گنجور

ایام چهره خراشیدن صفحات به ناخن قلم - و هنگام سیه پوش گردیدن ابیات به نیل ماتم

ماه محرم است، فغان را خبر کنید
وز بهر سرور شهدا، گریه سر کنید
ایام بی حلاوتی آل مرتضاست
قطع نظر ز دیدن شهد و شکر کنید
از دست دشمنان،شه دین ماند خشک لب
گر دوستید، دیده زخوناب تر کنید
صحرای کربلا ز فراتش نداد آب
چون خضر برخورد، گله زان بحر و بر کنید
فریاد «یا حسین» برآرید از جگر
هرچند صبر منع کند، بیشتر کنید
باران تیر، بحر شرف را به خاک برد
سرها برهنه از غم او چون گهر کنید
در روز قتل، چون تن او جسم خویش را
زخمی به تیغ اگر نشد، از نیشتر کنید
در پای نخل، از مژه آرید جوی خون
وان نخل را به لخت جگر بارور کنید
در کاه ریز ماتم آن آسمان پناه
گردون ز کهکشان به سر خود فشانده کاه
غم برسر غم است، بگریید زار زار
صد رنگ ماتم است، بگریید زار زار
امروز در میان اسیران کربلا
غمها فراهم است، بگریید زار زار
بسیار شد مخالف و از جانب حسین
مرد مدد کم است، بگریید زار زار
امروز، حال کودک بیمار تشنگی
بسیار درهم است، بگریید زار زار
کشت امید تشنه لبان، بارشی ندید
در دیده تا نم است، بگریید زار زار
امروز بهر آب، سر مقتدای خلق
بر زانوی غم است، بگریید زار زار
سروی که راستی ز قدش آفریده شد
از تشنگی خم است، بگریید زار زار
زخمی که خورده است علی اصغر از عدو
محروم مرهم است، بگریید زار زار
بیداد بین، که مادر گیتی به جای شیر
زد بر گلوی طفل جگر تشنه، زخم تیر
دارد فغان، چه کوه و چه هامون درین عزا
گریان فتاده قلزم و جیحون درین عزا
از غم شدند وامق و عذرا سیاه پوش
هم کسوتند لیلی و مجنون درین عزا
برخاست از دل شط بغداد، آه سرد
بحرین سوخت با در مکنون درین عزا
از بحر شعر، آب به تاراج گریه رفت
بی وزن گشت مصرع موزون درین عزا
سیلاب اشک بس که روان گشت هر طرف
شد بسته راه گردش گردون درین عزا
از جوش گریه زیر و زبر گشت آسمان
پوشید چرخ، جامه وارون درین عزا
رخسار خود به پنجه خراشید آفتاب
شد ابر چون شفق همه تن خون درین عزا
ماه از کلف به تیره دلی تن نمی دهد
هر شب ز غصه می خورد افیون درین عزا
مضراب زهره در طلب ساز نوحه است
چنگی که دارد از پی آواز نوحه است
قاسم چو ساز معرکه پربلا گرفت
آن کس که داشت فکر عروسی، عزا گرفت
نومید کار خیر شد از شر دشمنان
در کار جنگ، فاتحه از اقربا گرفت
تا یادگار خویش دهد نوعروس را
اشک عقیقی از رخ چون کهربا گرفت
غم شد به ساز عشرت دامادی اش بدل
پوشید رخت حرب و کفن را قبا گرفت
دستی که بسته بود به آن عقد آرزو
تیغ و سنان خصم به جای حنا گرفت
آخر به زخم تیغ شهادت ز پا فتاد
بر روی خاک، چون گل صد برگ جاگرفت
نشنید بویی از چمن مدعای خویش
خود را به حجله گاه عدم کدخدا گرفت
فریاد الفراق برآمد ز اهل بیت
راه امید را فلک کج ادا گرفت
زین غم، هلال بس که بر ابرو فکند چین
چون شاخ آهوان، گرهش ماند بر جبین
از تشنگی چو رنگ شهنشاه دین شکست
بر اوج نازکی، دل روح الامین شکست
چون یافت بر عقیق لبش چرخ، دست ظلم
خاتم چنان تپید که هر سو نگین شکست
از پای لغز حادثه غلتید ذوالجناح
روی سوار زخم شد و پشت زین شکست
دهقان کشتزار شفاعت ز پا فتاد
در زیر بار غم، کمر خوشه چین شکست
زین تندباد حادثه کز کربلا وزید
بر دوش چرخ،پایه عرش برین شکست
سنگی به جام قیصر دین پروری زدند
کز موج رخنه، ساغر خاقان چین شکست
از بیم تلخکامی و طغیان شور خلق
رنگ حلاوت شکر و انگبین شکست
مردان بسی شکست ز ایام دیده اند
هرگز ندیده بود کسی این چنین شکست
گردون ز گریه جامه نیلی در آب زد
بر روی خود، به دست مه و آفتاب زد
چون ره نیافتند شهیدان به سوی آب
زد دست بر سر از غم ایشان سبوی آب
می کرد بهر تشنه لبان نوحه در فرات
شد گریه از حباب گره در گلوی آب
تا نوبهار باغ شرف ماند تشنه لب
نیسان حرام کرد به خود گفتگوی آب
جز لعل او که بود به پیش فرات خشک
خشکی ندیده غنچه به نزدیک جوی آب
آن گوهری که زینت ازو یافت گوش عرش
بی بهره ساختش فلک از رنگ و بوی آب
آن سروری که چشمه کوثر فدای اوست
فرسود پای حسرتش از جستجوی آب
شد بسته راه دجله قسمت ز هر طرف
تا حشر ماند در دل او آرزوی آب
بگشود موج، گیسوی خود در مصیبتش
بی اختیار گشت خراشیده روی آب
چون گریه دست داد ازین غم به وحش وطیر
همچشمی غزال حرم کرد مرغ دیر
تا چرخ، بحر جنگ و جدل را بنا نکرد
عباس را به آب فرات آشنا نکرد
مشکی که بهر تشنه لبان خواست پر کند
از کف به موج خیز مخالف رها نکرد
غیر از عدو که بر سر او تاخت در فرات
کس جنگ آب باگهر بی بها نکرد
یک دستش از محاربه چون بر زمین فتاد
دست دگر ز تیغ عدوکش جدا نکرد
غیر از دمی که مشک به دندان خود گرفت
در عمر خویش، خنده دندان نما نکرد
با صدهزار، یک تنه گردید گرم حرب
استاد بر شهادت و رو بر قفا نکرد
قسمت برای یک دم آبش ز پا فکند
جز خون دل، نصیب شه کربلا نکرد
اسبش به خون سرشته برآمد ز حربگاه
در شیهه غیر ناله واحسرتا نکرد
طوبی شود ز غصه چو شاخ نبات خشک
چون رود مطربان نشود گر فرات خشک
آبی نیافت تشه لب خوان کربلا
بنگر نصیب و قسمت مهمان کربلا
غیر از صدای العطش و بانگ الوداع
سازی نداشت بزم سلیمان کربلا
از هفتخوان چرخ نخوردند روز و شب
چیزی به غیر زخم، شهیدان کربلا
آن سر، که بود جلوه گه تاج احترام
افتاد همچو گوی به میدان کربلا
در حیرتم که از چه در آن رستخیز حشر
زیر و زبر نگشت بیابان کربلا
غیر از عنان گرفتن سرو سبک خرام
