گنجور

شمارهٔ ۱: زمزمهٔ کیفیت مقام طریقت گزینی و ترانهٔ حقیقت ایام گوشه نشینی

ز قناعت نخورم غیر هوا در کشمیر
به چنین رزق، کنم شکر خدا در کشمیر
یاسمین بهر چه آرد طبق خویش برم
که نیم شیر طلب، صبح و مسا در کشمیر
لاله پیشم چو نهد کاسه آش جشی
چمچه ای زان نخورم همچو صبا در کشمیر
گل زرد آوردم گر ز مزعفر طبقی
به مشامم ندهد بوی غذا در کشمیر
غنچه داند که کبابش نبود منظورم
گرچه بی رزقی ام افکند ز پا در کشمیر
قرص خبازی اگر میده گوهر باشد
نستانم ز کفش همچو گدا در کشمیر
لب من چون لب جو، نان کسی را نچشد
موج آب از چه شود سفره گشا در کشمیر؟
موی سر، گشته چو طاووس، کلاهم در فقر
چه رباید ز سرم باد صبا در کشمیر
گرد غربت زدگی خرقه من گشته چو کوه
لیک از نیش خسان، بخیه نما در کشمیر
پای من چون کتل از مشت خسی یافته کفش
نعل وارون چه زند کفش ربا در کشمیر
شانه تابم ز مقید شدن لاله چو باد
گر به دوشم کند از برگ، ردا در کشمیر
سوی نرگس نکنم باز، کف همت خویش
چون به دستم دهد از شاخ، عصا در کشمیر
پا به خس خانه بلبل نگذارم از ننگ
موسم گرم شدنهای هوا در کشمیر
پنجه بر آتش گل، باز نخواهم کردن
سردی ام گر بکشد فصل شتا در کشمیر
شکوه را چون ندهم رنگ ز نقاش بهار؟
که به نامم شده طراح جفا در کشمیر
نشود یک درمش رایج بازار چمن
چون خزان گر بودم کان طلا در کشمیر
همچو گل گر به دکان لعل بدخشان آرم
کس نیاید به سرش غیر هوا در کشمیر
گر بود سبزه صفت، معدن فیروزه مرا
به تعدی بردش باد فنا در کشمیر
سوسن از تیرگی انگشت نما گردیده
چه رساند به دلم برگ صفا در کشمیر
جام نرگس که تهی بودن او مشهور است
گشته لبریز دغایم همه جا در کشمیر
رو به من طعن دمیدی ز لب نافرمان
گر نمی بود زبانش به قفا در کشمیر
گل خیری ز شرارت به سرم چون ندود؟
که ز خیریت خود کرده ابا در کشمیر
بوی کلفت نشنیدم ز گل تاج خروس
تا نگردید قزلباش نما در کشمیر
قد کشیده ست بنفشه ز سر دیوارم
که نگونسار کند کاخ مرا در کشمیر
کف نیلوفر اگر نایب مصقل گردد
نشود از دل من زنگ زدا در کشمیر
تا نماید خفه از دود خودم غنچه صفت
مشعل لاله نینگیخت ضیا در کشمیر
گل ز سرپنجه گریبان مرا نگذارد
دامنم را چو کند خار رها در کشمیر
غیر سوزش نرسد نفع به چشم تر من
گر زر جعفری افتد به جلا در کشمیر
مغز ما چشمه سودا شده از سنبل تر
که دهد روغن بادام به ما در کشمیر؟
کس نفهمید که ریحان چه کدورت دارد
ز من عاجز بی برگ و نوا در کشمیر
طفل شبنم همه جا بنگی مادرزاد است
کار ازو چون طلبم همچو صبا در کشمیر
تردماغی ز گل کوزه چه سان خواهم یافت
که ز خشکی نکند نشو و نما در کشمیر
گل عباسی ازان رو که به شه منسوب است
می کند از من درویش ابا در کشمیر
دل من لاله صفت چون نشود داغ فریب؟
که شقایق دمد از تخم دغا در کشمیر
پیش ازان دم که رسد آتش گلنار به دود
شعله افکند به مشت خس ما در کشمیر
خارج آهنگ به گوش دلم آید صوتش
چون شود مرغ سحر، نغمه سرا در کشمیر
گربه بید، ره سگ صفتی پیش گرفت
پاچه ام را نکند زخم چرا در کشمیر؟
ز سفیدار، سیاه است تنم چون سوسن
بس که انداخت به من، برگ جفا در کشمیر
تا ربوده ست چنار از دل من سوز درون
گرم نفرین شومش صبح و مسا در کشمیر
گوش من چون نشود کر، که به تحریک نسیم
عرعر افکند به هر سو عللا در کشمیر
همچو ریحان ندهد شام مرا یک جو نور
ز ارغوان گر شفق افتد به هوا در کشمیر
تاک را شیوه بدمستی ازان خرم ساخت
که پی لت شودم دست گشا در کشمیر
چشم من چون نخورد ترس، که هر نارونی
کفچه ماری ست قوی ساخته پا در کشمیر
افکند پنجه شمشاد به کار دل من
عقده ای گر کند از طره جدا در کشمیر
دست جراح بهاری نبرد پی به رفو
تیغ بید ار زندم زخم رسا در کشمیر
به صنوبر چه کنم یکدلی خویش اظهار؟
که دو سویم کشد از شاخ بلا در کشمیر
بال مرغ نگهم زخم بود همچو تذرو
نیزه سرو شده تا به هوا درکشمیر
تا توانم ز شط گریه خود بیرون شد
می کنم بر لب «دل» مشق شنا در کشمیر
سبزه «باغ نشاطم» به کدورت افکند
سوی نخلش چه روم همچو صبا در کشمیر
«فیض بخش» از اثر پست و بلند چمنش
