شمارهٔ ۱ - قصیدهٔ بزرگان
خانه هستی که اساسش فناست
بام و درش جمله به دوش هواست
عکس سوال تو جواب تو شد
هرچه ازین کوه شنیدی صداست
چند شوی بانی طول عمل
قصر وجود تو که بیمتکاست؟!
نیست به جز پرده مضراب غم
زیر و بم نغمه ما زین نواست
سوختنم خنده پروانه شد
شمع کند گریه به حالم رواست
میروم از خویش چو بوی سمن
لیک خم زلف تو زنجیر پاست
بس که ز بهر تو شدم همچو نی
ناله هر بند ز بندم جداست
نیست کسی دادرس حال من
همدم شبهای فراقم خداست
در پس شام غمم از مهر تو
صبح بناگوش توام رهنماست
وای که من بیتو قضا میکنم
در خم ابروت نمازم اداست!
نام بود با همه انعام تو
زلف تو مخصوص ولیکن به ماست
گرچه در اوج فلکم چون هلال
حاصلم از عشق تو قد دوتاست
دست کشیدی ز پیام ای نسیم
یا مگر اندر کف پایت حناست!؟
رحم نما ضامن خونم مشو
طغرل ما را که جهان خونبهاست!
کوه بود گرچه به طغرل وطن
در جبل نظم شگرف اژدهاست
کیست چو من فارس میدان نظم
گویی سخن با کی و چوگان کراست؟!
نیست مرا فکر فراز و نشیب
کوه و بیابان همه یکسان مراست!
خواهم اگر مصرعی اندر قلم
چند غزل قافیه جولاننماست
هرکه کند دعوی همسنگیام
پله میزان وی اندر هواست
مادر ایام نزاید چو من
حیف که لؤلؤی سخن کمبهاست
خواندم و دیدم سخن شاعران
آنچه که گفتند و نوشتند راست
باد به دریای سخن آفرین
بیدل دانا که ازو نکتههاست!
خاتم و پیغمبر اهل سخن
معجزه او همه تبلیغهاست
آه که فردوسی و وطواط کو
حضرت سعدی و نظامی کجاست؟!
انوری و حافظ طغرا چه شد
خواجه کمال سخنآزماست!
ناصرخسرو که نروید چو او
در فن حکمت همه را رهنماست
مولوی روم نداند عروض
لیک ندیم حرم کبریاست
هست سخن گرچه ز قطران بسی
ابر حکم را سخنش قطرههاست
نظم عروضی که به عین سخن
در رمد قافیه چون توتیاست
گر نبود جامی قصایدسرا
لیک چو او مثنوی گویی کجاست؟
خسرو شیرین سخن کوهکن
لیک به کوه سخنش قلههاست
ناصر دیگر که بخاریست او
کمسخن است لیک گمانش رساست
چین سخن راست چو خاقان چین
چینی نظمش همه رنگین صداست
گرچه بساطی ز سمرقند بود
گر سخنش قند بگویی رواست!
سوزنی خیاط سخن شد ولی
بخیه جیب سخنش از هجاست
طوطی ترشیزی شکرشکن
در شکرستان سخن خوشنواست
لطفی شاعر که نشاپوری است
خاتم او را همه فیروزههاست
نیست نظیری به نظیری دگر
بیشتر از گفته او مدحهاست
صدر معانی که به صدر سخن
صدرنشین در بر خوارزمشاست
مصر سخن راست معزی عزیز
نیشکری چون قد او برنخاست
بود سنایی ز شاعر هدا
آنچه که گفتست ز حمد و ثناست
گرچه رضی شاعر عاشقوَش است
راضی ازین شیوه به عشق خداست
زورق بحر سخن است ازرقی
شیوه او دور ز زرق و ریاست
گرچه که شطاح بزرگ است لیک
کار سخن دیگر ازین کارهاست
هست کمال دگری ز اصفهان
تیغ زبانش سخن خوشجلاست
گفته سلمان همه را دیدهام
شاعر خوشلهجه شیریناداست
عنصری و عسجدی و فرخی
نغمه هرسه همه از یک صداست
خواجه جمال است اگر مدعی
دعوی او دور ازین مدعاست
او کی و با سعدی مقابل شدن؟!
بین تفاوت ز کجا تا کجاست؟!
نغمهسرا بوالحسن رودکی
گنبد چرخ از سخنش پرصداست
مشفقی در دولت عبداللهی
سکه نقد سخنش نارواست
گفت ظهیری بود اندک ولی
در کم او معنی بسیارهاست
آنچه سخن هست ز حوا جو نشان
بر ورق دهر ولی یک دوتاست
مدعی نظم که عمعق بود
طرز تخلص به کمالش گواست
مانده است از وحشی دو سه مثنوی
صید سخن الفت وحشی کجاست؟!
گرچه نه دلجوست کلامش ولی
واعظ قزوینی نصیحتسراست
شاهی برون گشته است از سبزوار
باغ کلامش بری از سبزههاست
صائب دیوانه سخنهای پوچ
جمع نمودست که دیوان ماست
حیف ز قاآنی شیرینسخن
در چمن نظم از او رنگهاست
گرچه نه او سنی و من شیعیام
لیک سخن عاری هر ماجراست
از پس بیدل به سخن همچو او
مظهر اسرار معانی کجاست؟!
