شمارهٔ ۴۱
کو دم گرمی که سوزد پنبه گوش مرا
شور هشیاری چشاند مغز بیهوش مرا
یاد ایامی که در دولتسرای می فروش
افسری بود از سبوی می، سر دوش مرا
شب که با روی بهارافشان درآمد در بغل
بهتر از صد باغ و بستان کرد آغوش مرا
در گلستان خواندن رویت،سرانگشت ادب
کرد نیلوفر ز مالش، لاله گوش مرا
تا شدم همسنگ طغرا در ترازوی غمت
با جنون صرف می سنجد خرد، هوش مرا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کو دم گرمی که سوزد پنبه گوش مرا
شور هشیاری چشاند مغز بیهوش مرا
هوش مصنوعی: کسی که بتواند به من انرژی و گرما بدهد تا درد و رنج را از گوشم برطرف کند، من را از حالت بیخبری و خاموشی خارج کند و هوشیاری را به من بچشاند.
یاد ایامی که در دولتسرای می فروش
افسری بود از سبوی می، سر دوش مرا
هوش مصنوعی: به یاد روزهایی هستم که در میخانه، سرهنگی بود که از پیاله شراب بر دوش من میریخت.
شب که با روی بهارافشان درآمد در بغل
بهتر از صد باغ و بستان کرد آغوش مرا
هوش مصنوعی: شب که با زیبایی و نور خود آمد، به گونهای مرا در آغوش گرفت که احساس کردم از داشتن صد باغ و بستان بهتر است.
در گلستان خواندن رویت،سرانگشت ادب
کرد نیلوفر ز مالش، لاله گوش مرا
هوش مصنوعی: دیدن چهرهات در گلستان به من حس شایستگی و ادب در برخورد با زیبایی را میدهد، مانند اینکه نیلوفر از نرمی و لطافت خود بر گل لاله میافزاید و گویی گوش مرا به این لطافت متوجه میکند.
تا شدم همسنگ طغرا در ترازوی غمت
با جنون صرف می سنجد خرد، هوش مرا
هوش مصنوعی: وقتی در برابر غم تو قرار گرفتم، جنون و عقل من بهطور غیرمنطقی با هم مقایسه میشوند و دیگر عقل من برای سنجش اوضاع کافی نیست.