هر قدم گشت مرا رنج فزا در کشمیر
«شاله مار» از دم عقرب خس و خار انگیزد
تا کنندم ز گل نیش، فنا در کشمیر
تخم ابلیس، زمین دار «الهی باغ» است
سیرگاهش نکنم چون صلحا در کشمیر
«حسن آباد» قبیح از چه نباشد بر من؟
که شد این غمکده از ظلم بنا در کشمیر
«نور باغ» از ره ظلمت شده تاریک نشین
گل او چون دهدم بوی ضیا در کشمیر؟
«ظفرآباد» که از فوج خزان دید شکست
چه گل قدر برآرد بر ما در کشمیر؟
هر که گردید دلیلم به ره «باغ نسیم»
کرد سرگشته مرا همچو صبا در کشمیر
«زعفران زار» که یک سیرگه مشهور است
سیر او ریخت به من رنج و عنا در کشمیر
تا شود رهزن عقلم شجر «کاکاپور»
ریشه بنگ دواند همه جا در کشمیر
کلفت از چشمه «اچول» نه چنان گشت روان
که به سویم ندود جوی فنا در کشمیر
شتر عرعری آب که در «ورناک» است
بهر ترسم فکند کف به هوا در کشمیر
ز «صفاپور» دلم چون به کدورت نرسد؟
که شط او نزند موج صفا در کشمیر
بخت برگشته، ز هر کوه به من کرد نصیب
عوض مهرگیا، کینه گیا در کشمیر
«پیر پنجال» که شد صومعه دار خنکی
به مریدی چه کند گرم، مرا در کشمیر
«کوه ماران» زخس دامن زهرآلودش
ریخت افعی به من بی سر و پا در کشمیر
پشته «تخت سلیمان» که ز گل یافت پری
سایه اش دیو بود بر سر ما در کشمیر
«کوه لار» از کمر خویش برافراخته تیغ
چون نتازد به سرم بهر وغا در کشمیر؟
خاک کشمیر برانداخته تخم گل ذوق
زان سبب قحط شده برگ حنا در کشمیر
همچو نرگس نبود رنج مرا درمانی
گر ببارد ز رگ ابر، دوا در کشمیر
چون بنفشه ز نگونساری کاشانه تن
نکنم فرق عروسی ز عزا در کشمیر
شبنم از چشم ترم آب در آرد به تغار
گر بشویند گل و لاله، قبا در کشمیر
شهر و ده، کوه و بیابان، همه جا خار غم است
گل شادی طلبم تا به کجا در کشمیر
دختر رز که نپوشیده رخ از بی برگان
خواهد از من زر گل، روی نما در کشمیر
اشتها نیست که یک آب خورم تا «دهلی»
بس که خوردم جگر تشنه، دغا در کشمیر
به نگهبانی چندال که دزد چمن است
خضر را گم شده نعلین و عصا در کشمیر
باد کز روی ادب، تخت سلیمان می برد
زده بر «تخت سلیمان» سرپا در کشمیر
عرق شرم توان یافت ز رخسار گلی
اگر از هند بود تخم حیا در کشمیر
چه عجب گر گل بی عصمتی افتد به سرش
مرغ حقگو چو کند پا به هوا در کشمیر
صوفیان را نبود باب سر دوش صلاح
صافی باده اگر نیست ردا در کشمیر
باد از گل نتواند زر بی سود گرفت
بس که رایج شده سود از علما در کشمیر
مفتی از شیخ، گواهی به چه سان گیرد وام
وام شرعی نبود گر به ربا در کشمیر
رو به بتخانه کند هیات محرابی را
حاجی آرد چو به کف قبله نما در کشمیر
بوریایی که بود معبد زاهد را فرش
می دهد بوی ریا تا همه جا در کشمیر
سخن از طوطی و مینای دکن می دزدد
نظم خوانی که کند نشو و نما در کشمیر
چون تنک مایه مضمون نشوم، کز غارت
نقد و جنس سخنم گشت فنا در کشمیر
جای آن هست که دستان زن نطقم زهراس
همچو بلبل نکند صوت و صدا در کشمیر
مزد این شیوه که آیینه صفت یکرویم
پشتم از بار ستم گشت دو تا در کشمیر
دل بخت سیه از راحت من می ترکید
گر نمی برد ز لاهور مرا در کشمیر
گشته پیدا ز نم چشم ترم عمانی
چون جزیره نکند کار مخا(؟) در کشمیر؟
گر شهید است کسی کو به جفا می میرد
می توان خواند مرا از شهدا در کشمیر
زان جماعت که سر خویش دهم در رهشان
نشنیده احدی نام وفا در کشمیر
اختلاط که دهد برگ نشاطم، که مرا
دشمنی چند بود دوست نما در کشمیر
عکسشان تا زده بر جوی چمن، تیره دلی
نیست با آینه آب، صفا در کشمیر
تخم این فرقه برافتد، که شد از کثرتشان
باغ بر من چو قفس تنگ فضا در کشمیر
کم نگشتند ز همسایگی ام اهل نفاق
مگر آن سال که افتاد وبا در کشمیر
طعنه مشک ختایی، شده مادر به ختن
بس که پیدا شده مادر بخطا در کشمیر
عیب طغرا نکنی بر سر این تندمقال
گر بدانی که کشیده ست چها در کشمیر

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز قناعت نخورم غیر هوا در کشمیر
به چنین رزق، کنم شکر خدا در کشمیر
هوش مصنوعی: در کشمیر، من از قناعت و نعمت‌هایی که دارم، تنها هوای آنجا را می‌طلبم و به این روزی که خداوند به من داده، شکر و قدردانی می‌کنم.