کار دگر نکرد گلستان کربلا
تا حشر، از شکسته دلیهای اهل بیت
دارد شکست، خانه و ایوان کربلا
از جوش گریه حاصل دیگر نمی دهد
جز تخم اشک، مزرع دهقان کربلا
آه از دمی که فاطمه گوید حسین کو
سلطان مشرقین و شه مغربین کو
اعدا چو روز قتل به خونریز تاختند
زان آفتاب تیغ ستان، رنگ باختند
آنها که داشتند در آن فوج امتیاز
وقت نبرد، پایه خود را شناختند
گشتند شامیان سیه دل، یکی چو شب
وز هر طرف به جانب خورشید تاختند
دوران بی وفا، طرف شامیان گرفت
تا کار مهر را ز ره کینه ساختند
کردند سرخ، روی زمین را به خون او
صمصام را ز آتش غیرت گداختند
بهر اسیر کردن اولاد مصطفی
در خیمه گاه، دست ستم برفراختند
نگذاشتند نقش مرادی به اهل بیت
ایمان ز بی مروتی خویش باختند
بنیاد غم نهاده به صحرای کربلا
کوس نشاط از پی رحلت نواختند
کردند رو به شام، عنان شتاب را
بردند چون سپهر، سرآفتاب را
عالم سیاه گشت ز افغان اهل بیت
خون شد روان ز دیده گریان اهل بیت
سر پا برهنه، نوحه کنان بر شتر سوار
دریاب حال پرده نشینان اهل بیت
قطع امید کرد رفوگر ز بخیه اش
از بس که گشت پاره، گریبان اهل بیت
بر جای کودکی که شد از تشنگی هلاک
بنشست طفل اشک به دامان اهل بیت
سیلاب غم، بنای طرب را ز پا فکند
زد گریه قفل بر لب خندان اهل بیت
فریاد و آه و ناله و سوز و گداز و غم
این بود بر شتر، سر و سامان اهل بیت
آشفتگی به کوه و بیابان نهاد رو
از رهگذار حال پریشان اهل بیت
منع زیارت سرآن مقتدا نمود
شرم از خدا نکرد نگهبان اهل بیت
با چشم گریه ناک، به پیش ستمگران
کردند رو به جانب آن قبله سران
گفتند جان ما همه بادا فدای تو
کو مرگ تا دو اسبه دویم از قفای تو
ما زنده و تو کشته، ندانیم از چه رو
ما را نکرد خصم، شریک جفای تو
فریاد ازان دمی که به میدان بازپرس
آید به دست فاطمه، خونین قبای تو
کو مرتضی که تیغ مکافات برکشد
تا هر دو کون، قتل شود از برای تو
مالک رقاب دین، حسن مجتبی کجاست
تا از مخالفان بستاند لوای تو
زین العباد، گوش برآواز مانده است
کآید پیامی از لب معجزنمای تو
چون چشم مومنان نشود ز آب گریه تر؟
در تختگاه موعظه خالی ست جای تو
رفتی و ما ز درد و غمت جان نمی بریم
باید گرفت ماتم خود در عزای تو
بی دیدن تو، نور درین خانواده نیست
بر روی ما بجز در ظلمت گشاده نیست
گلزار دین، اسیر خزان شد هزار حیف
برگ نشاط، ساز فغان شد هزار حیف
سروی که بود در چمن راستی چو تیر
از بار زخم همچو کمان شد هزار حیف
زخمی که از خدنگ مخالف رسیده بود
نومید کار بخیه گران شد هزار حیف
خونی که سوخت لاله فردوس از غمش
بر هر طرف چو آب روان شد هزار حیف
چشمی که بهر دیدن کیوان نمی گشود
در پای تیغ کین نگران شد هزار حیف
گوشی که از تکلم جبریل ننگ داشت
درمانده زبان سنان شد هزار حیف
رویی که آفتاب شد از سایه اش پدید
در زیر گرد و خاک نهان شد هزار حیف
رخ تافت از نهال شرف، بوی زندگی
رنگ حیات، برق عنان شد هزار حیف
داغم که نیست شورش و غوغای فاطمه
خالی ست در مصیبت او جای فاطمه
بطحا زگریه داد به خون، جای خویش را
یثرب الف کشید سراپای خویش را
خون می چکید تا به قیامت ز کربلا
گر می فشرد دامن صحرای خویش را
باغ فدک شنید که آن گل نیافت آب
صد خار طعن زد چمن آرای خویش را
از خجلت عقیق لبش آب شد یمن
اخراج کرد چشمه و دریای خویش را
جامی نرفت از لب زمزم به کربلا
تر ساخت زین مکالمه سقای خویش را
رضوان ز خشک کامی آن سرو، داغ شد
بر آب ریخت آتش گلهای خویش را
زین حرف سوخت ساقی کوثر کباب وار
زد بر زمین پیاله و مینای خویش را
برخاست رستخیز قیامت درین عزا
امروز کرد شورش فردای خویش را
یک مشت گوهر است فلک در نثار او
خورشید و مه، دو شمع بود بر مزار او
گل در مصیبت شه گلگون کفن گریست
بلبل به رنگ ماتمیان در چمن گریست
از پا فتاد سرو گلستان کربلا
طاووس نوحه گر شد و زاغ و زغن گریست
سایید تاک دست تاسف، چنار سوخت
شمشاد خاک ریخت به سر، نارون گریست
شد ارغوان چو سوسن و ریحان سیاه پوش
سنبل برید طره خود، یاسمن گریست
نیلوفر از تپانچه رخ خود کبود کرد
نسرین گداخت، غنچه گل پیرهن گریست
سرخ و سیاه، لاله به صحرا نهاد روی
زنبق سفید و زرد شد و نسترن گریست
از بس که درد ریشه دوانید هر طرف
نالید آب مصر و زمین ختن گریست
از کعبه، شور ماتمیان رو به دیر کرد
بت جیب خویش چاک زد و برهمن گریست
بی رحم تر ز سنگ بود چرخ بی مدار
کز غم درین قضیه نگردید اشکبار
بگذر صبا، که رونق این بوستان نماند
وزگل به غیر داغ دل بلبلان نماند
صد حیف کان شکفته گل بوستان قدس
از دستبرد جور درین خاکدان نماند
زان تشنگی که سرو چمنزار دین کشید
چیزی به غیر طعن به آب روان نماند
نگذشت یک سخن به لب از دشت کربلا
کز وی هزار درد به کام و زبان نماند
کو دوستی که زخم نباشد ازین، دلش
کو دشمنی کزین، مژه اش خون چکان نماند
آهی ز دل کشیده نشد کز شراره اش
صد داغ آتشین به دل آسمان نماند
زین جانگداز قصه که از سوزناکی اش
برخاست دود، سطر و ورق بی فغان نماند
حرفی رقم نشد که دوات سیاه دل
انگشت حیرتش ز قلم در دهان نماند
طغرا اگر به عجز شود معترف، بجاست
حزنیه را ازین نکند بیشتر، رواست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ماه محرم است، فغان را خبر کنید
وز بهر سرور شهدا، گریه سر کنید
هوش مصنوعی: محرم ماهی است که باید از آن خبر داشته باشید و به خاطر فرشته‌های شهید، شروع به گریه و اندوه کنید.