نیست حسد شیوه اهل هنر
از سر انصاف گذشتن خطاست
داد سخن داد و گذشت از جهان
گفته او حکمت هر کیمیاست
ناصرالدین خسرو ایران زمین
داد هرآن چیز دل او بخواست
این چه طریق کرم و بخشش است
یک صله مدح تومان طلاست؟!
چون نشود جوهر تیغش بلند
جوهری فولاد ز استادهاست!
گرچه ظهوری به ظهور آمدست
زآمدن و رفتن او غم کراست؟!
صبح تجلی ز ختن سرکشید
نافه نظم از سخنش کیمیاست
آنچه ادا گفته به دیوان خویش
گفته او لیک ز معنی اداست
شاعره باکره مخفی سخن
دختر شه شهره به زیبالنساست
کیست هلالی و زلالی به هم
نرگسی و مکتبی در کوچههاست!
گفته شوکت به شکست سخن
موم سیاه است نه چون مومیاست!
چند غزل گفته ناصر علی است
بر در سلطان سخن او گداست
بوالفرج آن شاعر معنیبلند
انوری در دعوی نظمش گواست
شیخ ابوطالب عطار هم
صبح سخن از نفسش عطارهاست
میر حسین است ز سادات غور
لیک به تاک سخنش غورههاست
گر اسدی در فلک نظم بود
یک تن از سبعه سیارههاست
افلح شاعر که شکر گنجی است
از سخنش مخزن و گنجینههاست
خواجه بزرگ حسن دهلوی
حسن سخن را ز کلامش گواست
در فن اشعار بود او وحید
اوحدی هرچند که از اولیاست
فطرت اگر همدم بیدل بود
هالهاش اندر مه بیدل سهاست
نیست به ترکی چو فضولی دگر
باده همان باده بود هرکجاست
عمر خیام نکو شاعر است
بیغزل است لیک رباعیسراست
رفت امیدی ز جهان ناامید
توسن بسمل ازو قهقراست
رکن نشاپوری به ارکان نظم
از سخن او در و دیوارهاست
مسکن و مأوای امامی هریست
مقتدی سعدی ایمان خداست
شیخ نکو آذری خوشسخن
شعشعه شعر وی از شعلههاست
عرفی که از عرف سخن غافل است
مشهد نظمش سخن کربلاست
بود عراقی ز عراق عجم
ساز عراقش عرق این نواست
هاتفی گفتست یکی مثنوی
مثنوی او همه افسانههاست
ناظم بیچاره به نوع سخن
خوشهکش خرمن معنینماست
لیک به یک مثنوی دو هفت سال
شغل نمودن نه ز فکر رساست
اهلی که بود اهل کلام رقیق
اهلا و سهلا همه بیمرحباست
طالب آمل که ندارد عمل
از عمل نظم کلامش جداست
محتشم ار رفت پی انوری
روز سفید است پی او سیاست
به که عمر لاف سخن کم زند
گلشن او مجمع خار و گیاست!
عار من آید سخن از دیگران
مسند شه عاری ازین بوریاست
لیک کنون یک دو سه طفلند خرد
سعی نمایند و رسندش سزاست
گر نروند از پی توشیح و هزل
هزل و خرافات ز شاعر خطاست!
حمد خداوند به جای آورند
مقصد از شاعری این مدعاست
شرح کنند متن صنایع همه
فاش کنند آنچه که اندر خفاست
مهر صفت گر بکنند تربیت
آصفی ثانی که وزارتپناست
معتمد پادشه ملک و دین
مؤتمن خسرو کشورگشاست
زآنکه چو حاتم به کرم نام او
شهره به آفاق به جود و سخاست
وآنکه به علم و ادب و فضل و جاه
ثانی اثنین به ظل خداست
آنکه تویی صاحب دیوان شه
جز تو دگر صاحب دیوان کجاست؟!
از پی آسایش اسلام و دین
این همه تدبیر و مواسا کجاست؟!
بین که علی شیر نوایی چه کرد
بلبل بسیار ازو در نواست!
بود درش مجمع ارباب فضل
تا به کنون از کرمش قصههاست
پایهات از پایه او نیست پست
دستگهت بیش ازآن دستگاست
گر به فلک شقه او میرسد
پرچمش اندر علمت یک لواست
گر شه او بود امیر هرات
این شه ما خسرو عالیطبعاست
حضرت شاهنشه ملک بخار
قدرش فزون از پسر بایقراست!
پس ز چه رو مینکنی تربیت
ای که تو را دولت بیمنتهاست؟!
اهل کلامی که به عصر تواَند
سنت پیشین نه دگر زین اداست
بس که درین عصر بزرگ همه
حضرت وهاج اصالتپناست
کمترین از کمتر مداح تو
طغرل احراری رنگیننواست
باد تو را دولت نصراللهی
ختم به نام تو کنون این دعاست
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خانه هستی که اساسش فناست
بام و درش جمله به دوش هواست
هوش مصنوعی: این دنیا خانهای است که بنیانش بر نابودی و زوال است. سفت و محکم نیست و هر چیزی که در آن وجود دارد، به مانند باری بر دوش باد است.