یاسمین بهر چه آرد طبق خویش برم
که نیم شیر طلب، صبح و مسا در کشمیر
هوش مصنوعی: یاسمین، به چه دلیلی باید با خود، خواسته‌ها و آرزوهایش را به دوش بکشد؟ من نه شیر می‌خواهم و نه برای صبح و میانه روز در کشمیر.
لاله پیشم چو نهد کاسه آش جشی
چمچه ای زان نخورم همچو صبا در کشمیر
هوش مصنوعی: زمانی که لاله در دستانم قرار گیرد، مثل کاسه‌ای از آش، حتی چمچه‌ای از آن نمی‌زنم؛ مثل نسیمی که در کشمیر به آرامی می‌وزد.
گل زرد آوردم گر ز مزعفر طبقی
به مشامم ندهد بوی غذا در کشمیر
هوش مصنوعی: گل زردی آوردم؛ اگر از زعفران طلا نیز به دستم بیفتد، بویی از غذا به مشامم نخواهد رسید در کشمیر.
غنچه داند که کبابش نبود منظورم
گرچه بی رزقی ام افکند ز پا در کشمیر
هوش مصنوعی: غنچه می‌داند که کباب نمی‌شود. منظورم این است که اگرچه در ناز و نعمت زندگی‌ام، اما با کمبود دردی از پا در می‌آورند.
قرص خبازی اگر میده گوهر باشد
نستانم ز کفش همچو گدا در کشمیر
هوش مصنوعی: اگر نان داغ و تازه‌ای در دست من باشد که به اندازه یک گوهر باارزش باشد، هیچگاه آن را از دست نمی‌دهم، حتی اگر مثل گدا در کشوری دور از وطن باشم.
لب من چون لب جو، نان کسی را نچشد
موج آب از چه شود سفره گشا در کشمیر؟
هوش مصنوعی: لب من مانند لب جو است، پس موج آب چگونه می‌تواند سفره‌ای را در کشمیر بگشاید؟ اینجا اشاره به این دارد که اگر من نمی‌توانم نان کسی را بچشم، پس چه چیزی موجب می‌شود که آب سفره را پر کند؟
موی سر، گشته چو طاووس، کلاهم در فقر
چه رباید ز سرم باد صبا در کشمیر
هوش مصنوعی: موی سرم مثل پر طاووس زیبایی دارد، اما کلاهم که نشانه فقر و نیازمندی است، در مقابل نسیم خوش صبا در کشمیر چه ارزشی دارد؟
گرد غربت زدگی خرقه من گشته چو کوه
لیک از نیش خسان، بخیه نما در کشمیر
هوش مصنوعی: در اثر غم و تنهایی، لباس من به مانند کوه سخت و محکم شده است؛ اما از زخم‌هایی که افراد بی‌رحم بر من زده‌اند، دلم شکسته و پاره‌پاره است، همانند بخیه‌هایی که بر تن آسیب‌دیده‌ای در کشمیر زده‌اند.
پای من چون کتل از مشت خسی یافته کفش
نعل وارون چه زند کفش ربا در کشمیر
هوش مصنوعی: پای من مانند کوهی است که در دست خاکی به شکل نعل وارونه، کفش‌ها را در کشمیر به تصویر می‌کشد.
شانه تابم ز مقید شدن لاله چو باد
گر به دوشم کند از برگ، ردا در کشمیر
هوش مصنوعی: به حالتی اشاره دارد که نرمی و آزادی شانه‌ها باعث می‌شود تا مانند لاله‌ای که در باد حرکت می‌کند، احساس راحتی و سبکی کنیم. اگر باد به شانه‌ها دست بزند، این حالت باعث می‌شود تا احساس شگفت‌انگیزی در کشمیر ایجاد شود و مانند پوشش یا ردا بر روی بدن احساس شود.
سوی نرگس نکنم باز، کف همت خویش
چون به دستم دهد از شاخ، عصا در کشمیر
هوش مصنوعی: من دیگر به سوی نرگس نمی‌روم، زیرا وقتی که همت خود را به دستم می‌سپارد، از شاخ درخت عصا می‌سازم و به سرزمین کشمیر می‌روم.
پا به خس خانه بلبل نگذارم از ننگ
موسم گرم شدنهای هوا در کشمیر
هوش مصنوعی: به خاطر شرم و عذاب تابستان در کشمیر، هرگز وارد باغ زیبا و خوشبو نمی‌شوم.
پنجه بر آتش گل، باز نخواهم کردن
سردی ام گر بکشد فصل شتا در کشمیر
هوش مصنوعی: هرگز دستم را از داغی گل بیرون نمی‌آورم، حتی اگر گرما و تابستان در کشمیر هم به پایان برسد.
شکوه را چون ندهم رنگ ز نقاش بهار؟
که به نامم شده طراح جفا در کشمیر
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم زیبایی و عظمت را رنگ و لعاب دهم، در حالی که نقاش بهار چنین کار بزرگی را انجام می‌دهد؟ چرا که در نام من، نقاشی از رنج و محرومیت در کشمیر ثبت شده است.
نشود یک درمش رایج بازار چمن
چون خزان گر بودم کان طلا در کشمیر
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که اگر من مانند پاییز در دنیای چمن باشم، نمی‌توانم در بازار به یک دارایی رایج تبدیل شوم؛ چرا که طلا در کشمیر از ارزش و اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. به عبارت دیگر، شاعر به این نکته اشاره می‌کند که برخی چیزها ارزشمندتر از آن هستند که در شرایط عادی و رایج قرار بگیرند و هر چیزی در مکان و زمان خاص خود، بهایی منحصر به فرد دارد.
