گنجور

شمارهٔ ۱۰ - داند که نهاد شاعران چیست

گویند مرا که از نظامی
چون صله نداد باز خوه شعر
گفتم نخوهم که گفت خواهم
اندر ره او هزار ده شعر
شاه سخنست و مقبل دین
شاهی که ورا بود سپه شعر
یک بیت ز یک قصیده وی
معنی دارد فزون ز ده شعر
هر بیت ز شعر آن شه بیت
هر شعر ز شعر اوست شه شعر
داند که نهاد شاعران چیست
گر نیکو شعر و گه تبه شعر
بی هیچ طمع کسی نگوید
در هیچکس از پس سفه شعر
چون رسم چنین بود بهرحال
دندان بکند ز من تبه شعر
فرش صله باز گستراند
چون کرده بوم بدو تبه شعر
یکرو صله یافتستی از من
دیگر بستان و باز خوه شعر
منشی ستد و هجا سرائی
آه ار گوئی هزار ده شعر
ای خسرو نظم را چو دستور
گوئی که تو شاهی و سپه شعر
پس چون بهجا زبان گشادی
ناگفته مرا هنوز ده شعر
دانگیم نداده ای اگر چه
نیکو شعرم نیم تبه شعر
مغز است خرد بجای میدار
دیگر برم از سر سفه شعر
گر همت خود سفید کاری
دانم که ترا کند سیه شعر
دانی که به حضرت سمرقند
بردم بر شه وزیر شه شعر
در اثمد تو چو باز کردم
شاید که کند مرا تبه شعر
یکشعر بس آن کتانه دق را
کاشراف بود در آن دو نه شعر
وز منت آن بدیهه رستم
با دار مکن دگر شه شعر
بر تو صلت از خرد بمانم
گر در تو نخواهم از سفه شعر
گیرم که تو مرد نیک شعری
من در حق تو شدم تبه شعر
منت چو نهی بمن برار چه
بردی بر شه وزیر شه شعر
نزدیک وزیر شه چه از تو
آرند یکی و دو و ده شعر
یحذانک نیابی ار توانی
گر خوانی بر همه سپه شعر
آن شعر که گفتمت بمن ده
کانداختنی نیم ره شعر
وآنرا که تو شعر گفته ای پر
گر صله نداد باز خوه شعر

