شمارهٔ ۵۲ - در هجو دوستی
عطا گرفتی و شکر و ثنا نگستردی
کسی چنین کند ای قلتبان که تو کردی
بجای شکر شکایت نمودی از همه خلق
نماند کسی که نیازردی و خود آزردی
ولی نعم بشناسد سگ از تو بهتر سگ
بدین سبب که نئی سگ بحسرت و دردی
بشرط اینکه اگر سگ شوی مرا نگری
لعاب در نچکانی بکاسه خوردی
وگر سرائی پیدا کنی مرا چو سگان
بپاسبانی گرد سرای من گردی
دعای من بتو بر تو که مستجاب شود
دعا کنم بتو بر تو بود که سگ گردی
چو سگ شوی بشناسی حق ولی نعمت
بمردمی در ازین حق شناختن فردی
ترا بنامه بخود خواند افتخار الدین
چرا بخدمت او دین و دل نپروردی
تو آنکسی که به سی سال خدمت خاقان
ز زر و سیم بریدی سپیدی و زردی
بجز خریطه شطرنج و گنج شعر و برنج
ز بزم خاقان چیزی برون نیاوردی
ترا طبیبک ترسا مربی آمد و بس
طریق دین محمد سزد که بنوردی
بنزد من نه جوانمرد باشد آنکه ترا
بحق بداند و با تو کند جوانمردی
اگر نداری باور کنون حدیث مرا
به . . . نت اندر . . . ر خران نآوردی
شمارهٔ ۵۱ - در هجو قوامی: تا ز طبیعی غر سیاه قوامیشمارهٔ ۵۳ - در هجو ابوالمظفر: ای دیو بوالمظفر چون دزد بغنوی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عطا گرفتی و شکر و ثنا نگستردی
کسی چنین کند ای قلتبان که تو کردی
هوش مصنوعی: تو بخشش را دریافت کردی و هیچ شکر و ستایشی از خود نشان ندادید. کسی که چنین کند، ای کمفهم، همانند تو رفتار کرده است.
بجای شکر شکایت نمودی از همه خلق
نماند کسی که نیازردی و خود آزردی
هوش مصنوعی: به جای اینکه شکرگزاری کنی، از همه شکایت کردی. هیچکسی نبود که به او آسیب برسانی و خودت را نیز آزرده کردی.
ولی نعم بشناسد سگ از تو بهتر سگ
بدین سبب که نئی سگ بحسرت و دردی
هوش مصنوعی: سگ خوب از تو بهتر میفهمد، چون تو در حسرت و درد هستی، اما او فقط یک سگ است.
بشرط اینکه اگر سگ شوی مرا نگری
لعاب در نچکانی بکاسه خوردی
هوش مصنوعی: اگر به شرط آنکه آنگونه که یک سگ رفتار کنی، به من نگاه کنی، دیگر نمیتوانی از کاسهای که خوردهای، لعابی بچکانی.
وگر سرائی پیدا کنی مرا چو سگان
بپاسبانی گرد سرای من گردی
هوش مصنوعی: اگر جایی پیدا کنی که مثل سگان، از من و محل زندگیام محافظت کنی، اطراف آن جا خواهی گشت.
دعای من بتو بر تو که مستجاب شود
دعا کنم بتو بر تو بود که سگ گردی
هوش مصنوعی: من از خدا میخواهم که دعاهایم در مورد تو به اجابت برسد، اما چون تو آن چنان دچار افراط و بیخود شدی، انگار که در مقام یک سگ هستی.
چو سگ شوی بشناسی حق ولی نعمت
بمردمی در ازین حق شناختن فردی
هوش مصنوعی: اگر مانند یک سگ وفادار شوی، حقیقت نعمتدهنده را درک خواهی کرد، اما در این درک، فردی را نیز خواهی شناخت که باید به او احترام گذاشت.
ترا بنامه بخود خواند افتخار الدین
چرا بخدمت او دین و دل نپروردی
هوش مصنوعی: چرا به خدمت او که بزرگ و با افتخار است، عشق و وفاداری نداشتی؟
تو آنکسی که به سی سال خدمت خاقان
ز زر و سیم بریدی سپیدی و زردی
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که با سی سال خدمت به پادشاه، از طلا و نقره دست کشیدی و به صفای درون و بیرون خود اهمیت دادی.
بجز خریطه شطرنج و گنج شعر و برنج
ز بزم خاقان چیزی برون نیاوردی
هوش مصنوعی: جز رنگ و لعاب بازی شطرنج و ثروت شعر و آرزوهای ناب، از محفل پادشاه چیزی به دست نیاوردهای.
ترا طبیبک ترسا مربی آمد و بس
طریق دین محمد سزد که بنوردی
هوش مصنوعی: تو را طبیب و مرشد مذهبی آمد، و فقط راه دین محمد (ص) سزاوار است که تو در آن گام برداری.
بنزد من نه جوانمرد باشد آنکه ترا
بحق بداند و با تو کند جوانمردی
هوش مصنوعی: برای من، کسی که تو را به حق بشناسد و در کنارت مردانه رفتار کند، جوانمرد نیست.
اگر نداری باور کنون حدیث مرا
به . . . نت اندر . . . ر خران نآوردی
هوش مصنوعی: اگر به داستان من ایمان نداری، به یاد داشته باش که در دنیای عجیبی که در آن هستیم، همیشه نمیتوان همه چیز را به راحتی درک کرد.