گنجور

شمارهٔ ۷ - بر غزل ناظم

قماش ناله را با ناقه تمکین درا کردم
فغان را سایبان محمل راه صدا کردم
به آهنگ جرس فریاد «عشاق» از نوا کردم
خموشی را ز بن دادم ادب را بی‌ابا کردم
به جانان هرچه باداباد عرض مدعا کردم!
نه از طوف حرم گشتم به خاک کوی او واصل
نه از میخانه روشن شد جفای عشق او در دل
نه از حق ره توان بردن به سوی او نه از باطل
نه از کفر و نه از اسلام شد مقصود من حاصل
غلط کردم که دیر و کعبه را تمهید پا کردم!
ازآن روزی که شبدیز سعادت زیر بارم بود
چو ابراهیم ادهم شیوه تقوا شعارم بود
همیشه سبحه صد دانه زاهد شمارم بود
کمند جذبه توفیق امشب در کنارم بود
غزاله در نظر بسیار شوخ آمد خطا کردم
گل‌اندامی که در باغ لطافت بزم آراید
ضیای آفتاب از چاک جیب خویش بنماید
به جز من این معما را کس دیگر نبگشاید
ز انگشتم شمیم غنچه فرودس می‌آید
نمی‌دانم سحر بند از گریبان که وا کردم!
منم امروز نخلی از ریاض باغ ریاضی
اگر خشکم و گر سبزم به حکم او ستم راضی
به حال خویش خرسندم من از مستقبل و ماضی
ز ابر فیض نیسانم گل شاداب فیاضی
می ناب از قدح نوشیدم و خم را دعا کردم
دوات کلک قدرت از معاصی دوده می‌خواهد
اساس حشمتش کی خاطر آسوده می‌خواهد؟!
ز بود خویشتن بگذر که او نابوده می‌خواهد
محیط رحمت او دامن آلوده می‌خواهد
گناهی را که از دستم نمی‌آید قضا کردم!
به قانون محبت از ضعیفی مور گردیدم
به آیین جنون مجنون صفت با گور گردیدم
به راه عشقبازی رفتم از خود دور گردیدم
به مضراب فنا چون کاسه تنبور گردیدم
به رنگ زرد عشاقانه آهنگ صدا کردم!
دماغ غنچه کی تاب دم باد صبا دارد؟!
صدف تا نشکنی هرگز گهر بیرون نمی‌آرد!
تنش ترسم که تحریک نسیم صبح آزارد
لبش کز نازکی بار تبسم برنمی‌آرد
به خون غلتیدم امروزش به دشنام آشنا کردم!
خدنگ صید معنی را تویی همچون کمان ناظم
ریاض موشکافی را تویی سرو چمان ناظم
مخمس کرد نظمت طغرل شیرین‌زبان ناظم
چه راحت در جهان دیدم من بی‌خان‌ومان ناظم؟!
دم آبی اگر چون ابر خوردم گریه‌ها کردم!

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قماش ناله را با ناقه تمکین درا کردم
فغان را سایبان محمل راه صدا کردم
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق و درونی خود می‌گوید. او با استفاده از نمادهایی چون "ناقه" و "محمل"، از درد و غم خود سخن می‌گوید. ناله‌هایش را به نوعی می‌پوشاند و تلاش می‌کند تا آن را در قالبی زیبا و دل‌نواز بیان کند. این نشان‌دهنده تلاشی است برای به تصویر کشیدن احساسات با کلمات زیبا و رساندن فریاد درونی‌اش به دیگران.
به آهنگ جرس فریاد «عشاق» از نوا کردم
خموشی را ز بن دادم ادب را بی‌ابا کردم
هوش مصنوعی: با صدای زنگ جرس، عشق را فریاد زدم و سکوت را از ریشه فراگرفتم و با شجاعت به آداب و رسوم پشت کردم.
به جانان هرچه باداباد عرض مدعا کردم!