ایام بی حلاوتی آل مرتضاست
قطع نظر ز دیدن شهد و شکر کنید
هوش مصنوعی: ایام بی حلاوت و تلخی روزگار، به خاطر عدم توجه و عدم درک شیرینی‌ها و لذت‌هاست. باید از دیدن و تجربه کردن شادی‌ها و لذت‌ها صرف نظر کرد.
از دست دشمنان،شه دین ماند خشک لب
گر دوستید، دیده زخوناب تر کنید
هوش مصنوعی: اگر دشمنان باعث خشک شدن لبان پروردگار شده‌اند، پس وقتی دوستی در میان باشد، باید چشمان خود را با اشک پر کنیم.
صحرای کربلا ز فراتش نداد آب
چون خضر برخورد، گله زان بحر و بر کنید
هوش مصنوعی: در صحرای کربلا، چون خضر به آب فرات نزدیک شد، دیگر آب به گله‌ها نداد. از این رو باید از آن دریا و ساحل برید.
فریاد «یا حسین» برآرید از جگر
هرچند صبر منع کند، بیشتر کنید
هوش مصنوعی: از دل خود فریاد بزنید «یا حسین»، هرچند که صبر شما را از این کار بازدارد، اما بیشتر بر این فریاد افزوده و ادامه دهید.
باران تیر، بحر شرف را به خاک برد
سرها برهنه از غم او چون گهر کنید
هوش مصنوعی: باران تیر، شرف دریا را به زمین می‌زند و سرها از غم او بی‌پوشش می‌مانند، مانند مرواریدهایی که از درون دریا بیرون آمده‌اند.
در روز قتل، چون تن او جسم خویش را
زخمی به تیغ اگر نشد، از نیشتر کنید
هوش مصنوعی: در روزی که او کشته شد، اگر بدنش هم آسیب ندید و زخمی نشد، باید حتماً از درد و رنجی که به او وارد شد، یاد کرد و احساسات او را درک کرد.
در پای نخل، از مژه آرید جوی خون
وان نخل را به لخت جگر بارور کنید
هوش مصنوعی: در کنار نخل، از چشمان‌تان اشک بریزید و آن نخل را با دل پر از درد بارور سازید.
در کاه ریز ماتم آن آسمان پناه
گردون ز کهکشان به سر خود فشانده کاه
هوش مصنوعی: در میان کاه‌های ریز داستان غم آن آسمان به عنوان پناهی از گردونه‌ای که در بالای سرش ستاره‌ها را پراکنده کرده است.
غم برسر غم است، بگریید زار زار
صد رنگ ماتم است، بگریید زار زار
هوش مصنوعی: غم و اندوه بر سر هم انباشته شده است و این چنان شدید است که باید با تمام وجود گریه کرد؛ زیرا چهره‌ی غم دارای رنگ‌هایی متفاوت از ماتم و ناراحتی است.
امروز در میان اسیران کربلا
غمها فراهم است، بگریید زار زار
هوش مصنوعی: امروز در میان اسیران کربلا عشق و حسی عمیق از غم وجود دارد، به همین خاطر باید با دل‌ سوخته و اشک‌ریز به یاد آن‌ها گریست.
بسیار شد مخالف و از جانب حسین
مرد مدد کم است، بگریید زار زار
هوش مصنوعی: بسیار زیاد است دشمنان و از طرف حسین یاری کم است، پس به شدت بگریید.
امروز، حال کودک بیمار تشنگی
بسیار درهم است، بگریید زار زار
هوش مصنوعی: امروز حال کودک مریض خیلی بد است و به شدت احساس تشنگی می‌کند، بنابراین باید به شدت گریه کند.
کشت امید تشنه لبان، بارشی ندید
در دیده تا نم است، بگریید زار زار
هوش مصنوعی: امیدهای ناامید کسانی که در جستجوی آب و زندگی‌اند، هیچ بارشی را تجربه نکرده و به همین خاطر از شدت غم و حسرت در حال اشک ریختن هستند.
امروز بهر آب، سر مقتدای خلق
بر زانوی غم است، بگریید زار زار
هوش مصنوعی: امروز به خاطر آب، سر پیشوای مردم بر زانوهای غم نشسته و به شدت گریه می‌کند.
سروی که راستی ز قدش آفریده شد
از تشنگی خم است، بگریید زار زار
هوش مصنوعی: سروی که به خاطر قد بلندش به وجود آمده، از تشنگی خم شده و به شدت گریه می‌کند.
زخمی که خورده است علی اصغر از عدو
محروم مرهم است، بگریید زار زار
هوش مصنوعی: زخمی که علی اصغر از دشمن دیده، دیگران را از درمان محروم کرده است؛ بنابراین باید به شدت گریه کرد و دل سوخت.
بیداد بین، که مادر گیتی به جای شیر
زد بر گلوی طفل جگر تشنه، زخم تیر
هوش مصنوعی: به ظلم و ستم نگاه کن که مادر زمین به جای شیر به کودک تشنه‌اش، تیر زده است و او را مجروح کرده است.
دارد فغان، چه کوه و چه هامون درین عزا
گریان فتاده قلزم و جیحون درین عزا
هوش مصنوعی: در این سوگ، هم کوه‌ها و هم دشت‌ها به حالتی از ناله و اندوه افتاده‌اند و در این عزاداری، دریای بزرگ و نهری عمیق نیز گریان و دلتنگ به نظر می‌رسند.
از غم شدند وامق و عذرا سیاه پوش
هم کسوتند لیلی و مجنون درین عزا
هوش مصنوعی: وامق و عذرا به خاطر غم و اندوهی که دارند، لباس سیاه پوشیده‌اند و در این ماتم، لیلی و مجنون نیز به همین حال درآمده‌اند.
برخاست از دل شط بغداد، آه سرد
بحرین سوخت با در مکنون درین عزا
هوش مصنوعی: آب بغداد به تنگ آمده و از دلش آه سردی بلند می‌شود، در حالی که بحرین در این داغ و اندوه می‌سوزد و درونش را پنهان کرده است.
از بحر شعر، آب به تاراج گریه رفت
بی وزن گشت مصرع موزون درین عزا
هوش مصنوعی: در دل غم و اندوه، احساس شاعر به اندازه‌ای قوی است که مانند آب دریا، همه چیز را تحت تأثیر قرار می‌دهد و باعث می‌شود شعر و عبارت‌های موزون به هم بریزد و بی‌وزن شوند. این غم عمیق به حدی است که زیبایی کلمات تحت الشعاع قرار می‌گیرد.
سیلاب اشک بس که روان گشت هر طرف
شد بسته راه گردش گردون درین عزا
هوش مصنوعی: اشک‌ها به قدری می‌ریزد و به دور و بر پخش می‌شود که راه‌های گردش آسمان در این مصیبت بسته شده است.
از جوش گریه زیر و زبر گشت آسمان
پوشید چرخ، جامه وارون درین عزا
هوش مصنوعی: از شدت گریه، آسمان به حالت غیرعادی درآمد و چرخش جهان مانند لباس وارونه‌ای در این ماتم قرار گرفت.