عکس سوال تو جواب تو شد
هرچه ازین کوه شنیدی صداست
هوش مصنوعی: هر چه از این کوه شنیدهای، فقط صداست و پاسخ سوال تو مانند عکسی از آن سوال است.
چند شوی بانی طول عمل
قصر وجود تو که بیمتکاست؟!
هوش مصنوعی: چند بار میخواهی تلاش کنی که زندگیات را شکل دهی، در حالی که وجود تو به خودی خود، بدون هیچ زحمتی، به اندازهی یک قصر بزرگ و باشکوه است؟
نیست به جز پرده مضراب غم
زیر و بم نغمه ما زین نواست
هوش مصنوعی: غمی که در دل داریم، تنها به خاطر پردهای از نغمههاست که در موسیقیمان وجود دارد.
سوختنم خنده پروانه شد
شمع کند گریه به حالم رواست
هوش مصنوعی: به خاطر عشقی که دارم، مانند پروانهای که به دور شمع میچرخد، دچار سوختن شدهام. اما این وضعیت من باعث میشود که شمع، از شدت غم و ناتوانیاش، اشک بریزد و طبیعی است که چنین حالتی در دل من هم وجود داشته باشد.
میروم از خویش چو بوی سمن
لیک خم زلف تو زنجیر پاست
هوش مصنوعی: من از خودم دور میشوم مانند بوی گل سمن، اما در عوض تکان زلف تو مرا به خود بیاورده و به زنجیر کشیده است.
بس که ز بهر تو شدم همچو نی
ناله هر بند ز بندم جداست
هوش مصنوعی: به خاطر تو به اندازهای درد و رنج کشیدم که مانند نی، مدام ناله میکنم و دیگر هیچ چیز نمیتواند مرا از بند رها کند.
نیست کسی دادرس حال من
همدم شبهای فراقم خداست
هوش مصنوعی: هیچکس نیست که در این وضعیت سخت به من کمک کند و در شبهای دوری، تنها کسی که به من آرامش میدهد خداست.
در پس شام غمم از مهر تو
صبح بناگوش توام رهنماست
هوش مصنوعی: در دل شب اندوه و غم من، محبت تو همچون نوری است که راه روشنی را به من نشان میدهد.
وای که من بیتو قضا میکنم
در خم ابروت نمازم اداست!
هوش مصنوعی: من بیتو در غم و اندوه هستم و در برابر زیباییهای چشمانت، همه عبادتهایم ارزش دارد!
نام بود با همه انعام تو
زلف تو مخصوص ولیکن به ماست
هوش مصنوعی: نام تو به همراه تمام نعمتهایت در ذهن ماست، اما زلف تو مخصوص و ویژه ماست.
گرچه در اوج فلکم چون هلال
حاصلم از عشق تو قد دوتاست
هوش مصنوعی: هرچند که در اوج آسمان مانند هلال ماه قرار دارم، اما حاصل من از عشق تو به اندازه قد دو انسان است.
دست کشیدی ز پیام ای نسیم
یا مگر اندر کف پایت حناست!؟
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو از رساندن پیامی کناره گرفتهای، شاید هم به خاطر زینتی که بر پای توست نتوانی به من چیزی بگویی.
رحم نما ضامن خونم مشو
طغرل ما را که جهان خونبهاست!
هوش مصنوعی: به من رحم کن و در برابر خون من مسئولیت نپذیر، ای طغرل! زیرا دنیا خود، بهایی از خون ما میطلبد!
کوه بود گرچه به طغرل وطن
در جبل نظم شگرف اژدهاست
هوش مصنوعی: گرچه طغرل در کوهستان زندگی میکند، اما در دل کوه، نظم و زیبایی همچون اژدهایی بزرگ وجود دارد.
کیست چو من فارس میدان نظم
گویی سخن با کی و چوگان کراست؟!
هوش مصنوعی: چه کسی مانند من در عرصه نظم و شعر دارد؟ با چه کسی میتوانم گفتگو کنم و از که میتوانم در این میدان رقابت کنم؟
نیست مرا فکر فراز و نشیب
کوه و بیابان همه یکسان مراست!
هوش مصنوعی: من به فکر مسائل دشوار و تغییرات زندگی نیستم، زیرا برای من همه چیز در زندگی یکسان است.
خواهم اگر مصرعی اندر قلم
چند غزل قافیه جولاننماست
هوش مصنوعی: هرگاه بخواهم، میتوانم جملهای در میان چند غزل بنویسم که قافیهاش به خوبی جلوهگری کند.
هرکه کند دعوی همسنگیام
پله میزان وی اندر هواست
هوش مصنوعی: هرکسی که ادعا کند همرتبه من است، در واقع پایش در واقعیت نمیباشد و تنها در خیال خود زندگی میکند.
مادر ایام نزاید چو من
حیف که لؤلؤی سخن کمبهاست
هوش مصنوعی: مادر زمانهها نمیتواند کسی مانند من را به دنیا آورد، افسوس که کلام من ارزش زیادی ندارد.
خواندم و دیدم سخن شاعران
آنچه که گفتند و نوشتند راست
هوش مصنوعی: خواندم و متوجه شدم که حرفهای شاعران درست و واقعیت دارند.
باد به دریای سخن آفرین
بیدل دانا که ازو نکتههاست!