همچو گل گر به دکان لعل بدخشان آرم
کس نیاید به سرش غیر هوا در کشمیر
هوش مصنوعی: اگر همچون گل زیبایش را به مغازه‌ای در بدخشان ببرم، هیچ‌کس جز هوای کشمیر، در آنجا به سراغش نخواهد آمد.
گر بود سبزه صفت، معدن فیروزه مرا
به تعدی بردش باد فنا در کشمیر
هوش مصنوعی: اگر سبزه‌ای باشد که به رنگ فیروزه ایست، باد مرگ آن را به سرزمین کشمیر برده است.
سوسن از تیرگی انگشت نما گردیده
چه رساند به دلم برگ صفا در کشمیر
هوش مصنوعی: سوسن به خاطر تیرگی و غم و اندوهی که دارد، خودش را به نمایش گذاشته است. حالا چه ارتباطی دارد با دل من که به دنبال آرامش و صفا در کشمیر است.
جام نرگس که تهی بودن او مشهور است
گشته لبریز دغایم همه جا در کشمیر
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به یک جام نرگس اشاره می‌کند که به خاطر خالی بودنش معروف است، اما در حال حاضر در سراسر کشمیر پر از آلام و اندوه است. این سخن به نوعی نماد غم و مشکلاتی است که در زندگی یا در جامعه وجود دارد، حتی اگر ظاهراً چیزی خالی به نظر برسد.
رو به من طعن دمیدی ز لب نافرمان
گر نمی بود زبانش به قفا در کشمیر
هوش مصنوعی: به من بی‌محلی کردی و با زبان نافرمان سخن گفتی، اما اگر زبانش به عقب برمی‌گشت، در کشمیر نمی‌ماند.
گل خیری ز شرارت به سرم چون ندود؟
که ز خیریت خود کرده ابا در کشمیر
هوش مصنوعی: چگونه می‌توان به آرامش و خوبی دست یافت وقتی که هیچ خیری از بدی‌ها بر سرم نمی‌بارد؟ چراکه خودم از نعمت‌های خوبی که دارم فراری شده‌ام.
بوی کلفت نشنیدم ز گل تاج خروس
تا نگردید قزلباش نما در کشمیر
هوش مصنوعی: من هرگز بوی خوش گل تاج خروس را حس نکردم تا زمانی که قزلباش در کشمیر نمایان شد.
قد کشیده ست بنفشه ز سر دیوارم
که نگونسار کند کاخ مرا در کشمیر
هوش مصنوعی: بنفشه‌ای که از بالای دیوار قد کشیده، به نظر می‌رسد که می‌خواهد کاخ مرا در کشمیر تخریب کند.
کف نیلوفر اگر نایب مصقل گردد
نشود از دل من زنگ زدا در کشمیر
هوش مصنوعی: اگر گل نیلوفر به زیبایی صیقل داده شود، باز هم نمی‌تواند زنگار دل من را از بین ببرد در کشمیر.
تا نماید خفه از دود خودم غنچه صفت
مشعل لاله نینگیخت ضیا در کشمیر
هوش مصنوعی: در این جمله، شاعر به توصیف زیبایی لاله‌ها در کشمیر پرداخته و به وجود دود و غبار اشاره می‌کند که ممکن است مانع درخشش و زیبایی آنها شود. غنچه‌ها که نماد زیبایی و زندگی هستند، با وجود این دود تحت تأثیر قرار می‌گیرند. در واقع، شاعر به تضاد بین زیبایی طبیعی و محیطی که آن را خفه می‌کند، اشاره کرده است.
گل ز سرپنجه گریبان مرا نگذارد
دامنم را چو کند خار رها در کشمیر
هوش مصنوعی: گل خواب مرا در چنگ خود دارد و اجازه نمی‌دهد دامنم را آزاد کنم، مانند خاری که در کشمیر رها شده است.
غیر سوزش نرسد نفع به چشم تر من
گر زر جعفری افتد به جلا در کشمیر
هوش مصنوعی: اگرچه چشم من از درد می‌سوزد، اما هیچ خوبی به آن نمی‌رسد. حتی اگر طلا به زیبایی در کشمیر بیفتد، باز هم فایده‌ای ندارد.
مغز ما چشمه سودا شده از سنبل تر
که دهد روغن بادام به ما در کشمیر؟
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به زیبایی و لطافت طبیعت اشاره می‌کند و تصور می‌کند که مغز و فکر او مانند چشمه‌ای از افکار و خلاقیت سرازیر شده است. او از سنبل، که گیاهی خوشبو و خوش‌رنگ است، صحبت می‌کند و به این نکته اشاره می‌کند که آیا این طبیعت زیبا و خاص می‌تواند به او همانند روغن بادام، که مفید و ارزشمند است، کمک کند و آرامش و خوشحالی به زندگی‌اش بیاورد، به ویژه در جایی مانند کشمیر که به زیبایی‌هایش معروف است.
کس نفهمید که ریحان چه کدورت دارد
ز من عاجز بی برگ و نوا در کشمیر
هوش مصنوعی: هیچ‌کس متوجه نشد که عطر گل ریحان چه غمی در دل من دارد، من که در کشمیر، بی‌برگ و بی‌صدایم.
طفل شبنم همه جا بنگی مادرزاد است
کار ازو چون طلبم همچو صبا در کشمیر
هوش مصنوعی: کودک شبنم در همه جا به طور طبیعی حالت شاداب و بازیگوشی دارد. اما وقتی من به دنبال او می‌روم، مانند نسیمی که در کشمیر وزیده می‌شود، حالتی لطیف و دلپذیر به خود می‌گیرد.
