گنجور

شمارهٔ ۴۳

برکی نگرم؟ چون بتو دیدن نگذارند
وزکی شنوم، کز تو شنیدن نگذارند
ای وای بر آن مرغ گرفتار که در دام
پایش بگشایند و پریدن نگذارند
افسوس که از شربت وصل تو رقیبان
نوشند و باین خسته چشیدن نگذارند
آن لاله که بوی جگر سوخته اش نیست
از تربت ما کاش دمیدن نگذارند
تا کی بره وصل تو بی فایده کوشم
ما را چو باین کام رسیدن نگذارند
این با که توان گفت که ما را دل غمگین
خون گشته و از دیده چکیدن نگذارند
چون خاک شوم از ستم هجر تو ترسم
پای تو باین خاک رسیدن نگذارند
آنان که مرا عاشق روی تو نخوانند
آن به که مرا روی تو دیدن نگذارند
این رسم قدیمست که در صیدگه عشق
بر خاک فتد صید و تپیدن نگذارند
کافیست مرا بوئی از آن سنبل مشکین
گیرم گلی از باغ تو چیدن نگذارند
جوئی چه طبیب از خم آن زلف رهائی؟
خوش باش کزین دام رهیدن نگذارند

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برکی نگرم؟ چون بتو دیدن نگذارند
وزکی شنوم، کز تو شنیدن نگذارند
هوش مصنوعی: آیا من به کسی نگاه کنم؟ چون اجازه نمی‌دهند تو را ببینم و آیا چیزی بشنوم؟ چون نمی‌گذارند از تو بشنوم.
ای وای بر آن مرغ گرفتار که در دام
پایش بگشایند و پریدن نگذارند
هوش مصنوعی: مرغی که در دام افتاده و نمی‌تواند پرواز کند، در حالی که اگر پایش را آزاد کنند، نمی‌تواند پرواز کند و خلاص شود؛ این وضعیت نشان‌دهنده سختی و محدودیت‌هایی است که شخصی در آن گرفتار است.
افسوس که از شربت وصل تو رقیبان
نوشند و باین خسته چشیدن نگذارند
هوش مصنوعی: متأسفانه رقیبان از شیرینی وصال تو بهره‌مند می‌شوند، در حالی که به من اجازه نمی‌دهند حتی طعم آن را بچشم.
آن لاله که بوی جگر سوخته اش نیست
از تربت ما کاش دمیدن نگذارند
هوش مصنوعی: آن لاله‌ای که بوی جگر سوخته‌اش احساس نمی‌شود، ای کاش اجازه ندهند از خاک ما ببالد و رشد کند.
تا کی بره وصل تو بی فایده کوشم
ما را چو باین کام رسیدن نگذارند
هوش مصنوعی: هر چه تلاش کنم برای رسیدن به تو، فایده‌ای ندارد؛ چرا که نمی‌گذارند به این هدف برسم.
این با که توان گفت که ما را دل غمگین
خون گشته و از دیده چکیدن نگذارند
هوش مصنوعی: کسی را نمی‌توان یافت که از دل غمگین ما باخبر باشد، چرا که اشک‌های ما مرتب جاری می‌شوند و نمی‌گذارند که حالتمان را به کسی بگوییم.
چون خاک شوم از ستم هجر تو ترسم
پای تو باین خاک رسیدن نگذارند
هوش مصنوعی: وقتی که به خاک تبدیل شوم، از این می‌ترسم که ستم دوری تو مانع شود که پای تو به این خاک برسد.
آنان که مرا عاشق روی تو نخوانند
آن به که مرا روی تو دیدن نگذارند
هوش مصنوعی: کسانی که مرا عاشق تو نمی‌دانند، بهتر است اجازه ندهند که من حتی تو را ببینم.
این رسم قدیمست که در صیدگه عشق
بر خاک فتد صید و تپیدن نگذارند
هوش مصنوعی: این یکی از سنت‌های دیرینه است که در دنیای عشق، صید باید بر زمین بیفتد و دیگر اجازه تپیدن و جان‌کندن به او داده نشود.
کافیست مرا بوئی از آن سنبل مشکین
گیرم گلی از باغ تو چیدن نگذارند
هوش مصنوعی: اگر تنها رایحه‌ای از آن گل خوشبو را استشمام کنم، از این باغ تو نمی‌گذارند که گلی بچینم.
جوئی چه طبیب از خم آن زلف رهائی؟
خوش باش کزین دام رهیدن نگذارند
هوش مصنوعی: بسا افرادی که در زندگی خود به دنبال رهایی از مشکلات و دردها هستند، اما گاهی اوقات حتی درمانگران نیز نمی‌توانند آن‌ها را از مشکلاتی که خودشان به آن‌ها دچار شده‌اند، نجات دهند. بهتر است که در چنگال این مشکلات، خوش باشیم و به زندگی ادامه دهیم، زیرا احتمالاً راهی برای رهایی یافتن فراهم نخواهد شد.