هوش مصنوعی: باد الهام بخش و مفهومی در دریای سخنان بیدل داناست که نکتههای بسیاری از آن به دست میآید.
خاتم و پیغمبر اهل سخن
معجزه او همه تبلیغهاست
هوش مصنوعی: خاتم پیامبران و اهل کلام، معجزهاش تنها بیان و تبلیغ رسالت اوست.
آه که فردوسی و وطواط کو
حضرت سعدی و نظامی کجاست؟!
هوش مصنوعی: ای کاش فردوسی و وطواط در میان ما بودند، و سعدی و نظامی را هم از یاد نبریم. کجایند این بزرگان ادبیات؟
انوری و حافظ طغرا چه شد
خواجه کمال سخنآزماست!
هوش مصنوعی: انوری و حافظ، دو شاعر بزرگ و برجسته هستند که در شعر و ادبیات فارسی شهرت دارند. اینجا اشاره به این است که این شاعران پس از خود، دیگر شاعران و سخنسنجان بزرگ کجا رفتهاند و اینکه هنوز کسانی هستند که در سخنسرایی و هنر ادبی مهارت دارند.
ناصرخسرو که نروید چو او
در فن حکمت همه را رهنماست
هوش مصنوعی: ناصرخسرو در عرصه حکمت و دانش بینظیر است و مانند او هیچکس نمیتواند در این زمینه راهنمایی کند.
مولوی روم نداند عروض
لیک ندیم حرم کبریاست
هوش مصنوعی: مولوی روم نمیداند که عروض چیست، اما ما در حرم کبریا را درک میکنیم.
هست سخن گرچه ز قطران بسی
ابر حکم را سخنش قطرههاست
هوش مصنوعی: سخن ممکن است به نظر سنگین و تلخ بیاید، اما در واقع مانند قطرههایی است که از آسمان نازل میشوند و میتواند بسیار لطیف و تاثیرگذار باشد.
نظم عروضی که به عین سخن
در رمد قافیه چون توتیاست
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به زیبایی و شیوه خاصی در نظم و قافیه اشاره میکند و آن را با توت مقایسه میکند. یعنی مانند توتی که خوشمزه و دلپذیر است، قافیه و وزن شعر نیز باید زیبا و دلنشین باشد. به طور کلی، در اینجا به اهمیت هماهنگی و زیبایی در شعر پرداخته شده است.
گر نبود جامی قصایدسرا
لیک چو او مثنوی گویی کجاست؟
هوش مصنوعی: اگر شاعری نبود که قصیدهها بگوید، خوب است اما آیا کسی هست که مانند او مثنوی بگوید؟
خسرو شیرین سخن کوهکن
لیک به کوه سخنش قلههاست
هوش مصنوعی: خسرو، که با کلام شیرین خود مشهور است، همانند کوهکن، در میانه کوههاست و سخن او همچون قلهها بلندی و عمق دارد.
ناصر دیگر که بخاریست او
کمسخن است لیک گمانش رساست
هوش مصنوعی: ناصر که همچون بخار است، به صحبتهای کمی میپردازد اما تفکراتش عمیق و دقیق است.
چین سخن راست چو خاقان چین
چینی نظمش همه رنگین صداست
هوش مصنوعی: سخن درست مانند سرزمین چین است و نظم آن همچون صداهایی زیبا و رنگارنگ به نظر میرسد.
گرچه بساطی ز سمرقند بود
گر سخنش قند بگویی رواست!
هوش مصنوعی: هرچند که ممکن است چیزهای مادی از سمرقند داشته باشی، اما اگر حرفهای شیرینی بزنی، همین کافی است.
سوزنی خیاط سخن شد ولی
بخیه جیب سخنش از هجاست
هوش مصنوعی: خیاطی به نام سوزن درباره مسائل صحبت کرد، اما صحبتهایش بیشتر از اینکه مفید باشد، پر از حاشیه و بیهوده بود.
طوطی ترشیزی شکرشکن
در شکرستان سخن خوشنواست
هوش مصنوعی: طوطی ترشیزی که شکر را میشکند، در سرزمین شکر، حرفهای دلپذیری میزند.
لطفی شاعر که نشاپوری است
خاتم او را همه فیروزههاست
هوش مصنوعی: شاعر نشاپوری با لطافت و مهارت خاصی کار میکند و آثارش همچون فیروزههایی درخشان و باارزش هستند.
نیست نظیری به نظیری دگر
بیشتر از گفته او مدحهاست
هوش مصنوعی: کسی نمیتواند مانند او مدح و ستایش بیشتری بگوید.
صدر معانی که به صدر سخن
صدرنشین در بر خوارزمشاست
هوش مصنوعی: معانی برتر در بالاترین نقطه سخن قرار دارد و در این جایگاه، مقام والایی در خوارزم دارد.
مصر سخن راست معزی عزیز
نیشکری چون قد او برنخاست
هوش مصنوعی: مصر کلام صادق و دلنشین معزی با ارزش مثل نیشکر است که زمانی خوشمزه و شیرین میشود که به قد و ارتفاع معینی برسد.
بود سنایی ز شاعر هدا
آنچه که گفتست ز حمد و ثناست
هوش مصنوعی: سنایی شاعری است که در آثارش به ستایش و مدح خداوند پرداخته و آنچه را که بیان کرده، سرشار از حمد و تحسین است.