تردماغی ز گل کوزه چه سان خواهم یافت
که ز خشکی نکند نشو و نما در کشمیر
هوش مصنوعی: من چگونه می‌توانم تردماغی را از گلی که در کوزه است پیدا کنم، در حالی که در کشمیر، خشکی مانع رشد و شکوفایی آن می‌شود؟
گل عباسی ازان رو که به شه منسوب است
می کند از من درویش ابا در کشمیر
هوش مصنوعی: گل عباسی به خاطر این که به پادشاهی نسبت داده می‌شود، از من، درویش، دوری می‌کند و در کشمیر نمی‌روید.
دل من لاله صفت چون نشود داغ فریب؟
که شقایق دمد از تخم دغا در کشمیر
هوش مصنوعی: دل من مانند لاله است و نمی‌فهمد که چرا باید فریب بخورد؟ چرا که گل شقایق از دانه‌ای بی‌وفا در کشمیر می‌روید.
پیش ازان دم که رسد آتش گلنار به دود
شعله افکند به مشت خس ما در کشمیر
هوش مصنوعی: قبل از اینکه آتش گلنار به وجود بیاید و شعله‌اش در دستان ما در کشمیر پخش شود، ما باید مراقب باشیم.
خارج آهنگ به گوش دلم آید صوتش
چون شود مرغ سحر، نغمه سرا در کشمیر
هوش مصنوعی: صدای دل‌نشینی از بیرون به گوشم می‌رسد که مانند آواز مرغ صبحگاهی است و در سرزمین کشمیر طنین‌انداز شده است.
گربه بید، ره سگ صفتی پیش گرفت
پاچه ام را نکند زخم چرا در کشمیر؟
هوش مصنوعی: گربه بیدار است و به شیوه‌ی سگ‌ها رفتار می‌کند، چرا پاچه‌ام را نمی‌خزد و زخمی نمی‌کند؟ چه چیزی در کشمیر وجود دارد که مانع این کار شود؟
ز سفیدار، سیاه است تنم چون سوسن
بس که انداخت به من، برگ جفا در کشمیر
هوش مصنوعی: بدن من به اندازه سوسن، سیاه و تیره شده است، از بس که در سرزمین کشمیر، بر من ظلم و جفا شده است.
تا ربوده ست چنار از دل من سوز درون
گرم نفرین شومش صبح و مسا در کشمیر
هوش مصنوعی: چناری که از دل من ربوده شده، باعث شده که سوز درونم همچنان گرم بماند. وای بر من که صبح و مسا را در کشمیر نفرین می‌کنم.
گوش من چون نشود کر، که به تحریک نسیم
عرعر افکند به هر سو عللا در کشمیر
هوش مصنوعی: گوش من مانند کر نمی‌شود، زیرا نسیم به نرمی صداهایی را به گوشم می‌رساند و این صداها به هر سو در کشمیر پخش می‌شود.
همچو ریحان ندهد شام مرا یک جو نور
ز ارغوان گر شفق افتد به هوا در کشمیر
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به زیبایی‌های طبیعت اشاره می‌کند و می‌گوید که شبی به اندازه ریحان خوشبو نیست و نور روشنی از رنگ ارغوانی به من نمی‌دهد. اگر شفق (پگاه) در آسمان کشمیر بوزد، زیبایی آن را دوچندان می‌کند.
تاک را شیوه بدمستی ازان خرم ساخت
که پی لت شودم دست گشا در کشمیر
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی روح و زندگی، در میخانه خود را رها کرده‌ام و از آنجا که در کشمیر به خوشی و شادمانی پیوستم، در این راه بی‌پروا و آزاد هستم.
چشم من چون نخورد ترس، که هر نارونی
کفچه ماری ست قوی ساخته پا در کشمیر
هوش مصنوعی: چشم من وقتی از ترس دور بماند، هر نوع ناراحتی به مانند مار قوی‌ای است که در کشمیر ساخته شده.
افکند پنجه شمشاد به کار دل من
عقده ای گر کند از طره جدا در کشمیر
هوش مصنوعی: اگر شمشاد پنجه‌اش را به دل من بیندازد و گره‌ای از عشق را بگشاید، شاید از بافت مویش جدا شده و در کشمیر باشد.
دست جراح بهاری نبرد پی به رفو
تیغ بید ار زندم زخم رسا در کشمیر
هوش مصنوعی: جراح فصل بهار به دنبال ترمیم و درمان زخم‌های عمیق در کشمیر است، زخم‌هایی که به خاطر تیغ تیز بید به وجود آمده‌اند.
به صنوبر چه کنم یکدلی خویش اظهار؟
که دو سویم کشد از شاخ بلا در کشمیر
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم احساسات قلبی‌ام را به صنوبر بگویم؟ چرا که در دو سوی این درخت، بخت بد در کشمیر مرا می‌کشد.
بال مرغ نگهم زخم بود همچو تذرو
نیزه سرو شده تا به هوا درکشمیر
هوش مصنوعی: زخم بال مرغ نگهبانم مانند تیری است که به سمت آسمان پرتاب شده است و حالتی شبیه به درخت سرو دارد.
تا توانم ز شط گریه خود بیرون شد
می کنم بر لب «دل» مشق شنا در کشمیر
هوش مصنوعی: من هر وقت که می توانم، از کنار رودخانه‌ی اشکم دور می‌شوم و در کنار دل، یادگیری شنا را در کشمیر آغاز می‌کنم.
سبزه «باغ نشاطم» به کدورت افکند
سوی نخلش چه روم همچو صبا در کشمیر
هوش مصنوعی: سبزه‌های باغ شادابم به غم و ناراحتی کشیده است. به کجا بروم که مانند نسیم بهاری در کشمیر باشم؟
«فیض بخش» از اثر پست و بلند چمنش
هر قدم گشت مرا رنج فزا در کشمیر
هوش مصنوعی: در هر قدمی که به چمن او می‌زنم، به خاطر زیبایی و طراوتش، رنج و سختی بیشتری را احساس می‌کنم. کشمیر به خاطر زیبایی‌هایش، برای من حس غم و درد به همراه دارد.
