گنجور

شمارهٔ ۴

چو خواهم با سگانش گرم سازم آشنائی را
رقیب از رشگ آرد در میان حرف جدائی را
ز گلشن می رود آن شوخ بی پروا و می ترسم
که با گل تازه سازد باز عهد بی وفائی را
نه از رحمست اگر آید بسر وقتم، که می خواهد
شوم گریان چو آرد بر زبان حرف جدائی را
شبی آن ماه طلعت گر شود محفل فروز من
کند در یوزه خورشید از چراغم روشنائی را
مبادا یابد از ذوق اسیری آگهی هرگز
گرفتاری که از دام تو می خواهد رهائی را
طبیب از خلق رسم مردمی خواهی چه حالست این
که از بیگانگان خواهی طریق آشنائی را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو خواهم با سگانش گرم سازم آشنائی را
رقیب از رشگ آرد در میان حرف جدائی را
هوش مصنوعی: وقتی بخواهم با دوستانش رابطه‌ای دوستانه برقرار کنم، رقیب به خاطر حس حسادت، در میانه‌ی صحبت ما موضوع جدایی را پیش می‌کشد.
ز گلشن می رود آن شوخ بی پروا و می ترسم
که با گل تازه سازد باز عهد بی وفائی را
هوش مصنوعی: از باغ بهشت آن دلبر بی‌پروا می‌رود و من نگرانم که با گل جدید دوباره پیمان بی‌وفایی را تجدید کند.
نه از رحمست اگر آید بسر وقتم، که می خواهد
شوم گریان چو آرد بر زبان حرف جدائی را
هوش مصنوعی: اگر کسی به من محبت کند و در زمان مناسب به سراغم بیاید، به خاطر این محبت ممکن است ناراحت شوم و اشک ریزم زمانی که حرف جدایی مطرح شود.
شبی آن ماه طلعت گر شود محفل فروز من
کند در یوزه خورشید از چراغم روشنائی را
هوش مصنوعی: شب هنگام که چهره آن ماه درخشان ظاهر می‌شود، محفل من را روشن می‌کند و نور خورشید را از چراغم بیشتر می‌کند.
مبادا یابد از ذوق اسیری آگهی هرگز
گرفتاری که از دام تو می خواهد رهائی را
هوش مصنوعی: مبادا که آن کسی که به شوق اسارت توست، متوجه شود؛ هرگز نمی‌خواهد از دامی که تو برایش درست کرده‌ای، رهایی یابد.
طبیب از خلق رسم مردمی خواهی چه حالست این
که از بیگانگان خواهی طریق آشنائی را
هوش مصنوعی: در اینجا می‌گوید که اگر می‌خواهی رفتار و اصول انسانی را از مردم بگیرید، پس چه معنایی دارد که از بیگانگان برای آشنایی و یادگیری بهره ببرید؟ این به نوعی کنایه به اهمیت ارتباط و تعامل با جامعه خود دارد و اینکه باید از تجربیات و رفتارهای اطرافیان و هم‌نوعان خود بیاموزیم.