گرچه رضی شاعر عاشقوَش است
راضی ازین شیوه به عشق خداست
هوش مصنوعی: با وجود اینکه رضی عاشق شاعر است، اما او از این شیوه به عشق خدا راضی است.
زورق بحر سخن است ازرقی
شیوه او دور ز زرق و ریاست
هوش مصنوعی: کشتی دریا به زبان شعر میماند، که روش او با زرق و برق و ریاست متفاوت است.
گرچه که شطاح بزرگ است لیک
کار سخن دیگر ازین کارهاست
هوش مصنوعی: هرچند شطاح بزرگ و توانایی است، ولی حقیقت این است که صحبت کردن موضوعی متفاوت و خاص است.
هست کمال دگری ز اصفهان
تیغ زبانش سخن خوشجلاست
هوش مصنوعی: در اصفهان، فردی وجود دارد که به طرز شگفتانگیزی در سخن گفتن مهارت دارد و زبانش به طرز خوشایندی زیبا و دلنشین است.
گفته سلمان همه را دیدهام
شاعر خوشلهجه شیریناداست
هوش مصنوعی: سلمان میگوید: من همه را مشاهده کردهام و شاعرانی که زبانشان خوشزبان و دلنشین است.
عنصری و عسجدی و فرخی
نغمه هرسه همه از یک صداست
هوش مصنوعی: عنصری، عسجدی و فرخی سه شاعر هستند که هر کدام آثار خود را دارند، اما در نهایت صدای آنها و پیامی که منتقل میکنند، مشابه و همگون است.
خواجه جمال است اگر مدعی
دعوی او دور ازین مدعاست
هوش مصنوعی: اگر زیبایی خواجه را شاهد بگیریم، ادعای او هیچ ارتباطی به این زیبایی ندارد.
او کی و با سعدی مقابل شدن؟!
بین تفاوت ز کجا تا کجاست؟!
هوش مصنوعی: این فرد که با سعدی روبرو شده، چطور ممکن است؟! تفاوت او از کجا شروع میشود و به کجا میرسد؟!
نغمهسرا بوالحسن رودکی
گنبد چرخ از سخنش پرصداست
هوش مصنوعی: بوالحسن رودکی، شاعر بزرگ ایرانی، با سخنانش همواره صدای بلندی در گنبد آسمان به راه میاندازد.
مشفقی در دولت عبداللهی
سکه نقد سخنش نارواست
هوش مصنوعی: در زمان حکومت عبداللهی، سخنان مشفقی که به صورت صریح و روشن ابراز میشود، نادرست و نامناسب است.
گفت ظهیری بود اندک ولی
در کم او معنی بسیارهاست
هوش مصنوعی: ظهیر فردی است که شاید در تعداد کم باشد، اما در آن اندک بودن، معانی و مفهومهای زیادی نهفته است.
آنچه سخن هست ز حوا جو نشان
بر ورق دهر ولی یک دوتاست
هوش مصنوعی: هر چه در دنیا وجود دارد و دربارهاش میشنویم، تنها نشان و نشانهای از حقیقت است. اما در واقع، حقیقت بیشتر از یک یا دو مورد نیست و عمق بیشتری دارد.
مدعی نظم که عمعق بود
طرز تخلص به کمالش گواست
هوش مصنوعی: شاعر به شکل غیرمستقیم میگوید که کسی که ادعای مهارت در نظم و سرایش دارد، باید به طور کامل به ویژگیهای تخلص (اسم مستعار یا نشانه ادبی) خود توجه کند و آن را به خوبی بشناسد. این نشان میدهد که تسلط بر هنر شعر تنها به نوشتن خوب محدود نمیشود، بلکه شناخت درست از خود و سبکهای هنری نیز اهمیت دارد.
مانده است از وحشی دو سه مثنوی
صید سخن الفت وحشی کجاست؟!
هوش مصنوعی: دوتا یا چند تا از شعرهای وحشی مانده است. کجا میتوان آثار نویسندگی او را پیدا کرد؟
گرچه نه دلجوست کلامش ولی
واعظ قزوینی نصیحتسراست
هوش مصنوعی: اگرچه سخنانش دلنشین نیست، اما واعظ قزوینی در کار نصیحتگویی ماهر است.
شاهی برون گشته است از سبزوار
باغ کلامش بری از سبزههاست
هوش مصنوعی: سلطانی از سبزوار خارج شده است و سخنانش مانند گلها و سبزهها زیبا و سرزنده است.
صائب دیوانه سخنهای پوچ
جمع نمودست که دیوان ماست
هوش مصنوعی: صائب به این اشاره دارد که او احساس میکند که مجموعهای از سخنان بیمحتوا و بیفایده را گردآوری کرده که به نوعی نشاندهنده وضعیت ذهنی اوست. این جملات بیمعنا به نوعی بیانگر جنون او هستند و نمایانگر حال و روزش میباشند.
حیف ز قاآنی شیرینسخن
در چمن نظم از او رنگهاست
هوش مصنوعی: حیف است که قاآنی، شاعر خوشزبان، در باغ شعر خود به تنهایی باشد و دیگران از زیباییهای نظم او بیبهره بمانند.