«شاله مار» از دم عقرب خس و خار انگیزد
تا کنندم ز گل نیش، فنا در کشمیر
هوش مصنوعی: شعری از شاعر که در آن به سم و زهر موجودات خطرناک اشاره می‌شود. او می‌گوید که با وجود تهدیدات و سختی‌ها، او می‌خواهد به یک مکان زیبای پر از گل و طراوت برود، جایی که بتواند از زیبایی‌ها و آرامش آن بهره‌مند شود. این ستایش از زندگی و عشق به طبیعت در این شعر نمایان است.
تخم ابلیس، زمین دار «الهی باغ» است
سیرگاهش نکنم چون صلحا در کشمیر
هوش مصنوعی: تخم ابلیس به معنای مکر و فریب است و در اینجا به نوعی اشاره به سرزمین نابسامان و یأس‌آور است. این فرد نمی‌خواهد به جایی که پر از رنج و درد است، برود، زیرا نمی‌خواهد با انسان‌های صالح و نیکوکار در مکان آرام و دلپذیر کشمیر مقایسه شود. او نمی‌خواهد وارد فضایی شود که از زشتی‌ها پر باشد و دلش می‌خواهد در جایگاهی سالم و پرورش‌یافته بماند.
«حسن آباد» قبیح از چه نباشد بر من؟
که شد این غمکده از ظلم بنا در کشمیر
هوش مصنوعی: چگونه می‌تواند برای من ناخوشایند باشد که جای زیبا و دلنشین، به این وضعیت غم‌انگیز تبدیل شده است؟ این مکان که قبلاً بهشت روی زمین بود، اکنون به خاطر ظلم و ستم به ویرانه‌ای در کشمیر تبدیل شده است.
«نور باغ» از ره ظلمت شده تاریک نشین
گل او چون دهدم بوی ضیا در کشمیر؟
هوش مصنوعی: نور باغ به خاطر ظلمت‌ها تاریک شده است. آیا می‌توانم بوی روشنی را در کشمیر احساس کنم که به گل او می‌رسد؟
«ظفرآباد» که از فوج خزان دید شکست
چه گل قدر برآرد بر ما در کشمیر؟
هوش مصنوعی: درختانی که در "ظفرآباد" از حمله‌ی پاییز آسیب دیده‌اند، چه گل ارزشمندی می‌توانند در کشمیر برای ما به بار بیاورند؟
هر که گردید دلیلم به ره «باغ نسیم»
کرد سرگشته مرا همچو صبا در کشمیر
هوش مصنوعی: هر کسی که دلیل و راهنمای من شد، به مسیر باغ نسیم رفت و من را مانند نسیم در کشمیر سرگشته کرد.
«زعفران زار» که یک سیرگه مشهور است
سیر او ریخت به من رنج و عنا در کشمیر
هوش مصنوعی: زعفران زار، که به عنوان یکی از مناطق معروف و زیبا شناخته می‌شود، باعث شده که احساس درد و رنج من در کشمیر بیشتر شود.
تا شود رهزن عقلم شجر «کاکاپور»
ریشه بنگ دواند همه جا در کشمیر
هوش مصنوعی: عقل مرا به عنوان یک دزد فریب می‌دهد، تا گیاه کاکاپور ریشه‌اش را در همه‌جا در کشمیر بگستراند.
کلفت از چشمه «اچول» نه چنان گشت روان
که به سویم ندود جوی فنا در کشمیر
هوش مصنوعی: زنی که از چشمه «اچول» آب می‌نوشد، به گونه‌ای سرمست و شاداب شده که دیگر به سمت من نمی‌آید و در کشمیر همچون جوی آب فنا نمی‌شود.
شتر عرعری آب که در «ورناک» است
بهر ترسم فکند کف به هوا در کشمیر
هوش مصنوعی: شتر آب‌خوری که در منطقه‌ای به نام ورناک است، به خاطر ترسش پاهایش را به هوا می‌زند و این صحنه در کشمیر رخ می‌دهد.
ز «صفاپور» دلم چون به کدورت نرسد؟
که شط او نزند موج صفا در کشمیر
هوش مصنوعی: وقتی دل من از صفای «صفاپور» دور می‌شود، چگونه می‌تواند دچار ابهام و کدورت شود؟ چرا که جریان آب آن، آرامش و روشنی را در کشمیر به وجود می‌آورد.
بخت برگشته، ز هر کوه به من کرد نصیب
عوض مهرگیا، کینه گیا در کشمیر
هوش مصنوعی: بخت شوم من، از هر کوهی بدشانسی به من رسید. به جای اینکه از دوستی و محبت بهره‌مند شوم، دشمنی و کینه را در کشمیر نصیبم کرد.
«پیر پنجال» که شد صومعه دار خنکی
به مریدی چه کند گرم، مرا در کشمیر
هوش مصنوعی: پیر کهنسال که به مقام ریاست صومعه رسیده است، حالا چگونه می‌تواند به مریدانش که در گرما به سر می‌برند، کمک کند؟ من در کشمیر با این وضعیت چه کنم؟
«کوه ماران» زخس دامن زهرآلودش
ریخت افعی به من بی سر و پا در کشمیر
هوش مصنوعی: در کوهستانی که مارها زندگی می‌کنند، افعی زهرآلودش را بر روی دامن خود ریخت و من را که بی‌سر و پا بودم در کشمیر به دام انداخت.
پشته «تخت سلیمان» که ز گل یافت پری
سایه اش دیو بود بر سر ما در کشمیر
هوش مصنوعی: در پشته‌ای که تخت سلیمان قرار دارد و از گل پوشیده شده، سایه‌ای از پری افتاده است و در آنجا دیو بر سر ما قرار دارد، این رویداد در کشمیر رخ داده است.