رخسار خود به پنجه خراشید آفتاب
شد ابر چون شفق همه تن خون درین عزا
هوش مصنوعی: آفتاب بر چهره‌ام خط انداخت و مانند ابر، هنگام غروب، تمام وجودم در این غم به خون نشست.
ماه از کلف به تیره دلی تن نمی دهد
هر شب ز غصه می خورد افیون درین عزا
هوش مصنوعی: ماه به خاطر دل تاریک و غمگینی که دارد، هر شب از غصه‌ای که می‌خورد، به درد و رنجش دچار می‌شود و در این وضعیت، مانند کسی که افیونی مصرف کرده، در عزا به سر می‌برد.
مضراب زهره در طلب ساز نوحه است
چنگی که دارد از پی آواز نوحه است
هوش مصنوعی: چنگی که در دست زهره است به دنبال نوایی نوحه‌وار است و به این ترتیب، به آهنگی می‌پردازد که در آن غم و اندوهی عمیق نهفته است.
قاسم چو ساز معرکه پربلا گرفت
آن کس که داشت فکر عروسی، عزا گرفت
هوش مصنوعی: قاسم وقتی به میدان نبرد رفت و با مشکلات زیادی روبه‌رو شد، کسی که به فکر جشن عروسی بود، ناگهان تحت تأثیر شرایط سخت قرار گرفت و به حالتی غمگین و عزادار درآمد.
نومید کار خیر شد از شر دشمنان
در کار جنگ، فاتحه از اقربا گرفت
هوش مصنوعی: کارهای نیک و خیر در جنگ، از خطر دشمنان ناامید می‌شود و برادران و نزدیکان به یاری می‌آیند.
تا یادگار خویش دهد نوعروس را
اشک عقیقی از رخ چون کهربا گرفت
هوش مصنوعی: او یادگاری از خود به نوعروس می‌دهد؛ اشکی مانند عقیق که از چهره‌اش به رنگ کهربا سرازیر شده است.
غم شد به ساز عشرت دامادی اش بدل
پوشید رخت حرب و کفن را قبا گرفت
هوش مصنوعی: غم به جای شادی در جشن عروسی او، لباس جنگ و کفن به تن کرد و به شکل یک قبا درآمد.
دستی که بسته بود به آن عقد آرزو
تیغ و سنان خصم به جای حنا گرفت
هوش مصنوعی: دست‌هایی که به خاطر آرزوها و آرمان‌ها بسته شده بودند، اکنون به جای زینت دادن با حنا، با شمشیر و نیزه دشمن پر شده‌اند.
آخر به زخم تیغ شهادت ز پا فتاد
بر روی خاک، چون گل صد برگ جاگرفت
هوش مصنوعی: در پایان، بر اثر زخم تیغ شهادت به زمین افتاد و مانند گل صد برگ به آرامی بر روی خاک قرار گرفت.
نشنید بویی از چمن مدعای خویش
خود را به حجله گاه عدم کدخدا گرفت
هوش مصنوعی: او از زیبایی‌های زندگی و طبیعت بی‌خبر است و در حالی که ادعای بزرگی دارد، به جایی تاریک و بی‌خبر از زندگی برده شده است.
فریاد الفراق برآمد ز اهل بیت
راه امید را فلک کج ادا گرفت
هوش مصنوعی: اهل بیت از جدایی فریاد می‌زنند و می‌گویند که آسمان به امید ما کم لطفی کرد و راه امید را به درستی نشان نداد.
زین غم، هلال بس که بر ابرو فکند چین
چون شاخ آهوان، گرهش ماند بر جبین
هوش مصنوعی: از این غم، هلال ابرو به اندازه‌ای چین انداخته که مانند شاخ آهوان به نظر می‌رسد، و این چین بر پیشانی او باقی مانده است.
از تشنگی چو رنگ شهنشاه دین شکست
بر اوج نازکی، دل روح الامین شکست
هوش مصنوعی: از شدت تشنگی و بی‌تابی، رنگ چهره‌اش مانند شاه دین تیره و شکسته شد و در این حال، دل فرشتۀ وحی نیز به خاطر این اوضاع به درد آمد و شکست.
چون یافت بر عقیق لبش چرخ، دست ظلم
خاتم چنان تپید که هر سو نگین شکست
هوش مصنوعی: وقتی که چرخ روزگار بر لب عقیق او افتاد، دست ظلم آن‌چنان به حرکت درآمد که نگین‌ها از هر سو شکستند.
از پای لغز حادثه غلتید ذوالجناح
روی سوار زخم شد و پشت زین شکست
هوش مصنوعی: ذوالجناح، اسب سوار، بر اثر لغزش و حادثه زمین خورد و زخمی شد. همچنین، پشت زین نیز آسیب دید.
دهقان کشتزار شفاعت ز پا فتاد
در زیر بار غم، کمر خوشه چین شکست
هوش مصنوعی: کشاورز در مزرعه با زحمتی که بر دوش داشت، به خاطر بار سنگین غم به زمین افتاد و قدرتش را از دست داد.
زین تندباد حادثه کز کربلا وزید
بر دوش چرخ،پایه عرش برین شکست
هوش مصنوعی: این بیت به وصف یک واقعه تلخ و ناگوار اشاره دارد که در کربلا اتفاق افتاده و تأثیر عمیقی بر دنیا و آسمان داشته است. به نوعی بیانگر این است که این مصیبت چنان عظیم و شدید بود که حتی در آسمان نیرویی که پایه عرش را نگه داشته تحت تأثیر قرار گرفت و آسیب دید.
سنگی به جام قیصر دین پروری زدند
کز موج رخنه، ساغر خاقان چین شکست
هوش مصنوعی: یک سنگ بر جام سلطنت قیصر پرتاب شد که در نتیجهٔ آن، از شدت ضربه، جام خاقان چین نیز شکست.
از بیم تلخکامی و طغیان شور خلق
رنگ حلاوت شکر و انگبین شکست
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از ناکامی و شورش مردم، شیرینی شکر و عسل از بین رفت.
مردان بسی شکست ز ایام دیده اند
هرگز ندیده بود کسی این چنین شکست
هوش مصنوعی: مردان زیادی در طول تاریخ در برابر سختی‌ها و مشکلات شکست خورده‌اند، اما هیچ‌کس هرگز چنین شکست بزرگی را تجربه نکرده است.
گردون ز گریه جامه نیلی در آب زد
بر روی خود، به دست مه و آفتاب زد
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر گریه‌اش، رنگ نیلی به آب زد و بر روی خود، با کمک ماه و خورشید، جلوه‌ای خاص پیدا کرد.
چون ره نیافتند شهیدان به سوی آب
زد دست بر سر از غم ایشان سبوی آب
هوش مصنوعی: چون شهیدان به آب نرسیدند و راهی نیافتند، کسی به یاد آنها با اندوه دست بر سر گذاشت و به یادشان جرعه‌ای آب برداشت.