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گویند مرا که از نظامی
چون صله نداد باز خوه شعر
هوش مصنوعی: می‌گویند که چون نظامی هدیه‌ای به من نداد، دیگر نیازی به سرودن شعر نداشتم.
گفتم نخوهم که گفت خواهم
اندر ره او هزار ده شعر
هوش مصنوعی: من گفتم که نمی‌خواهم، او در جواب گفت که من در راه او هزاران شعر می‌سرایم.
شاه سخنست و مقبل دین
شاهی که ورا بود سپه شعر
هوش مصنوعی: آن که در فن سخن به اوج است و پیشوای دین، همان شاهی است که فرمانروایی بر دریاهای شعر دارد.
یک بیت ز یک قصیده وی
معنی دارد فزون ز ده شعر
هوش مصنوعی: یک بیت از یک شعر بلند، معنا و عمق بیشتری دارد تا ده شعر دیگر.
هر بیت ز شعر آن شه بیت
هر شعر ز شعر اوست شه شعر
هوش مصنوعی: هر شعری که او سروده، به تنهایی ارزشی بزرگ دارد و به نوعی، خود او به عنوان کسی که شعر می‌سازد، زبان و بیان شعری را تعیین می‌کند. اینجا نشان داده می‌شود که هنر و قدرت او در شعر به قدری است که هر یک از اشعارش نمایانگر جایگاه اوست.
داند که نهاد شاعران چیست
گر نیکو شعر و گه تبه شعر
هوش مصنوعی: او می‌داند که شاعران چه ویژگی‌هایی دارند، چه زمانی شعر خوب می‌سرایند و چه زمانی شعرشان خراب و بی‌کیفیت می‌شود.
بی هیچ طمع کسی نگوید
در هیچکس از پس سفه شعر
هوش مصنوعی: هیچ کس در شعر نمی‌تواند از کسی انتظاری داشته باشد، بدون اینکه به نیتش طمع کند یا هدفی خاص داشته باشد.
چون رسم چنین بود بهرحال
دندان بکند ز من تبه شعر
هوش مصنوعی: به هر حال، وقتی که چنین روالی وجود داشت، شعر من به شدت آسیب دید و خراب شد.
فرش صله باز گستراند
چون کرده بوم بدو تبه شعر
هوش مصنوعی: فرش صله را به‌وضوح گستراند، همان‌طور که زمین را به آسمان پیوند می‌زند.
یکرو صله یافتستی از من
دیگر بستان و باز خوه شعر
هوش مصنوعی: اگر یک بار محبت و دوستی از من دریافت کردی، حالا بار دیگر شعر و احساسات مرا بپذیر.
منشی ستد و هجا سرائی
آه ار گوئی هزار ده شعر
هوش مصنوعی: اگر به زبان شعر و ادب بگویی، می‌توانی هزاران شعر زیبا بسازی و از آن لذت ببری.
ای خسرو نظم را چو دستور
گوئی که تو شاهی و سپه شعر
هوش مصنوعی: ای خسرو، زمانی که درباره نظم و شعر صحبت می‌کنی، می‌توانی به راحتی بگویی که تو شاهی و سردمدار شعر هستی.
پس چون بهجا زبان گشادی
ناگفته مرا هنوز ده شعر
هوش مصنوعی: پس زمانی که به شادی زبان باز کردم، هنوز ده شعر ناگفته در دلم دارم.
دانگیم نداده ای اگر چه
نیکو شعرم نیم تبه شعر
هوش مصنوعی: اگرچه تو به من چیزی نداده‌ای، اما شعر من هم از خوبی بی‌بهره نیست.
مغز است خرد بجای میدار
دیگر برم از سر سفه شعر
هوش مصنوعی: عقل و خرد را به عنوان اصلی‌ترین بخش وجود خود در نظر بگیر و از افکار و رفتار ناپخته و پر از احساس دوری کن.
گر همت خود سفید کاری
دانم که ترا کند سیه شعر
هوش مصنوعی: اگر بدانم که تلاش و کوشش من می‌تواند باعث شود تو در بیداد و ظلم به سر ببری، این کار را نمی‌کنم.
دانی که به حضرت سمرقند
بردم بر شه وزیر شه شعر
هوش مصنوعی: می‌دانی که من شعر را به وزیر شاه در سمرقند تقدیم کردم؟
در اثمد تو چو باز کردم
شاید که کند مرا تبه شعر
هوش مصنوعی: وقتی که در چشمانت نگاه کردم، شاید بلافاصله درگیر زیبایی‌ات شوم و همه چیز را فراموش کنم.
یکشعر بس آن کتانه دق را
کاشراف بود در آن دو نه شعر
هوش مصنوعی: یک شعر کافی است که از آن دو شعر، بهتر و پرمحتواتر باشد.
وز منت آن بدیهه رستم
با دار مکن دگر شه شعر
هوش مصنوعی: از لطف و إحسان آن بی‌نظیر، رستم، دیگر شاعران را با این شعر محو نکن.
بر تو صلت از خرد بمانم
گر در تو نخواهم از سفه شعر
هوش مصنوعی: اگر من از عقل و فهم خود بگذرم و شعر نگوییم، بر تو پیوندی نخواهم داشت.
گیرم که تو مرد نیک شعری
من در حق تو شدم تبه شعر
هوش مصنوعی: اگر فرض کنیم که تو مرد خوبی هستی، اما شعر من در وصف تو خراب شده است.
منت چو نهی بمن برار چه
بردی بر شه وزیر شه شعر
هوش مصنوعی: وقتی به من محبت می‌کنی، چه چیزی از وزیر پادشاه برداشتی؟
نزدیک وزیر شه چه از تو
آرند یکی و دو و ده شعر
هوش مصنوعی: هرگاه که تو به وزیر شاه نزدیک شوی، او از تو چندین شعر می‌خواهد، چه یک عدد، دو عدد یا حتی ده عدد.
یحذانک نیابی ار توانی
گر خوانی بر همه سپه شعر
هوش مصنوعی: اگر توانایی داری، بر همه سپاه شعر بخوان، ولی حواست باشد که ممکن است کسی نباشد که به تو گوش بدهد.
آن شعر که گفتمت بمن ده
کانداختنی نیم ره شعر
هوش مصنوعی: شعری که به تو گفتم به من بده، چون ارزش آن را درک نکردم و نتوانستم به‌خوبی آن را بیان کنم.
وآنرا که تو شعر گفته ای پر
گر صله نداد باز خوه شعر
هوش مصنوعی: اگر کسی که شعر تو را نادیده گرفت و به تو پاداشی نداد، همچنان به سرودن شعرت ادامه بده.