گرچه نه او سنی و من شیعیام
لیک سخن عاری هر ماجراست
هوش مصنوعی: هرچند او اهل تسنن و من اهل تشیع هستم، اما این گفت و گو ربطی به اختلافات مذهبی ندارد.
از پس بیدل به سخن همچو او
مظهر اسرار معانی کجاست؟!
هوش مصنوعی: بعد از بیدل، چه کسی میتواند مانند او به بیان و تفسیر معانی عمیق و پنهان بپردازد؟
نیست حسد شیوه اهل هنر
از سر انصاف گذشتن خطاست
هوش مصنوعی: حسد در میان اهل هنر جایی ندارد؛ زیرا انصاف و گذشت در این زمینه اهمیت بیشتری دارد.
داد سخن داد و گذشت از جهان
گفته او حکمت هر کیمیاست
هوش مصنوعی: سخنانش را با صداقت بیان کرد و از دنیا گذشت. حرفهای او سرشار از حکمت است و مانند گنجی باارزش میماند.
ناصرالدین خسرو ایران زمین
داد هرآن چیز دل او بخواست
هوش مصنوعی: ناصرالدین شاه، پادشاه ایران، هر چه را که دلش میخواست و آرزو داشت، به او داده شده بود.
این چه طریق کرم و بخشش است
یک صله مدح تومان طلاست؟!
هوش مصنوعی: این چه نوع از بخشش و مهربانی است که یک مدح و ستایش معادل با ارزش یک تومان طلاست؟
چون نشود جوهر تیغش بلند
جوهری فولاد ز استادهاست!
هوش مصنوعی: اگر تیغ نتواند به خوبی کارش را انجام دهد، یعنی جوهر و کیفیت لازم را نداشته باشد، به این معنی است که این تیغ از فولاد استادان ساخته نشده است.
گرچه ظهوری به ظهور آمدست
زآمدن و رفتن او غم کراست؟!
هوش مصنوعی: هرچند که شخصی به نام ظهور آمده و دیده شده، اما نگرانی و غم از آمدن و رفتن او برای چه کسی است؟
صبح تجلی ز ختن سرکشید
نافه نظم از سخنش کیمیاست
هوش مصنوعی: صبح از سرزمین ختن نور و روشنی میگیرد و کلام او چنان باارزش است که به نوعی کیمیاگری به نظر میرسد.
آنچه ادا گفته به دیوان خویش
گفته او لیک ز معنی اداست
هوش مصنوعی: هر آنچه او در دیوان خود بیان کرده، تنها بیان ظاهری است، اما حقیقت و عمق این بیان در معنی آن نهفته است.
شاعره باکره مخفی سخن
دختر شه شهره به زیبالنساست
هوش مصنوعی: شاعری جوان و با استعداد به طور پنهانی از زیبایی و جذابیت دختر زیبایی که در شهر معروف است، سخن میگوید.
کیست هلالی و زلالی به هم
نرگسی و مکتبی در کوچههاست!
هوش مصنوعی: کیست که مانند هلال زیبا و زلال چون آب است؟ این فرد با چشمان نرگسیاش در کوچهها به راه میافتد و روحیهای مکتبی دارد.
گفته شوکت به شکست سخن
موم سیاه است نه چون مومیاست!
هوش مصنوعی: شکست و سقوط مانند موم است و میتوان با آن شکل جدیدی بهوجود آورد، اما این تغییر و انعطافپذیری نباید به سادگی به تصور بیاید، زیرا موم تنها مادهای نیست که از آن استفاده میشود.
چند غزل گفته ناصر علی است
بر در سلطان سخن او گداست
هوش مصنوعی: ناصر علی چندین غزل سروده است و در حضور سلطان، سخن او مانند یک گدا میباشد.
بوالفرج آن شاعر معنیبلند
انوری در دعوی نظمش گواست
هوش مصنوعی: بوالفرج، آن شاعر، به عنوان شاهدی بر ادعای نظم انوری، دارای معانی عمیق و بلندی است.
شیخ ابوطالب عطار هم
صبح سخن از نفسش عطارهاست
هوش مصنوعی: شیخ ابوطالب عطار در صبح سخن گفتن، حالتی دارد که به عطارها اشاره میکند. به عبارتی دیگر، او در کلامش بویی از هنر و هنرآفرینی دارد که مختص عطاران است.
میر حسین است ز سادات غور
لیک به تاک سخنش غورههاست
هوش مصنوعی: میر حسین از خاندان سادات غور است، اما کلام او مانند غورهها طعمی تلخ و ناپسند دارد.
گر اسدی در فلک نظم بود
یک تن از سبعه سیارههاست
هوش مصنوعی: اگر اسدی در آسمان نظم وجود داشته باشد، یکی از هفت سیاره است.
افلح شاعر که شکر گنجی است
از سخنش مخزن و گنجینههاست
هوش مصنوعی: شاعر افلح، مانند شکر، ارزشمند است و کلامش منبعی پر از گنجهای معنوی و زیباییهاست.
خواجه بزرگ حسن دهلوی
حسن سخن را ز کلامش گواست
هوش مصنوعی: حسن دهلوی به عنوان یک استاد بزرگ، با سخنان زیبای خود، گویای هنر و زیبایی کلام است.
