شمارهٔ ۱۱۸
ای خوش آن گریه که شوید ز شبم مهلت خواب
همچو شمعم ندهد اشک، دمی فرصت خواب
من هم از لوح دل خویش صفا می دیدم
گر چو آیینه نمی بود مرا عادت خواب
چون حبابم نکند دیده به بیداری میل
بس که آمیخت به چشم تر من رغبت خواب
شوق همخوابگی ات رهزن بیداری شد
سر به بالین تو مخمل نهد از دولت خواب
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای خوش آن گریه که شوید ز شبم مهلت خواب
همچو شمعم ندهد اشک، دمی فرصت خواب
هوش مصنوعی: ای کاش آن اشکی که میریزم، شبی را که در آن بیخوابی میکشم، پاک کند. چون شمعی که در نور اشک خود ذوب میشود، خواب را از من میرباید و فرصتی برای خوابیدن نمیدهد.
من هم از لوح دل خویش صفا می دیدم
گر چو آیینه نمی بود مرا عادت خواب
هوش مصنوعی: اگر عادت خواب مرا نمیبود، من نیز از دل خود میتوانستم صفای وجودم را مشاهده کنم، همانند آیینه.
چون حبابم نکند دیده به بیداری میل
بس که آمیخت به چشم تر من رغبت خواب
هوش مصنوعی: چون من مانند حباب هستم، چشم بیدارم تمایلی به دیدن ندارد؛ چون که اشکهای رمیدهام خواب را به آغوش خود میکشد.
شوق همخوابگی ات رهزن بیداری شد
سر به بالین تو مخمل نهد از دولت خواب
هوش مصنوعی: شوق در آغوش کشیدنت، مانع خواب من شده است. سرم را بر بالین تو میگذارم و خواب خوشی را تجربه میکنم.

طغرای مشهدی