می کرد بهر تشنه لبان نوحه در فرات
شد گریه از حباب گره در گلوی آب
هوش مصنوعی: درد و غم تشنه‌لبان در کنار رود فرات را به تصویر می‌کشد و نشان می‌دهد که حتی آب نیز تحت تأثیر این احساسات، به گونه‌ای خاص و غم‌انگیز می‌جوشد و می‌گریزد. گویی آب به حالت گریه درآمده و از فضای خود به خاطر این حس غمناک پر می‌شود.
تا نوبهار باغ شرف ماند تشنه لب
نیسان حرام کرد به خود گفتگوی آب
هوش مصنوعی: تا زمانی که بهار بیاید، باغ در انتظار آب و سرسبزی مانده است و در این میان، نیسان (فروردین) با حرمت و قداست خود، از مباحثه و گفتگو با آب خودداری کرده است.
جز لعل او که بود به پیش فرات خشک
خشکی ندیده غنچه به نزدیک جوی آب
هوش مصنوعی: به جز لعل او که در کنار رودخانه فرات قرار دارد و در این خشکی هیچ چیز دیگر پیدا نیست، غنچه‌ای به جوی آب نزدیک نشده است.
آن گوهری که زینت ازو یافت گوش عرش
بی بهره ساختش فلک از رنگ و بوی آب
هوش مصنوعی: آن گوهر زیبا و ارزشمندی که زینت و زیبایی خود را از آن می‌گیرد، باعث شده که گوش عرش از آن خالی باشد و آسمان از رنگ و بوی آب تهی شود.
آن سروری که چشمه کوثر فدای اوست
فرسود پای حسرتش از جستجوی آب
هوش مصنوعی: آن شخصیت بزرگ و والایی که چشمه کوثر به خاطر او قربانی شده، چنان مورد آرزو قرار گرفته که پاهای حسرت به خاطر جستجوی او و دستیابی به او خسته و فرسوده شده‌اند.
شد بسته راه دجله قسمت ز هر طرف
تا حشر ماند در دل او آرزوی آب
هوش مصنوعی: هر طرف که نگاه می‌کنی، راه دجله بسته شده و تا روز قیامت در دل او آرزوی آب باقی خواهد ماند.
بگشود موج، گیسوی خود در مصیبتش
بی اختیار گشت خراشیده روی آب
هوش مصنوعی: موج دریا به طور ناخواسته و بی‌اختیار گیسوانش را بگشود و باعث شد که چهره‌اش بر روی آب خراشیده شود، در حالی که به خاطر مصیبتش دلشکسته بود.
چون گریه دست داد ازین غم به وحش وطیر
همچشمی غزال حرم کرد مرغ دیر
هوش مصنوعی: زمانی که غم چنان بر دل غمگین چیره می‌شود که باعث اشک ریختن می‌گردد، هر جنبنده‌ای از وحش تا پرندگان به ناچار به حالتی چون غزال حرم درمی‌آید و به یاد و دلتنگی می‌پردازد، گویی که همگی در غم یکدیگر شریک‌اند.
تا چرخ، بحر جنگ و جدل را بنا نکرد
عباس را به آب فرات آشنا نکرد
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا و مشکلاتش وجود دارد، عباس را به آب فرات نرساند و او را در مسیر جنگ و نزاع قرار نداد.
مشکی که بهر تشنه لبان خواست پر کند
از کف به موج خیز مخالف رها نکرد
هوش مصنوعی: مشکی که برای سیراب کردن تشنه‌لبان پر شده بود، از دستش رها نشد و در برابر امواج مخالف نگه داشته شد.
غیر از عدو که بر سر او تاخت در فرات
کس جنگ آب باگهر بی بها نکرد
هوش مصنوعی: جز دشمنی که در کنار رود فرات به او حمله ور شد، هیچ‌کس برای جنگ بر سر آب و مروارید بی‌قیمت تلاش نکرد.
یک دستش از محاربه چون بر زمین فتاد
دست دگر ز تیغ عدوکش جدا نکرد
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف کسی می‌پردازد که در میانهٔ جنگ و برخورد با دشمن، یکی از دستانش بر زمین افتاده است، اما دست دیگری را از شمشیر دشمن کنار نمی‌کشد. به نوعی نشان‌دهندهٔ وفاداری و مقاومت او در برابر خطرات و چالش‌هاست.
غیر از دمی که مشک به دندان خود گرفت
در عمر خویش، خنده دندان نما نکرد
هوش مصنوعی: به جز آن لحظه که مشک را به دندان گرفت، در تمام عمرش لبخند نرمی از خود نشان نداد.
با صدهزار، یک تنه گردید گرم حرب
استاد بر شهادت و رو بر قفا نکرد
هوش مصنوعی: با صد هزار نفر، او با یک دست تنها به جنگ پرداخت و در مسیر شهادت به عقب نگاه نکرد.
قسمت برای یک دم آبش ز پا فکند
جز خون دل، نصیب شه کربلا نکرد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که سهم و نصیب کسی که در میدان جنگ و سختی‌ها قرار دارد، بسیار کم و ناچیز است و او تنها می‌تواند از رنج و خون دل خود بهره‌مند شود. در واقع، در شرایط سخت و با وجود تمامی تلاش‌ها، انسان ممکن است تنها به مقداری جگری و اندوه دست یابد و چیزی بیشتر از این نصیبش نشود.
اسبش به خون سرشته برآمد ز حربگاه
در شیهه غیر ناله واحسرتا نکرد
هوش مصنوعی: اسب او که به خون آلوده بود، از میدان جنگ بیرون آمد و تنها به شیهه زدن اکتفا کرد و هیچ ناله‌ای از ناامیدی و درد نکرد.
طوبی شود ز غصه چو شاخ نبات خشک
چون رود مطربان نشود گر فرات خشک
هوش مصنوعی: وقتی شاخ نبات خشک از غم و اندوه برخوردار باشد، به مانند درخت طوبی (درختی بهشتی) می‌شود. اگر آب فرات خشک شود، صدای نوازندگان هم نخواهد آمد.
آبی نیافت تشه لب خوان کربلا
بنگر نصیب و قسمت مهمان کربلا
هوش مصنوعی: آب نایاب است و هیچ کس نمی‌تواند لب به آن برساند. به سرنوشت و قسمت مهمانان کربلا نگاه کن و ببین چه بر آنها گذشته است.
غیر از صدای العطش و بانگ الوداع
سازی نداشت بزم سلیمان کربلا
هوش مصنوعی: بجز صدای تشنگی و نداهای وداع، در محفل سلیمان، هیچ ساز و نوایی وجود نداشت که به کربلا اشاره کند.
از هفتخوان چرخ نخوردند روز و شب
چیزی به غیر زخم، شهیدان کربلا
هوش مصنوعی: شهیدان کربلا در روزها و شب‌ها از درد و رنجی که متحمل شدند، چیزی به جز زخم و آسیب نداشتند و زندگی‌ایشان تحت تأثیر چرخ روزگار قرار نگرفت.
آن سر، که بود جلوه گه تاج احترام
افتاد همچو گوی به میدان کربلا
هوش مصنوعی: سری که جلوه‌گاه ارادت و احترام بود، مانند گوی در میدان کربلا افتاد.
در حیرتم که از چه در آن رستخیز حشر
زیر و زبر نگشت بیابان کربلا
هوش مصنوعی: در تعجبم که چرا در روز قیامت، بیابان کربلا دگرگون و تغییر نیافت.
