گنجور

شمارهٔ ۱۳

می‌رود از خویش دل چون دیده حیران می‌شود
ای خوش آن عاشق که محو روی جانان می‌شود
دور از انصافست از بهر دعا برداشتن
آشنا دستی که با چاک گریبان می‌شود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می‌رود از خویش دل چون دیده حیران می‌شود
ای خوش آن عاشق که محو روی جانان می‌شود
هوش مصنوعی: دل از خود بی‌خود می‌شود وقتی که چشم‌ها حیرت‌زده می‌شوند. خوشا به حال آن عاشقی که به زیبایی معشوقش غرق می‌شود.
دور از انصافست از بهر دعا برداشتن
آشنا دستی که با چاک گریبان می‌شود
هوش مصنوعی: ناعادلانه است که به خاطر دعا کردن، از یک دوست یا آشنا درخواست کنیم که دستش را از یاری بر دارد، در حالی که خود او در شرایط سخت و دشواری قرار گرفته است.