در فن اشعار بود او وحید
اوحدی هرچند که از اولیاست
هوش مصنوعی: او در شعر و ادبیات استعداد خاصی دارد و به نوعی در زمره بزرگانی مثل اولیا قرار میگیرد، هرچند که در این زمینه به طور ویژهای شناخته شده است.
فطرت اگر همدم بیدل بود
هالهاش اندر مه بیدل سهاست
هوش مصنوعی: اگر خلوص و پاکی در کنار کسی باشد که دلی بیپروا و پر از احساس دارد، آن وقت نور و زیبایی آن شخص به مانند ماه شبتاب خواهد بود.
نیست به ترکی چو فضولی دگر
باده همان باده بود هرکجاست
هوش مصنوعی: ترکی دیگر مانند فضولی در این دنیا وجود ندارد. هر کجا که باشی، همان بادهای که قبلاً نوشیدهای هنوز در دسترس است.
عمر خیام نکو شاعر است
بیغزل است لیک رباعیسراست
هوش مصنوعی: عمر خیام شاعر مطرحی است که به خاطر غزلیاتش شهرت ندارد، اما در سرودن رباعیها مهارت دارد.
رفت امیدی ز جهان ناامید
توسن بسمل ازو قهقراست
هوش مصنوعی: امید از دنیا رفته است و تو گویی افسار تو با ناامیدی به عقب کشیده شده است.
رکن نشاپوری به ارکان نظم
از سخن او در و دیوارهاست
هوش مصنوعی: رکن نشاپوری به عناصر اصلی و ساختار نظم در شعر اشاره دارد، و بیان او چنان تأثیری دارد که گویی کلماتش به دیوارها و بناهای اطراف جان و روح میبخشد.
مسکن و مأوای امامی هریست
مقتدی سعدی ایمان خداست
هوش مصنوعی: مکانی که امام هریس زندگی میکند و پناهگاه اوست، تلاشهای سعدی و ایمان به خداوند را به تصویر میکشد.
شیخ نکو آذری خوشسخن
شعشعه شعر وی از شعلههاست
هوش مصنوعی: استاد بزرگ و خوشزبان آذری، با اشعارش همچون شعلههای آتش، زیبایی و درخشش خاصی به کلام میبخشد.
عرفی که از عرف سخن غافل است
مشهد نظمش سخن کربلاست
هوش مصنوعی: عرفی که از عرف سخن غافل است، مشهد نظماش سخن کربلاست.
این به این معناست که کسی که از معارف و مفاهیم عمیق دینی و عرفانی غافل است، در واقع به حقیقت معنوی کربلا و رویدادهای آن پی نبرده است. کربلا نماد از خودگذشتی، حقطلبی و ایثار است و به نوعی میتوان گفت که افرادی که در جستجوی درک عمیقتری از زندگی و عرفان هستند، باید به چرایی و پیامهای کربلا توجه ویژهای داشته باشند. در واقع، این واقعه به عنوان یک الگوی معنوی و اخلاقی برای همه انسانها شناخته میشود.
بود عراقی ز عراق عجم
ساز عراقش عرق این نواست
هوش مصنوعی: عراقی که از سرزمین عراق آمده، عجم را به وجود میآورد و خمش در این نوا مشخص کننده این موضوع است.
هاتفی گفتست یکی مثنوی
مثنوی او همه افسانههاست
هوش مصنوعی: گوشی شنیدم که میگفت، یکی داستانی است به نام مثنوی که تمام آنها فقط افسانهها و روایتها هستند.
ناظم بیچاره به نوع سخن
خوشهکش خرمن معنینماست
هوش مصنوعی: ناظم بیچاره به گونهای از سخن میگوید که همچون کشاوری است که دانههای خوشه را از خرمن جدا میکند و معنی را نمایان میسازد.
لیک به یک مثنوی دو هفت سال
شغل نمودن نه ز فکر رساست
هوش مصنوعی: اما صرفاً نوشتن یک شعر بلند و پیچیده برای هفت سال کار و تلاش نیست و این کار به تفکر عمیق و بلندی نیاز دارد.
اهلی که بود اهل کلام رقیق
اهلا و سهلا همه بیمرحباست
هوش مصنوعی: کسی که از کلام لطیف و دلنشینی برخوردار است، همیشه با محبت و گشادهروئی برخورد میکند و هیچگاه بیاحترامی نمیکند.
طالب آمل که ندارد عمل
از عمل نظم کلامش جداست
هوش مصنوعی: آرزوگر کسی است که عمل ندارد و حرفهایش از هم جداست.
محتشم ار رفت پی انوری
روز سفید است پی او سیاست
هوش مصنوعی: اگر محتشم، پی انوری برود، روز او روشن و سپید خواهد بود، زیرا از او سیاست و تدبیر به جا میماند.
به که عمر لاف سخن کم زند
گلشن او مجمع خار و گیاست!
هوش مصنوعی: بهتر است که کسی که کمتر صحبت میکند، زیرا باغ گل و گیاه، در واقع، جایی پر از خار و مشکلات است.
عار من آید سخن از دیگران
مسند شه عاری ازین بوریاست
هوش مصنوعی: سخن گفتن از دیگران برای من خوشایند نیست، زیرا این موضوع به مقام و شأن من لطمه میزند.