غیر از عنان گرفتن سرو سبک خرام
کار دگر نکرد گلستان کربلا
هوش مصنوعی: به جز کنترل و هدایت سرسبز و زیبا، گلستان کربلا فعالیت دیگری نکرده است.
تا حشر، از شکسته دلیهای اهل بیت
دارد شکست، خانه و ایوان کربلا
هوش مصنوعی: خانه و ایوان کربلا تا روز قیامت، یادآور دل‌تنگی‌ها و رنج‌های اهل بیت خواهد بود.
از جوش گریه حاصل دیگر نمی دهد
جز تخم اشک، مزرع دهقان کربلا
هوش مصنوعی: جای دیگر نمی‌توان به جز تولید اشک و غم، نتیجه‌ای از درد و رنج این سرزمین برداشت. زمین کربلا تنها زائیده غم و اندوه است.
آه از دمی که فاطمه گوید حسین کو
سلطان مشرقین و شه مغربین کو
هوش مصنوعی: افسوس بر زمانی که فاطمه بپرسد حسین کجاست، آن کسی که سلطان شرق و غرب است، کجا رفته است؟
اعدا چو روز قتل به خونریز تاختند
زان آفتاب تیغ ستان، رنگ باختند
هوش مصنوعی: در روز نبرد، دشمنان با شمشیرهای خونین به سمت ما حمله کردند، اما زمانی که زیر نور آفتاب تیغ‌هایشان را دیدند، رنگشان پرید و ترس برشان چیره شد.
آنها که داشتند در آن فوج امتیاز
وقت نبرد، پایه خود را شناختند
هوش مصنوعی: افرادی که در آن جمعیت در زمان جنگ موقعیت خود را درک کردند.
گشتند شامیان سیه دل، یکی چو شب
وز هر طرف به جانب خورشید تاختند
هوش مصنوعی: شامیان با دل‌های تیره و کدر به دور خود می‌نگرند، همچون شب تاریک، و از هر سو به سوی خورشید حمله‌وری می‌کنند.
دوران بی وفا، طرف شامیان گرفت
تا کار مهر را ز ره کینه ساختند
هوش مصنوعی: زمانه‌ای ناامیدکننده آمد که در آن، گروهی از شامیان به سبب کینه و دشمنی، تلاش کردند روابط دوستانه و محبت را تخریب کنند.
کردند سرخ، روی زمین را به خون او
صمصام را ز آتش غیرت گداختند
هوش مصنوعی: بر زمین را به رنگ سرخ، خون او را پاشیدند و به خاطر غیرت، صمصام را مانند آتشی ذوب کردند.
بهر اسیر کردن اولاد مصطفی
در خیمه گاه، دست ستم برفراختند
هوش مصنوعی: برای به بند کشیدن فرزندان پیامبر در اردوگاه، ظلم و ستم را به اوج خود رسانیدند.
نگذاشتند نقش مرادی به اهل بیت
ایمان ز بی مروتی خویش باختند
هوش مصنوعی: این افراد باعث شدند که پیروان اهل بیت به دلایل بی‌رحمی و نادانی خود، از ایمان و باورهای واقعی خود دور شوند.
بنیاد غم نهاده به صحرای کربلا
کوس نشاط از پی رحلت نواختند
هوش مصنوعی: در بیابان کربلا، پایه‌های غم و اندوه بنا شده است، اما با مرگ آن شخص، صدای شادی و سرور بلند شده است.
کردند رو به شام، عنان شتاب را
بردند چون سپهر، سرآفتاب را
هوش مصنوعی: به سمت شام حرکت کردند و به سرعت خود افزودند، مانند آسمان که خورشید را به سمت خود می‌کشد.
عالم سیاه گشت ز افغان اهل بیت
خون شد روان ز دیده گریان اهل بیت
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر ناله و گریه اهل بیت به رنگ سیاه درآمد و اشک‌های آنان چون جوی خون در جریان شد.
سر پا برهنه، نوحه کنان بر شتر سوار
دریاب حال پرده نشینان اهل بیت
هوش مصنوعی: با پای برهنه و در حال نوحه‌خوانی، بر روی شتر نشسته، حال و روز افرادی که در پشت پرده هستند را درک کن.
قطع امید کرد رفوگر ز بخیه اش
از بس که گشت پاره، گریبان اهل بیت
هوش مصنوعی: سوزن‌کار از دوخت و دوز ناامید شد، زیرا گریبان اهل خانه به قدری پاره شده بود که دیگر نمی‌توانست آن را وصله‌زنید.
بر جای کودکی که شد از تشنگی هلاک
بنشست طفل اشک به دامان اهل بیت
هوش مصنوعی: در این تصویر، کودکانی را می‌بینیم که از شدت تشنگی در حال مرگ هستند. یکی از آن‌ها به نشانه‌ی غم و اندوه، اشک می‌ریزد و به دامن خانواده‌اش پناه می‌آورد. این وضعیت نشان‌دهنده‌ی درد و رنجی است که بر اهل بیت تحمیل شده است.
سیلاب غم، بنای طرب را ز پا فکند
زد گریه قفل بر لب خندان اهل بیت
هوش مصنوعی: به خاطر اندوهی که بر دل حاکم شده، شادی و سرور در میان اهل خانه غیبت کرده و لب‌های خندان آنها به ناچار بسته شده است.
فریاد و آه و ناله و سوز و گداز و غم
این بود بر شتر، سر و سامان اهل بیت
هوش مصنوعی: در اینجا به وضوح احساسات شدت یافته و اندوه عمیق اهل بیت به تصویر کشیده شده است. آن‌ها در شرایط سخت و دردناک خود، با فریادها و ناله‌ها، عواطف و غم‌هایشان را ابراز می‌کنند، و شتر به عنوان نمادی از بار سنگین و وضعیت دشوار آن‌ها به چشم می‌خورد. در واقع، اوضاع آشفته و نگران‌کننده آن‌ها نمایانگر بحران و مصیبت‌هایی است که متحمل شده‌اند.
آشفتگی به کوه و بیابان نهاد رو
از رهگذار حال پریشان اهل بیت
هوش مصنوعی: آشفتگی و بی‌نظمی به کوه و دشت سرایت کرد و این وضعیت، ناشی از حال آشفته و پریشان اهل بیت بود.
منع زیارت سرآن مقتدا نمود
شرم از خدا نکرد نگهبان اهل بیت
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این موضوع اشاره می‌کند که کسی که مانع زیارت ولی و پیشوای حقیقی شده است، از خدا خجالت نمی‌کشد و برای نگهبانی از اهل بیت هیچ تلاشی نمی‌کند. به نوعی این بیت انتقاد از بی‌توجهی به ارزش‌ها و مقدسات است.
با چشم گریه ناک، به پیش ستمگران
کردند رو به جانب آن قبله سران
هوش مصنوعی: چشمانی پر از اشک به سمت ستمگران نگریستند و رو به قبله‌ی سران حرکت کردند.
