بیهوده‌گویی باز می‌کند و حرف‌های بی‌معنا می‌زند.
هزار حیف که ناپاک پور بوسفیان
شکست عهد و، ز پیمان خود گسست رسن
هوش مصنوعی: این بیت به احساس ناامیدی و اندوه شاعر اشاره دارد، زیرا او از رفتار ناپسند و خلاف قول و عهد فرزند بوسفیان ناراضی است. شاعر از شکستن عهد و دوری از وفاداری او به پیمان‌های خود ابراز تاسف می‌کند و این موضوع را به شدت مورد انتقاد قرار می‌دهد.
دریغ و درد که آخر ز راه مکر و فریب
فغان آه که با صد هزار حیله و فن
هوش مصنوعی: ای کاش که این درد و افسوس نبود، اما واقعیت این است که با روش‌های فریب و تظاهر، به اینجا رسیده‌ایم و با صدها حقه و ترفند، به اوضاع دردناکی دچار شده‌ایم.
به وقت فرصت آن بی حیا ز سم نقیع
تو را شهید نمود و، خلاص شد ز حزن
هوش مصنوعی: در زمان مناسبت، آن شخص بی‌شرم به وسیله سم تو از دنیا رفت و از این اندوه رهایی یافت.
چگویم آه که بگرفت اوج تا به فلک
ز اهل بیت تو فریاد گریه و شیون
هوش مصنوعی: می‌گویم که چقدر زجر و رنج من باعث شده تا آسمان را پر کنم از ناله و شیون به خاطر اهل بیت تو.
دمی که یک صد و هفتاد پاره های جگر
تو را ز حلق فرو ریخت در میان لگن
هوش مصنوعی: وقتی که در لحظه‌ای سخت و دردناک، خون واقعی و عواطف عمیق تو از وجودت خارج شد و به داخل ظرفی ریخته شد.
شها! به ماتم تو جای اشک، خون جگر
چکد ز دیدهٔ «ترکی» چنان عقیق یمن
هوش مصنوعی: ای شاه! در غم تو بجای اشک، خون دل از چشمان «ترکی» مانند عقیق یمن فرو می‌ریزد.
همیشه تا که بود اصطلاح نحویون
حسن چو افضل تفضیل شد شود احسن
هوش مصنوعی: هر وقت که اصطلاحات نحویون وجود داشت، حسن به عنوان بهترین به حساب می‌آمد و اگر فضیلت آن افزایش یابد، به احسن تبدیل می‌شود.
خدا قبیح کند روی دشمنان تو را
عطا کند به محبان تو خصال حسن
هوش مصنوعی: خدا صورت زشت دشمنان تو را زشت کند و ویژگی‌های نیکو را به دوستانت عطا کند.