گنجور

شمارهٔ ۹ - بر غزل گلشنی بخارایی

به ایمان آورد کفر سر زلف تو ایمان را
تسلسل‌ها به دور ماه رویت اهل دوران را
به قیمت بشکند مرجان گفتار تو مرجان را
به آتش افکند لعل لبت لعل بدخشان را
قد سرو تو بنشاند ز پا سرو گلستان را
به اقلیم ملاحت تا شدی یکتا به یکتایی
ربودم گوی عشقت را من از تنها به تنهایی
بود جایم سر کویت نیم از بس که هرجایی
مرا سودای زلفین تو آخر کرد سودایی
پریشان‌خاطرم تا دیده‌ام زلف پریشان را
تنم کمتر ز خاک راه در راه تو می‌گردد
صبا بی‌جا ولی با دولت و جاه تو می‌گردد
ازآن همراه داغم سایه همراه تو می‌گردد
مه افلاک هر شب از رخ ماه تو می‌گردد
به تب افکنده خورشید رخت خورشید تابان را
بچیند شاخ نسرین خوشه از گیسوی پرچینت
شفق بیرنگ گردد از حنای دست رنگینت
ز شیرین بگذرد فرهاد بیند لعل شیرینت
شود مشک خطا ناچیز پیش زلف مشکینت
کند خاموش شمع عارضت شمع شبستان را
بود پیش زبانت طغرل شیرین‌زبان الکن
شکن خوبان عالم را کلاه دلبری بشکن
به من آمد به میزان محبت از غمت با من
نه تنها گلشنی از هجرت ای گل داغ در گلشن
به رنگ لاله از عشق تو دیدم لاله‌رویان را!

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به ایمان آورد کفر سر زلف تو ایمان را
تسلسل‌ها به دور ماه رویت اهل دوران را
هوش مصنوعی: ایمان به زیبایی و جذابیت موهای تو پیدا می‌شود، آنقدر که کاستی‌ها و منفی‌ها در برابر چهره‌ی ماه‌مانند تو، برای اهل زمان بی‌معنی و ناچیز می‌گردد.
به قیمت بشکند مرجان گفتار تو مرجان را
به آتش افکند لعل لبت لعل بدخشان را
هوش مصنوعی: اگر صحبت‌های تو شکسته شود، با این حال زیبایی کلامت همچنان درخشان است. مانند مرجان که در آتش می‌سوزد، اما هنوز پر از زیبایی و ارزش است. زیبایی لب‌های تو هم مانند لعل (گوهری قیمتی) از بدخشان است و ارزشی بالاتر دارد.
قد سرو تو بنشاند ز پا سرو گلستان را
هوش مصنوعی: قد تو مانند سرو است که زیبایی و قامت بلندش گلستان را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
به اقلیم ملاحت تا شدی یکتا به یکتایی
ربودم گوی عشقت را من از تنها به تنهایی
هوش مصنوعی: به سرزمین زیبایی که رسیدی، به یکتایی خودم را از تنهایی جدا کردم و عشق تو را از تنها بودن گرفتم.
بود جایم سر کویت نیم از بس که هرجایی
مرا سودای زلفین تو آخر کرد سودایی
هوش مصنوعی: در مکان من که همیشه در نزدیکی تو دارم، به دلیل عشق شدیدم به موهای تو، دیگر در هیچ‌کجا حالم خوب نیست.
پریشان‌خاطرم تا دیده‌ام زلف پریشان را
هوش مصنوعی: زمانی که زلفی نامنظم و آشفته را دیده‌ام، ذهنم همیشه در هم و پریشان بوده است.
تنم کمتر ز خاک راه در راه تو می‌گردد
صبا بی‌جا ولی با دولت و جاه تو می‌گردد
هوش مصنوعی: بدن من کمتر از خاک است، اما با این حال در مسیر تو به سمت نسیم می‌رود، هرچند بی‌مورد، اما به خاطر بزرگی و قدرت تو حرکت می‌کند.
ازآن همراه داغم سایه همراه تو می‌گردد
مه افلاک هر شب از رخ ماه تو می‌گردد
هوش مصنوعی: سایه‌ام به خاطر غم و اندوهی که دارم همیشه با من است و هر شب، نور ماه از چهره تو الهام می‌گیرد و به آسمان می‌تابد.
به تب افکنده خورشید رخت خورشید تابان را
هوش مصنوعی: خورشید درخشان، چهره‌اش را به گونه‌ای افکنده که به تب و شور و شوق می‌کشد.
بچیند شاخ نسرین خوشه از گیسوی پرچینت
شفق بیرنگ گردد از حنای دست رنگینت
هوش مصنوعی: اگر گل‌های نسرین را از گیسوان زیبایت بچینی، رنگ شفق به خاطر حنای دستان رنگینت، دیگر رنگی نخواهد داشت.
ز شیرین بگذرد فرهاد بیند لعل شیرینت
شود مشک خطا ناچیز پیش زلف مشکینت
هوش مصنوعی: فرهاد از شیرینی شیرین تو می‌گذرد و به زیبایی لعل تو توجه می‌کند، در حالی که مشک خطا در مقابل زلف مشکی تو بی‌اهمیت است.
کند خاموش شمع عارضت شمع شبستان را
هوش مصنوعی: شمع صورت تو، نور شبستان را خاموش می‌کند.
بود پیش زبانت طغرل شیرین‌زبان الکن
شکن خوبان عالم را کلاه دلبری بشکن
هوش مصنوعی: طغرل، که به زبان شیرین و دلنشین خود معروف است، در برابر تو قرار دارد و به زیبایی و جذابیت خود می‌بالد. او می‌خواهد با کلامش دل خوبان جهان را به دست آورد و آنها را تحت تأثیر قرار دهد.
به من آمد به میزان محبت از غمت با من
نه تنها گلشنی از هجرت ای گل داغ در گلشن
هوش مصنوعی: غم تو بر من چنان است که محبت و دوستی‌ام را افزایش می‌دهد. تو تنها سبب شادی من نیستی، بلکه در دوری‌ات هم به یاد تو هستم و احساس غمی عمیق دارم. ای گل، حتی در بی‌حکمی فراموشی، در دل من جای داری.
به رنگ لاله از عشق تو دیدم لاله‌رویان را!
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو، زیبایی افرادی را دیدم که مانند گل‌های لاله بودند!