گفتند جان ما همه بادا فدای تو
کو مرگ تا دو اسبه دویم از قفای تو
هوش مصنوعی: گفتند که جان ما همه فدای تو است، پس کجا است مرگ تا ما همچون دو اسب در دنباله تو باشیم؟
ما زنده و تو کشته، ندانیم از چه رو
ما را نکرد خصم، شریک جفای تو
هوش مصنوعی: ما هنوز زندیم و تو به قتل رسیده‌ای، نمی‌دانیم به چه دلیل دشمن ما را در این درد و رنج تو شریک نکرده است.
فریاد ازان دمی که به میدان بازپرس
آید به دست فاطمه، خونین قبای تو
هوش مصنوعی: زمانی خواهد رسید که در روز حساب، به دست فاطمه، مظهر درد و رنج تو نمایان خواهد شد و تو به خاطر اعمالت در پیشگاه او پاسخگو خواهی بود.
کو مرتضی که تیغ مکافات برکشد
تا هر دو کون، قتل شود از برای تو
هوش مصنوعی: کسی که مانند مرتضی با قدرت و شجاعت مقابل ناملایمات می‌ایستد و با تکیه بر درایت خود، ظلم را از بین می‌برد و در راه حقیقت جانفشانی می‌کند، تا عدالت برقرار شود و همه ظلم‌ها به پایان برسد.
مالک رقاب دین، حسن مجتبی کجاست
تا از مخالفان بستاند لوای تو
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به دنبال حضرت حسن مجتبی (علیه‌السلام) است و از او می‌خواهد که بیاید و پرچم حق و دین را از دست مخالفان بگیرد و به دست حق‌طلبان بسپارد. این بیت به نوعی نشان‌دهنده امید به بازگشت و ظهور شخصیتی است که می‌تواند حق را از باطل جدا کند و دین را از دست دیگران بگیرد.
زین العباد، گوش برآواز مانده است
کآید پیامی از لب معجزنمای تو
هوش مصنوعی: از میان بندگان، کسی شنواست که پیامی از لب‌های معجزه‌گر تو به او برسد.
چون چشم مومنان نشود ز آب گریه تر؟
در تختگاه موعظه خالی ست جای تو
هوش مصنوعی: چرا چشمان مومنان از اشک گریه تر نمی‌شود؟ در محل موعظه، جای تو خالی است.
رفتی و ما ز درد و غمت جان نمی بریم
باید گرفت ماتم خود در عزای تو
هوش مصنوعی: تو رفتی و ما از شدت درد و غم تو تحمل نداریم، باید برای تو عزاداری کنیم و سوگواری کنیم.
بی دیدن تو، نور درین خانواده نیست
بر روی ما بجز در ظلمت گشاده نیست
هوش مصنوعی: بدون دیدار تو، در این خانواده هیچ نوری وجود ندارد و تنها در تاریکی گشوده‌ایم.
گلزار دین، اسیر خزان شد هزار حیف
برگ نشاط، ساز فغان شد هزار حیف
هوش مصنوعی: باغ دین در حالتی از نابودی و آسیب قرار گرفته و صدها حسرت به همراه دارد. برگ‌های شادابی که نشانه‌ی زندگی و سرزندگی بودند، اکنون به وضعیتی دردناک و غم انگیز تبدیل شده‌اند.
سروی که بود در چمن راستی چو تیر
از بار زخم همچو کمان شد هزار حیف
هوش مصنوعی: سروی که در باغ می‌رویید، به خاطر زخم‌هایی که دیده بود، شبیه به یک کمان شکست و دچار درد و اندوه شد. این واقعا تاسف‌بار است.
زخمی که از خدنگ مخالف رسیده بود
نومید کار بخیه گران شد هزار حیف
هوش مصنوعی: زخمی که از تیر دشمان به من رسیده بود، امیدی برای درمانش نداشتم و به همین خاطر کار بخیه‌اش بسیار سخت و دشوار شد. ای کاش این چنین نبود.
خونی که سوخت لاله فردوس از غمش
بر هر طرف چو آب روان شد هزار حیف
هوش مصنوعی: خونی که لاله‌های بهشت به خاطر غمش خشک شد، در هر سو مانند آب جاری شد و هزاران افسوس بر آن می‌خورد.
چشمی که بهر دیدن کیوان نمی گشود
در پای تیغ کین نگران شد هزار حیف
هوش مصنوعی: چشمی که هیچ وقت برای دیدن ستاره کیوان باز نشده بود، حالا در زیر تیغ خطر نگران و مضطرب شده است، که این واقعاً تأسف‌بار است.
گوشی که از تکلم جبریل ننگ داشت
درمانده زبان سنان شد هزار حیف
هوش مصنوعی: گوشی که از سخن گفتن فرشته وحی شرم داشت، حالا به زبان سنان (مشکلات و سختی‌ها) دچار شده و در عذاب است. واقعاً جای تأسف است.
رویی که آفتاب شد از سایه اش پدید
در زیر گرد و خاک نهان شد هزار حیف
هوش مصنوعی: چهره‌ای که همچون خورشید درخشید، در سایه‌اش به ظهور رسید، اما زیر خاک و گرد و غبار پنهان شد و این بسیار تأسف‌آور است.
رخ تافت از نهال شرف، بوی زندگی
رنگ حیات، برق عنان شد هزار حیف
هوش مصنوعی: صورت زیبا و نورانی باعث می‌شود که زندگی و نشاط به وجود آید، اما در عین حال برعکس آن، فقدان یا از دست دادن آن زیبایی موجب تاسف و حسرت می‌شود.
داغم که نیست شورش و غوغای فاطمه
خالی ست در مصیبت او جای فاطمه
هوش مصنوعی: درد و اندوهم به خاطر فقدان فاطمه است، چرا که شور و هیاهوی او جایی برای خودش ندارد و نبودش به وضوح در غم و مصیبتش حس می‌شود.
بطحا زگریه داد به خون، جای خویش را
یثرب الف کشید سراپای خویش را
هوش مصنوعی: زمین بطحا از شدت گریه به خون درآمد و یثرب، با دلسوزی و محبت، تمام وجودش را به سوی او گشوده است.
خون می چکید تا به قیامت ز کربلا
گر می فشرد دامن صحرای خویش را
هوش مصنوعی: خون از کربلا تا روز قیامت جاری خواهد بود، حتی اگر دامن سرزمین خود را بفشرد.
باغ فدک شنید که آن گل نیافت آب
صد خار طعن زد چمن آرای خویش را
هوش مصنوعی: باغ فدک فهمید که آن گل (حضرت زهرا) آب و امکانی ندارد، به همین خاطر، حسد و دشمنی خود را به چمن‌کار (پیامبر و اهل بیت) نشان داد و با بیان زخم‌زننده‌ای به آن‌ها آسیب رساند.
از خجلت عقیق لبش آب شد یمن
اخراج کرد چشمه و دریای خویش را
هوش مصنوعی: به خاطر شرم و حیا، لبانش مانند عقیق تر شد و یمن توانست چشمه و دریاچه‌های خود را بیرون براند.
جامی نرفت از لب زمزم به کربلا
تر ساخت زین مکالمه سقای خویش را
هوش مصنوعی: جامی از لب زمزم دور نشده و در کربلا به خاطر گفتگویی که با سقای خود داشت، یادش را زنده ساخت.