«کوه لار» از کمر خویش برافراخته تیغ
چون نتازد به سرم بهر وغا در کشمیر؟
هوش مصنوعی: کوه لار با وقار و بلندیش مانند شمشیری از کمرش بیرون آمده است، آیا به سر من در کشمیر برای نبرد حمله‌ور نمی‌شود؟
خاک کشمیر برانداخته تخم گل ذوق
زان سبب قحط شده برگ حنا در کشمیر
هوش مصنوعی: خاک کشمیر بذر گل را کاشته و به همین دلیل، حنا در کشمیر کمیاب شده است.
همچو نرگس نبود رنج مرا درمانی
گر ببارد ز رگ ابر، دوا در کشمیر
هوش مصنوعی: مانند نرگس، هیچ درمانی برای درد من نیست؛ حتی اگر باران از رگ ابر بریزد، باز هم دارویی در کشمیر نخواهد بود.
چون بنفشه ز نگونساری کاشانه تن
نکنم فرق عروسی ز عزا در کشمیر
هوش مصنوعی: در زمان اندوه و ناراحتی، نمی‌خواهم به خوشی‌ها و شادی‌ها فکر کنم. مانند بنفشه‌ای که در حال پژمردن است، دوست ندارم زندگی‌ام را در غم و اندوه بگذرانم و نمی‌توانم تفاوت میان جشن و سوگواری را حس کنم.
شبنم از چشم ترم آب در آرد به تغار
گر بشویند گل و لاله، قبا در کشمیر
هوش مصنوعی: اگر اشک‌های من را در ظرفی بریزند، حتی اگر گل‌ها و لاله‌ها را در کشمیر بشویند، باز هم آن‌ها نمی‌توانند به زیبایی احساسات من برسند.
شهر و ده، کوه و بیابان، همه جا خار غم است
گل شادی طلبم تا به کجا در کشمیر
هوش مصنوعی: در هر گوشه‌ای از شهر و روستا، در کوه و دشت، غم و اندوه حاکم است. من در جستجوی شادی و خوشحالی هستم، اما نمی‌دانم این خوشی را تا کجا باید دنبال کنم.
دختر رز که نپوشیده رخ از بی برگان
خواهد از من زر گل، روی نما در کشمیر
هوش مصنوعی: دختر گلی که در میان درختان بی‌برگ پنهان است، از من می‌خواهد که زیبایی‌ام را در کشمیر به نمایش بگذارم.
اشتها نیست که یک آب خورم تا «دهلی»
بس که خوردم جگر تشنه، دغا در کشمیر
هوش مصنوعی: من هیچ اشتهایی ندارم که حتی یک لغم آب بخورم تا به «دهلی» برسم، زیرا آن‌قدر در کشمیر دلم پر درد و تشنگی است که این واقعه برایم بی‌مقدار است.
به نگهبانی چندال که دزد چمن است
خضر را گم شده نعلین و عصا در کشمیر
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی اشاره می‌شود که فردی که مسئولیت حفاظت و نگهداری از چیزی را دارد، در برابر دزدی که به آن حمله کرده، ناتوان است. در عین حال، شخصیت خضر که نماد دانایی و نجات است، در وضعیت نامطلوبی قرار دارد و نشانی از او نیست. این موضوع به نوعی نمادین است و نشان‌دهنده فقدان امید و راهنمایی در شرایط دشوار است.
باد کز روی ادب، تخت سلیمان می برد
زده بر «تخت سلیمان» سرپا در کشمیر
هوش مصنوعی: باد با احترام، تخت سلیمان را از جایی که ایستاده گرفته و به سمت کشمیر می‌برد.
عرق شرم توان یافت ز رخسار گلی
اگر از هند بود تخم حیا در کشمیر
هوش مصنوعی: اگر چهره گلی از هند عرق شرم بریزد، نشان می‌دهد که تخم حیا در کشمیر رشد کرده است. مضمون این جمله به زیبایی و حیا در انسان‌ها و اماکن اشاره دارد.
چه عجب گر گل بی عصمتی افتد به سرش
مرغ حقگو چو کند پا به هوا در کشمیر
هوش مصنوعی: چه شگفت‌انگیز است اگر گلی بی‌دفاع به سرش بیفتد، چون مرغ حق‌گو وقتی که در کشمیری پرواز می‌کند.
صوفیان را نبود باب سر دوش صلاح
صافی باده اگر نیست ردا در کشمیر
هوش مصنوعی: صوفیان به دنبال ریشه‌ها و اصل‌های معنوی هستند، و این در حالی است که آن‌ها ارزش واقعی را در وجود خود می‌یابند، حتی اگر ظواهر یا نشانه‌های ظاهری خاصی در دسترس نداشته باشند. در این متن به عدم نیاز به ظواهر و نشانه‌ها برای دستیابی به حقیقت تاکید شده است، و این موضوع به ویژه در فضای فرهنگی و تاریخی کشمیر مورد توجه قرار می‌گیرد.
باد از گل نتواند زر بی سود گرفت
بس که رایج شده سود از علما در کشمیر
هوش مصنوعی: باد نمی‌تواند از گل بهره‌ای ببرد، زیرا در کشمیر، علمای زیادی هستند که علم و دانش را در اینجا به تجارت تبدیل کرده‌اند و به همین خاطر سود زیادی از آن می‌برند.
