شمارهٔ ۵ - بر غزل کمال خجندی
چند تیغ ظلم را از کشتنم خونین کنی
دم برای قتلم آیی و دمی تمکین کنی
از چه مرغ دل به دام طره مشکین کنی
تا کی ای دلبر دلم بیموجبی غمگین کنی
گریههای تلخ من بینی و لب شیرین کنی؟!
خاک شد این قالب افسرده در راه طلب
کام جان حاصل نشد با من ز لطفت جز غضب
گاه خرسندی ز من گاهی برنجی بیسبب!
گفتهای جانت به کام دل رسانم یا به لب؟
آن نخواهی کرد دانم هرگز اما این کنی!
در حریم حرمت وصلت کسی واصل نشد
تا چو بلبل عشق او ز آه و افغان کامل نشد
عارضش چون کهربا تا با خزان شامل نشد
از گل روی توام رنگی جزین حاصل نشد
کز سرشک ارغوانی چهرهام رنگین کنی
دم به دم دیوانگی از عشقت افزاید مرا
ناخن تدبیر هرگز عقده نگشاید مرا!
خاتم دست سلیمان گر به دست آید مرا
سر به تاج سلطنت دیگر فرو نآید مرا
گر همه عمر التفاتی با من مسکین کنی!
عاشقان را زندگی دور از تو میباشد محال
از سر کویت برون رفتن مرا نبود خیال
در جواب طغرل آمد مژده هنگام سوال
جنتالفردوس بنمایند در خوابت «کمال»
گر شبی خاک در آن ماه را بالین کنی!
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چند تیغ ظلم را از کشتنم خونین کنی
دم برای قتلم آیی و دمی تمکین کنی
هوش مصنوعی: چند بار با ظلم و ستم به من آسیب میزنی و من را مجروح میکنی، اما وقتی به مرگ من نزدیک میشوی، در عوض تمکین و قبول کردن من را نشان میدهی.
از چه مرغ دل به دام طره مشکین کنی
تا کی ای دلبر دلم بیموجبی غمگین کنی
هوش مصنوعی: چرا دل را به دام زیباییهای تو بیندازی؟ ای عشق من، تا کی اینطور بیدلیل مرا غمگین خواهی کرد؟
گریههای تلخ من بینی و لب شیرین کنی؟!
هوش مصنوعی: آیا میتوانی التماسهای غمگین من را ببینی و در عوض لبخندی شیرین به من هدیه بدهی؟
خاک شد این قالب افسرده در راه طلب
کام جان حاصل نشد با من ز لطفت جز غضب
هوش مصنوعی: این جسم پژمرده و خاکی در مسیر جستجوی حقیقت، نتوانست به خواستهام دست یابد و جز خشم تو چیزی نصیب من نشد.
گاه خرسندی ز من گاهی برنجی بیسبب!
گفتهای جانت به کام دل رسانم یا به لب؟
هوش مصنوعی: گاهی از رفتار و حال من خوشحالی و گاهی هم بدون دلیل ناراحت و دلگیر هستی! آیا میخواهی که من برایت شادی بیاورم یا اینکه بهشتی از دلخواهت بسازم؟
آن نخواهی کرد دانم هرگز اما این کنی!
هوش مصنوعی: میدانم که آن کار را هرگز نخواهی کرد، اما این کار را حتما انجام خواهی داد!
در حریم حرمت وصلت کسی واصل نشد
تا چو بلبل عشق او ز آه و افغان کامل نشد
هوش مصنوعی: در فضای مقدس عشق، هیچ کس نتوانست به وصال محبوب برسد، تا زمانی که بلبل عشق او با ناله و افسوسش به کمال نرسید.
عارضش چون کهربا تا با خزان شامل نشد
از گل روی توام رنگی جزین حاصل نشد
هوش مصنوعی: زیبایی چهرهاش مانند کهربا است و تا زمانی که پاییز به آن آسیب نرسانده، از چهرهی تو هیچ رنگ و حالتی جز این به دست نیامده است.
کز سرشک ارغوانی چهرهام رنگین کنی
هوش مصنوعی: اگر با اشکهای قرمز من چهرهام را زیبا کنی،
دم به دم دیوانگی از عشقت افزاید مرا
ناخن تدبیر هرگز عقده نگشاید مرا!
هوش مصنوعی: هر لحظه از عشق تو دیوانگیام بیشتر میشود و هیچ راه حلی نمیتواند گره از مشکلاتم بگشاید.
خاتم دست سلیمان گر به دست آید مرا
سر به تاج سلطنت دیگر فرو نآید مرا
هوش مصنوعی: اگر خاتم سلیمان به دست من بیفتد، دیگر هیچ چیزی نمیتواند مانند تاج سلطنت بر سرم باشد.
گر همه عمر التفاتی با من مسکین کنی!
هوش مصنوعی: اگر تمام عمرت را به من مسکین توجه کنی!
عاشقان را زندگی دور از تو میباشد محال
از سر کویت برون رفتن مرا نبود خیال
هوش مصنوعی: عاشقان نمیتوانند بدون تو زندگی کنند. من نمیتوانم از کنارت دور شوم و هیچ تصوری از جدایی از تو در ذهنم نیست.
در جواب طغرل آمد مژده هنگام سوال
جنتالفردوس بنمایند در خوابت «کمال»
هوش مصنوعی: در پاسخ به طغرل، خبر خوشی میرسد که در خواب، بهشت برین به او نشان داده خواهد شد.
گر شبی خاک در آن ماه را بالین کنی!
هوش مصنوعی: اگر شبی بر روی خاک آن ماه سر بر ملی،