گنجور

شمارهٔ ۴۱ - شرط دوستی

روز نخست، دل به تو دادم عبث عبث
داغ غمت به سینه نهادم عبث عبث
دیدم کمند زلف خم اندر خم تو را
دانسته در کمند، فتادم عبث عبث
دل بر تو بستم از سر شب، تا به صبحدم
از دیده راه اشک، گشادم عبث عبث
هر شب ز هجر روی تو بی داد می کنم
روزی نمی رسی تو به دادم عبث عبث
من شرط دوستی به تو آرم به جا و تو
بستی کمر چرا؟ به عنادم عبث عبث
دانم که هیچ وقت، تو یادم نمی کنی
اما نمی روی تو زیادم عبث عبث
باشد که بینمت چو از این کو چه، بگذری
در راه انتظار، ستادم عبث عبث
نبود به غیر وصل تو در دل مرا مراد
دانم نمی دهی تو مرادم عبث عبث
«ترکی» زمان صحبت جانان نمی رود
تا عمر باقی است، زیادم عبث عبث

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روز نخست، دل به تو دادم عبث عبث
داغ غمت به سینه نهادم عبث عبث
هوش مصنوعی: در آغاز، احساسات و دل خود را به تو سپردم، اما بی‌فایده بود. دردی از غمت را بر سینه‌ام حمل کردم، اما بی‌فایده بود.
دیدم کمند زلف خم اندر خم تو را
دانسته در کمند، فتادم عبث عبث
هوش مصنوعی: دیدم که زلفت به شکل خمیده‌ای در آمده و من نیز در دام آن افتاده‌ام، اما این افتادن برایم بی‌فایده و بی‌نتیجه است.
دل بر تو بستم از سر شب، تا به صبحدم
از دیده راه اشک، گشادم عبث عبث
هوش مصنوعی: از شب تا صبح به یاد تو چشم به راه اشک بودم و بی‌فایده تمام این مدت به تو فکر کردم و دل به تو سپردم.
هر شب ز هجر روی تو بی داد می کنم
روزی نمی رسی تو به دادم عبث عبث
هوش مصنوعی: هر شب به خاطر جدایی تو داد و فریاد می‌زنم، اما روزی نخواهد آمد که تو به فریادم برسی؛ این همه تلاش من بی‌فایده است.
من شرط دوستی به تو آرم به جا و تو
بستی کمر چرا؟ به عنادم عبث عبث
هوش مصنوعی: من برای دوستی با تو شرط گذاشتم و تو چرا این شرط را نادیده گرفتی؟ به خاطر کینه‌ورزی‌ات این کار را کردی، ولی در حقیقت همه‌اش بی‌خود و بی‌فایده است.
دانم که هیچ وقت، تو یادم نمی کنی
اما نمی روی تو زیادم عبث عبث
هوش مصنوعی: می‌دانم که هرگز به یاد من نخواهی بود، اما با این حال، نمی‌توانی به راحتی مرا فراموش کنی.
باشد که بینمت چو از این کو چه، بگذری
در راه انتظار، ستادم عبث عبث
هوش مصنوعی: امیدوارم که تو را ببینم وقتی از این مسیر عبور می‌کنی. من در اینجا بیهوده منتظرم.
نبود به غیر وصل تو در دل مرا مراد
دانم نمی دهی تو مرادم عبث عبث
هوش مصنوعی: تنها آرزوی من وصل و نزدیکی به توست و هیچ چیز دیگری برایم اهمیت ندارد. اگر تو به من چیزی نمی‌دهی، برایم بی‌معنا و بی‌فایده است.
«ترکی» زمان صحبت جانان نمی رود
تا عمر باقی است، زیادم عبث عبث
هوش مصنوعی: زمانی که محبوب سخن می‌گوید، غم و غصه‌ها باید کنار بروند، چرا که تا زمانی که عمر باقی است، این حرف‌ها بیهوده و بی‌معنی می‌گردد.