هوش مصنوعی: به معشوق هرچه پیش آمد گفتم و هرچه در دل داشتم را ابراز کردم!
نه از طوف حرم گشتم به خاک کوی او واصل
نه از میخانه روشن شد جفای عشق او در دل
هوش مصنوعی: من نه با طوفان حرم به کوی او رسیدم، نه از میخانه روشنایی عشق او در دلم پیداست.
نه از حق ره توان بردن به سوی او نه از باطل
نه از کفر و نه از اسلام شد مقصود من حاصل
هوش مصنوعی: نه می‌توان به سوی حقیقت با راه حق رفت و نه با باطل، نه از طریق کفر و نه از طریق اسلام. هدف من از این همه تلاش به دست آوردن مقصدی است.
غلط کردم که دیر و کعبه را تمهید پا کردم!
هوش مصنوعی: من اشتباه کردم که با تأخیر به سوی کعبه رفتم و راهی را که باید بروم، آماده نکردم!
ازآن روزی که شبدیز سعادت زیر بارم بود
چو ابراهیم ادهم شیوه تقوا شعارم بود
هوش مصنوعی: از زمانی که بخت و اقبال خوب من همراه بود، راه و روش من همانند ابراهیم ادهم، دوستدار تقوا و دیانت گردید.
همیشه سبحه صد دانه زاهد شمارم بود
کمند جذبه توفیق امشب در کنارم بود
هوش مصنوعی: همیشه مشغول شمارش دانه‌های تسبیح بودم، اما امشب به لطف وجود تو، این کار برایم کم‌اهمیت شده است.
غزاله در نظر بسیار شوخ آمد خطا کردم
هوش مصنوعی: زیبایی گوزن در نظر من بسیار بازیگوش و دلربا به نظر رسید و من در این احساس اشتباه کردم.
گل‌اندامی که در باغ لطافت بزم آراید
ضیای آفتاب از چاک جیب خویش بنماید
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و ظرافت گل اشاره دارد که در باغ زیبایی و خوشی را به ارمغان می‌آورد. در اینجا، گل به عنوان نماد لطافت و شگفتی توصیف شده که نور آفتاب را از لابه‌لای جیب خود به نمایش می‌گذارد و به نوعی به قدرت و زیبایی طبیعی آن می‌پردازد.
به جز من این معما را کس دیگر نبگشاید
ز انگشتم شمیم غنچه فرودس می‌آید
هوش مصنوعی: هیچ‌کس جز من نمی‌تواند راز این ماجرا را بفهمد. بوی گلی که در دستم است، بهشتی و دلپذیر است.
نمی‌دانم سحر بند از گریبان که وا کردم!
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه جادویی بر گریبانم بود که حالا آن را باز کرده‌ام!
منم امروز نخلی از ریاض باغ ریاضی
اگر خشکم و گر سبزم به حکم او ستم راضی
هوش مصنوعی: من امروز مانند درختی در باغ ریاضی هستم. اگر خشک شوم یا اگر سبز و سرزنده باشم، در هر حال به اراده او راضی‌ام.
به حال خویش خرسندم من از مستقبل و ماضی
ز ابر فیض نیسانم گل شاداب فیاضی
هوش مصنوعی: من از وضعیت خود راضی‌ام و به گذشته و آینده اهمیتی نمی‌دهم. مانند گل‌هایی که از نعمت باران بهاری بهره‌مند شده‌اند، شاداب و سرزنده‌ام.
می ناب از قدح نوشیدم و خم را دعا کردم
هوش مصنوعی: من از جام خوشمزه نوشیدم و برای خم دعا کردم.
دوات کلک قدرت از معاصی دوده می‌خواهد
اساس حشمتش کی خاطر آسوده می‌خواهد؟!