رضوان ز خشک کامی آن سرو، داغ شد
بر آب ریخت آتش گلهای خویش را
هوش مصنوعی: به خاطر خوشحالی و شادابی آن درخت سرو، باغبان احساس حرارت و شعف کرد و نتوانست جلوی اشک‌هایش را بگیرد، و این اشک‌ها بر روی گل‌هایش ریخت و باعث شد که آن گل‌ها هم دچار سوختگی و آسیب شوند.
زین حرف سوخت ساقی کوثر کباب وار
زد بر زمین پیاله و مینای خویش را
هوش مصنوعی: ساقی کوثر به خاطر این حرف سوخت و به شدت به زمین پیاله و نسخه خود را کوبید.
برخاست رستخیز قیامت درین عزا
امروز کرد شورش فردای خویش را
هوش مصنوعی: امروز در این سوگ و عزاداری، قیام و انقلاب روز قیامت به پا شد و شورشی برای فردای خود شکل گرفت.
یک مشت گوهر است فلک در نثار او
خورشید و مه، دو شمع بود بر مزار او
هوش مصنوعی: آسمان یک دسته جواهرات است که به خاطر او نثار می‌شود و خورشید و ماه مانند دو شمع بر مزار او قرار دارند.
گل در مصیبت شه گلگون کفن گریست
بلبل به رنگ ماتمیان در چمن گریست
هوش مصنوعی: در جایی که گل به خاطر درد و غم یکی از بزرگ‌ترها به رنگ قرمز در آمده و به گریه افتاده، بلبل نیز به خاطر حزن و سوگواری دیگران در باغ ابراز اندوه می‌کند.
از پا فتاد سرو گلستان کربلا
طاووس نوحه گر شد و زاغ و زغن گریست
هوش مصنوعی: در اثر مصیبت‌های عاشورا، درختان و گل‌های کربلا پژمرده شدند و به جای زیبایی و شادابی، نوحه و غم به وجود آمد. در این حال، پرندگان غمگین شدند و به سوگ نشسته، به زاری و شیون پرداختند.
سایید تاک دست تاسف، چنار سوخت
شمشاد خاک ریخت به سر، نارون گریست
هوش مصنوعی: درختان با تاسف به حال یکدیگر غمگین هستند؛ چنار به خاطر آتش سوزانیده شده، شمشاد از خاکش فرو افتاده و نارون نیز با اندوه به این وضعیت واکنش نشان می‌دهد.
شد ارغوان چو سوسن و ریحان سیاه پوش
سنبل برید طره خود، یاسمن گریست
هوش مصنوعی: ارغوان به زیبایی سوسن و ریحان درآمد و سنبل، موهایش را کوتاه کرد. یاسمن هم به خاطر این تغییر، گریه کرد.
نیلوفر از تپانچه رخ خود کبود کرد
نسرین گداخت، غنچه گل پیرهن گریست
هوش مصنوعی: نیلوفر به خاطر ضربه‌ای که دید، رنگ چهره‌اش را از دست داد و نسرین به خاطر گرما ذوب شد. در این میان، گل‌های جوان به حالت غم و اندوه، مانند کسی که ناراحت باشد، گریستند.
سرخ و سیاه، لاله به صحرا نهاد روی
زنبق سفید و زرد شد و نسترن گریست
هوش مصنوعی: لاله‌های سرخ و سیاه در دشت جلوه‌گری کردند و بر روی زنبق‌های سفید و زرد نشسته‌اند و نسترن‌ها به خاطر این زیبایی‌ها غمگین شده‌اند.
از بس که درد ریشه دوانید هر طرف
نالید آب مصر و زمین ختن گریست
هوش مصنوعی: به خاطر شدت درد و رنجی که حاکم شده است، هر جا که نگاه می‌کنی، مردم مصر و سرزمین ختان در اندوه و ناله به سر می‌برند.
از کعبه، شور ماتمیان رو به دیر کرد
بت جیب خویش چاک زد و برهمن گریست
هوش مصنوعی: شخصی در حال عزاداری از کعبه خارج شد و به سمت دیر (معبد) رفت، در حالی که پارچه‌ای از لباسش را پاره کرده و بر حالتی ناامیدانه و غمگین، برای برهمن (یک خداوند در هندوئیسم) گریست.
بی رحم تر ز سنگ بود چرخ بی مدار
کز غم درین قضیه نگردید اشکبار
هوش مصنوعی: چرخ فلک بی‌رحم‌تر از سنگ است، زیرا در این ماجرا به خاطر غم، اشک نمی‌ریزد.
بگذر صبا، که رونق این بوستان نماند
وزگل به غیر داغ دل بلبلان نماند
هوش مصنوعی: ای صبا، بگذر و بدان که دیگر از این باغ رونقی نمی‌ماند و جز غم دل بلبل‌ها چیزی از گل‌ها باقی نخواهد ماند.
صد حیف کان شکفته گل بوستان قدس
از دستبرد جور درین خاکدان نماند
هوش مصنوعی: با کمال تاسف، گل‌های زیبا و معطر باغ بهشت در این دنیای خاکی، به خاطر ظلم و ستم از بین رفته‌اند و دیگر باقی نمانده‌اند.
زان تشنگی که سرو چمنزار دین کشید
چیزی به غیر طعن به آب روان نماند
هوش مصنوعی: به خاطر عطشی که سرو در دشت ایمان تحمل کرد، جز انتقاد از آب زنده چیزی باقی نماند.
نگذشت یک سخن به لب از دشت کربلا
کز وی هزار درد به کام و زبان نماند
هوش مصنوعی: در دشت کربلا، هیچ سخنی از دل بر نیامد که باعث نشود هزاران درد در دل و زبان باقی بماند.
کو دوستی که زخم نباشد ازین، دلش
کو دشمنی کزین، مژه اش خون چکان نماند
هوش مصنوعی: دوست واقعی کسی است که دلش از درد و زخم خالی باشد و دشمنی که هیچ‌گاه از او آسیب نبیند. کسی که چشمش خون نیندازد، نشانه‌ایی از رنج و اندوه نداشته باشد.
آهی ز دل کشیده نشد کز شراره اش
صد داغ آتشین به دل آسمان نماند
هوش مصنوعی: هیچ آهی از دل ریخته نشد که از شدت آن، آتش‌های سوزان در دل آسمان باقی نماند.
زین جانگداز قصه که از سوزناکی اش
برخاست دود، سطر و ورق بی فغان نماند
هوش مصنوعی: از این داستان دردناک که به خاطر تلخی‌اش دود به آسمان بلند می‌شود، هیچ کدام از سطرها و ورق‌های آن بدون ناله و فغان باقی نمانده است.
حرفی رقم نشد که دوات سیاه دل
انگشت حیرتش ز قلم در دهان نماند
هوش مصنوعی: هیچ سخنی نوشتاری نشد که دوات سیاه نتوانست آن را با حیرت از قلم خارج کند و در دهان نگه دارد.
طغرا اگر به عجز شود معترف، بجاست
حزنیه را ازین نکند بیشتر، رواست
هوش مصنوعی: اگر شخصی به ناتوانی خود اعتراف کند، جای نگرانی نیست و نباید این موضوع باعث افزایش غم و اندوه شود؛ این حالت طبیعی و قابل قبول است.