لیک کنون یک دو سه طفلند خرد
سعی نمایند و رسندش سزاست
هوش مصنوعی: اما اکنون چند کودک کوچک هستند که تلاش میکنند و رسیدن به هدف برایشان شایسته است.
گر نروند از پی توشیح و هزل
هزل و خرافات ز شاعر خطاست!
هوش مصنوعی: اگر شاعران تنها به دنبال شعرهای بیمحتوا و شوخیهای بیمعنی بروند، در واقع خطای بزرگی مرتکب شدهاند.
حمد خداوند به جای آورند
مقصد از شاعری این مدعاست
هوش مصنوعی: خداوند را ستایش میکنند و هدف از شاعری، اثبات این حقیقت است.
شرح کنند متن صنایع همه
فاش کنند آنچه که اندر خفاست
هوش مصنوعی: توضیح میدهند هنرها و ذوقهای گوناگون را، و آنچه را که پنهان است، آشکار میکنند.
مهر صفت گر بکنند تربیت
آصفی ثانی که وزارتپناست
هوش مصنوعی: اگر کسی به صفات محبت و ادب آراسته شود مانند آصف دوم، که در خدمت و وزارت برای شما خواهد بود، این کار به او شایستگی و قابلیت میدهد.
معتمد پادشه ملک و دین
مؤتمن خسرو کشورگشاست
هوش مصنوعی: معتمد پادشاهی است که مملکت و دین را اداره میکند و خسرو دوستی است که کشورها را فتح میکند.
زآنکه چو حاتم به کرم نام او
شهره به آفاق به جود و سخاست
هوش مصنوعی: این جمله اشاره دارد به فردی که به خاطر بخشندگی و generosity و صفات نیکش به حاتم طایی تشبیه شده و شهرت او به خوبیهایش در میان مردم پراکنده است.
وآنکه به علم و ادب و فضل و جاه
ثانی اثنین به ظل خداست
هوش مصنوعی: کسی که از نظر دانایی، ادب، فضیلت و مقام اجتماعی در مرتبهی دوم قرار دارد، در سایهی خداوند است.
آنکه تویی صاحب دیوان شه
جز تو دگر صاحب دیوان کجاست؟!
هوش مصنوعی: تو که صاحب دیوان و قدرت هستی، هیچ کس دیگر در این مقام و منزلت وجود ندارد.
از پی آسایش اسلام و دین
این همه تدبیر و مواسا کجاست؟!
هوش مصنوعی: آیا تدبیری برای راحتی و آرامش اسلام و دین وجود ندارد؟
بین که علی شیر نوایی چه کرد
بلبل بسیار ازو در نواست!
هوش مصنوعی: ببین که علی، مانند یک شیر، چه کارهایی انجام داد. بلبلهای زیادی از صدای او الهام گرفتهاند و آواز میخوانند!
بود درش مجمع ارباب فضل
تا به کنون از کرمش قصههاست
هوش مصنوعی: در این مکان، جمعی از افراد با دانش و فضیلت وجود داشتند و تا به امروز، داستانهایی از حسن تربیت و نیکی آنها روایت شده است.
پایهات از پایه او نیست پست
دستگهت بیش ازآن دستگاست
هوش مصنوعی: پایه و اساس تو از مبنای او نمیباشد، و تواناییهای تو از توانمندیهای او بیشتر است.
گر به فلک شقه او میرسد
پرچمش اندر علمت یک لواست
هوش مصنوعی: اگر پرچم او به آسمان برسد، نشانهاش در علم تو یک لواست.
گر شه او بود امیر هرات
این شه ما خسرو عالیطبعاست
هوش مصنوعی: اگر او به عنوان پادشاه امیر هرات شناخته شود، ما هم پادشاهی داریم که از نظر فضیلت و مقام بینظیر است.
حضرت شاهنشه ملک بخار
قدرش فزون از پسر بایقراست!
هوش مصنوعی: حضرت شاهنشاه، سلطنت از سرزمین بخارا، از پسر بایقرا خیلی با ارزشتر و گرانبهاتر است!
پس ز چه رو مینکنی تربیت
ای که تو را دولت بیمنتهاست؟!
هوش مصنوعی: چرا به تربیت و پرورش خود اهمیت نمیدهی وقتی که تو به نعمت و ثروت نامحدود دسترسی داری؟!
اهل کلامی که به عصر تواَند
سنت پیشین نه دگر زین اداست
هوش مصنوعی: افراد سخنسنجی که به زمان خودشان میبالند، دیگر به شیوههای قدیمی سخن نمیگویند.
بس که درین عصر بزرگ همه
حضرت وهاج اصالتپناست
هوش مصنوعی: این عصر به قدری بزرگ و پرمعناست که در آن، شخصیت و اصالت وهاج به چشم میآید و اهمیت زیادی دارد.
کمترین از کمتر مداح تو
طغرل احراری رنگیننواست
هوش مصنوعی: کمترین و ناچیزترین فرد در مقام مدح و ستایش تو، طغرل احراری است که با صدای زیبا و رنگین خود معروف است.
باد تو را دولت نصراللهی
ختم به نام تو کنون این دعاست
هوش مصنوعی: باد به تو برکت و پیروزی عطا کند و نام تو را در افقهای بلند ثبت کند، اکنون این آرزو را داریم.