هوش مصنوعی: دوات قدرت به غیبت‌ها و خطاها نیاز دارد تا پایه‌های بزرگی خود را بسازد، اما آیا برای رسیدن به این بزرگی آرامش خاطر هم می‌خواهد؟
ز بود خویشتن بگذر که او نابوده می‌خواهد
محیط رحمت او دامن آلوده می‌خواهد
هوش مصنوعی: خود را فراموش کن و از ویژگی‌های وجودی‌ات بگذر، زیرا او که وجودش نابود است، دلیلی برای خواستن دوری از رحمت ندارد؛ او کسی را که دامنش آلوده است نمی‌خواهد.
گناهی را که از دستم نمی‌آید قضا کردم!
هوش مصنوعی: من کاری را که از توانم خارج است، به انجام رساندم!
به قانون محبت از ضعیفی مور گردیدم
به آیین جنون مجنون صفت با گور گردیدم
هوش مصنوعی: با پیروی از قانون عشق، از ضعف خود به قدرت و استحکام رسیدم و به شیوه‌ای دیوانه‌وار، مانند مجنون، به سمت مرگ و فنا پیش رفتم.
به راه عشقبازی رفتم از خود دور گردیدم
به مضراب فنا چون کاسه تنبور گردیدم
هوش مصنوعی: در مسیر عشق و بازی‌های عاطفی قدم گذاشتم و از خودم فاصله گرفتم. به گونه‌ای شدم که مانند کاسه‌ای از تنبور، تحت تأثیر فنا و زوال قرار گرفتم.
به رنگ زرد عشاقانه آهنگ صدا کردم!
هوش مصنوعی: من با نغمه‌ای دلنشین و رنگی عاشقانه به صدا درآمدم!
دماغ غنچه کی تاب دم باد صبا دارد؟!
صدف تا نشکنی هرگز گهر بیرون نمی‌آرد!
هوش مصنوعی: غنچه‌ای که هنوز باز نشده، نمی‌تواند با نسیم صبا کنار بیاید و هیچ دردی را تحمل کند. صدف هم تا زمانی که نشکنی‌اش، هرگز مرواریدش را نشان نمی‌دهد.
تنش ترسم که تحریک نسیم صبح آزارد
لبش کز نازکی بار تبسم برنمی‌آرد
هوش مصنوعی: نگرانم که نسیم صبح بر لبش فشار آورد و باعث دردسرش شود، چون آنقدر لطیف است که ممکن است از نازکی نتواند یک تبسم ساده را نشان دهد.
به خون غلتیدم امروزش به دشنام آشنا کردم!
هوش مصنوعی: امروز به قدری احساس ناراحتی و رنج می‌کنم که انگار در خون خود غلتیده‌ام و به همین دلیل با فریادها و بدگویی‌ها آشنا شده‌ام.
خدنگ صید معنی را تویی همچون کمان ناظم
ریاض موشکافی را تویی سرو چمان ناظم
هوش مصنوعی: تو همچون تیری هستی که شکار معنای عمیق را هدف‌گیری می‌کند، و مانند کمانِ یک معلم، در دقت و ظرافت حرکت می‌کنی. تو همچون درختی زیبای سرسبز هستی که به شکلی جذاب و دلکش، نظم و ترتیب را به وجود می‌آوری.
مخمس کرد نظمت طغرل شیرین‌زبان ناظم
چه راحت در جهان دیدم من بی‌خان‌ومان ناظم؟!
هوش مصنوعی: ناظم، شاعر خوش‌زبانی به نام طغرل، شعرهای زیبا و پنج‌گانه‌ای سروده است. او به راحتی در زندگی مشاهده می‌کند که چقدر از بی‌خانمانی و بی‌سرگشتی رنج می‌برد.
دم آبی اگر چون ابر خوردم گریه‌ها کردم!
هوش مصنوعی: اگر لحظه‌ای مثل ابر باران ببارم، به شدت اشک می‌ریزم و احساساتم را بیان می‌کنم!