مفتی از شیخ، گواهی به چه سان گیرد وام
وام شرعی نبود گر به ربا در کشمیر
هوش مصنوعی: مفتی چگونه می‌تواند از شیخ اجازه بگیرد برای وامی که اصولاً وام شرعی محسوب نمی‌شود، حتی اگر در کشمیر باشد و به ربا مربوط شود؟
رو به بتخانه کند هیات محرابی را
حاجی آرد چو به کف قبله نما در کشمیر
هوش مصنوعی: در محلی که به عبادتگاه و پرستش بت‌ها می‌روند، یک حاجی با شوق و احترام به سراغ محرابی می‌رود. او در دستش نشانه‌ای از قبله دارد که در کشمیر است.
بوریایی که بود معبد زاهد را فرش
می دهد بوی ریا تا همه جا در کشمیر
هوش مصنوعی: بوریایی که در معبد زاهد به عنوان فرش استفاده می‌شود، عطر ریا را پخش می‌کند تا در تمامی کشمیر احساس شود.
سخن از طوطی و مینای دکن می دزدد
نظم خوانی که کند نشو و نما در کشمیر
هوش مصنوعی: طوطی و مینای دکن در ادبیات و شعرها به زیبایی و شگفتی اشاره دارند. شاعری که در این بیت صحبت می‌کند، به شباهت و ریشه‌های این پرندگان در دنیای شعر و ادبیات می‌پردازد. اشاره به این منطقه از هند، کشمیر، نشان‌دهنده‌ی جایی است که در آن هنر و فرهنگ پرورش یافته و به رشد می‌رسد. شاعری که به این موضوع می‌پردازد، می‌خواهد بگوید که در این سرزمین، هنری پدید آمده است که به زیبایی یادآوری شدنی است.
چون تنک مایه مضمون نشوم، کز غارت
نقد و جنس سخنم گشت فنا در کشمیر
هوش مصنوعی: اگر نتوانم مضمون خوبی ارائه دهم، سخنانم در برابر غارت و از بین رفتن ارزش و محتوا، به نابودی خواهد انجامید.
جای آن هست که دستان زن نطقم زهراس
همچو بلبل نکند صوت و صدا در کشمیر
هوش مصنوعی: در این شعر بیان شده که در این مکان مناسب است که زنانی مانند زینب، با صدای دلنشین و زیبا، سخن بگویند و آواز سر دهند، چنان که بلبل در گلستان به آواز خواندن مشغول است، و این اختتام، اشاره به سرزمین کشمیر دارد.
مزد این شیوه که آیینه صفت یکرویم
پشتم از بار ستم گشت دو تا در کشمیر
هوش مصنوعی: مزد این روش که من به مانند آیینه صاف و یکرنگ هستم، این است که در پس این ظاهر موجه، بار سنگین ظلم و ستم بر دوش من قرار گرفته است.
دل بخت سیه از راحت من می ترکید
گر نمی برد ز لاهور مرا در کشمیر
هوش مصنوعی: دل شاد و خوشحال من از پایانی ناگوار می شکنید، اگر مرا از لاهور به کشمیر نمی بردند.
گشته پیدا ز نم چشم ترم عمانی
چون جزیره نکند کار مخا(؟) در کشمیر؟
هوش مصنوعی: چشم گریان من مانند یک جزیره در عمان نمایان شده است. آیا در کشمیر کاری جز اشک ریختن وجود ندارد؟
گر شهید است کسی کو به جفا می میرد
می توان خواند مرا از شهدا در کشمیر
هوش مصنوعی: اگر فردی در اثر ظلم و بی‌عدالتی جان بدهد، می‌توان او را از شهدای راستین دانست، حتی اگر در دوردست‌هایی مانند کشمیر باشد.
زان جماعت که سر خویش دهم در رهشان
نشنیده احدی نام وفا در کشمیر
هوش مصنوعی: از آن گروه که جانم را در راهشان فدایشان می‌کنم، هیچ‌کس در کشمیر نام وفا را نشنیده است.
اختلاط که دهد برگ نشاطم، که مرا
دشمنی چند بود دوست نما در کشمیر
هوش مصنوعی: در آمیختگی با طراوت و شادی‌ام که باعث می‌شود، با وجود چندین دشمن، دوستی را در کشمیر به نمایش بگزارم.
عکسشان تا زده بر جوی چمن، تیره دلی
نیست با آینه آب، صفا در کشمیر
هوش مصنوعی: عکس چهره‌های آن‌ها بر روی جوی برگ سبز افتاده و درون آب، هیچ دلی ناراحت و تیره نیست. در کشمیر، زیبایی و روشنی وجود دارد.
تخم این فرقه برافتد، که شد از کثرتشان
باغ بر من چو قفس تنگ فضا در کشمیر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که با از بین رفتن این گروه، فضا و شرایط برای من بهتر خواهد شد. به طور خاص، از کثرت آنها احساس محصور بودن و محدودیت می‌کنم، همانند قفسی در باغی که به خاطر حضور آنها به تنگی افتاده است.
کم نگشتند ز همسایگی ام اهل نفاق
مگر آن سال که افتاد وبا در کشمیر
هوش مصنوعی: در سالی که بیماری طاعون در کشمیر شیوع پیدا کرد، تنها در همان سال بود که افرادی که دارای نفاق و کینه بودند از همسایه‌گی من دور نشدند.
طعنه مشک ختایی، شده مادر به ختن
بس که پیدا شده مادر بخطا در کشمیر
هوش مصنوعی: نقد تند مشک ختایی باعث شده است که در سرزمین ختن، مادر به اشتباه پیدا شود و این اتفاق به خاطر تشابهات زیادی است که در کشمیر وجود دارد.
عیب طغرا نکنی بر سر این تندمقال
گر بدانی که کشیده ست چها در کشمیر
هوش مصنوعی: اگر می‌دانی که چه مشکلاتی در کشمیر وجود دارد، نباید بر سر این موضوع با تندخویی و بی‌احترامی صحبت کنی.